|
چرا هیچ کس با شیخ فضلالله نوری مناظره نکرد؟!
مخالفان شیخ سکولارهای نو و کهنه
شیخ فضلالله نوری از علمای تراز اول تهران و روحانی آزادیخواهی بود که در مهاجرت کبری، مشروطهخواهان را همراهی کرد. اما به فراست دریافت مشروطهخواهی از مسیر عدالتخواهی جدا شده و ماهیت غربگرایانهاش درصدد ضربه زدن به دین و ارزشهای دینی است. در چنین وضعیتی شیخ فضلالله به جهت پاسداری از ارزشهای دینی تز «مشروطه مشروعه» را مطرح و با استقامت و پایداری از آن دفاع کرد. در این بین گروههای مختلف با مخالفت با آرای شیخ، آغاز به انتقاد از او کردند. کتاب «اندیشه سیاسی شیخفضلالله نوری» که توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، به بررسی آرای مخالفان شیخ فضلالله نوری میپردازد که مشروح آن را در زیر میخوانید. ارسال به دوستان
مفهوم آزادی در اندیشه شیخ شهید
جنبش مشروطهخواهی را میتوان نقطه عطفی در تاریخ ایران دانست؛ جریانی که طی آن تفکر ایرانی- اسلامی با پیشگامی علمایی چون شیخ فضلالله نوری شکل گرفت. از نظر علمای برجسته نظیر شیخ فضلالله آنچه در این دوران اهمیت داشت، تطبیق مفاهیم و قوانین با شریعت اسلام بود. مفاهیمی که با دخالت بیگانگان و در راس آنها انگلیس با آنچه بنیانهای شریعت بر آن استوار بود تفاوت فاحش داشت. یکی از این مقولهها بحث آزادی بود. شیخ فضلالله با آگاهی از آنچه در حال وقوع بود، آزادی در مفهوم غربی را مورد انتقاد قرار داد. کتاب «اندیشه سیاسی شیخ فضلالله نوری» که توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است، با پژوهش تاریخی مشروطه به بررسی بنیانهای اندیشه شیخ فضلالله نوری پرداخته است. در زیر قسمتی از این کتاب که مربوط به آزادی مدنظر شیخ است، میآید. ارسال به دوستان
روایتی دیگر از عصر پهلوی
انگلیسیها پس از تصرف نظامی ایران، بر کشور و منابع نفتی آن تسلط کامل و دائم یافتند. تسلط کامل بر ایران از طریق حکومت استبدادی نظامی با کودتای 21 فوریه 1921/3 اسفند 1299 ممکن شد. با توجه به مدارکی که وزارت امور خارجه بهتازگی منتشر کرده مشخص شده است با وجود انکار انگلیسیها، آنها کودتا را برنامهریزی و هدایت کردهاند و نیروهای نظامی و سفارت انگلستان در این کودتا نقش داشتهاند. کودتا را رضا میرپنج که افسر قزاق گمنام و بیسوادی بود، برپا کرد. او پس از این کودتا به رضاخان سردار سپه و پس از آن به رضاشاه پهلوی معروف شد. با حمایت نظامی، سیاسی و اقتصادی انگلیسیها رضاخان عملاً به خودکامه نظامی ایران در سالهای 1921 تا 1925 تبدیل شد. کودتای انگلیسی دیگری در دسامبر 1925 باعث شد رضاخان حکومت قاجار را براندازد و خود به پادشاهی برسد. با توجه به اینکه رضاخان با مجموعهای از کودتاها به قدرت رسید و در قدرت باقی ماند و از مشروعیت و حمایت مردمی برخوردار نبود، برای ادامه دیکتاتوری نظامی خود کاملاً وابسته به حمایت خارجی بود. به همین دلیل در مقابل فشارهای سیاسی خارجی کاملاً ضعیف، شکننده و نگران تبلیغات خارجی مخالف بود. دولتهای انگلیس، آمریکا، روسیه و حتی فرانسه با آگاهی از این نقطه ضعف رژیم پهلوی، از شرایط بهره کامل بردند و امتیازاتی گرفتند که رژیمی مستقل با پشتوانه مردمی هرگز حاضر به اعطای آنها نبود. مهمترین امتیازی که دولت ایران در این دوره اعطا کرد موافقتنامه نفت 1933 بود. امتیاز دیگر، شیلات دریای خزر بود که در سال 1927 به روسیه داده