محسن ردادی: در جهان امروز تقریباً همه کشورها «استقلال سیاسی» دارند. یعنی در چارچوب نظام بینالملل، هر دولت ملی به عنوان بازیگری مستقل شناخته میشود، پرچم و سرود ملی دارد، به سازمان ملل نماینده میفرستد و در ظاهر میتواند درباره سیاستها و برنامههای داخلی و خارجی خود تصمیمگیری کند اما آیا این استقلال سیاسی به معنای آزادی عمل واقعی در صحنه جهانی است؟
پاسخ کوتاه: خیر! تجربه دهههای اخیر نشان میدهد میان «استقلال سیاسی» و «خودمختاری راهبردی» فاصلهای جدی وجود دارد. بسیاری از کشورها در سطح تاکتیکهای روزمره یا سیاستهای کوتاهمدت اختیار عمل دارند اما زمانی که پای تصمیمهای کلان، خطوط قرمز امنیتی یا منافع راهبردی به میان میآید، ناچارند به نقشههایی تن دهند که قدرتهای مسلط جهانی ترسیم کردهاند.
این مساله در روزگار ما اهمیت دوچندان پیدا کرده است، چرا که جهان در حال حرکت از یک نظم تکقطبی به سمت نظمی چندقطبی است؛ بازیگران جدیدی مثل چین، روسیه، هند و حتی قدرتهای منطقهای میکوشند در طراحی نقشههای آینده سهمی داشته باشند. در چنین فضایی، کشورهایی که توانایی «خودمختاری راهبردی» دارند، میتوانند بر اساس منافع ملی خود عمل و در تعیین قواعد بازی مشارکت کنند اما کشورهایی که فاقد این تواناییاند، به حاشیه رانده میشوند و حتی گاهی مجبور میشوند برخلاف منافع ملی خود رفتار کنند.
بنابراین پرسش اصلی این است: چه کشورهایی از خودمختاری راهبردی برخوردارند، چه کشورهایی فاقد آنند و این موضوع چه پیامدهایی دارد؟
* تعریف و تبیین مفهوم
برای روشنتر شدن بحث، ابتدا باید تفاوت میان سطوح مختلف استقلال و تصمیمسازی را توضیح داد.
۱- استقلال سیاسی: همه دولتهای عضو سازمان ملل از این سطح برخوردارند. به این معنا که دارای حاکمیت ملی و مرزهای رسمیاند و در ظاهر کسی نمیتواند مشروعیت آنها را زیر سوال ببرد.
۲- استقلال تاکتیکی: بسیاری از کشورها میتوانند در حوزههای محدود و کوتاهمدت منطقهای تصمیمگیری کنند. مثلاً درباره سیاستهای امنیتی، همکاریهای اقتصادی، پروژههای عمرانی یا نوع روابط دیپلماتیک با کشورهای منطقه. این سطح از استقلال، نوعی آزادی عمل نسبی است اما محدود به حوزههای منطقهای است که تهدیدی برای نظم جهانی قدرتها محسوب نمیشود.
۳- خودمختاری راهبردی: تنها شمار اندکی از کشورها به این سطح میرسند. خودمختاری راهبردی یعنی کشوری بتواند در موضوعات حیاتی و کلان - مانند امنیت ملی، سیاست خارجی در قبال قدرتهای بزرگ، نوع ائتلافهای منطقهای یا توسعه فناوریهای پیشرفته راهبردی - بر اساس منافع ملی و اراده داخلی تصمیمگیری کند، بیآنکه تابع خطوط قرمز یا نقشههای ترسیمشده توسط قدرتهای مسلط باشد.
به بیان دیگر، خودمختاری راهبردی یعنی کشوری خود نقشه میکشد، نه اینکه صرفاً در نقشه دیگران جایگاهی پیدا کند.
از این منظر، بسیاری از کشورها حتی اگر در ظاهر قدرتمند باشند، فاقد خودمختاری راهبردیاند. آنها به گونهای در شبکههای امنیتی، اقتصادی یا سیاسی قدرتهای بزرگ تنیده شدهاند که قادر نیستند مستقل از خواست آنها تصمیم بگیرند. ژاپن یا کرهجنوبی با تمام قدرت و توانی که دارند، اجازه ندارند در موضوعات نظامی و فناوری هستهای از حد مشخصی فراتر بروند. امارات عربی متحده و عربستان سعودی از متحدان نزدیک آمریکا هستند اما ایالات متحده برای توسعه هوش مصنوعی در این کشورها حد و مرز مشخصی را معین و به همین دلیل صادرات تراشههای پرقدرت را به این کشورها محدود کرده است.۱
* از ترکیه و اروپا تا قطر؛ تأثیر فقدان خودمختاری راهبردی در آسیب به منافع ملی
۱- ترکیه؛ بازیگری قدرتمند اما محدود
ترکیه یکی از کشورهای مهم منطقه است که توانسته در سالهای اخیر پروژههای متعددی را برای افزایش نفوذ خود در غرب آسیا و قفقاز پیش ببرد. با این حال، نمونههای عینی نشان میدهد این کشور فاقد خودمختاری راهبردی کامل است.
