|
سید حسن نصرالله:
هر کسی رئیسجمهور ایران باشد از مقاومت حمایت میکند
گروه بینالملل: دبیرکل حزبالله لبنان در مراسم بزرگداشت فرمانده شهید محمد نعمه ناصر در مجتمع امام مجتبی(ع) در جنوب بیروت گفت: شهدای «توفان الاقصی» از روشنترین مصادیق کشته شدن در راه خدا و کسانی هستند که در راه خدا به شهادت میرسند، زیرا آنها در نبرد روشن و صریح حق میجنگند که هیچ شبهه و غباری بر آن وجود ندارد.
سیدحسن نصرالله گفت: شهید حاج ابونعمه در جنگ جولای 2006 به مدت 33 روز در جبهه نبرد حضور داشت و در ادامه برای مقابله با داعش به سوریه رفت و در رویاروییها در برخی مناطق شرقی (با تروریستها) شرکت کرد. وی تصریح کرد: ما در دهمین ماه جنگ با دشمن قرار داریم و همچنان مبارزه میکنیم، از زمان ورود ما به این نبرد، اهدافی برای آن مشخص کردیم، دشمن به دستاوردهای ما اعتراف دارد و آن را راهبردی قلمداد میکند. دبیرکل حزبالله خاطرنشان کرد: ما با نبرد خود میتوانیم دشمن را به خود مشغول کنیم و از تجاوز به غزه بازداریم. وی افزود: برخی طرفها در خارج این نکته را درک میکنند که توقف جبهه شمال، با توقف تجاوز به غزه مرتبط است. نصرالله گفت: ارتش رژیم اشغالگر از کمبود در بسیاری از زمینهها رنج میبرد، آنها مجبور هستند حریدیها را وادار به سربازی کنند. وی تاکید کرد: اهدافی همچون فرسایش و تضعیف دشمن در زمینه اقتصادی و اجتماعی و زمینههای دیگر محقق شده و این امر، دشمن را وادار به توقف جنگ خواهد کرد. نصرالله اظهار داشت: دشمن این روزها در بدترین ایام تاریخ خود به سر میبرد، برخی تحقیقات درباره 7 اکتبر، نقاط ضعف دشمن را فاش کرده است. دبیرکل حزبالله گفت: تمام آنچه در غزه جریان دارد، دلیلی بر شکست رژیم اسرائیل است و این شکست، جنگ و تجاوز آن را تاکنون به شکست کشانده است. وی خاطرنشان کرد: جنبش حماس از طرف خود و تمام محور مقاومت مذاکره میکند، آنچه حماس بپذیرد، همه ما میپذیریم، این نبرد، نبرد آنهاست.
نصرالله اظهار داشت: خواستار هماهنگی جنبش حماس با ما درباره مذاکرات نشدهایم، ما تمام تصمیمات حماس را تایید کرده و تا آخر با آن همراه هستیم. وی با بیان اینکه توقف جنگ در غزه تنها راه توقف جنگ در جبهه شمال است، خاطرنشان کرد: فشار مستمر از محور لبنان به این دلیل است که دشمن بفهمد آتشبس در غزه مرتبط با توقف نبرد در شمال فلسطین است و هدف ما خسته کردن دشمن و سلب فرصت حل و فصل نبرد در غزه از اوست.
سیدحسن نصرالله با تأکید بر اینکه رژیم صهیونیستی تلفات خود را در محور شمال مخفی میکند، افزود: با ورود به نبرد توفان الاقصی، اهدافمان را محقق کردیم و دشمن به تحقق این اهداف اذعان کرد. ما توانستیم بخش بزرگی از تواناییها و نیروهای دشمن را به خود مشغول کنیم و آنها را از پیروزی در جنگ غزه بازداریم.
دبیرکل حزبالله خطاب به کشورهای غرب گفت: کسانی که از بیرون و داخل تحولات فلسطین اشغالی را دنبال میکنند، بخوبی میدانند که توقف جنگ در غزه تنها راه توقف جنگ در شمال است.
وی گفت: دشمن حتی از فکر ورود حزبالله به الجلیل به وحشت افتاده و همین مساله باعث شد ارتش رژیم صهیونیستی نیروهای خود را افزایش دهد که البته این مساله باعث فرسودگی توان آنها شده است.
نصرالله با اشاره به تهدیدات رژیم صهیونیستی درباره جنگ علیه لبنان گفت: اگر این رژیم بخواهد به لبنان حمله کند، ما تحمل نخواهیم کرد و از مردم، حیثیت و سرزمین خود دفاع خواهیم کرد. این نبرد راه پیروزی است.
دبیرکل حزبالله لبنان افزود: تمام آنچه در غزه جریان دارد، دلیلی بر شکست رژیم اسرائیل است و این شکست، جنگ و تجاوز آن را تاکنون به شکست کشانده است.
نصرالله اضافه کرد: ما در برابر نسل جدیدی از سران جنایتکار اسرائیلی قرار داریم که آماده هستند در راه ماندن خود در قدرت همه چیز را فدا کنند.
وی تصریح کرد: عملیاتهای ما دشمن را در جبهه شمال مشغول کرده و عملا هزار نظامی اسرائیلی مجبور به ماندن در آنجا شدهاند. دشمن اسرائیلی پس از ۱۰ ماه جنگ جز شکست دستاوردی نداشته است.
نصرالله گفت: نتانیاهو نمیداند چه میگوید و اصرار او بر حمله زمینی به رفح اقرار به شکست و عدم تحقق پیروزی در این جنگ است.
وی در ادامه بار دیگر برگزاری انتخابات موفق ریاستجمهوری ایران را تبریک گفت و افزود: بار دیگر از «مسعود پزشکیان» رئیسجمهور منتخب ایران به خاطر پیام و مواضع سیاسی او که بر استحکام پایههای ایران در حمایت از مقاومت صحه گذاشت، تقدیر و تشکر میکنم. دولتهای پیاپی در ایران حمایت خود از جنبشهای مقاومت را افزایش دادهاند. پاسخ رئیسجمهور برگزیده ایران به پیام من و تماسهای روز گذشته وی، این حقیقت را مورد تاکید قرار داد. برای همه کسانی که در منطقه دلخوش کرده بودند و در انتظار بودند، پیام رئیسجمهور منتخب ایران واضح و قطعی بود و اینکه جمهوری اسلامی ایران بر اساس فکر و عقیده و دین و اصول خود، یاری ملتهای مظلوم و ستمدیده و جبهه مقاومت را در دستور کار دارد. پیام رئیسجمهور منتخب ایران و تماسهایی که داشتند تاکید داشت ایران پشتوانه جبهه مقاومت است و این مسیر تا پیروزی ادامه خواهد یافت. هر کسی که رئیسجمهور ایران باشد با هر جریان فکری، حمایت از جبهه مقاومت دنبال و در هر دوره این حمایت بیشتر میشود.
