|
نگاهی به فیلم در حال اکران رضا عطاران
دراکولایی قلابی!
مرتضی اسماعیلدوست: شاید اگر برام استوکر، نویسنده ایرلندیالاصل داستان «دراکولا» میدانست در قرن بیست و یکم، «عطاران» نامی در ایران تصویر کاملا مخدوشی از کاراکتر ساخته شدهاش خواهد داشت، در نگارش این اثر ادبی برجسته اندکی تردید میداشت! اما از شوخی گذشته حداقل تصوری که از ساختهای با عنوان دراکولا میرود این است که فیلم از این عنصر محوری در روایت خود بهره بگیرد اما به واقع اگر این عنوان و شخصیتهای به ظاهر دراکولاییاش را از فیلم «دراکولا»ی عطاران برداشته و خانوادهای از طبقه متوسط تهران را جایگزین آن کنیم، هیچ تفاوتی در «دراکولا» ی عطاران نخواهد داشت. از این نظر جدا از چند کاسه خون موجود در یک انباری که ظاهرا قربانگاه طعمهها باید تصور شود! و چند دندان بلندبالا در قاب عکسهای اجداد جناب دراکولای فیلم و چند تصویر آرشیوی از آثار شناخته شده در تاریخ سینما با مضمون «دراکولا» که نشانی شیک بر چهره فیلم دوختهاند، هیچ ارتباطی از فیلم ساخته شده توسط عطاران با عنوان «دراکولا» نمیتوان یافت. از این حیث اولین آتش خاموش شده از تماشا با این نگره دورنمای نویسنده و کارگردان از آثاری با مایههای خونآشام چنانکه در ساختههایی بسیار از سینمای هالیوود با عنوان آثار Vampireشناخته میشود، رخ میدهد. از این رو مشخص است دراکولا بودن شخصیت اصلی فیلم در واقع تصوری دورمانده نزد فیلمساز بوده تا به دنبال نگاهی دیگر و در نقد مسائل اجتماعی باشد؛ جامعهای غرق در اعتیاد از انواع مختلف مواد مخدر تا بازیها و شبکههای اجتماعی که حتی از دیدگاه دراکولای فیلم وضعیتی وخیمتر از خونآشامان تاریخ داشتهاند! و در این بین پیامهای بیهودهای چون گوشتخوار بودن آدمها و سر بریدن انسانها در جهان و از این دست دیالوگهای شعاری راهی برای اشغال زمان فیلم شده است. در واقع رضا عطاران با این تصور که حضورش در هر فیلم میتواند به منزله فروش آن اثر تلقی شود، قید توجه به فیلمنامهنگاری و معماری روایت در فیلم «دراکولا» را زده و تنها میخواسته در یک دورهمی از جنس «ردکارپت» و چند شوخی معمول با بنگیها، گیشه فروش را از آن خود کند. از سویی تجربیات گذشته عطاران در مقام نویسندگی آثارش نشان داده که اصولا وی شناخت و احاطهای به مقوله فیلمنامهنویسی ندارد و در واقع با نگارش آثارش، شکستی از پیش تعیین شده را در هنر سینما برای خود فراهم میکند و از این حیث، فیلم «دراکولا» از آن دست آثاری است که منتقد رغبتی برای نگارش مطلبی از سر ذوق برایش نخواهد داشت، چرا که نکتهای برای تمرکزی سینمایی در این اثر وجود ندارد و عدم وجود زبان سینما منجر به عدم مواجهههای فنی با درون مایه و ذات اثر خواهد شد. در این میان حضور لوون هفتوان به عنوان بازیگر کاراکتر دراکولا در این فیلم ادامهای از انتخابهای اشتباه این بازیگر تواناست. دراکولای فیلم عطاران هیچ نسبتی با قصه گوتیک و دلهرهآور این شخصیت پرطرفدار در ادبیات داستانی و در آثار سینمایی ندارد؛ آثاری تماشایی که نمونهای موفق از آن را در فیلم ساخته شده توسط فرانسیس فورد کوپولا با نام «دراکولای برام استوکر» دیده بودیم و جیم جارموش، نمونه موخر و قابل توجهی از زیست خونآشامها را در سال 2013 در فیلم «تنها عشاق زنده ماندند» به تصویر درآورد. اما نسخه ایرانی «دراکولا» غرق در دنیای اعتیاد است و نویسنده و کارگردان به شوخیهایی تکراری با کاراکتر آشنای معتاد مانند چرت زدن، خماری، کشیدن مواد، ترک اعتیاد و... بسنده میکند تا این نگاه را به شکلی زبون چنین به مخاطب منتقل کند که درد اعتیاد از زخم خونآشام هم دردناکتر است، هر چند پرداخت عطاران در نهایت تبدیل به نمایهای آموزشی برای استعمال انواع مواد مخدر شده است! فیلم «دراکولا» در همان نگاه اول و پس از لو رفتن ماهیت دراکولا تمام میشود، چرا که نویسنده توانی برای گسترش طرح یک خطی اولیه فیلمنامه ندارد و عدم بهرهمندی از عناصر روایتپردازی چه به عنوان بهرهمندی از عناصر پیش برنده فیلمنامه و چه به منزله بهرهگیری از عناصر جانبی روایت موجب ایستایی روایت در فیلمنامه شده است. همچنین فقدان روند حرکتی داستان و عدم توجه به علیت، زمان و فضا در فیلم «دراکولا» موجب عدم تحرک در روند تکاملی شخصیتها، موقعیتها و گسستی بسیار در ایجاد ارتباط میان پردههای اول و دوم فیلمنامه شده و در نهایت رفتاری که میتوانست در همان ابتدای فیلم و پس از زندانی کردن کاراکتر رضا عطاران توسط خونآشام انجام شود، به سکانس پایانی منتقل میشود تا تصمیم دراکولا مبنی بر خونآشام بودن شاید مسیری برای عطاران جهت ساخت دنبالهای برای فیلم «دراکولا» شود! فیلم «دراکولا» به دلیل فقدان هرگونه طرح مشخص در پیشبرد روایت در تمام دقایق درجا میزند و هیچ چالشی برای مخاطب مشتاق نمیآفریند، حتی خبری از شوخیهای گذشته عطاران در مقام بازیگر و کارگردان هم نیست و تنها شوخی دمدستی با شلوار! به عنوان میراث شوخیهایی سخیف برای عطاران در این فیلم به جا مانده است و با این چنین اثر بیسروسامانی، آقای بازیگر باید زنگ خطری بلند را مبنی بر بیدار شدن از توهم پیشفروش بودن فیلمهایش بشنود. ارسال به دوستان
در آیین بزرگداشت مهدی آذریزدی مطرح شد
در و دیوار خانه «آذریزدی» هم سرشار از سخن است
آیین بزرگداشت مهدی آذریزدی با حضور مصطفی رحماندوست، قاسمعلی فراست، جواد محقق، جواد جزینی، محمدمهدی رسولی، محمدعلی گودینی، محمد عزیزی، علیالله سلیمی و شماری دیگر از نویسندگان برتر، در «محفل انس» برگزار شد. به گزارش تسنیم، قاسمعلی فراست در این مراسم به افرادی اشاره کرد که از چهرههای شاخص در حوزههای مختلف هستند اما کمتر کسی آنها را میشناسد و گفت: براین اساس چندسال پیش برآن شدیم تا سراغ این افراد برویم و مستندی از زندگی و فعالیتهای آنها تهیه کنیم. یکی از این افراد مهدی آذریزدی بود اما وقتی به او رسیدیم احساس کردیم ساختن یک فیلم مستند از او کافی نیست و بهتر است یک فیلم داستانی درباره او بسازیم و برای این کار نیاز به فردی یزدی داشتیم که به خوبی یزد و آذریزدی را بشناسد. آقای بحری را انتخاب کردیم که با ما همکاری کند و به این ترتیب فیلمی از زندگی وی با عنوان «پدری خوب برای بچههای خوب» ساختیم. وی ادامه داد: فکر میکنم اغلب افراد مهدی آذریزدی را فقط براساس مجموعه قصههای خوب برای بچههای خوب میشناسند در حالی که در و دیوار خانه و زندگی او سرشار از حرف و سخن و نکتههای آموزنده برای انسان است. به گفته فراست، مهدی آذریزدی و محمود گلابدرهای دو نویسندهای هستند که علاوه بر اینکه سختیهای ادبیات را کشیدند، در زندگی شخصیشان هم سختیهای زیادی را متحمل شدند چون میخواستند به نوع خاصی زندگی کنند. مصطفی رحماندوست نیز در این محفل با اشاره به سابقه آشنایی خود با مهدی آذریزدی به مناسبت اولین سمینار کودک و نوجوان در ایران در اوایل انقلاب گفت: در آن زمان هنوز آذریزدی را ندیده بودم اما تلفنی با او قرار گذاشتم. او در آن زمان ساکن طبقه دوم کتابفروشی اشراقی بود. قرارمان میدان انقلاب بود؛ نه او مرا دیده بود، نه من او را. اما از دستمال یزدیاش او را شناختم، به اسم صدایش زدم و این آغازی شد برای دوستیهایمان. این شاعر و نویسنده تاکید کرد: آذریزدی اهل رفت و آمد نبود. یکبار قصد کردم او را در یزد ببینم. حسین مصرت که واسط ما بود، گفت: او کسی را به خانه راه نمیدهد حتی دقالباب را نیز برداشته است. به آنجا رفتیم و من با سنگ آنقدر به در کوبیدم که به ناچار در را باز کرد. حسین عصبانی بود. در ساختمانی که خودش یک دنیا حرف بود دست او را گرفتم و او را به سمت کوچه کشاندم و گفتم: ببین اسم این کوچه «آذریزدی» است. همه به تو فکر میکنند. گفت: چه فایده من بچهای ندارم که بتوانم این پلاک را به او نشان بدهم. حتی زنی ندارم که بتوانم گاهی با او دعوا کنم و... مسائلی که هرگز به کسی نگفتیم اما کتاب «تو ای پری کجایی» من تا حدودی نشان از حال و هوای مهدی آذریزدی در آن دیدار دارد. ارسال به دوستان
نگاهی به رمان «سگسالی» نوشته بلقیس سلیمانی
قهرمانی که خیال میکند قهرمان است
احسان عابدی: «سگسالی» را بلقیس سلیمانی در زمستان سال 92 منتشر کرد. ابتدا نشر زاوش 2 بار و سپس نشر چشمه چاپهای سوم و چهارمش را روانه بازار نشر کردند. مجموع تیراژ سگسالی، 7 هزار نسخه است که اگرچه عدد قابل ملاحظهای نیست اما در این اوضاع و احوال کتاب نخواندن مردم ما و روزگار انتشار کتابهایی با تیراژ 500 نسخه، تیراژی امید دهنده است. ارسال به دوستان
اخبار
جشن همگانی در راه است ارسال به دوستان
رویدادها
برگزاری بزرگداشت سپیده کاشانی ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|