رمیصا حسینی: برای دستیابی به درک عمیق و نظاممند از منطق حاکم بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و کنشهای راهبردی آن در منطقه غرب آسیا، متغیر کلیدی «تعریف بنیادین رژیم صهیونی در منظومه فکری آیتالله خامنهای» بسیار دارای اهمیت است. این دیدگاه که گاه در رسانههای غرب و جریانهای اصلی به شعارهای سطحی مانند «نابودی اسرائیل» تقلیل مییابد، در واقع یک چارچوب نظری منسجم، چندلایه و عمیقاً تئوریزهشده است که ریشه در فلسفه سیاسی اسلامی، استعمارشناسی ایرانی و تحلیل هژمونیک قدرت جهانی دارد. این چارچوب نهتنها سیاستگذاری ایران را شکل میدهد، بلکه به عنوان یک پارادایم تحلیلی عمل میکند که مفاهیم کلیدی روابط بینالملل مانند مشروعیت دولتی، هژمونی امپریالیستی و پاتولوژی رفتاری رژیمها را بازتعریف میکند. این یادداشت، با عبور از کلیشههای رسانهای و تمرکز بر جنبههای نظری، این دستگاه فکری را بر اساس ۳ محور بنیادین کالبدشکافی میکند: الف- ماهیت آنتولوژیک و وجودشناختی رژیم صهیونی در آرای رهبر انقلاب؛ ب- کارکرد ژئوپلیتیک و هژمونیک رژیم صهیونی در آرای رهبر انقلاب؛ پ- سرشت رفتاری و پاتولوژیک رژیم صهیونیستی در آرای رهبر انقلاب. این محورها نهتنها توصیفی، بلکه تحلیلی است و بر پایه نقد ساختاری استعمار نو و فرانو و مقاومت ضداستکباری بنا شده.
* ماهیت آنتولوژیک رژیم صهیونی در آرای رهبر انقلاب
پایه نظری درک آیتالله خامنهای از رژیم صهیونی، بر یک تمایز مفهومی دقیق و آگاهانه استوار است که ریشه در فلسفه سیاسی و حقوق بینالملل دارد؛ تمایز میان «دولت» (State) به عنوان نهادی مشروع با پایههای تاریخی، اجتماعی و ارگانیک و «رژیم»
(Regime) به عنوان ساختار حکومتی موقت، تحمیلی و فاقد مشروعیت ذاتی. انتخاب مداوم ایشان برای بهکارگیری عبارت «رژیم صهیونی» و اجتناب کامل از «دولت اسرائیل»، نه تصادفی، بلکه یک موضعگیری حقوقی و فلسفی است که بر نقد آنتولوژیک رژیمهای استعماری تأکید دارد.از نظرگاه رهبر انقلاب، رژیم صهیونی یک «دولت - ملت» طبیعی و برآمده از اراده تاریخی یک جامعه بومی نیست، بلکه یک «پروژه استعماری» مصنوعی است که در چارچوب نظریههای پسااستعماری مانند آنچه در آثار ادوارد سعید یا فرانتز فانون دیده میشود، به عنوان یک «کاشت استعماری» در قلب جهان اسلام توصیف میشود.