ارسال به دوستان
حماس خواستار برگزاری راهپیمایی خشم در سراسر دنیا شد
فراخوان خشم
رژیم صهیونیستی در دور جدید نسلکشی جنونآمیز خود طی 4 روز متوالی 4 مدرسه را در نوار غزه بمباران کرد و بیش از 50 فلسطینی را به شهادت رساند
گروه بینالملل: رژیم صهیونیستی با حمله به یک مدرسه در جنوب نوار غزه جنایتی دیگر را رقم زد و طبق اعلام وزارت بهداشت غزه در این حمله حداقل ۲۹ زن و کودک به شهادت رسیدند که نشاندهنده یک جنایت بزرگ توسط ارتش اسرائیل است. منابع محلی و پزشکی سهشنبه شب گزارش کردند ارتش رژیم صهیونیستی مدرسه «العوده» را در شرق شهر خانیونس در جنوب غزه که در آن آوارگان پناه گرفته بودند، بمباران کرد که بر اثر آن دستکم 60 فلسطینی شهید و دهها نفر دیگر نیز زخمی شدند. ارتش رژیم صهیونیستی برای دومین بار منطقه «دوار ابوحمید» را در خانیونس هدف قرار داد که بر اثر آن دهها نفر شهید و زخمی شدند. دفتر اطلاعرسانی دولتی غزه اعلام کرد رژیم صهیونیستی پس از ارتکاب ۶ قتلعام در اردوگاههای مرکزی غزه، قتلعام در خانیونس را مرتکب شد و تعداد شهدا طی ساعات گذشته به ۶۰ نفر رسید که 29 تن از آنها زن و کودک هستند. این نهاد اعلام کرد رژیم صهیونیستی در حالی این جنایت را مرتکب شد که سیستم بهداشتی را منهدم و بیمارستانها را تخریب کرده است و کادر پزشکی و اتاقهای عمل جراحی به دلیل کمبود لوازم پزشکی و بهداشتی، بسته بودن گذرگاهها به روی بیماران و زخمیها و عدم واردات سوخت و نیز در سایه فاجعه انسانی و بهداشتی تحت فشار هستند. دفتر اطلاعرسانی دولتی غزه ضمن محکومیت این قتلعام وحشتناک، رژیم صهیونیستی و دولت آمریکا را مسؤول کامل تداوم قتلعامهای وحشیانه علیه مردم غزه دانست. این نهاد از جامعه جهانی، سازمان ملل، سازمانهای مختلف بینالمللی و همه کشورهای آزاده خواست رژیم اشغالگر و دولت آمریکا را برای توقف جنگ غزه تحت فشار قرار دهند. جنبش حماس نیز این قتلعام را در ادامه نسلکشی رژیم تروریست صهیونیستی علیه مردم غزه دانست و از همه شهرهای جهان خواست برای محکومیت این نسلکشی راهپیمایی خشم برگزار کنند.
این جنبش از مردم کرانه باختری نیز خواست به انواع و اشکال مختلف با دشمن جنایتکار درگیر شوند و شرکت در نبرد توفان الاقصی را تا زمان بیرون راندن رژیم صهیونیستی از سرزمین فلسطین به حد اعلی برسانند. ارتش اسرائیل در 4 روز گذشته به 4 مدرسه در نوار غزه حمله کرد که طی آن دهها فلسطینی از جمله زنان و کودکان کشته و دهها نفر زخمی شدند. جوزپ بورل، مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپایی بامداد چهارشنبه قتل عام غیرنظامیان توسط رژیم صهیونیستی در خانیونس را محکوم کرد و گفت: تا چه زمانی قرار است غیرنظامیان بیگناه داغ این مناقشه را تحمل کنند؟ بورل در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: ارتش اسرائیل به خانوادههایی که در یک مدرسه در خانیونس پناه گرفته بودند، حمله کرد و طبق گزارشها، 60 نفر کشته شدهاند. تا چه زمانی قرار است غیرنظامیان بیگناه داغ این مناقشه را تحمل کنند؟ ما هر گونه نقض قوانین بینالمللی را محکوم میکنیم و افراد مسؤول، باید پاسخگو شوند. وی افزود: لازم است فورا یک آتشبس حاصل شود تا غیرنظامیان گرفتار فرصت تنفس داشته باشند، همه اسیران آزاد شوند و کمکهای ضروری بشردوستانه تحویل شود. رژیم صهیونیستی سهشنبه با حمله به مدرسه العوده در شهرک عبسان در شرق خانیونس در جنوب نوار غزه جنایتی دیگر را رقم زد. خبرها حاکی است که در جریان این حمله تاکنون 60 نفر به شهادت رسیدهاند. در این مدرسه آوارگان فلسطینی اسکان داده شده بودند. وزارت بهداشت فلسطین در نوار غزه سهشنبه اعلام کرد شمار شهدای حملات ارتش رژیم صهیونیستی به ۳۸ هزار و ۲۴۳ نفر و شمار مجروحان این حملات وحشیانه نیز به ۸۸ هزار و۳۳ نفر رسیده است. همچنین آژانس امداد و کاریابی برای آوارگان فلسطینی (آنروا) اعلام کرد بیش از ۶۶ درصد مدارس متعلق به این نهاد سازمان ملل از ابتدای جنگ رژیم صهیونیستی علیه غزه در هفتم اکتبر هدف بمباران قرار گرفته یا متحمل آسیبهای زیادی شدهاند. بر اساس گزارش شبکه خبری الجزیره، «فیلیپ لازارینی» کمیسر کل آژانس آنروا در حساب کاربری خود در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: ۴ مدرسه وابسته به آنروا تنها طی ۴ روز اخیر در غزه هدف گرفته شدند. لازارینی در ادامه افزود: برخی از این مدارس در غزه مورد حمله قرار گرفته و برخی بمباران شدند و شماری از آنها بسیار آسیب دیدهاند. وی ادامه داد: این مدارس از مکانهای امن برای آموزش و امید کودکان به سرپناههای مملو از جمعیت تبدیل شده و اغلب به محل مرگ و بدبختی ختم میشود. لازارینی همچنین اظهار کرد: پس از گذشت ۹ ماه کشتار بیهدف، ویرانی و ناامیدی، غزه به مکانی ناامن برای کودکان تبدیل شده است. وی تاکید کرد: بیتوجهی آشکار به قوانین بینالمللی و قوانین بشردوستانه نمیتواند به یک وضعیت عادی جدید تبدیل شود. لازارینی همچنین تصریح کرد: غزه مکان امنی برای کودکان نیست و قبل از اینکه باقیمانده انسانیتمان را از دست بدهیم باید آتشبس برقرار شود. پیشتر کمیسر کل آژانس امداد و کار سازمان ملل متحد برای آوارگان فلسطینی گفته بود: ۵۰ درصد موسسات ما در غزه ویران شده و بیش از ۵۰۰ نفر در مقر ما کشته شدهاند، همچنین حدود ۲۵۰ هزار نفر برای هفتمین بار از خانیونس آواره شدند و هیچ جای امنی در غزه وجود ندارد.
