|
درباره مواجهه جریان روشنفکری با سینمای اروپایی
غیرتی شدن برای سینمای ضدقصه بیقهرمان
گروه فرهنگ و هنر: یکی از مجادلههایی که اخیرا نیز قوت گرفته است، موضوع تقلید سینمای ایران از سینمای اروپا یا آمریکاست. فارغ از این بحث مبنایی که اساسا چرا باید سینمای ایران مقلد فرمی یا محتوایی سینمای اروپا یا آمریکا باشد، این روزها طرفداران سینمای اروپا در اظهارنظرهایی پی در پی به دنبال معرفی این جریان سینمایی به عنوان سینمای فرهیخته هستند و سینمای آمریکا را سخیف و مبتذل میخوانند. در همین راستا داریوش مهرجویی در اظهارنظری عجیب گفته است: این موج تحمیقکننده و مبتذل و مورد پسند تماشاگر که سینمای آمریکا پایهگذار آن بوده است، توانسته به سینمای ایران یعنی بهاصطلاح سینمای بدنه ایران و همچنین به تلویزیون نفوذ کند. این موج مبتذل منبع اشاعه و نمایش فیلمهای مبتذل، بیمحتوا، تحمیقکننده و توهینآمیز به شخصیت فرهیخته شاعرانه و عقلانی فرد ایرانی شده است. مهرجویی با اغراق درباره تاثیر سینمای روشنفکری همچنین میگوید: پیش از انقلاب موجی از فیلمسازان مثل ابراهیم گلستان یا فرخ غفاری و... نسبت به جریان غالب سینمای مبتذل و تجارتی طغیان کردند که موج آن به موج نوی سینمای ایران هم رسید و سینماگرانی نظیر مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، من، بهمن فرمانآرا، عباس کیارستمی، شهیدثالث، بهرام بیضایی، امیر نادری و دیگرانی که در این زمینه فعالیت میکردند، خوشبختانه این موج را تا به امروز ادامه دادهاند و اینک از طریق کارهای آقای اصغر فرهادی شاهدیم که چگونه این سینما هنوز سرپاست. چندی پیش هم اصغر فرهادی در اظهارنظری عجیب و لطیفهوار پس از نقل قولی از جیم جارموش گفته بود: غربیها در حسرت سینمای ایران هستند و ما میگوییم چرا شبیه سینمای آمریکا نیستیم. فارغ از اینکه این قیاس بشدت لطیفهوار است و هالیوود چرا باید حسرت سینمای روشنفکری ایران را بخورد، این سوال نیز مطرح میشود که چرا دفاع از مرزهای سینمای اروپا تا آنجا پیش میرود که هالیوود که به لحاظ فرمی قابل قیاس با سینمای اروپا و جریان روشنفکری نیست هم توسط این جماعت به سینمای مبتذل و سخیف تعبیر میشود. حال آنکه سینمای بدنه و پرمخاطب و قصهگو و داستانپرداز هیچگاه از سینمای اروپا وام نگرفته است. به نظر میرسد یکی از دلایل حساسیت نسبت به سینمای اروپا و ایجاد تقدس برای آن، شهرتی است که این سینما برای جریان روشنفکری در ایران در دنیا فراهم کرده است. به همین جهت کوچکترین انتقادی به سینمای اروپا با واکنشهای تند جریان شبهروشنفکری ایران مواجه میشود. آنقدر که میتوان از آن به تعصبی افراطی تعبیر کرد. قابل تامل آنکه جریان سینمای روشنفکری، پس از عدم اقبال مخاطب ایرانی در میان منتقدان آشنا به سینما نیز جایگاهی ندارد. یکی از سایتهای سینمایی درباره رویکرد اخیر مهرجویی نوشته است: این ادعاها و شعارها در شرایطی است که از انحصار ایجاد شده توسط این شعارهای متحجرانه در ظاهر روشنفکرانه، تنها این گروه خاص است که بهره بردهاند، نه مردمی که مجبور هستند برای استفاده از کالای مورد نیاز و با کیفیت خود، به بازار قاچاق بروند، تا انحصار بازار بسته اتفاقا ضدروشنفکری و ترقی آقایان، حفظ شود یا امکان بروز استعدادهایشان را به خاطر منافع یک قبیله، پیدا نکنند. در زیر گفتاری از محمدتقی فهیم را در اینباره میخوانید. ارسال به دوستان
