15/مرداد/1404
|
19:28
۲۲:۳۸
۱۴۰۴/۰۵/۱۴
فرصت تاریخی برای شکستن طلسم ۵۰ سال دوری امید از المپیک

صعود با همکاری

باربد بهراد: نیم‌قرن ناکامی فوتبال ایران در رسیدن به المپیک حالا به نقطه‌ای رسیده که شکستن طلسم آن، نه‌فقط تیمی بااستعداد، بلکه نقشه‌ای دقیق، اتحاد همه‌جانبه و خروج از منازعات همیشگی باشگاهی را ‌طلب می‌کند. تیم ملی امید ایران، با ترکیبی از شاخص‌ترین استعدادهای نسل فعلی لیگ برتر، روی کاغذ یکی از منسجم‌ترین تیم‌های ۲ دهه اخیر است اما روی چمن، نتیجه چیزی جز یک واژه نخواهد بود: تعامل.
سکوی المپیک برای فوتبال ایران، پله‌ای است که به‌ دلایل متعدد همیشه دور مانده؛ یا از جنس بی‌برنامگی بوده یا در سایه اختلاف‌های مزمن میان فدراسیون و باشگاه‌ها گم شده. امروز هم، درست در مقطع تصمیم، این امیدها باز قربانی یکدست نبودن فوتبال ایران شده‌اند.
* آسیا سخت‌تر از همیشه
اگر پیش‌تر حضور بین ۴ تیم برتر آسیا، به‌معنای پاسپورت المپیک بود، حالا تنها ۲ صندلی برای پرواز باقی مانده. فشردگی رقابت‌ها، رقبای آماده‌تر، مربیان باتجربه‌تر و کاهش سهمیه قاره کهن، شرایط را به‌شدت پیچیده کرده‌. این یعنی تیم روانخواه اگر بخواهد راهی لس‌آنجلس شود، باید نه‌تنها خوب، بلکه بی‌نقص بازی کند؛ کوچک‌ترین لغزش، پایان کار است.
اما بی‌نقص شدن، در گرو آماده‌سازی کامل است. اردوهای منظم، تمرینات هدفمند، شناخت دقیق از ترکیب‌های ممکن و البته داشتن تمام نفرات کلیدی در همه جلسات تمرینی. تیم امید بدون نفرات اصلی‌اش، تنها اسمی از یک پروژه بزرگ است؛ پروژه‌ای که اگر ناتمام بماند، دیگر سرزنش‌ فایده‌ای ندارد.
* باشگاه‌ها؛ شریک یا مانع؟
آنچه امروز سرنوشت المپیک را رقم می‌زند، نه بازی اول مقابل یک تیم شرق آسیایی، نه گل‌های خورده در مرحله گروهی، بلکه تماس ساده‌ای است بین سرمربی تیم امید و مدیرعامل یک باشگاه. تماس‌هایی که یا با پاسخ مثبت همراه می‌شوند یا سکوتی که حکم یک شکست را دارد.
بیش از ۹۰ درصد بازیکنان اصلی تیم امید، عضوی از باشگاه‌های لیگ برتر هستند. باشگاه‌هایی که همه خواستار موفقیت ملی‌اند اما هیچ‌کدام نمی‌خواهند بهای آن را بپردازند!! آن هم در شرایطی که این تیم نه در فیفادی، بلکه در میان هفته‌های لیگ نیاز به نفراتش دارد. تضاد منافعی که در نهایت فوتبال ایران را زمینگیر می‌کند، نه فقط یک تیم را.
* اردوهای عقیم، برنامه‌های نیمه‌کاره
قرار بود تیم امید با بازی‌های تدارکاتی سطح بالا، خود را برای نبردهای دشوار پیش‌ رو آماده کند. قطر، عراق و چند تیم دیگر در لیست بازی دوستانه قرار داشتند اما تقارن شرایط امنیتی منطقه با ناآرامی‌های اخیر در فلسطین، همه چیز را به هم ریخت. برنامه‌ها لغو شد و  آماده‌سازی تیم به اردوی داخلی تهران محدود شد. اگرچه این تصمیم بهترین واکنش ممکن به شرایط موجود بود اما جای خالی بازی‌های بین‌المللی، احساسی عمیق از فقدان را در دل تیم گذاشت.