ارسال به دوستان
گفتوگوی «وطن امروز» با مجتبی نامخواه درباره تحلیل جامعهشناختی انتخابات ریاستجمهوری
جدال تغییر و ثبات
چهاردهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری به پایان رسید و مسعود پزشکیان به عنوان رئیسجمهور ایران انتخاب شد اما سوالاتی درباره کنش نامزدها و مبنای رای مردم به هر یک از نامزدها باقی مانده است و از این حیث تحلیل بیشتر ماجرا لازم به نظر میرسد. در انتخابات اخیر نزاع اصلی بر سر چه بود و به طور کلی کارزار انتخابات را به چه صورت باید معنا کرد؟ برای بررسی این موضوع سراغ مجتبی نامخواه، مدیر گروه مطالعات اجتماعی پژوهشکده باقرالعلوم(ع) و سردبیر فصلنامه نامه جمهور رفتیم.
* * *
* ابتدا بفرمایید تحلیل کلی شما از وضعیت انتخابات و نتایج حاصلشده چیست؟
برای ارائه یک تحلیل منسجم خیلی زود است اما میتوان از سرچشمههای اصلی گفتوگو و تامل در آینده بحث کرد. از منظر اجتماعی کارکرد نهاد انتخابات این است که مسیری جمعی و پذیرفتهشده برای تغییر اجتماعی تعریف و طراحی کند. خرد جمعی همواره از خرد فردی - هرچند آن فرد نخبه و نابغه باشد - بهتر و بیشتر کار میکند و انتخابات نقطه اتکا و اعتماد خرد جمعی برای تغییر است. صحنه انتخابات 1403 هم صحنه جدال تغییر و ثبات بود. اساسا انتخابات از منظر اجتماعی کم و بیش چنین معنایی دارد، همچنان که ایده اجتماعی انتخاباتها کمابیش همین بوده است. در سطح سیاسی، رتوریک سیاسی، گفتمانها، دالها و نیروها تغییر میکرده اما ایده اجتماعی پسِ انتخاباتها و زیربنای این گفتارهای مختلف، همواره جدال تغییر و ثبات بوده است.
ما در این انتخابات در یک سو کمپینی را میدیدیم که خود را ادامه و استمرار وضع موجود و ادامه دولت سیزدهم معرفی میکرد و دیگری خود و طرف مقابل را ادامه دولت سابق معرفی میکرد اما در طرف مقابل نیرویی قرار داشت که این امر، یعنی برچسب ادامه دولت سابق به خود را نفی میکرد و میگفت این تهمت و دروغ است. تهمت به معنای دقیق خود دالی است که زمانی معنا مییابد که یک امر نامناسب را به کسی نسبت دهید. از این رو آقای دکتر پزشکیان با این توصیف، عملکرد دولت سابق را نقد کرده و استمرار دولت سابق توسط خود را نفی میکرد. این ۲ کلان روایت تغییر و ثبات در انتخابات مشخص بود.
در یک طرف نیرویی قرار داشت که گویا نامطلوبیت وضع موجود را یا به کلی ادراک نمیکرد یا انکار میکرد؛ به هر حال هیچ نشانهای دال بر درک وضعیت از خود بروز نمیداد. ما در وضعیتی قرار داریم که بر اساس گزارشهای رسمی، به عنوان مثال همان گزارشی که مرکز پژوهشهای مجلس منتشر کرد و حدود 24 ساعت روی خروجی آن قرار داشت و بعد از روی خروجی برداشته شد، بیش از نیمی از مردم کمتر از میزان استاندارد کالری دریافت میکنند. ۲ سال است وضعیت دستمزد کارگران در شرایطی به اندازه نصف تورم نگه داشته شده است. آن هم در شرایطی که تورم مواد غذایی تا 80 درصد بالا رفته و تورم برخی اقلام اساسی بیش از 100درصد بوده است. تورمهای پیاپی نزدیک به 50 درصد یک نابرابری گسترده را در جامعه رقم زده است. معلوم است در وضعیت تورم، اکثریت مزدبگیر روز به روز فقیرتر میشوند و اقلیتی که نه از طریق کار بلکه از طریق املاک و ارز و طلا کسب درآمد میکنند، روز به روز برخوردارتر میشوند. ادراک این وضعیت مهمترین مساله است.
نمیخواهم بگویم دولت سیزدهم مقصر این وضعیت است یا دولت قبل از آن. بالاخره هر یک از دولتها سهمی از آن دارند؛ مهم نیست. در اینجا مساله سهمها نیست. مساله وضعیت است. مقدم بر اینکه سهم چه کسی چقدر است، این بحث دیگر و حاشیهای است.
بحث این است که بنیان یک کمپین بر اساس نفی واقعیت شکل گرفته بود؛ هیچ علامتی مبنی بر درک وضعیت از خود بروز نمیداد و تلاش میکرد به جای واقعیت از فرصت حرف بزند. تصورشان این بود که این کار را برای ایجاد امید انجام میدهند. همین چند شاخصی را که گفتم در نظر بگیرید؛ وضعیت کالری، دستمزد کارگران و تورم که به عنوان نمونه عرض کردم؛ مردم اینها را احساس میکنند. بیان این وضعیت و واقعیت ناامیدی نمیآفریند. اتفاقا اگر این موارد بیان شود، مردم احساس میکنند که حاکمان آنها را میفهمند و نمایندهای در بازی سیاست حرف اینها را میزند. آنچه ناامیدی میآفریند بیش از آنکه بیان این وضعیت باشد، انکار آن است. درست است که بزرگنمایی این مسائل میتواند خالق و سرچشمه ناامیدی باشد اما راهحل مقابله با بزرگنمایی، کوچکنمایی و بلکه انکار نیست. نشاندن فرصت به جای واقعیت، خود منشأ ناامیدی است. این امر مختص انتخابات 15 تیر هم نبود و در انتخابات 8 تیر هم دنبال شد و جناح راست و به طور کلی جبهه انقلاب و نیرویی که بیشترین نزدیکی را به ثبات داشت، میدان را به نیروی تغییر باخت. معادله 8 تیر هم معادله تغییر و ثبات بود. درباره سبد رای هر نامزد هم میتوان با دقت بیشتری صحبت کرد اما تصور میکنم در خرد جمعی ایرانی درک عمیق و صحیحی از ضرورت تغییر وجود دارد. این امر ریشه در درک وجودی آنها از انقلاب اسلامی و تجربه تاریخی 100 سال اخیر دارد.
البته در این درک عمیق خرد جمعی ایرانی یک دغدغهای هم وجود دارد و آن دغدغه وضعیت پس از تغییر است. در انقلاب فرانسه مهمترین مسالهای که متفکران و بنیانگذاران جامعهشناسی مثل دورکیم را از تحولات بعد از انقلاب ترسانده بود، این بود که یک نیروی آشفته و آشوب در جامعه حاکم شده بود و یک دینامیسم آشوب شکل گرفته بود. خرد جمعی ایرانی هم دارای درک عمیق و صحیحی از نیروهای ضدجامعه است و این نگرانی را دارد که پس از تغییر این نیروهای ضدجامعه دست برتر را نگیرند و وضعی را ایجاد نکنند که وضع پس از تغییر بدتر از وضع پیش از تغییر باشد. باید منصفانه گفت در هر 2 کمپین این نیروها وجود داشتند. مبنای هر ۲ کمپین هم بازتولید سیاست هراس از نیروهای ضدجامعه حاضر درکمپین دیگر بود. سیاست هراس یک مفهوم متناقض است؛ اصولا هراس هر جا تولید شود، سیاست میمیرد و انتخابات 1403 در موقعیت مرگ سیاست بود. یعنی ایده چندانی برای حرکت نبود؛ مساله هراس از این بود که دیگری حاکم نشود. در یک طرف مفاهیمی مثل طالبان و خشک مغز و دیوانه به طرف مقابل نسبت داده میشد و ایدههای این کمپین دستمایه هراس بود. در طرف دیگر هم تجربههای قبلی و اینکه رقیب تکرار دولت روحانی است، دستمایه هراس بود.
همین چند روز بعد از انتخابات فرصت مهمی بوده برای شکوفایی این نیروهای ضدجامعه. نه به عنوان یک جمله در یک نوشته بیارزش، به عنوان یک رویکرد کلی، جامعه را «نابالغ» و «کودکصفت» میخوانند، چون مثل آنها فکر نکرده است. استعلاطلبی، تکبر و استکبار که فقط متکی به سرمایه اقتصادی و سیاسی نیست؛ متکی به سرمایه فرهنگی هم نوعی استکبار و استعلاطلبی تولید میشود که به مراتب از استعلای اشرافیت اقتصادی پیچیدهتر است. این نیروی ضدجامعه نیست که اینطور دارد درباره جامعه حرف میزند؟ درست است که لابی اتاق بازرگانی ضدجامعه است، کسانی که طی چند دهه یک نوع حکمرانی و توسعه خاص را پیش بردند، آبان 98 را خلق کردند و مانند آن، همگی ضدجامعهاند و عملکرد آنها ضدجامعه بوده است اما کسانی که جامعه را نابالغ و کودکصفت میدانند هم نیروهای ضدجامعهاند.
برخلاف چیزی که محافظهکاران میگویند و بر اساس آن ساختارسازی میکنند، بر خلاف اینکه فکر میکنند خرد جمعی در لحظه انتخابات در موضع تقلید از مرجعیت سیاسی نیست؛ نباید هم باشد، در موضع آموختن و رشد هم نیست؛ خرد جمعی در لحظه انتخابات در چنین موضعی نیست؛ در موضع انتخاب است. ما گاهی انتخابات را غلط میفهمیم چون قائل به حق الهی حاکمیت انسان بر سرنوشت خود نیستیم. فکر میکنیم انتخابات جایی است برای رشد دادن مردم و من فعلا سیاسی رشید باید بیایم با گفتارهای درسآموزم مردم صغیر را آگاه کنم. این نگاه به انتخابات غلط است. این نگاه به انسان غلط است. انسانها حق دارند بر سرنوشت اجتماعی خودشان حاکم باشند. این نه فقط یک حق اساسی، بلکه یک حق الهی است. خدایی که حاکم مطلق جهان است به انسانها چنین حقی داده است. این یک حق غیرقابل سلب است و انتخابات مهمترین مجرای اعمال این حق است.
در این موضع خرد جمعی با وجود اینکه تغییر میخواهد، میفهمد که تغییر میتواند به آشوب منتهی شود و میتواند نظم بهتری به وجود نیاورد و وضع را بدتر کند، به همین دلیل بین نیروهای ضدجامعه ۲ سوی رقابت، انتخاب میکند. با این معیار که کدامیک از ۲ سوی این رقابت حامل نیروهای ضدجامعه بیشتر و خطرناکتری است؛ اغلب این را معیار قرار میدهد.
همین معیار بهدرستی در خرد جمعی در فضای مجازی و سیاست فرهنگی و حجاب برجسته است. امام خمینی در مقابل تحجر نمیگفت اینها هم عاملان دین هستند و فتوای خودشان را دارند، بلکه به صراحت میفرمود اینها «همه چیز را حرام میدانند»؛ یعنی رسما میگفت فتوای تحریم آنها را قبول ندارم. مگر میشود آن تفکر و رویه را بازسازی کرد و مبنای سیاستگذاری فرهنگی قرار داد و جامعه واکنش نشان ندهد؟ با تمام احترامی که برای قائلان به این فتوا قائلم اما فقه و فکری شکل گرفت که در آن تماس تصویری هم حرام است! بعد با این سطح فکر و تفکر در جایگاه سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی هم نشستهاند. معلوم است که جامعه حساس خواهد شد و واکنش نشان میدهد.
جامعه ضدیت با تکنولوژی ارتباطی را به عنوان یک عنصر ضدجامعه میفهمد و درباره حجاب هم همین قصه است. حالا نمیخواهم بحث را باز کنم اما تکنولوژی ارتباطی آنجا که برای ارتباط شهروندان با هم مطرح است با سختگیری تمام توسط این نیروی ضدجامعه مواجه میشود و برای آن فتوا صادر میشود. آنجا که فضای نقد حکمرانان توسط شهروندان در شبکههای اجتماعی شکل میگیرد، ماجرا متفاوت میشود اما جایی که ابزاری است که در اختیار حاکمان برای تسلط بر جامعه، آنجا تکنولوژی خیلی هم خوب است. یک دفعه دوربینهای تشخیص چهره تبدیل میشود به ابزار حمایت از خانواده! یعنی میخواهند از طریق دوربینهای تشخیص چهره، فرهنگ عفاف و حجاب را ترویج و از خانواده حمایت کنند. برای آن لایحه مینویسند و هشتاد و پنجی میکنند و جریمه تعیین میکنند و جریمهها را تیتر روزنامه میکنند که همه جامعه تحت نظر دوربین است. این نیروی ضدجامعه است و دارد در برابر دیدگان مردم رشد میکند. چرا جامعه واکنش ندهد؟
حالا در میدان انتخابات یک طرف آقای پزشکیان است که نیروی ضدجامعهای را که به طور طبیعی سمت او است نفی میکند. اینکه در عمل چقدر میتواند این نیرو را نفی کند، یک بحث دیگر است. صحنه رقابت صحنه نیروهای اجتماعی است که میخواهند سازنده فردای ایران باشند و یک تعداد نیروهای ضدجامعه هم اطراف آنها جمع میشوند. به صراحت در مناظرههای انتخاباتی توسط یکی از نامزدها گفته میشد من حزبی نیستم. حزب در نگاه جامعه واجد کارکرد نیست و جامعه حزب را انگل میداند. اصلا قصد تخفیف نیروهای حزبی را ندارم. به هر حال ۳00-۲00 حزب رسمی داریم و دهها حزب غیررسمی. حالا ممکن است اینجا دهها حزب خوب و صدها کنشگر حزبی خوب هم در جامعه وجود داشته باشد اما به هر حال جمعبندی جامعه از ساختار حزب در جامعه، منفی است. درک خرد جمعی از حزب هم خیلی انضمامی و تاریخی و اجتماعی است.
مثل نخبگان نیست که بگوید در فلان جای عالم حزب جواب داده و ما هم در اینجا به حزب احتیاج داریم، بلکه خرد جمعی میگوید من تجربه و جهان و تاریخ خودم را دارم و حزب برای من جواب نداده است. ما میبینیم در اوج مناظرات انتخاباتی این بحث حزبی بودن مطرح میشود و به صراحت پاسخ میگیرد و میگوید رقیب به من تهمت میزند و دروغ میگوید و من حزبی نیستم. به نحوی که انگار به او برچسب گروهکی زده است.
حتما حزب و لابی اتاق بازرگانی و کارگزاران توسعه معوج و تبعیضآفرین، نیروی ضدجامعهاند اما مخالفان تکنولوژیهای ارتباطی و سختگیریهای فرهنگی و پرخاشهای سیاسی، هم ضدجامعهاند. جامعه در موضع انتخاب خودش نگران پس از تغییر است و به وضوح میبیند نیروهای ضدجامعه انکار میشوند اما در طرف دیگر این نیروها یا درآغوش گرفته میشوند یا به تصریح و حتی به تلویح هم انکار نمیشوند. اینجا خرد جمعی عمل میکند.
به هر حال یا انتخابات معنا داشته و یک نامزد با اغواگری چند میلیون رای قومیتی گرفته و جامعه کودکصفت و نابالغ است؛ یا اینطور نیست. کدام مسیر را انتخاب میکنیم؟ راه سومی وجود ندارد. ما میخواهیم در کدام موضع باشیم؟ از موضع اجتماعی خرد جمعی و جامعه را در جایگاهی میبینم که در لحظه انتخاب بین ۲ مسیری که ابعاد مختلف داشته است؛ مهمترین مسالهاش نیروی ضدجامعه بوده است. هراس از دولت سوم و دولت سابق جواب نداده اما هراس از نیروهای دیگر جواب داده. چرا؟ چون توسط خود آقای پزشکیان یک نفی گسترده درباره نیروهای ضدجامعه در جریان بود اما در طرف دیگر یک هم آغوشی یا بیتوجهی و عدم نفی درباره نیروهای ضدجامعه در جریان بود. این صورت کلی انتخابات را نشان داده است.
* شما مساله جامعه ایران را مساله تغییر عنوان کردید اما لازمه این امر این است که انتخابات یک معنای گفتمانی داشته باشد، در صورتی که انتخابات اخیر یک معنای گفتمانی پیدا نکرد و نتیجه انتخابات بیشتر به عمل سیاسی و آرایش سیاسی جناحها برمیگشت، از این حیث مساله را چطور میبینید؟
انتخابات 1403 با انتخابات 92 یا 88 از جهات مختلف متفاوت بود. منهای این 10 درصد که بر اثر هراس مشارکت کردند و در دور دوم به میزان مشارکت اضافه شد، این انتخابات یک انتخابات 40 درصدی است و در آن مشارکت چالش است. در یک انتخاباتی با این وضعیت، حتما میشود جنبههایی از مسالهای را که شما گفتید جستوجو کرد اما در کل باید تصمیمی بگیرید که آیا انتخابات را واجد معنا میدانید؟ اگر چنین باشد و هر انتخابی در نگاه ما باید معنادار باشد، به جای انکار و تحقیر جامعه، برای تفسیر آن معنا باید تلاش کنیم. چه انتخاباتی مثل انتخابات سرد مجلس گذشته باشد و چه انتخاباتهای دیگر، فارغ از میزان مشارکت یا جزئیات انتخابات، فارغ از کمیت و کیفیت انتخابات؛ انتخابات جامعه را در جایگاه انتخاب قرار میدهد و خرد جمعی را در آنجا میتوان دید و پیدا کرد. به همین خاطر تصور میکنم نباید از کودکصفتی جامعه یا تحقیر انتخابات سخن گفت و توجیه کرد که چون انتخابات زودهنگام بوده، مشارکت و نتیجه چنین شده است؛ این حرفها نمیتواند معناداری انتخابات را از لحاظ اجتماعی خدشهدار کند.
من به کسی رای دادم که به رغم همه امیدواریام به بهبود وضعیت، رای نیاورد اما به دست آوردن شکست دشوارتر از به دست آوردن پیروزی است. نیروهای ضدجامعه که متأسفانه یک تفوق نسبی بالایی پیدا کردهاند، هیچگاه نمیگویند مساله شکست ما بودهایم. میگویند جامعه کودکصفت بوده؛ نمیگویند آن روز که ما تیتر زدیم 75 درصد مردم خواهان ادامه دولت آقای رئیسی هستند، دروغ گفتیم؛ میگویند تقصیر فضای مجازی است. در بهترین حالت، وقتی شکست خوردیم میگویند چون ائتلاف نشد. اینها حرفهایی است که این برکشیدگان ضدجامعه به صراحت میگویند. اینها کسانی هستند که سالهاست ارج و اجر دیدهاند؛ بر صدر نشستهاند و از یک منبری و بولتننویس به یک تحلیلگر بر صدر نشستند؛ گفتار کممایه و مهملشان خبر اول اخبار نیمروزی شد؛ در شبکههای تلویزیونی جولان دادند. رسانه و پژوهشگاه و... برایشان به خط شده؛ اصلا راحت نیست مقابله با این نیروهای ضدجامعه و اگر امروز برای نقد آنها اقدام نکنیم؛ فردا خیلی دیر است هر چند نقد هم فایده چندانی ندارد و اینها قدرتمندتر از این هستند. اینها امروز نمیگذارند شکست را به دست بیاوریم، فردا هم نمیگذارند پیروزی را به دست بیاوریم.
* جمعبندی من از بحثهای شما این است که مساله جامعه ما تغییر است اما جامعه همواره از شرایط پساتغییر هراس دارد، لذا به نیروهای ضد جامعه در هر دو سو نگاه میکند. جریان اصلاحطلب انتساب این نیروهای ضد جامعه به خود را نفی میکند بهرغم اینکه مشخصا مصادیق روشنی در این زمینه وجود دارد اما جریان انقلاب یک هم آغوشی با این نیروهای ضد جامعه طیف خود دارد، لذا در این لحظه تصمیم مردم همین میشود که در 15 تیر رقم خورد. بحث اما اینجاست که ما مصادیقی داریم مثل بحث رای قومیتها که مثلا رای آقای پزشکیان در شهرهای ترکزبان به طرز چشمگیری بالاتر است یا ایشان در میان رای اهل سنت، نسبت بالایی دارد. از این حیث، این مساله تحلیل شما را با چالش مواجه نمیکند که گویا مساله نیروهای ضد جامعه نیست و مساله مسائل قومیتی و مذهبی است؟
نمیخواهم نفی نیروهای ضد جامعه یا نقد آنها را به گفتار سیاسی و اکتفا به آن تقلیل بدهم اما در وضعیت تقلیلیافتهای که سیاست در آن کم و بیش مرده است، هر امر کوچکی نیز میتواند متغیر بزرگی باشد. در باب شکاف قومی یا مذهبی هم این شکاف را ذیل چارچوب کلانی که عرض کردم، یعنی تغییر و ثبات میبینم.
مقدمهای عرض میکنم و به پاسخ مشخص این بحث میرسم. این مقدمه درباره وضعیت تفکر اجتماعی و دینی امروز ما است. چرا انقلاب اسلامی رخ داد؟ و در چه لحظهای انقلاب اسلامی متولد شد؟ وقتی تفکر اسلامی توانست بر کرسی تغییرخواهی بنشیند. از موضع تغییر، یکی از مهمترین مسالهها تفسیر وضع موجود و وضع مطلوب است. در موضع تغییر، مهمترین مساله این است که من بتوانم وضع موجودی را که نمیخواهم تفسیر کنم و بتوانم وضع مطلوبی را که میخواهم تخیل کنم. تغییر، گمشده انسان ایرانی در سده اخیر بود. در لحظهای تغییر اجتماعی ممکن شد که تفکر دینی توانست به انسان ایرانی بگوید من یابنده این طلب تاریخی تو هستم. در این لحظه انقلاب اسلامی متولد شد.
انقلاب اسلامی تنها یک تغییر بنیادین نیم قرن گذشته نبوده، بلکه مولود یک تغییرخواهی پیشینی و البته مولد یک تغییرخواهی پس از خودش هم بوده است. یعنی از بیش از نیم قرن پیشتر از انقلاب اسلامی، یعنی از آغاز سده قبل، انسان ایرانی به دلیل اینکه وضعیت خودش را غیرقابل قبول درمییابد و ادراک میکند؛ جامعه در تمام ابعاد خودش قحطیزده است، این انسان ایرانی شیفته و شیدای تغییر میشود. مثلا 70 سال منتهی به انقلاب، دهها حرکت و نهضت و خیزش متعدد داریم. از انقلاب ملی مشروطه تا انقلابهای منطقهای مستقل مثل نهضت جنگل یا نهضت آزاد اسلامی تا حرکتهای پارتیزانی عشایر در جنوب تا حرکتهای پارلمانی که در مجالس چهارم و پنجم به اوج خودش میرسد و مرحوم مدرس و برخی روشنفکران سردمدار آن هستند تا نهضت ملیشدن نفت، در همه اینها همواره انسان ایرانی در تکاپوی تغییر بوده است. انقلاب اسلامی این هنر را داشته که در مسیر این تغییر و در نقطه مطلوب این تغییر نشسته است. به عبارت دیگر، تفسیر نوینی که از دین از دهه 20 به بعد ارائه شد و در دهه منتهی به انقلاب اوج گرفت، این تفسیر از اسلام بود که توانست برای انسان ایرانی چارچوبی از اسلام را ارائه دهد که در آن تغییرخواهی نه فقط دیگر دینداری نبود، بلکه لازمه آن بود. تفسیری از توحید ارائه شد که لازمه این تفسیر از توحید، نفی وضع موجود بود. این توانایی تفکر انقلاب بود که وضع موجود را در چارچوب «عبودیت غیر خدا» تفسیر کرد و بعد به انسان ایرانی گفت برای رسیدن به روح توحید باید وضع موجود را نقد کنی. یک تفکر انتقادی درباره همه چیز و قبل از همه درباره وضعیت دین شکل گرفت و گفت آن تفسیر از دین که شما را دعوت به وضع موجود میکند، توحید تحریف شده است. در جزواتی از حضرت آقا، شهید مطهری و دکتر شریعتی اینها وجود داشت، هم نقد وضعیت از نظر دینی مطرح میشود و هم به طور مفصل نقد وضعیت دین مطرح میشود. انقلاب اسلامی پس از پیروزی همین مسیر را ادامه داد و آن مسیر مجرای تحقق تغییرخواهی برای انسان ایرانی بود. یکی از مهمترین این مجراها هم انتخابات بود.
من اینها را برای چه گفتم؟ برای تحلیل سبد نامزدها و برای مساله مذهبی یا قومی. غلبه رکود و ثباتگرایی باعث شده ما دچار تفکری شویم که دیگر نمیتواند وضع موجود را تفسیر کند. نمیتواند نابرابریهایش را نشان دهد. نمیتواند این نابرابریها را فریاد بزند. اینجا شکاف مذهبی یا قومیتی به عنوان اندیشههایی برای تفسیر وضع موجود جوامع برجسته میشود. نمیخواهم سادهانگاری کنم که ریشه تمام حرکتهای قومی و مذهبی کمبودها و نابرابریهاست. نه! مساله این است که ما امکان تفسیر و حتی بیان این نابرابریها را از ایده انقلاب و تفکر اسلامی گرفتهایم. تفوق اشعریگری امکان اعتراض را کشته است. منبر و خطبه و تفکر اجتماعی و همه چیز را در چارچوب سکوت و توجیه برده است. در این میان ایده قومی و تعلقات مذهبی بخشی از تغییرخواهی جامعه را تفسیر میکند. این طبیعی است که در انتخاباتها این تفسیر پیروان خود را در دوگانه «تغییر / ثبات» به سمت تغییر دعوت کند.
مثال بزنم. این مشاهده و تجربه من است. حاشیه تهران، سنندج و اهواز را در نظر بگیرید. در این 3 شهر حاشیههای مشابهی شکل گرفته است. شاید مرکزهای متفاوتی شکل گرفته باشد و مرکز تهران با مرکز شهرهای دیگری که جنبه مرکزیت دارند، تفاوتهایی داشته باشد ولی در حاشیه شباهتها خیلی زیاد است. در حاشیه تهران، وضع مشابه حاشیه اهواز و حاشیه سنندج است اما آنکه در حاشیه سنندج است، برای تفسیر وضعیت خودش زبان مذهب را برمیگزیند. اقلیت مذهبی بودن به عنوان ایدئولوژیای که وضع او را تفسیر میکند، مطرح است. کسی که در حاشیه اهواز است زبان قومیت را برمیگزیند و مثلا میگوید چون اقلیت قومی هستم، به من رسیدگی نمیشود. همین وضعیت و عدم رسیدگی در حاشیه تهران هم هست اما زبانی برای گفتن ندارد. چرا این تفسیرها زبان میگیرد؟ چون ما ایده انقلاب را از نظر تفسیر مرکز- حاشیه و نابرابری لال کردهایم. گمان کردهایم اگر از واقعیت بگوییم، ناامیدی ایجاد میشود. گمان کردهایم چون رسانههای بیگانه یک فراواقعیت چرک و سیاه از کشور ارائه میدهند، ما باید یک فراواقعیت پر از فرصت بسازیم.
بنابراین میخواهم بگویم بخش مهمی از این توجه رای قومی و مذهبی و شکاف مذهبی یا قومیتی ذیل شکاف تغییر و ثبات معنا دارد. وقتی شما خودت و ایده انقلاب را استمرار وضعیت موجود میدانی به طور طبیعی آن کس که در حاشیه این وضعیت و در موقعیت فرودست قرار دارد برای تغییر وضع خودش و فرودستی خود سراغ ایدههای گنگ شده و عدالتزدایی و واقعیتزدایی شده تو نمیرود؛ سراغ ایدههای جایگزینی میرود که از استمرار این وضعیت دفاع نمیکند. اگر بخواهیم انتخابات را معنادار بدانیم و خرد جمعی را کودکصفت ندانیم، باید به سمت چنین واقعیتهایی حرکت کنیم. محافظهکاری تا عمق استخوان الهیات ما نفوذ کرده است.
* مشخص است که وضع مشارکت در چند انتخابات اخیر مطلبوبیت ندارد و به طور کلی میتوان اشاراتی به وضع مشارکت داشت. اما من میخواهم به این نکته توجه دهم که نظرسنجیها از بحرانی بودن مشارکت در میان جوانان یعنی از سن 18 تا 24 سال حکایت میکند، جوانان بیشتر از سایر طیفها در انتخابات شرکت نمیکنند. چه تحلیلی از عدم مشارکت جوانان میتوان ارائه کرد؟ آیا روندهای جهانی و بحثهایی نظیر عرفی شدن، سیاست زدایی و... را باید لحاظ کرد یا باید این عدم شرکت در انتخابات را نیز در قالب همان مطالبه تغییر دید؟
اول یک بحث کلیتر درباره مشارکت باید داشته باشیم چون عدم مشارکت یک زمینههای خاص برای این بازه سنی دارد ولی یک زمینه عامتر هم دارد. من از زمینه عام شروع میکنم و به زمینه خاص این نسل میرسم. در زمینه عام مهمترین مساله در تحلیل مشارکت این است که نخست این مساله را بپذیریم. چون مساله مشارکت با جنبههای سیاسی پیوند خورده اغلب این مساله به طرق مختلف انکار میشود. ما 3 ماه قبل هم انتخاباتی داشتیم که وضعیت مشارکت در آن پایین بود اما استدلال برخی درباره آن چه بود؟ میگفتند مشارکت مومنانه مهم است و کسانی که شرکت نکردند مهم نیستند. مشارکت ایمانی یا کیفیت کسانی که شرکت کردهاند مهم است. یا اینکه به طرق مختلف این مشارکت پایین انکار میشد. درباره خود تشییع شهید آیتالله رئیسی، تیتر روزنامه همشهری این بود که 75 درصد مردم خواهان ادامه راه آقای رئیسی هستند. خب! این 75 درصد جامعه کجا بودهاند؟ اینها روایتی از واقعیت ارائه میدهند که در آن روایت مشارکت مساله ندارد، بنابراین خود اینکه بپذیریم مساله مشارکت چالش اصلی ما است به نظرم این نقطهای است که ما در آن قرار داریم و در تحلیل مساله مشارکت هنوز قرار نداریم و آن مرحله بعدی است. نیروهای ضد جامعه، از ضدیت با جامعه شروع نمیکنند، از کاستن از پویایی و مشارکت جامعه آغاز کردهاند.