شد. امتیازهای دیگری که به همان اندازه مهم است ولی شناختهشده نیست، امتیازهای باستانشناسی است که در فاصله سالهای 1931 تا 1941 به موزههای آمریکایی داده شده است. ما در این باره هیچگونه مدارک کتبی پیدا نکردهایم ولی به نظر میرسد در اصل توافقی بین قدرتهای سهگانه بر سر باارزشترین منابع ایران یعنی آثار باستانی، نفت و خاویار برقرار شده بود. در حالی که آمریکاییان با دقت زیاد خود را از تجارت خاویار و نفت کنار کشیده بودند، انگلیسها و روسها هم متقابلاً دخالتی در کاوشهای باستانشناسی آمریکاییها در ایران نداشتند. در مقایسه با کاوشهای باستانشناسی بزرگی که آمریکاییها در ایران انجام میدادند، فقط باستانشناس مهم انگلیسی به نام سر «اورل استین» در دهه 1930 در ایران کار میکرد و بخشی از کار استین هم به نمایندگی از دانشگاه هاروارد بود. تصادفی نبود که آمریکاییها هیچگاه با تسلط انگلیسیها بر امور نفتی ایران به چالش برنخاستند و برای انگلیسیها هم هیچگاه برتری آمریکاییها در مسائل باستانشناسی ایران مورد تردید واقع نشد. در حالی که کنترل سیاسی و نظامی ایران در دست انگلیسیها بود، باستانشناسی ایران بعد از سال 1925 کاملاً به انحصار آمریکاییها درآمد. برخی بر این باورند اعطای امتیاز باستانشناسی در ایران به آمریکاییها در برابر ممانعت انگلیسیها از اعطای امتیاز نفت شمال ایران به آمریکا بود. انگلیسیها مصمم بودند جلوی نفوذ آمریکاییها به مسائل نفتی ایران را بگیرند و برای جبران عدم دسترسی آمریکاییها به نفت ایران، دسترسی انحصاری آنها به آثار باستانی ایران را فراهم کردند. روسها هم برای اینکه کاملاً بیبهره نمانند، در نهایت اختیار شیلات دریای خزر را در دست گرفتند که شامل صادرات پرسود خاویار بود. همانگونه که «آرتور چستر میلسپوی» آمریکایی، مستشار کل مالی ایران تا سال 1927، توضیح داده و براساس شواهدی که ارائه کرده، اعطای امتیاز شیلات 1927 به روسها به معنای فروش کامل حقوق و منافع ایران بود. ایران تا پایان دوره امتیاز شیلات در سال 1952 یعنی زمان نخستوزیری محمد مصدق، نتوانست اداره شیلات دریای خزر را بازپس گیرد. اعطای چنین امتیازهایی به معنای حیف و میل کامل منابع ثروت ایران بود. آنگونه که میلسپو میگوید رضاشاه در این دوره تا جایی که توانست ایران را «دوشید». 25 آگوست 1941، نیروهای روسیه و انگلستان به ایران حمله و آن را اشغال کردند. بهانه متفقین برای هجوم به ایران، حضور اتباع آلمان در ایران و تهدید احتمالی آنان بود. حال آنکه حداکثر تعداد آلمانیهای حاضر در ایران در سال 1941، 500 تا 600 نفر بود. این رضاشاهی که هرگز مدرکی دال بر اینکه او «طرفدار آلمانها» بود پیدا نشده، به دست انگلیسها به قدرت نشانده شد و 20 سال در مسند قدرت نگاه داشته شد و دست آخر هم مبلغ هنگفتی پول در بانک لندن پسانداز کرد. قوای متفقین که ایران را به اشغال خود درآوردند، بیشتر انگلیسی بودند تا روس. همانگونه که در جای دیگری اشاره شده است، با توجه به اینکه حکومت رضاشاه با انقلابی احتمالی و پرآشوب مواجه بود و کارآییاش را از دست داده بود، رضاشاه با کودتای انگلیسی دیگری عزل شد و پسرش سپتامبر 1941 به جای او بر تخت نشست. رضاشاه سپتامبر 1941 در یک کشتی انگلیسی با حمایت انگلستان، ایران را ترک کرد و سالهای باقی مانده عمرش را تحتنظر انگلیسها سپری کرد. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|