
حمید ملکزاده: بیانات رهبر انقلاب اسلامی در مراسم جشن ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام و در جمع مداحان اهلبیت(ع)، از جمله سخنانی بود که فراتر از چارچوب یک مناسبت مذهبی، باید به منزله دریچهای برای فهم تحولات بنیادین عرصه سیاست جهانی در نظر گرفته شود. مفاهیمی که ایشان در بیانات خود مورد استفاده قرار دادند - فشار، هویت، مقاومت، توسعهطلبی - تنها اصطلاحاتی سیاسی برای توصیف وضعیت نیست، بلکه گرهگاههایی است که لایههای یک روایت تاریخی - سیاسی را به هم پیوند میزند؛ روایتی که در آن، جایگاه ملت ایران را در ساختار قدرت جهان تحلیل و به شکل معناداری برجسته میکند.
در عین حال بیان این نکات در جمع مداحان اهلبیت، خود حامل معناست. این گروه در سنت ایرانی، نهتنها پاسدار آیینها و حافظان روایتهای دینی و تاریخی هستند، بلکه به نحو مؤثری در شکل بخشیدن به وجدان جمعی جامعه حضوری فعال دارند. از این جهت ضرورت برقراری شکلی از پیوند سیاسی میان هویت ملی و عناصری از فرهنگ دینی در کاری که مداحان اهلبیت انجام میدهند، در کنه بیانات رهبر معظم انقلاب نهفته است؛ تنها در حضور چنین رابطهای است که بحث درباره مسائل مربوط به سیاست در جمع مداحان اهلبیت(ع) معنادار میشود.
* دشمن؛ وسوسهای روانشناختی یا واقعیتی سیاسی
وقتی در سپهر عمومی از «دشمن» سخن میگوییم، عموماً در ذهن بسیاری از افراد به طور طبیعی دشمن در مقام یک دولت، قدرت شناختهشده یا حتی یک فرد مشخص حاضر میشود؛ انگار دشمن، الزاماً یک موجودیت واحد با ارادهای یکپارچه است. این در حالی است که در منطق سیاست، دشمن پیش از آنکه یک شخص یا یک دولت خاص باشد، یکجور موقعیت است. این موقعیت در نتیجه برآیند برخورد منافع و تعارض راهبردها به وجود میآید. از این جهت دشمن گاه چهره و پرچم دارد اما در بسیاری موارد شبکهای از تصمیمات، سیاستها، نهادها و کنشگران پراکنده است. این شبکه پیچیده از بازیگران، مناسبتها، تصمیمات و سیاستها لزوماً واحد و یکپارچه نیستند، بلکه اغلب هر کدام در مسیر خاص و ویژهای حرکت میکنند. در حقیقت برآیند همه آنها یکجور جهتگیری واحد را شکل میدهد؛ جهتگیری واحدی که نهتنها علیه منافع ما، بلکه علیه هویت سیاسی ما در مقام یک مردم عمل میکند.
بر اساس این روایت در جهان معاصر، صورتبندی دشمنی دیگر در موضوع جنگ مستقیم و لشکرکشی خلاصه نمیشود. امروز چونان که میبینیم، میدان تقابلها تغییر و از مرزهای سنتی خود عبور کرده است. امروز دشمنی میتواند در ساختار بازارهای مالی متجلی شود، در جریانسازی رسانهای شکل بگیرد، در میزهای مذاکره مدیریت شود یا در شبکههای اجتماعی، در قالب الگوهای فرهنگی و سبک زندگی، آرام و بدون اعلان رسمی بروز یابد. آنچه این نوع دشمنی را خطرناکتر میکند، سیالیت و چندلایگی خاصی است که به طور طبیعی از خود نشان میدهد؛ خصومتی که نه صرفاً از بیرون که گاهی از درون سازوکارهای جهانی، به صورت تدریجی و بیصدا عمل میکند. ملتهایی با پیشینه تاریخی عمیق و ظرفیت استقلال سیاسی بالا، معمولاً هدف اصلی این نوع دشمنی هستند، زیرا هویت تاریخی و استقلال در خاطره جمعی اعضای آن به عنوان عنصری بادوام وجود داشته و علیه فراخوانهای دشمنانه برای تسلیم شدن عمل میکند. از این رو دشمنی علیه چنین ملتهایی به سمت ابزارهای غیرنظامی و چندبعدی سوق پیدا میکند. درباره ملتهایی مثل ایران، دشمنی صرفاً مسالهای ساده نیست که بتوانیم آن را به برخی رفتارها و منافع خاص تقلیل دهیم. درباره ما هدف از وضعیتهای خصمانهای که از آنها صحبت میکنیم، عناصر اساسی هویت جمعی و خاطره مشترک ما به عنوان یک ملت است. در اینجا بحث درباره دشمنی با عناصر بنیادین تشکیلدهنده هویت سیاسی ایرانیان است.