روانخواه و همکارانش حالا با دست خالی تلاش می‌کنند نظم و انگیزه را حفظ کنند. شاید آنالیز و تمرینات در فضای آشنا مفید باشد اما هیچ‌ چیز جای تجربه واقعی بازی با رقبای جدی را نمی‌گیرد. تجربه‌ای که ممکن است در لحظات حساس، نبودش به چشم بیاید.
* تاج و نسخه‌ تکراری تعامل
مهدی تاج، رئیس فدراسیون فوتبال، نسخه‌ای قدیمی را برای یک درد مزمن تجویز کرده است: تعامل. او از روانخواه خواسته بازیکنانش را با گفت‌وگو از باشگاه‌ها بگیرد؛ راهی که سال‌هاست امتحان شده و معمولاً به بن‌بست رسیده، چراکه وقتی تقویم فیفا اجازه الزام باشگاه‌ها را نمی‌دهد، تصمیم نهایی با مدیرانی است که اولویت‌شان موفقیت داخلی است، نه رؤیای المپیک.
باشگاه‌ها حاضر نیستند حتی برای یکی از مهم‌ترین پروژه‌های ملی، از منافع کوتاه‌مدت خود بگذرند. همین کوتاه‌نگری، بارها فوتبال ایران را در مسیرهای جهانی ناکام گذاشته. حالا هم، به‌نظر نمی‌رسد ماجرا پایان متفاوتی داشته باشد، مگر آنکه تصمیمی خارج از عرف گرفته شود.
* نسل طلایی، فرصت نقره‌ای
شاید فوتبال ایران به ندرت چنین نسلی را با این حجم از پتانسیل در اختیار داشته. ترکیبی از فیزیک، تکنیک، تجربه لیگ برتر و شور جوانی اما این طلای فوتبال پایه، اگر در بوته فرصت‌سوزی بسوزد، چیزی جز خاکستر حسرت برای‌مان نمی‌ماند.
موفقیت این نسل، تنها به تاکتیک و دویدن در زمین محدود نیست. آنها باید از پشت شیشه نگاه نکنند؛ باید دیده شوند، حمایت شوند، باور شوند. در غیر این صورت، لیست بازیکنانی که «می‌توانستند» تاریخ‌ساز شوند، طولانی‌تر خواهد شد.
* سرمایه‌گذاری یا نمایش؟
فدراسیون فوتبال ادعا می‌کند تیم امید را جدی گرفته. ترکیب یک کادر فنی مفصل با حضور متخصصان متنوع، تمرینات باکیفیت و هزینه‌های چشمگیر اما این نمایش از حمایت، زمانی معنا پیدا می‌کند که خروجی ملموسی داشته باشد.
باشگاه‌هایی که بازیکن نمی‌دهند، فدراسیونی که زور اجرایی ندارد و برنامه‌هایی که هر بار به بهانه‌ای عقب می‌افتد، نشان می‌دهد شاید این پروژه، همچنان در حد همان رؤیای کاغذی باقی بماند.
* آخرین فرصت؟
این نسل آخرین فرصت نیست اما شاید یکی از بهترین فرصت‌ها برای پایان طلسم ۵۰ ساله باشد. طلسمی که از بازی‌های آسیایی تا مسابقات انتخابی المپیک، بارها امید داده و بارها آن را گرفته. این‌بار اما نه توپ، نه دروازه، نه حریف، بلکه خود ما هستیم که تکلیف المپیک را مشخص می‌کنیم.
یا با اتحاد و یک‌صدایی، رؤیا را به واقعیت بدل می‌کنیم یا با همان فرمول تکراری همیشه، یک دهه دیگر را هم به حسرت اختصاص می‌دهیم.

ارسال نظر