به دنبال سینمای ورشکسته اروپایی
محمد تقی فهیم*: متاسفانه بعد از سالها هنوز برخیها به دنبال این هستند که بگویند سینمای آمریکا بهتر است یا سینمای اروپا؟ ما دیدیم که در دهه 60 آقایان آمدند و بدون هیچگونه طرح و برنامهای، سینمای اروپای شرقی را مبنای کار خود قرار دادند و فونداسیون سینمای ایران را براساس فرم و ساختاری کاملا بیگانه بنیان گذاشتند. حالا هم همان دنبالهروی از سینمای اروپا به دلیل اینکه آقای ایوبی تحصیلکرده فرانسه است، دیده میشود و بیشتر به دنبال ترویج این نوع سینما هستند. از طرفی جریان طرفدار سرمایهداری و نولیبرالها و آنهایی که با رسانههای خود در حوزه فرهنگ و هنر در حال لابی هستند، به دنبال ترویج نگاههای غربی به سینمای ایران هستند و میخواهند ما از الگوی هالیوود پیروی کنیم که من هر کدام از این نظرات را رد میکنم، چرا که معتقدم باید خودمان به سینمای بومی و ملی و وطنی دست یابیم و هیچ کدام از این الگوها نمیتواند ما را به توفیق برساند. البته میتوانیم از تجربه سینمای آمریکا درباره قصهگو بودن و قهرمان داشتن استفاده کنیم و ببینیم که آنها در چه بخشهایی موفق بودهاند و آنهایی که با قواعد سینمای ما همخوانی داشته باشد را بومی کنیم، چرا که سینمای قهرمان نیاز سینمای ما است و میتواند مورد تجربه قرار گیرد، البته نباید به شکل دربست در خدمت آن سینما باشیم، بویژه اینکه جریانهایی به دنبال این هستند که درهای کشور به روی نمایش فیلمهای آمریکایی باز شود و این یک نقطه خطر است. شما هیچ نقطه از جهان را نمیتوانید انتخاب کنید که سینمای غرب به آن نفوذ یافته باشد و سینمای ملی آن کشور را نابود نکرده باشد و این فیلمها هر جا که رفتند چنان سلطه خود را به لحاظ فرهنگی و تجاری پهن کردند که سینمای بومی آن کشور را به نابودی کشاندند و جای نفس کشیدن برای آن سینما نگذاشتند. پس باید این مساله را در نظر بگیریم که از لحاظ الگوی تولید میتوان تا حدودی از سینمای آمریکا استفاده کرد اما نباید براساس عقاید برخی اشخاص و سایتها و روزنامهها کاملا دنبالهرو سینمای آمریکا بود. درباره سینمای اروپا هم که کاملا مشخص است و آنها برای اینکه میخواهند متفاوت از هالیوود باشند همه تلاش خود را برای تولید موضوعاتی درباره آزادیهای جنسی خرج میکنند و از الگوهای اروتیک در سینمای خود استفاده میکنند. سینمای اروپا اساسا سینمایی اخته و بیمقداری است که به درد محافل خاصی میخورد و نمیتواند مخاطب عام داشته باشد. آنها خودشان معطل ماندهاند و در برابر سینمای آمریکا وا دادهاند و برای همین دنبال موضوعاتی تحریککننده هستند و اگر ما بخواهیم دنبالهرو این نوع سینمای ورشکسته باشیم دیگر خیلی دور ماندهایم. من به عنوان کسی که دورههای مختلف سینما را گذراندهام، شکست این نوع سینمای به اصطلاح هنری را دیدم و حتی فیلمسازانی مانند فرمان آرا که مقطعی به عنوان روشنفکر خود را نشان میداد، در میانه دهه 50 شمسی با فیلمی مانند «در امتداد شب» به دنبال این بود که خوانندهای را برهنه نشان دهد تا از طریق سینمای پورنو بتواند به موفقیتی در گیشه دست پیدا کند! از این دست افراد زیاد بودهاند و ما شکست سینمای ایران را در همان دورهها دیدیم که در برابر فیلمهای فرنگی کاری نتوانستند بکنند و برای رقابت ناچار شدند به دنبال عناصری از مسائل جنسی بروند و ما دیدیم که این مساله چه ابتذالی به بار آورد؛ هنوز هم میخواهند اینگونه ریلگذاری کنند. به هر حال در برابر سینمای اروپا باز هم سینمای آمریکا وضعیت بهتری دارد و میتوانیم از تجربیات خوب آنها در زمینه جذب مخاطب از طریق قهرمان و قصهگویی استفاده کنیم اما باز هم تاکید میکنم که مهمتر از همه چیز استفاده از ظرفیتهای بومی برای سینمای ایران است و این تجربیات در سینمای کشورهای هند، ژاپن و چین بوده است که با استفاده از تجربه سینمای آمریکا در نهایت به سینمای وطنی خود راه پیدا کردند. از طرفی ما سینمایی میخواهیم که براساس الگوهای اسلامی و ملی ما باشد و نیاز به سینمایی داریم که مختص به جمهوری اسلامی ایران باشد، بنابراین الگوی کشورهای دیگر نباید جایی داشته باشد. ارسال به دوستان
یادداشتی برای فیلم «ایستاده در غبار»
پژواک قهرمانی از جنس مردانگی
مرتضی اسماعیلدوست: وقتی تصویرش را بر پرده سینماها میبینیم که همچنان استوار مانده به سودای عاشقی به خود میبالیم از چنین مرد اسطورهای که در سرزمینمان داریم. حاج احمد متوسلیان را میگویم، فرمانده مقتدر و با صلابت سپاه عشق که همچنان پاسدار حریم عاشقی است و چه زیبا که مردی چون حاج احمد نشانی چنین گرانبها در خود دارد و هنوز مسیرها باید پیموده شود تا سردارانی از جنس بیریای حاج احمد شناخته شوند. فیلم «ایستاده در غبار» که از جشنواره سیوچهارم فجر با کسب سیمرغ بهترین فیلم و نشانهایی دیگر جانی دوباره به سینمای ایران بخشیده است، از روز چهارشنبه هفته پیش اکران خود را در سینماها آغاز کرد و حالا فرصت مناسبی است تا از دریچه قاب همیشه شگرف سینما نگاهی دوباره به قهرمانی واقعی داشته باشیم؛ قهرمانی از جنس ایرانی و با شمایلی مردمی که زمانهایی دراز را میتوان با او خاطر اسطوره را زنده داشت و الگو قرار داد مردانگی را در میان جغرافیای نگاهی که گاهی رنگی وارونه به خود گرفته و لباسی عاریهای به خود پوشیده است. احمد آقای متوسلیان، مردانگیاش از جهت رسیدن به فهم معنا سرازیر شد به حجم زندگی و تنها به دنبال هیبت مردانگی نبود، چرا که در آن دوران دور به قول همزنجیرش در سلول سرد بازجویان ساواک خرمآباد که در فیلم «ایستاده در غبار» هم آمده، «سبیلهایش در ابتدا تصوری از مارکسیست بودن داشت.» احمد اما همیشه عضو سپاه اسلام بود، حتی آن دورانی که در یک شرکت مهندسى الکترونیک در لرستان مشغول به کار شده بود و این مهم را از راه اطلاع و اعتقاد از آن خود کرد. همین مردانگی در برگههای بازجویی ساواک در لرستان حتی در واژههای پاسخگوی احمد متوسلیان هم نمایان است. «به علت صحبتهایى که در جمع خانواده راجع به مردى و مردانگى در خرمآباد مى شد، تصمیم به سفر به خرمآباد گرفتم و آمدم تا 2 عدد اعلامیه را که در تهران به مغازه پدرم انداخته بودند، پخش کنم.» و دلیرمردیهای این همیشه مرد جاوید براساس همین نوع نگرشی است که از مفاهیم عمیق زندگی دریافت و توانست از سادگی، صداقت، دلیری و شجاعت ترکیبی دلنشین بسازد و در نهایت این قلب شیداییاش بود که خیلیها را حتی در میان مردمان منطقه چند پاره از تفکر در کردستان ابتدای انقلاب شیفتهاش کرد. و حالا فیلم «ایستاده در غبار» به نویسندگی و کارگردانی جوانی کاربلد چون محمدحسین مهدویان میتواند تصویری نزدیک به اندازه همه فریمهای به کار رفته در این فیلم برایمان بسازد، چرا که سازندهاش به خوبی با جهان قهرمانش ارتباط یافته و معنای پرتره را در سینما تنها در قابهای کلوزآپ و چند گفتوگوی دورهمی از اطرافیان شخصیت برای پر کردن اثری به ظاهر مستند نمیداند و از طریق انتخاب فرمی گویا و در عین حال جذاب میخواهد با بازسازی تصاویر و با عجین کردن صداهای واقعی کاراکترها در بافت فیلم به کشف دوبارهای از موقعیت و شخصیت برسد. مهدویان در فیلم «ایستاده در غبار» با انتخاب فرم داکیو دراما آن را به داکیو فیکشن در مستندسازی نزدیک کرده است. از این رو مخاطب با اثر تازهای در شکل مواجهه با شخصیت برخورد میکند که زیستی مومنانه دارد و در عین حال این نوع دلدادگی به شخصیت در فیلم از دریچه تطهیر مرسوم فیلمساز رخ نداده. مهدویان با ارائه تصویری بدون رتوش از شخصیت این امکان را به بیننده میدهد که چگونه به سیر تحول قهرمان خود در مسیری دراماتیک دست یابد. ارسال به دوستان
فراستی به انتقادهای خود از فیلم کمال تبریزی ادامه میدهد
نه نبضتان با مردم میتپد، نه تخصصی دارید
مسعود فراستی این روزها یکی از جنجالیترین چهرههای سینمایی است. منتقدی پرحاشیه که با نقدش بر فیلم «دونده زمین» دوباره در صدر حاشیههای سینما نشسته است. به گزارش سوره سینما، فراستی در بخشی از مصاحبه اخیر خود درباره «دونده زمین» گفته است: به نظر من این فیلم اساسا علیه مردم است. اینها یک طرف. طرف دیگر اینکه یک ژاپنی میآید و به این مردم خنده یاد میدهد و در واقع بهنوعی منجی اینها میشود تا اینها وارد زندگی شوند. این دیگر خیلی زور دارد و خیلی توهینآمیز است. انگار پول گرفتی مملکتت را اینگونه جلوه بدهی و او منجی شود. فراستی در ادامه میگوید: کجای گفتمان شما انسانی است؟ یک ژاپنی بیاید به من خنده یاد بدهد که من برفک نبینم. این انسانی است؟ آیا در این شرایط هستم؟ ۲۰ سال اخیر را نگاه کنید و ببینید چند تا از بچههای فقیر شهرستانی ما برنده المپیادهای فیزیک و ریاضی هستند. بروید نگاه کنید. شما چطور؟ چقدر سواد دارید؟ حداکثر یک دیپلم دارید. بعضیهایتان که همان را هم ندارید. نه سواد دانشگاهی دارید، نه نبضتان با مردم میتپد، نه تخصصی دارید. چه میگویید؟ این منتقد در پاسخ به این سوال که «کلاً مسعود فراستی چه فیلمهایی را دوست دارد؟» میگوید: فیلمهایی که حرف دهانشان را میفهمند و اندازه دهانشان حرف میزنند، هر چقدر هم کوچک باشند. فکر میکنم بزرگی و کوچکی به حرفی که میزنند نیست، به چگونگی است. یعنی میتوانی یک حرف بسیار کوچک را آنقدر درست بزنی که حال کنند. یک حرف بزرگ را هم آنقدر بد بزنی که بد شود. حرف خوب را باید خوب زد، هر قدر هم کوچک باشد. خوب حرف زدن مهمتر از خود حرف است. در بخشی از این گفتوگو فراستی درباره «هفت افخمی» و «هفت جیرانی» هم صحبت کرده است. فراستی میگوید: فکر میکنم «هفت» افخمی بهتر است. مستقل از اینکه خیلی چیزهایش را دوست ندارم، اضافه دارد؛ مصاحبهها و بقیه چیزها اما موضع افخمی درستتر است. موضع وسط 2 صندلی نیست. موضع جیرانی وسط 2 صندلی بود. مرا میخواست که شلوغ کند، موضع خودش آن طرف بود و سعی کرد هر جا که این تضاد هست، علیه من تمام شود. رسماً خیلی جاها نمیگذاشت حرف بزنم، ولی میدانست برنامهاش با نقد من گرفت. فراستی نباشد نمیگیرد، ولی بهروز بازی در نمیآورد. خودش است. خلبازیها، غلطها، ضد نقدها و همه چیزهایش خودش است و میارزد به این طیف آدمها. ارسال به دوستان
اخبار
دریافت ۱۲2۹ اثر در بخش مسابقه سینمای ایران ارسال به دوستان
رویدادها
رونمایی از آثار خوشنویسی شیرچی ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|