به عنوان مثال آنکارا هزینههای هنگفتی صرف کرد تا دولت بشار اسد را سرنگون کند و سوریه را به عمق استراتژیک خود تبدیل کند. این نقشه تا حد زیادی پیش رفت و «هاکان فیدان» که طراح این نقشه بود با غرور و افتخار اجرای موفق این طرح را اعلام کرد و حتی به تهدید ایران پرداخت اما تکمیل این طرح ناکام ماند، زیرا برای آمریکا و اسرائیل تهدیدآمیز بود. اکنون این طرح به صورت کامل شکست خورده و بخشهای مهمی از سوریه نهتنها در کنترل ترکیه نیست، بلکه عملاً به عمق استراتژیک اسرائیل بدل شده است. هزینههای سنگین ترکیه در این پروژه عملاً دود شد و به هوا رفت.
پروژه دیگر ترکیه ایجاد یک کریدور تورانی از طریق جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان بود. این طرح قرار بود موقعیت ژئوپلیتیک ترکیه و متحدش جمهوری آذربایجان را تقویت کند اما با ورود مستقیم آمریکا و توافقی که میان ایروان و باکو انجام شد، این کریدور عملاً تحت نفوذ غرب قرار گرفت و باز هم ترکیه ناچار شد از بخشی از منافع ملی خود عقبنشینی کند.
این موارد نشان میدهد اگرچه ترکیه قدرت منطقهای مهمی است اما در بزنگاههای استراتژیک ناچار به تبعیت از اراده قدرتهای بزرگ است و مجبور میشود منافع ملی خود را قربانی کند.
۲- اروپا؛ قدرت اقتصادی بدون استقلال راهبردی
اتحادیه اروپایی در زمره بزرگترین قدرتهای اقتصادی جهان است. با این حال، در عرصه سیاست خارجی و امنیتی بارها نشان داده فاقد خودمختاری راهبردی است. حمله روسیه به اوکراین خط قرمز اروپا بود. رهبران اروپایی بارها تأکید کردند اگر روسیه در این جنگ پیروز شود، امنیت اروپا به خطر میافتد. به همین دلیل، میلیاردها یورو کمک نظامی و اقتصادی به کییف ارسال کردند اما زمانی که گفتوگوهای مستقیم میان ترامپ و پوتین شکل گرفت و خطوط جدیدی توسط واشنگتن و مسکو ترسیم شد، اروپا ناچار شد خود را با این خطوط هماهنگ کند؛ هرچند با منافع امنیتی و آینده راهبردیاش در تضاد باشد. به بیان دیگر، اروپا در نهایت تابع تصمیمات آمریکا باقی ماند و نتوانست از منافع جمعی خود حفاظت کند.
این وضعیت نشان میدهد فقدان خودمختاری راهبردی میتواند آینده و امنیت کشورها را به خطر بیندازد.
۳- قطر؛ فقدان واکنش در برابر تجاوز
یکی از شاخصترین نشانههای فقدان خودمختاری راهبردی، ناتوانی در دفاع از قلمرو ملی است. زمانی که رژیم صهیونیستی به خاک قطر تجاوز کرد، انتظار میرفت دوحه واکنشی قاطع نشان دهد. تجاوز به قلمرو یک کشور معمولاً بالاترین سطح تهدید محسوب میشود و دولتها تمام امکانات خود را برای پاسخ به آن بسیج میکنند اما در این مورد نهتنها قطر واکنش معناداری نشان نداد، بلکه حتی نشست اضطراری کشورهای اسلامی در دوحه نیز نتوانست بیانیه یا اقدامی جدی علیه اسرائیل صادر کند. این رخداد نشان داد قطر و بسیاری از دولتهای عرب منطقه فاقد خودمختاری راهبردیاند و این موضوع به بهای ناتوانی در حفاظت از حاکمیت و امنیت ملیشان تمام میشود.
این ۳ نمونه بهخوبی نشان میدهد بسیاری از کشورها - حتی اگر در ظاهر قدرتمند باشند- در عمل نمیتوانند سیاستهای کلان و استراتژیک خود را بر اساس منافع ملی پیگیری کنند. آنها در بهترین حالت استقلال سیاسی دارند اما در لحظات تعیینکننده مجبور به عقبنشینی میشوند.
* ایران؛ تجربهای متفاوت در خودمختاری راهبردی
جمهوری اسلامی ایران نمونهای شاخص از کشوری است که توانسته به سطحی از خودمختاری راهبردی دست یابد. این موقعیت محصول انقلاب اسلامی ۵۷ و خون شهدایی است که در ۵ دهه گذشته ریخته شده است.