با عنایت به همین فهم از موضوع است که رهبر انقلاب در سخنان اخیرشان، این لایههای متنوع از تقابل و عرصههای متکثر از نزاع خصمانه با ایران را ترسیم کردهاند: از توسعهطلبی سرزمینی و فشار برای تصرف منابع طبیعی تا عملیات پیچیده در حوزه سبک زندگی و تلاش برای تغییر هویت جمعی ایرانیان. اگر این عرصههای پیچیده از منازعه سیاسی را در کنار فهمی که از مفهوم دشمنی در مقام یک وضعیت ارائه کردیم قرار دهید، تأیید خواهید کرد دشمنی امروز تنها به دنبال تغییر رفتار سیاسی یک کشور نیست، بلکه میکوشد بنیان هویتی و فرهنگی یک ملت را دگرگون کند. یعنی درست همان جایی را نشانه میگیرد که شخصیت تاریخی یک جامعه شکل گرفته و منبع مقاومت آن قرار دارد. در این چارچوب، سخنان رهبر انقلاب را باید نهتنها به عنوان توصیفی از تهدیدها، بلکه در مقام صورتبندی سیاسی و روشنی از یک نقشه طرح عمومی درباره واقعیتهای قدرت در جهان کنونی در نظر گرفت؛ واقعیتی که در آن، دشمنی بیشتر از آنکه پر سروصدا و آشکار باشد، آرام، پیوسته و هدفمند پیش میرود. در این روایت موشکها تنها در پایان یک دوره طولانی از دشمنی برای نابودکردن امکان مقاومت در میان یک مردم و بعد از هر مرحله از هویتزدایی سیاسی از آن مردم به پرواز درمیآیند.
* مقاومت؛ ضرورت بازاندیشی در الگوهای جدید
در سایه صورتبندی جدیدی که در بیانات رهبر انقلاب درباره ماهیت چندلایه و پیچیده دشمنی در جهان امروز ترسیم میشود، مفهوم مقاومت نیز ناگزیر باید دگرگون شود. مقاومت دیگر صرفاً پاسخی احساسی یا واکنشی مقطعی به تهدیدهای آشکار نیست. از این منظر مقاومت راهبردی است مبتنی بر فهم عمیق از میدانهایی که دشمنی در آنها رخ میدهد و اهدافی که در پس این فشارها نهفته است. در روایت جدیدی که از دشمنی ارائه کردیم فشارهای خصمانه از سطح سیاست رسمی فراتر رفته و به قلب هویت، سبک زندگی، حافظه تاریخی و نظام معنایی یک ملت نفوذ میکند. از این جهت مقاومت باید از سطحی صرفاً نظامی به سطحی اجتماعی، فرهنگی و روزمره ارتقا یابد. در چنین وضعیتی، مقاومت نه با بسیج صرف ابزار نظامی، بلکه با فعالسازی ظرفیتهای مردمی معنا پیدا میکند. از این قرار امروز میدان اصلی مقاومت حوزه زندگی روزمره است: رسانهها، روایتها، زبان، روابط اجتماعی، الگوهای فرهنگی و شبکههای ارتباطی. اگر درگذشته مقاومت بیشتر به معنای حضور در سنگر یا میدان رزم بود، امروز بیش از هر زمان دیگری، به معنای حضور فعال در میدان فرهنگ است؛ میدانی که در آن محتوا تولید، ارزشها بازآفرینی و خودآگاهی ملی تقویت میشود.
بنابراین باید این مساله را در نظر داشت که در روایت جدید، مقاومت باید با گسترش فعالیتهای فرهنگی هدفمند همراه شود؛ فعالیتهایی که نهتنها برای مخاطب ایرانی و در داخل کشور، بلکه برای حوزههای پیرامونی و حتی فرامنطقهای طراحی شده باشد. به همین دلیل است که میتوانیم ادعا کنیم سرمایهگذاری در حوزه تولید روایت، توسعه زبان فرهنگی، تبیین عقلانی تاریخ سیاسی ایران و ایجاد گشودگی فرهنگی نسبت به جهان، بخشهایی از این مبارزه دائمی است. در جهان جدید، مقاومت به معنای فراهم آوردن شرایطی است که بر اساس آن جامعه میتواند روایت خود را از زندگی، تاریخ و آینده تولید کرده و این روایت را در برابر روایتهای تحمیلی محافظت و عرضه کند. در همین چارچوب است که تأکید رهبر انقلاب بر انقلاب اسلامی به عنوان نقطه عطفی در مقاومت ملی، معنای دقیقتری مییابد. از این منظر انقلاب اسلامی صرفاً یک تحول سیاسی نیست، بلکه آغاز روندی برای بازپسگیری میدان هویتی است که در طول دههها، برای اینکه به شکل بنیادینی تغییر کرده و از ریخت بیفتد، تحتفشار قرار گرفته بود. به همین خاطر است که میتوانیم ادعا کنیم خود انقلاب نمونهای از مقاومت مردمی است: حرکتی که با مشارکت تودههای مردم، هویت ملی را از دست نیروهای مداخلهگر بیرونی خارج کرده و آن را به منبع قدرت سیاسی و فرهنگی تبدیل کرد. مردمیبودن مقاومت، در دل همین تجربه تاریخی نهفته است؛ تجربهای که نشان داد پایداری یک ملت هنگامی مؤثر است که در فرهنگ عمومی، رفتار روزمره و خودآگاهی جمعی جریان داشته باشد. در نهایت باید این نکته را در نظر داشت که در چنین روایتی، مقاومت به معنای جنگیدن دائمی نیست، بلکه به معنای ایستادگی پایدار بر حق ملت برای تعیین مسیر خویش است. به بیان بهتر امروز باید مقاومت را به عنوان فرآیندی در نظر گرفت که در نتیجه آن یک جامعه خاص اجازه ندهد دیگران کیستی او را تعیین کرده و درباره زندگی آن تصمیمگیری کنند. این درک از مقاومت نه شعاری، بلکه عقلانی، پایدار، فرهنگی و عمیقاً مردمی است.