این پروژه با حمایت مستقیم قدرتهای خارجی - ابتدا امپراتوری انگلیس از طریق اعلامیه بالفور و سپس آمریکا در مقطع تاریخی خاص پس از جنگ دوم جهانی - تحمیل شده است. توصیف این ماهیت به عنوان «جعلی» یا «دروغین» از همین دیدگاه نشأت میگیرد. این بدان معناست که از منظر رهبر انقلاب، رژیم صهیونی فاقد اصالت ارگانیک و ریشههای تاریخی در سرزمین فلسطین است. این امر آن را به یک «وجود غاصب» تبدیل میکند. به بیان ایشان «این رژیم یک رژیم جعلی است، یک رژیم دروغین است... ملتی به نام ملت اسرائیل وجود ندارد که بخواهد دولتی داشته باشد». این تحلیل، بر پایه نقد آنتولوژیک، رژیم را به عنوان یک «برساخته اجتماعی - سیاسی» میبیند که فاقد پیوند طبیعی با زمین و مردم بومی است. پیامد راهبردی و نظری این تعریف، بنیادین است. اگر رژیم صهیونی یک دولت مشروع نیست، مناقشه با آن نمیتواند به عنوان یک اختلاف سرزمینی عادی میان ۲ دولت همسایه تلقی شود که با مذاکرات دیپلماتیک مانند راهکار ۲ دولتی مبتنی بر مرزهای ۱۹۶۷ حلوفصل شود. مساله، وجود یک موجودیت نامشروع و غاصب است و هرگونه راهحلی که به به رسمیت شناختن آن منجر شود، در واقع مشروعیتبخشی به اصل غصب، تجاوز و استعمار و از اساس مردود است. این دیدگاه، سیاست خارجی ایران را به سمت یک رویکرد تجدیدنظرطلبانه سوق میدهد. نظریه مقاومت هژمونیک تا حدود زیادی میتواند این رویکرد را توضیح دهد.
* کارکرد ژئوپلیتیک رژیم صهیونی در آرای رهبر انقلاب
لایه دوم این تحلیل، به نقش و کارکرد رژیم صهیونی در معماری قدرت جهانی میپردازد و آن را از منظر نظریههای روابط بینالملل مانند واقعگرایی هژمونیک (هانس مورگنتاو) یا نقد امپریالیسم (ولادیمیر لنین) بررسی میکند. در این دیدگاه، رژیم صهیونی یک بازیگر مستقل با منافع ملی جداگانه نیست، بلکه عمدتاً یک «ابزار استراتژیک» یا «پایگاه نظامی - اطلاعاتی پیشرفته» برای قدرتهای هژمونیک غرب، به رهبری آمریکا، در منطقه استراتژیک غرب آسیاست. این کارکرد، رژیم را به عنوان بخشی از نظام سلطه جهانی و استکبار تعریف میکند که هدف آن حفظ تعادل قدرت به نفع غرب است.
وظایف نظری و عملی این پایگاه استراتژیک را میتوان در چند محور کلیدی خلاصه کرد که هر کدام ریشه در تحلیل ژئوپلیتیک دارد.
الف- تفرقهافکنی و بیثباتسازی ساختاری: بقای رژیم به ناامنی منطقهای وابسته است، زیرا یک غرب آسیای متحد و باثبات بر اساس نظریههای اتحاد اسلامی مانند آنچه در اندیشه حضرت امام خمینی ذیل عنوان امت واحده توصیف شده، بزرگترین تهدید برای موجودیت آن است. بنابراین کارکرد ذاتی آن، دامن زدن به شکافهای قومی، مذهبی و سیاسی میان کشورهای اسلامی است تا از شکلگیری یک بلوک قدرتمند ضدغربی جلوگیری کند. این امر، نمونهای از استراتژی «تفرقه بینداز و حکومت کن» در چارچوب استعمار نو است.
ب- مهار بیداری اسلامی و جنبشهای رهاییبخش: رژیم صهیونی به عنوان یک قدرت نظامی و ابزاری برای مهار و جلوگیری از ظهور هر قدرت مستقل اسلامی مانند جمهوری اسلامی ایران یا مصر دوران ناصر عمل و هژمونی غرب بر منطقه را حفظ میکند. در واقع رژیم به عنوان ابزار ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک غرب برای سرکوب جنبشهای ضداستعماری و رهاییبخش عمل میکند.
پ- حفاظت از منافع اقتصادی و سیاسی غرب: رژیم، خط مقدم تضمین دسترسی غرب به منابع عظیم انرژی شامل نفت و گاز و حفظ ساختار سیاسی و اقتصادی مطلوب آن در غرب آسیاست. این کارکرد رژیم را به بخشی از «امپراتوری جهانی سرمایهداری» تبدیل کرده است. بر این اساس، مبارزه با رژیم صهیونی، تنها یک نزاع مرزی نیست، بلکه جبههای از یک نبرد بزرگتر با نظام سلطه و استکبار جهانی است. حمایت بیقیدوشرط آمریکا از رژیم نیز هم به دلیل نفوذ لابیهای صهیونی در آمریکا و فراتر از آن به دلیل نقش حیاتی رژیم در حفظ ابرقدرتی آمریکاست. نظریههای وابستگی نظیر آنچه آندره گوندر فرانک تقریر میکند، این مهم را به خوبی صورتبندی کرده است. بر این اساس، سیاست خارجی ایران ذیل تدابیر رهبر حکیم انقلاب یک استراتژی ضدهژمونیک است.
