|
یادداشتی بر مجموعه شعر «رودخوانی» سروده محمدمهدی سیار
در غزل، نوکلاسیک
وارش گیلانی: محمدمهدی سیار را در جامعه ادبی کمتر کسی است که نشناسد. سیار شاعری است که با غزلهایش اواخر دهه 80 گل کرد و به عنوان یکی از غزلسرایان روزگار خود شناخته شد. محمدمهدی سیار نهتنها در غزلسرایی دستی توانا دارد، بلکه در رباعیسرایی و حتی گاه در سرودن شعر نیمایی نیز حرفی برای گفتن دارد. هرچند اشعار نیمایی اغلب شاعران غزلسرا، بیشتر به غزلی میماند که سطرها یا مصراعهایش کوتاه و بلند شده باشد. اغلب نیماییهای محمدرضا روزبه و بسیاری دیگر که غزل خوب میسرایند، چنین است. مجموعه شعر «رودخوانی» را انتشارات شهرستان ادب در 63 صفحه منتشر کرده است. اشعار این مجموعه غزل است و چند شعر نیمایی و چند رباعی و یک دوبیتی پیوسته با مصراعهای بسیار کوتاه دارد که میتوان آن را به شکل غزل پرقافیه هم درآورد. نیماییهای محمدمهدی سیار به طور خاص شباهتهایی به شعرهای نیمایی مشیری دارد و در کل، شباهت به شعرهای شاعران نوکلاسیک اما گاه با مضامینی تازهتر، مثل شعر «گزارشکار»: ارسال به دوستان
درخت حرف میزند
پویا مشهدی: «خداوندا! نامهایت را از ما مگیر. بینام تو، ما نامی نداریم؛ بینام تو ما از یاد خود میرویم. خداوندا! نامهای تو زبان ما را زنده میکند و جان ما را به هیجان در میآورد. خداوندا! زندگی و هیجان آسمانی را از ما مگیر. خداوندا! بیسخن گفتن با تو، خشک میشویم و میپوسیم؛ بگذار با تو سخن بگوییم. نکند گناهان ما، ما را از سخن گفتن با تو باز دارد؟ خداوندا! به ما بچشان و بفهمان که از گناهان ما بزرگتری. خداوندا! ما را هر روز با نسیم یادت بیدار کن و هر شب با موسیقی لطیف مهربانیات بخوابان. خداوندا! در خواب و بیداری، ما را یاری کن تا تنها با تو باشیم. خداوندا! چه زیباست احساس حضور تو، در تنهایی شب؛ و چه هیجانانگیز است جریان مهربان تو در رگهای جان ما. خداوندا! حتما مرگ راستین، ندیدن توست و حتما زندگی حقیقی، تو را دیدن است در بیشمار آینه؛ در رود، در سنگ، در ستاره، در... خداوندا! ما را با دوستانت آشنا کن؛ پرواز دسته جمعی پرندگان، آسمان را زیباتر میکند. خداوندا، خداوندا، خداوندا! تکرار نامهای درخشانت را روزی هر شب و روز ما کن». ارسال به دوستان
فیض و اشعاری که پنهان کرده است
رضا شیبانی: زیاده از حد شوخطبع بودن ناصر فیض 2 ایراد عمده برایش رقم زده است؛ اول اینکه استعداد عجیب و غریب او در طنزپردازی را گاه به بیراهه فکاههنویسی کشانده و دوم اینکه او را از موفقیت در ژانرهای دیگر باز داشته است. فیض یکی از عجیب و غریبترین شاعران روزگار است. از شواهد و قرائن رفتاریاش چنین بر میآید که هوشی سرشار دارد؛ نبوغ خارقالعادهای که ناممکنها را برایش ممکن کرده است. جالب است بدانید او شاعری را به این شکلی که از او دیدهایم بعد از سپری کردن چله زندگانی خود آغاز کرده است. یعنی در سنی که شاعران دیگر حس و حال خود را از دست میدهند، فیض تازه شروع کرده است به گل کردن. او را البته از 10 سال پیش، بیشتر شناختیم؛ زمانی که در بیت رهبری آن شعر معروف را خواند: با من برادران زنم خوب نیستند/ باید برادران زنم را عوض کنم/ مرگا به من چو با پر طاووس عالمی/ یک موی گربه وطنم را عوض کنم ارسال به دوستان
نقدی برمجموعه شعر «تا انتهای کوچه بنبست» سروده «سیدمهدی طباطبایی»
شتاب کن سید!
حمیدرضا شکارسری: «تا انتهای کوچه بنبست» مجموعه شعری عاشقانه است. غزلها و رباعیهایی تغزلی که نشان میدهد «سیدمهدی طباطبایی» روزگار خود و پسند مخاطبان ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|