زمانی که گروهک تروریست داعش به تهدیدی جدی برای منطقه و حتی جهان تبدیل شد، ایران بدون انتظار برای چراغ سبز قدرتهای جهان تصمیم گرفت نیروهای خود را به سوریه اعزام کند و از دولت مستقر آن کشور دفاع کند. این تصمیم برخلاف اراده آمریکا و اسرائیل بود اما بر اساس منافع ملی و امنیتی ایران گرفته شد. در نهایت، این حضور نقشی تعیینکننده در شکست داعش ایفا کرد.
در همین زمینه به واکنش ایران به تجاوز رژیم صهیونیستی میتوان اشاره کرد. در وضعیتی که بسیاری از کشورهای منطقه در برابر حملات اسرائیل دست بستهاند (به عنوان مثال سوریه، لبنان، قطر و...)، ایران نشان داد مایل است و توان دارد به تجاوزات پاسخ مستقیم و «دردناک» بدهد. این در حالی است که حمله به رژیم صهیونیستی یکی از خطوط قرمز قدرتهای بزرگ است و اغلب کشورها از ترس واکنش غرب به آن، حتی نزدیک نمیشوند.
توسعه قدرت بازدارندگی و فناوریهای راهبردی یکی از پیامدهای «خودمختاری راهبردی» ایران است.
کشورمان در زمینههای حساسی چون برنامه موشکی و فناوری هستهای تصمیمات خود را مستقل اتخاذ میکند. برخلاف فشارهای خارجی و تهدید به تحریم یا حتی اقدام نظامی، تهران برنامههای خود را متناسب با اراده داخلی و منافع ملی پیش برده است.
این نمونهها نشان میدهد ایران نهتنها استقلال سیاسی و استقلال منطقهای دارد، بلکه به سطحی از خودمختاری راهبردی رسیده است. البته این مسیر بدون هزینه نبوده؛ تحریمهای گسترده، فشارهای دیپلماتیک و تهدیدهای امنیتی، بهایی بوده که ایران برای خودمختاری پرداخته است.
با این حال، نتیجه این شده که تصمیمات کلان کشور در داخل مرزها و بر اساس خواست ملت و نهادهای داخلی گرفته میشود، نه در پایتختهای قدرتهای بزرگ.
* خودمختاری راهبردی و افق آینده
بررسی نمونههای معاصر نشان داد بسیاری از کشورها - از ترکیه گرفته تا اروپا و قطر- بهرغم داشتن استقلال سیاسی، فاقد خودمختاری راهبردیاند. آنها میتوانند در سطح تاکتیکها دست به مانور بزنند اما در بزنگاههای راهبردی ناچار به عقبنشینی از منافع ملی یا تبعیت از نقشههای قدرتهای بزرگ هستند. در مقابل، ایران به عنوان نمونهای متفاوت نشان داده میتوان با پرداخت هزینههای مشخص، سطحی از خودمختاری راهبردی را به دست آورد.
خودمختاری راهبردی را میتوان «سرمایهای کمیاب» در نظم جهانی دانست. کشوری که به آن دست یابد، نهتنها میتواند از منافع ملی خود دفاع کند، بلکه در طراحی نقشههای آینده جهان سهمی واقعی دارد اما کشوری که فاقد آن باشد، حتی اگر قدرت اقتصادی یا نظامی قابلتوجهی داشته باشد، در نهایت نقش «تابع» را بازی خواهد کرد.
چشمانداز آینده نیز نشان میدهد اهمیت این موضوع روزبهروز بیشتر خواهد شد. جهان در حال عبور از دوره هژمونی یکجانبه آمریکا به سمت نظمی چندقطبی است. در چنین شرایطی، تنها کشورهایی که خودمختاری راهبردی دارند میتوانند در تعیین قواعد این نظم نوین سهمخواهی کنند. دیگران ناچار خواهند بود در زمین دیگران بازی کنند؛ حتی اگر این بازی برخلاف منافع ملیشان باشد.
یا باید با تکیه بر ظرفیتهای داخلی و اراده ملی، «خودمختاری راهبردی» را حفظ کنیم یا در دهههای آینده به تماشاگرانی منفعل بدل شویم که دیگران سرنوشتشان را رقم میزنند و منافع ملی و امنیت ایرانیان قربانی طرحهای منطقهای و جهانی ابرقدرتها شود.
------------------------------
پی نوشت:
1.reuters.com/technology/us-restricts-exports-some-nvidia-chips-middle-east-countries-filing-2023-08-30/
یادداشت
خودمختاری راهبردی در عمل؛ ایران موفق، قطر و اروپا ناکام
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها