|
دفاعیهای از علی شریعتی به بهانه هشتاد و پنجمین سالگرد تولدش
ما، شریعتی و دروغهای چَپَکی
محمدرضا کردلو: ما برای ادامه مناقشات پیرامون «شریعتی» چه حجتی داریم؟ اساسا چرا «مساله» شریعتی را برجسته میکنیم؟ شریعتی واقعا آنقدرها که ما به عنوان روزنامهنگار و دیگران به عنوان اهالی اندیشه، به او میپردازند، پرداختنی است؟ آیا «شریعتی» کمافیالسابق زنده است؟ و اگر اینچنین است چه مولفههایی از شخصیت یا اندیشههای شریعتی، مقوم ادامه حیات فکری- شخصیتی او شده است؟ اساسا شریعتی کیست؟ متفکر و معلم دانشگاه، ادیب و سخنران، اکتیویست اجتماعی یا فعال سیاسی؟ هر کدام از ما شریعتی را چگونه شناختهایم! ارسال به دوستان
شریعتی در تلویزیون رنگی!
صادق فرامرزی: بیاییم و همین اول بسمالله با خیالی آسوده اعلام کنیم که قصد تماشای شریعتی از تلویزیون سیاه و سفید را نداریم، سخت است اما باید بپذیریم که نگاتیوهای سیاه و سفیدی که از شخصیت او مانده است مبنای قضاوت خوبی تحویلمان نمیدهد. تجربه دههها «سیاه» یا «سفید» بودن شریعتی، قطبی کردن مخالفان و موافقان، اصالت دادن به شریعتی ژورنالیستی و بیاعتنایی به شریعتی معلم، صفر یا صد قبول کردنش و... باعث شد تا بهجایشناختی رنگی و واضح از او سراغ انتخاب یکی از شریعتیهای ساختهشده برویم. ارسال به دوستان
انتظار؛ مذهب اعتراض
با آغاز دوران غیبت بزرگ و خاتمه کار نواب انتصابی- که امام به وسیله آنها، در نهان، بر مردم خویش حکم میراند، و مردم، از طریق این بابهای تعیین شده، با شخص رهبر تماس داشتند و وظیفه اجتماعی خود را از او کسب میکردند و حقیقت اعتقادی مذهب خویش را از او میپرسیدند- رابطه قطع میشود و مسؤولیت امام به مردم واگذار میشود و دوران انتصاب پایان میگیرد و عصر «انتخاب» فرا میرسد. «توقیع» مشهور (فرمان) امام- که پیش از ورود به دوران «غیبت بزرگ» صادر شده است- نظام ویژهای را که جانشین نظام «امامت» میشود، بدینگونه اعلام میدارد: «اما الحوادث الواقعه، فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا، فانهم حجتی علیکم و انا حجهالله علیهم». اما اینها چه کسانیاند؟ و چگونه و چرا انتخاب میشوند؟ ضوابط و شرایط انتخاب آنان را امام صادق برای توده مردم اعلام کرده است: «اما من کان من الفقها صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه». و این هم طبیعی است و هم منطقی و هم ضروری. ارسال به دوستان
حسین وارث آدم
باز از خانه خاموش و غمزده فاطمه- این خانه کوچکی که از همه تاریخ بزرگتر است- مردی بیرون آمد: خشمگین و مصمم، در هیاتی که گویی بر سر قصرهای قساوت و پایگاههای قدرت، آهنگ یورش دارد و گویی قله کوهی است که آتشفشانی بیتاب را در دل خود به بند کشیده است و با تندبادی که خداوند بر این قوم عاد فروفرستاده و اکنون به وزیدن آغاز میکند! مردی از خانه فاطمه بیرون آمده است. مدینه را مینگرد و مسجد پیامبر را و مکه ابراهیم را و کعبه به بند نمرود کشیده را و اسلام را و محمد(ص) را و کاخ سبز دمشق را و گرسنگان و دربندکشیدگان را و... مردی از خانه فاطمه بیرون آمده است. بار رنج همه این مسؤولیتها بر دوش او سنگینی میکند. او وارث رنج انسان است؛ تنها وارث آدم، تنها وارث ابراهیم و... تنها وارث محمد(ص) و... مردی تنها! اما نه! دوشادوش او زنی نیز از خانه فاطمه بیرون آمده است. گام به گام او؛ نیمی از بار سنگین رسالت برادر را او بر دوش خود گرفته است. مردی از خانه فاطمه بیرون آمده است تنها و بیکس؛ با دستهای خالی، یک تنه بر روزگار وحشت و ظلمت و آهن یورش برده است. جز مرگ سلاحی ندارد اما او فرزند خانوادهای است که «هنر خوب مردن» را در مکتب حیات، خوب آموخته است. در این جهان هیچکس نیست که همچون او بداند که چگونه باید مرد-دانشی که دشمن نیرومند او که بر جهان حکومت میراند از آن محروم است- و این چنین مصمم و بیتردید به استقبال آمده است. آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در «توانستن» میفهمند و به همه آنها که پیروزی بر خصم را تنها در «غلبه»، بیاموزد که شهادت نه یک باختن که یک انتخاب است؛ انتخابی که در آن مجاهد با قربانی کردن خویش در آستانه معبد آزادی و محراب عشق پیروز میشود و حسین وارث آدم- که به بنیآدم زیستن داد- و وراث پیامبران بزرگ- که به انسان چگونه باید زیست را آموختند- اکنون آمده است تا در این روزگار به فرزندان آدم «چگونه باید مرد» را بیاموزد! حسین آموخت که مرگ سیاه، سرنوشت شوم مردمان زبونی است که به هر ننگی تن میدهند تا زنده بمانند؛ چه، کسانی که گستاخی آن را ندارند که شهادت را انتخاب کنند، مرگ، آنان را انتخاب خواهد کرد. ارسال به دوستان
زن
سرمایهداری زن را چنان ساخت که به 2 کار بیاید: یکی اینکه جامعه هنگام فراغت- فاصله دو کار- به سرنوشت اجتماعی، به استثمار شدنش، به آینده خشک و پوچ و بیهدفی که بورژوازی برایش ساخته است نیندیشد و نپرسد: «چرا کار میکنم؟»، «چرا زندگی میکنم؟»، «از طرف که و برای چه کسی این همه رنج میبریم؟» زن به عنوان ابزار سرگرمی و به عنوان تنها موجودی که جنسیت و سکسوالیته دارد، به کار گرفته شد تا نگذارد کارگر و کارمند و روشنفکر در لحظات فراغت، به اندیشههای ضدطبقاتی و سرمایهداری بپردازند و به کار گرفته شد تا تمام خلأها و حفرههای زندگی اجتماعی را پر کند و هنر بشدت دست به کار شد تا طبق سفارشات سرمایهداری و بورژوازی، سرمایه هنری را- که همیشه زیبایی و روح و احساس و عشق بود- به «سکس» تبدیل کند. و فرویدیسم بازاری و سکسپرستی بسیار پست مبتذل را به عنوان فلسفه علمی و زیربنای انسان روشن آگاه روز و رئالیسم و واقعیتگرایی در آورد و آن همه خیالات و شعرها و احساسات ایدهآلیستی را پوچ و سکسوالیته را مایه هنر جدید معرفی کند. این است که میبینیم یکباره نقاشی، شعر، سینما، تئاتر، داستان، نوول، نمایشنامه و... بر محور «سکسوالیته» به گردش در میآیند. دیگر اینکه سرمایهداری برای تشویق انسانها به مصرف بیشتر و برای اینکه خلق را به خود بیشتر نیازمند کند و مقدار مصرف و تولید را بالا ببرد، زن را فقط به عنوان موجودی که سکسوالیته دارد- و جز این هیچ، یعنی موجودی تکبعدی- به کار گرفت. در آگهیها و تبلیغاتش نشاند تا حساسیتها و ارزشهایی تازه بیافریند و نظرها را به مصارف تازه جلب کند و احساسات مصنوعیای که لازم دارد، در مردم به وجود آورد. زن را برای کشتن احساسهایی که منافعش را به خطر میاندازد و برای کشتن احساسات بزرگ و معنویتهایی که سرمایهداری را خرد میکند، گماشت. سکسوالیته به جای عشق نشست و زن، این «اسیر محبوب» قرون وسطی به صورت یک «اسیر آزاد» قرون جدید درآمد. ارسال به دوستان
امت و امامت
در این دوره غیبت کبری، یک نظام انتخاباتی خاص به وجود میآید و آن یک انتخابات دموکراتیک است برای رهبر اما یک دموکراسی آزاد نیست، اگرچه این انتخاب شونده به وسیله «مردم» انتخاب میشود اما در برابر «امام» مسؤول است و در برابر مردم نیز. برخلاف دموکراسی که منتخب به وسیله «مردم»، فقط در برابر «خود مردم» که انتخابکنندگان و موکلان او هستند، مسؤول است. این است که مردم «نایب عام» را خودشان، با تشخیص و آرای خودشان، براساس این ضوابط انتخاب کرده و رهبری او را میپذیرند و او را جانشین امام تلقی میکنند و این جانشین امام در برابر امام و مکتب او مسؤول است، یعنی برخلاف نمایندهای که با نظام دموکراتیک انتخاب شده، مسؤول این نیست که ایدهها و ایدهآلها و نیازهای مردمی که او را انتخاب کردهاند برآورده کند، بلکه مسؤول است که مردم را بر اساس قانون و مکتبی که امام، رهبر و هدایتکننده آن مکتب است، هدایت کند و آنها را بر اساس این مکتب تغییر و پرورش دهد. البته این انتخاب که یک «انتخاب مقیدی» است، به این معنی نیست که همه مردم بیایند رای بدهند و هر کس آرایش بیشتر بود، به جانشینی امام منتخب شود و در مسند نیابت امام قرار گیرد، بلکه چون این فرد یک شخصیت اجتماعی است و در عین حال یک شخصیت علمی، بنابراین توده ناآشنا با علم، خود به خود شایستگی انتخاب او را ندارند و عقل حکم میکند کسانی که آگاهی و علم دارند و میدانند که عالمترین و متخصصترین و آشناترین فرد به این مکتب کیست، یعنی «عالِمشناسان» به این انتخاب مبادرت ورزند. و مردم هم که خود به خود با فضلا و روحانیان و علمای مذهب خودشان تماس و به آنها اعتماد دارند و از آنها پیروی میکنند، طبعاً رای آنها را برای انتخاب نایب امام میپذیرند و این یک انتخاب طبیعی است، همانطور که درباره متخصصان دیگر این کار را میکنیم، مثلاً من که بیماری قلب دارم و شخصاً هیچگونه آگاهی طبی ندارم، بزرگترین متخصص قلب را خودم انتخاب نمیکنم و معمولاً از دانشجویان پزشکی، اطبا، داروسازان یا کسانی که آگاهی به این مسائل دارند استخبار میکنم که بهترین متخصص قلب کیست و بنا بر اعتقادی که به ایشان دارم، رای ایشان را به عنوان رای خودم میپذیرم؛ یک نوع انتخابات 2 درجهای طبیعی. ارسال به دوستان
مسؤولیت شیعه بودن
کتابهایی میشناسم که اگر به زبان فارسی ترجمه شود، اعتقاد و ایمان تازهای به نسل جوانمان میبخشد اما ترجمه نشده و نانوشته مانده، چون پولی نیست که نویسنده و مترجم و ناشری را به ترجمه و نوشتن و چاپ این کار برانگیزاند و آن وقت مومنان بیتوجه به این مسؤولیت عظیم، دینشان را به مذهب و جامعه و انسان چنان انجام میدهند که قرنها پیش و غافلند که مساله قرنهای پیش نداشتن آب انبار بود و مساله امروز چیز دیگری است. مسؤولیت روشنفکر این است که از کافههای اشرافی روشنفکرانه بالاشهر که قهوه 5 تومانی میخورند و راجع به کشورهای عقب افتاده سخن میگویند فرود بیاید و دریابد که توده چه میکشد، زبانش چیست، چه مذهبی دارد، چگونه سرگرم میشود و چه مسؤولیتهای دروغین یا راستینی احساس میکند و بفهمد که در قلب این جامعه ذخایری از فرهنگ- مثل ذخایری از الماس، نفت، مس و...- وجود دارد که روشنفکر باید استخراج و تصفیه کند و حرکت، تکامل، بیداری، خلاقیت و سازندگی را به جامعه ببخشد. و مسؤولیت عالم شیعی ایجاد یک انقلاب شیعی است، در نوع برداشت و زبان ما. مسؤولیت گستاخی در برابر مصلحتها، در برابر عوام، و پسند عوام و بر ذوق و ذائقه عوام شلاق زدن و رهبری اجتهاد و علم را تحصیل کردن و عوام مذهبی را به دنبال اجتهاد و فکر و برداشت خویش کشاندن- نه در برابر عوام مذهبی تسلیم بودن و از دست زدن به هر کار نویی هراسیدن- و به جای انحصارا تحقیق و غور در فروع فقهی و مباحث کلامی و فلسفی و ذهنی- که بسیار هم باارزشند و افتخار اسلام و مسلمانان- اما نیاز فوریتری وجود دارد که اصل قضیه است و در عوض بر باد دادن همه این سالهای عزیز عمر خود و فرصتهای زمان و مردم و عاطل و باطل گذاشتن این همه نبوغهایی که 30، 40، 50، 60 سال صرف پرداختن به این علوم میشود، به ایمان مردم و بیداری عموم پرداختن، قرآن را مطرح کردن، نهجالبلاغه علی را به مردم آموختن، این نسل را با زندگی و اندیشههای پیامبر، علی، خاندان و اصحاب بزرگ: ابوذرها، عمارها و به تاریخ خون و پر از جهاد تشیع آشنا کردن و رسالت بزرگ جانشینی امام را در رهبری و هدایت مردم به دوش کشیدن... آری! رسالت نه فقط رساله! ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|