* ماهیت پاتولوژیک رژیم صهیونی در آرای رهبر انقلاب
مشهورترین استعاره آیتالله خامنهای برای توصیف رژیم صهیونیستی، تعبیر «غده سرطانی» است که پیش و بیش از همه امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی طرح کردند. این استعاره فراتر از یک شعار، یک تحلیل پاتولوژیک نظری از سرشت این رژیم ارائه میدهد. بر اساس این استعاره، رژیم همواره همانند سلول سرطانی که ذاتاً تمایل به رشد بیرویه، تکثیر و نابودی بافتهای سالم اطراف خود را دارد، عمل میکند. رژیم صهیونی ماهیتی توسعهطلب و متجاوز دارد. همزیستی مسالمتآمیز با آن ممکن نیست، زیرا هرگونه آرامش موقت مانند آتشبسها تنها فرصتی برای تجدید قوا و تهاجم مجدد است. این تحلیل، بر پایه مفهوم «پاتولوژی رفتاری» در روابط بینالملل، تاریخ توسعهطلبانه رژیم از گسترش قلمرو پس از جنگهای ۱۹۴۸، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ تا شهرکسازیهای مداوم در کرانه باختری و غزه را تبیین میکند.
ذات رژیم، توسعهطلبی ساختاری است که تنها زبان قدرت را میفهمد. در نتیجه، راهبرد مقاومت فعال و هزار خنجر به معنای تضعیف مستمر آن از طریق فشارهای سیاسی، نظامی و ایدئولوژیک، تنها پاسخ منطقی به چنین ماهیتی است، چرا که مذاکره با موجودیتی که ذاتش تجاوز و سلطه است، بیثمر و معادل آب در هاون کوبیدن خواهد بود. در آرای رهبر انقلاب، مقاومت به عنوان یک راهبرد پیشگیرانه و درمانی در برابر پاتولوژی رژیم و استکبار معنا مییابد.
* یک نظامواره یکپارچه نظری برای فهم کنشگری راهبردی ایران
در مجموع، منظومه فکری آیتالله خامنهای درباره رژیم صهیونی، یک نظامواره تحلیلی یکپارچه و چندبعدی ارائه میدهد که در آن، رژیم به عنوان ۳ چهره به همپیوسته ظاهر میشود: یک «برساخته جعلی و استعماری» در سطح آنتولوژیک، یک «ابزار هژمونیک و پایگاه استکبار» در سطح ژئوپلیتیک و یک «توده سرطانی پاتولوژیک» در سطح رفتاری. بر این اساس، شعار محو رژیم صهیونیستی نه به معنای نابودی فیزیکی یک قوم، بلکه به معنای برچیده شدن پروژه سیاسی صهیونیسم و ساختار حکومتی مبتنی بر غصب، آپارتاید و استعمار تفسیر میشود. راهکار مردمسالار پیشنهادی برای آن از منظر رهبر انقلاب، برگزاری همهپرسی آزاد میان تمام ساکنان اصلی فلسطین اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی است. درک این چارچوب نظری که ترکیبی از فلسفه اسلامی، نقد استعمارشناسانه بومی و تحلیل هژمونیک روابط حاکم بر جهان است، نه یک انتخاب، بلکه پیشنیازی اجتنابناپذیر برای فهم منطق راهبردی جمهوری اسلامی ایران در صحنه منطقهای و بینالمللی است.
کالبدشکافی رژیم صهیونی در گفتار رهبر انقلاب
پایگاه و ابزار استکبار
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها