|
قصههای چهاردیواری
ای خدایی که جای تو همه جاست
ای خدای چهاردیواری
خوش به حالت که نیستی چون من
مبتلای چهاردیواری
قصههای هزار و یک شب هست
ماجرای چهاردیواری
می نویسم قصایدی هر روز
در ثنای چهاردیواری
توی «دیوار» میدوم دائم
پا به پای چهاردیواری
سایهام را درسته میبلعد
ردپای چهاردیواری
کاش کش بود جنس دیوار
دلگشای چهاردیواری
همه جا میشدیم راحت در
جای جای چهاردیواری
کلبه دنج و شاعرانه ماست
انتهای چهاردیواری
بهتر از کیمیای مس باشد
کیمیای چهاردیواری
کارگر دل نمی کند هرگز
از وفای چهاردیواری
آرزویش خریدن قصر
باصفای چهاردیواری
همه باید مرتبا بزنند
کف برای چهاردیواری
لحظه هایی به یادماندنیاند
لحظههای چهاردیواری
اکسیژن اکسیژن ذخیره شده
در هوای چهاردیواری
منتها آب میرود دائم
محتوای چهاردیواری
خوش شده واقعا ته دلمان
به کجای چهاردیواری
زنده ماندن سراسرش هنر است
لابهلای چهاردیواری
ارسال به دوستان
اگه حرف نزنم، میگن لالم!
این صدای ایران است
آشنایی با گروههای مختلف ساکن در فضای مجازی
اردیبهشتی که گذشت، یکی از آن ماههایی بود که تا همیشه در یاد تقویمها میماند. شهادت رئیسجمهور و همراهانشان جزو آن دسته از اخباری بود که در تمام جهان پیچید و مثل همیشه سر و صدای بسیاری در فضای مجازی بلند کرد. در چند سال اخیر در فضای مجازی، ما با پدیده عجیبی به نام « اگه حرف نزنم، میگن لالم» روبهرو شدهایم. در این پدیده، افراد کنترل زبان خود را از دست داده و راجع به علف درآمده کنار ستون برق سر کوچهشان نیز به گونههای مختلف اظهار نظر نموده و درصورتی که از قافله توئیتزنها و استوریگذاران عقب بمانند؛ احساس خفگی میکنند. در این مطالب میخواهیم با افرادی که درگیر این پدیده هستند، آشنا شویم.
دسته اول: انسانها
انسانها، انسانند. یعنی به اندازه حرف میزنند تا در حرفهایشان گیر نکنند. افراد این گروه، همان آدمهایی هستند که قبل از نوشتن یک پست، کامنت، توئیت و یا هرچه، نفس عمیقی کشیده و سپر آهنین پوشیده و خود را برای شنیدن همه جور کلماتی از زبان طرفداران آزادی بیان آماده میکنند.
دسته دوم: مخالفان
این گروه از افراد، با همه چیز مخالفند. آنها مخالفان خورشید در روز و ماه در شب هستند و همواره معتقدند اگر این چیزی که بود، نمیبود، بهتر بود. حالا کار ندارند که آن چیز دیگری که باید میبود؛ چه باید باشد؟ از مشخصات بارز این دسته از افراد، گذاشتن استوریهایی با گرفتن امتیاز گذاشتن بیشترین استوری با بیربطترین محتوا به واقعه اتفاق افتاده باپوششی است که در مصرف پارچه آن صرفهجویی شده باشد؛ چرا که نهایت همه اتفاقها در کشور زیر سر قانون حجاب است و بیلباس بودن همه مشکلات و معضلات آنها را حل میکند.
دسته سوم: روشنفکران
تا به حال فکر کردهاید چرا در راهپیماییها، خیابانها شلوغ است؟چرا برخی پرچم را در دست راست و برخی دیگر در دست چپ میگیرند؟ چرا همه یک شعار را تکرار میکنند؟ چرا کف دستشان با ماژیک مشکی چیزی مینویسند؟ چرا سایه درختان سمت راست بیشتر از سمت چپ است؟ و...
اینها همه سوالاتی است که یک روشنفکر نسبت به آنها نظر و نقد دارد. آنها موافق دسته مخالفها و مخالف دسته موافقها هستند. این دوستان با ظاهری شکیل و متمدنانه و تلفظ عمیق حروف «ش» و «ر»، به دلیل ضیق وقتی که دارند، معمولا پشت فرمان ماشین نشسته و سعی دارند شما را با رهنمودها و نفوذ کلامشان به راه راست هدایت کنند. جهان فضای مجازی بدون حضور روشنفکران تاریک است!
دسته چهارم: زرنگان
شبها که شما میخوابید، زرنگان بیدارند. شما در خواب ناز هستید و آنها به دنبال شکارند. این دسته از افراد همیشه آن بعدی از ماجرا را میبینند که هیچکس نمیبیند. اینها همانهایی هستند که دریافتند هر اتفاقی درون مرزهای جغرافیایی ایران زمین، کار خودشان است! برای مثال در حادثه اخیری که گذشت، آنها به راحتی فهمیدند سانحه بالگرد ریاست جمهوری نیز کار خودشان است و آن ابر را خودشان در لحظه به آن منطقه فرستاده بودند و کاملا حساب شده، آن روز همه جا مه بوده و حتی ابرها را نیز دقیقا برای همان زمان بارور کرده بودند تا ببارد. سپس در مراسم تشییع، خودشان آن سیل بازیگر را با هزینه هنگفت راهی خیابان کردند تا بگویند ما طرفدار زیاد داریم.
دسته پنجم: آینده نگران
این آدمها به آینده نمینگرند؛ بلکه در هرنفس نگران آن هستند. آفرین! دقیقا! اینها همانهایی هستند که با نم باران به صف پمپ بنزین میروند و از بدبختی گران شدن دلار فردا استوری میگذارند. نگرانها، خیلی سال است دارند حلالیت میگیرند که بروند و ما را با اینها تنها بگذارند؛ منتها مقصد مشخصی ندارند و در نهایت به دلیل کمبود فضای راحت در ماشین و پارک کنار خیابان، صبح به منزل خویش بازمیگردند. آینده نگران، نه سکه دارند و نه دلار و نه طلا ولی همیشه با رخ دادن هر اتفاقی، نگران بالا و پایین رفتن بازار جهانی مانده و هشدار سایه سیاه بدبختی را به همگان میدهند.
نتیجه میگیریم...
برای فهم حقیقت ماجرا در یک اتفاق و حادثه، خیلی راحت وای فای یا اینترنت همراهتان را خاموش کنید و به خیابان بروید و ببینید که هنوز شهر در دست شهروندان است و زندگی در جریان!
ارسال به دوستان
ابراهیم
نماد بتشکن در طول دوران بود ابراهیم
تبر بردوش و در صف مرد میدان بود ابراهیم
چنان سرو کهن که ریشه در خاک وطن دارد
الف قامت میان باد و بوران بود ابراهیم
به دنبال سرِ ماران خفته در دل فتنه
نماد نه به خواهشهای شیطان بود ابراهیم
برای دستهای پینه بسته از کویر فقر
چنان ابر پر از سوغات باران بود ابراهیم
به گوش خستگی میخواند تا قله کمی مانده
به روی خستگیها خط بطلان بود ابراهیم
نشان داد آخرش حتی ریاست نیز سربازیست
همیشه پای پیمان! پای پیمان بود ابراهیم
ارسال به دوستان
چشتون درآد
اسم من جنین است؛ همان که توی شکم مادرش لول شده و توی فیلمها هی میگویند «لگد زد.»
شاید یکی از دلایلی که هی لگد میزنیم، تنگی دریچه قلبمان باشد. بالاخره ما هم برای خودمان مشکلاتی داریم. مرض نداریم هنوز تربیت نشده، به مادرمان بیادبی کنیم! خیلی از جنینها به خاطر همین مشکل قلبی بهدنیا نیامده بلیتشان برگشت میخورد. خیلیهایشان هم بعد از چند سال، دوباره چمدانشان را میبندند. این تنگی دریچه خیلی بین ماها شایع است. مثل دریچه کولر هی باید چک شود. شاهدش همین فیلم و سریالهای خودمان؛ زوج خوشبختی با هم میروند سونوگرافی و با دیدن ما توی مانیتور کلی ذوق مرگ میشوند اما یکدفعه با حرف دکتر کوفتشان میشود (این صحنههای حالگیری در سینمای ایران رایج است.) در آن لحظه حساس، دکتر بدون اینکه سرش را تکان بدهد، میگوید: «متاسفانه قلب بچه مشکل داره، برای آببندی به سریال مینویسم برید پیش یه دکتر قلب».
تا چند سال قبل فقط جنینهای چند کشور دنیا خیلی شیک و مجلسی داخل شکم مادرشان عمل میشدند اما چند ماهی میشود در ایران هم ما را داخل شکم مادرمان عمل میکنند؛ اول یک سوزن از شکم مادر (درست محل لگد) وارد قلب میکنند و یک بالن توی قلب میلیمتری ما کار میگذارند. لطفا اگر خواستید این را برای یک غربزده تعریف کنید، احتیاط کنید؛ ممکن است قلبش یک جوری بگیرد که با بالن تفریحی هم نتوان بازش کرد. برعکس این دوستان، بقیه ایرانیها آنقدر پیشرفت دیدهاند که نه تنها شاخ در نمیآورند بلکه میپرسند: «خبر جدید چی داری داداش!»
ارسال به دوستان
حسابگران جمعیت
گفت و گو با دکتر حسابکلام در مورد جمعیت روز تشییع
+ با سلام. با شما هستیم با برنامه متراژ جمعیت. آقای دکتر حسابکلام چند روز پیش تعداد جمعیت کسانی که برای تشییع شهدای خدمت اومده بودند رو بسیار کمتر از عددی که حکومت گفته بود حساب کرده بودند. آقای دکتر در خدمت شما هستیم.
-منم سلام عرض میکنم خدمت شما. همین اول برم سر اصل مطلب. اینجا یه اتاق ١٢متریه و ما دو نفریم. چطور حکومت میگه تو اون فضا چند میلیون نفر جا شده؟
+البته جناب دکتر. الان فیلمبردارا و کارگردان و گریمور و منشی صحنه و گروه خدمات و نورپرداز و صدابردار و بچههای تدوین و چند نفر دیگه از عوامل هم هستن. ولی درست میفرمایید.
-بله بعضیها گیر دادند که تو یک متر آسانسور ما چهار نفر جا میشیم. خب شما جا میشید؟ من تنها هم جا نمیشم. بحث شکمم هم نیست. تنگی نفس میگیرم.
+درست میفرمایید. جناب دکتر نظرتون در مورد تصاویر راهپیمایی ٢٢بهمن و روز قدس چیه؟ چون مردم ظاهرا زیاد با محاسبات شما دوستانه برخورد نکردن!
-نخیر! امسال هم تصاویر سال گذشته پخش شد. مثل هر سال!
+خب پس طبق گفته شما احتمالا حکومت تدوین بلد نیست و یک سال طول میکشه کار تدوین قبلیها تمام بشه.
-شاید. اما با توجه به متراژ مسیر و همانها که در مورد مراسم شهدای خدمت گفتم حدود ده هزار نفر. مُک.
+یعنی یک نفر هم بالا و پایین نه؟
-بله. کار ریاضی دقیقه. خیلی دقیق. سال بعد هم کمتر میشه!
+کمتر که فکر نکنم ولی احتمالا تا اون موقع شما هم کار با فوتوشاپ رو یاد بگیرید و دستی توی تصاویر ببرید. یه سؤال دیگه. خودتون از نزدیک هم دیدید؟
-خیر. من که قرار نیست یکی از اونا حساب بشم. ضمنا من ته تلخ خیار رو میخورم که تا آشغالی نرم... چی میگی تو؟
+خب نظرتون درباره اربعین چیه؟ اصلا محاسبات رو برای ما انجام بدید تا ما هم یاد بگیریم و گول رژیم رو نخوریم.
- اونجا هم ما محاسبات دقیقی انجام دادیم از اونجایی که مسیر ۸۰ کیلومتر هست و جادهها نسبت به ایران باریک هستند و در هر ۲ متر مربع یک نفر جا میشه پس حدوداً ۱۶۰ هزار نفر توی این راهپیمایی شرکت کردند.
+این عدد با ارقامی که رژیم میگه خیلی متفاوته.
-بله خب رژیم میگه اینا یه جا واستاده نیستند. از این طرف میان و به اون طرف میرن. لذا هر دقیقه ١۶٠ هزار نفر و به طور کلی ١۶٠ هزار ضرب در دقایق چند روز.
+نظرتون راجع به تعداد براندازها چیه؟
-اونو چون پارسال سیو نکردیم هی از اول میاد اگرنه ما چند میلیارد هشتک زدیم. کم کمش یکمیلیارد نفر هستیم.
+ممنون هستم از آقای حسابکلام. بعد از دیدن پیامهای بازرگانی با شما خواهیم بود.
ارسال به دوستان
برای هفته بدون دخانیات
دو دو
یارِ سیریشِ من ای دو دو! درود!
تا قیامت میتوان از تو سرود
سینه دارم شرحه شرحه از غمت
میشود آیا دمی یادت نبود؟!
آمدی توی تنم ساکن شدی
دادمت با جیب و دل اِذنِ ورود
از دهان و حَلق و شُش تا توی خون
رفتهای در بند بندِ این وجود
رنگِ محبوبِ تو بادمجانی است
میزنی هر عضو را رنگِ کبود
بویت از عمقِ طبیعت میرسد
بوی تو خاص است همچون بوی کود
پول دادم بهر تو پس میکشم
هی تو را بیوقفه، دائم، بیرکود
حال توی بَسترِ بیماریام
گشته عمر و پول بنده دود، دود
ای که میخوانی! ز من عبرت بگیر
دود غیر از اعتیادش نیست سود!
ارسال به دوستان
زمان، زمان احساس تکلیف است/ فال حافظ از اشعار عطار!
هزاران صنعت و اسرار و تعریف
هزاران امر و نهی و حکم و تکلیف
بنا بر عقل توست و این تمام است
ازین روشنترت هرگز چه جام است
ای صاحب فال! واضح است که زمان، زمان احساس تکلیف کردن تو هست مخصوصا که همه عرصهها را به راحتی میتوانی آباد کنی مثل عرصه صنعت، خودروسازی، پراید، صف قرعهکشی، سامانه یکپارچه دوپارچه و...
یا حتی میتوانی رئیس ستاد امر به معروف و نهی از منکر شوی و رشوهبگیران و اختلاسگران را سر و ته کرده و از پا آویزان کنی!
وانگهی زمان ورود به عرصه مدیریتی خیلی بالا در حد ریاست جمهوری فرا رسیده است، چه نشستهای که شاعر در این ابیات فال و بخت تو را نگفته است بلکه برای تو شعار انتخاباتی آماده کرده است و تو را عقل کل کل ممالک ملل قلمداد کرده است.
ای صاحب فال انتخاباتی!
با قدرت در انتخابات شرکت کن که تو دارای آپشنهای فراوانی. پوزه رقیبان کم آپشن را به خاک بمالان!
شاعر در مصرع پایانی نتیجه انتخابات را هم مشخص کرده، شرکت کردن تو در انتخابات همانا و«با اختلاف رای بالا بنده پیروز انتخابات هستم» همان. اگر تو را برنده اعلام نکنند «به مردم بگو بریزن بیرون!»
پس دریغ مکن و سریع از هوش مصنوعی بپرس: چگونه در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کنم.
ای صاحب فال! از اینکه به جای دیوان برادرم حافظ! از دیوان من عطار، فال حافظ گرفتی قدردان تو هستم اما با کسی این راز را بازگو مکن که چشمنظران کوتهبین توان دیدن دانایی و توانایی تو را ندارند.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|