حالا اگر از این عبور کنیم و بپذیریم که چیزی به نام مساله مشارکت وجود دارد، لازم است توجه داشته باشیم این مساله در سطح اجتماعی ورای توصیفها و تحلیلهای سیاسی و رسانهای و در صف اجتماعی شکل گرفته است. این تصویر غلط است که عدم مشارکت یک ایده سیاسی است. اینکه حالا در سطوح مختلف یک عده بگویند عدم مشارکت به معنی براندازی است، یک عده بگویند چون یک جریان در انتخابات نبود، مشارکت به این سطح رسیده است؛ بله! رقابت جریانهای سیاسی میتواند مشارکت را زیاد کند ولی ابعاد اجتماعی چالش مشارکت بیش از ابعاد سیاسی و حتی رسانهای مساله است. بالاخره تبلیغات رسانههای بیگانه هم در کاهش مشارکت تاثیر دارد ولی مساله امروز مشارکت بسیار بزرگتر از این توضیحات است.
دور اول که 40 درصد در انتخابات شرکت کردند میتواند نقطه خیلی خوبی برای تحلیل باشد که به ما نشان دهد محرکهایی مثل حضور جریانهای اصلاحطلب یا رقابتهای سیاسی به این معنا، نمیتواند جامعه را دعوت و تشویق به مشارکت کند. در این یک هفته تا دور دوم هم عوامل اجتماعی تغییری نکردند و فقط مولفههای سیاسی و مشخصا هراس از دیگری به جامعه توضیح داده شد و 10 درصد به مشارکت اضافه شد. بنابراین اگر چالش مشارکت را به عنوان یک چالش اجتماعی بپذیریم، آن وقت میتوانیم درباره تحلیل آن صحبت و گفتوگو کنیم. من فکر میکنم عمدهترین مسالهها در سطح اجتماعی است.
مسالههایی مثل کاستن شتابان از نقش دولت در خدمات عمومی مساله مهمی است. مسؤولیتزدایی از دولت در عرصههای عمومی مثل آموزش و بهداشت باعث بیاعتمادی جامعه و شهروندان به نظام سیاسی میشود. این استدلالی است که مانوئل کاستلز بخوبی در کتاب گسست به آن پرداخته است. ما یکی از پیشروهای جهان در کاهش مسؤولیتهای اجتماعی و عمومی دولت بودیم. یک کاهش شتابان را در این عرصه تجربه کردیم. یعنی مثلا بعد از جنگ 20 درصد بودجه عمومی برای آموزش عمومی بود و الان این مقدار به 10 درصد رسیده است و نصف شده است. همینطور موارد دیگر که قانون اساسی آن را حق جامعه میداند ولی دولت نسبت به آن احساس مسؤولیت نمیکند. دولت مرتب در مسیر این مسؤولیتزدایی و سیاست تعدیل قرار دارد. در واقع تحمیل جنگ و بعد تحریم، همواره ابزاری به دولتها داده تا به قول آگامبن یک موقعیت استثنایی خلق کنند و در آن موقعیت استثنایی، سیاست اجتماعی و رفاهی را تعلیق کنند. بیاعتمادی عمومی چیزی نیست که با وعدهها یا گفتارهای انتخاباتی درمان شود. در همین انتخابات نامزدهایی را داشتیم که سخن از ارسال گوشت به در خانهها یا اعتبار طلا میکردند اما جامعه به کلی نسبت به آنها بیتفاوت بود و اهمیتی به آنها نداد، چون خرد جمعی بخوبی درک میکند که مسؤولیتگریزی دولت در حوزههای مختلف، با یک اجماع میان نیروهای سیاست رسمی اتفاق افتاده است. همینطور مثلا موضوعات اجتماعی دیگر مثل نابرابری از این دست است. نابرابری و تثبیت آن با سیاستهایی مثل خصوصیسازی یا مولدسازی بیاعتمادی و عدم مشارکت میآورد و ربطی به این ندارد که چه کسی در انتخابات شرکت میکند یا رسانهها چه میگویند. ما با مسائلی از این قبیل مواجهیم. به هر حال ما در موقفی هستیم که مشارکت به عنوان یک مساله پذیرفته نمیشود، بنابراین چطور میشود از راهحل آن صحبت کرد؟ اما اجمالا اگر مشارکت را مساله بدانیم، باید عقبتر از توصیف سیاسی و رسانهای از مساله و پاسخ سیاسی و رسانهای به مساله، در سطح اجتماعی درباره مشارکت حرف بزنیم.
اما درباره مشارکت جوانترها چه باید گفت؟ ببینید! ما درباره جامعهای حرف میزنیم که تشنه تغییر است اما با تفوق ثبات مواجه است. اصلا عقبنماندگی در عدالت به چه معنی است؟ جامعه از 2 سطح پویایی و ایستایی تشکیل شده است. سطح پویایی و تغییر وضعیت را به سمت عدالت میکشد و سمت ثبات و نظمخواهی به سمت امنیت سوق میدهد. این دو باید همیشه در یک وضعیت تعادلی باشند و آنچه که پایه است، عدالت است. ارزش اصلی، عدالت است و امنیت و عدالت باید در یک تعادل با هم باشند؛ این تعادل به هم خورده است. یعنی تفوق امر امنیتی بر امر اجتماعی رخ داده است. تفوق ثبات بر تغییر رخ داده است. عقبماندگی در عدالت به لحاظ اجتماعی محصول این وضعیت است. چنین تعادلی عقبماندگی در عدالت را خلق کرده است.
در جامعهای که ثبات بر تغییر تفوق پیدا کرده به طور طبیعی کدام نیروها فرودست میشوند؟ نیروها و نسلهایی در جامعه که نیروی تغییرند. آنها بیش از بقیه فرودست معادلات آن جامعه میشوند.
این مسالهای است که ما به وضوح میبینیم. امکان سوژگی نسل جوان با زمینههای مختلف محدود شده است و هر چه پیش آمدیم هم محدودتر شده است. یک مثال بارز و مشخص آن حق رای است. یکی از مصوبات اصولگرایان در مجلس هفتم، این بود که حق رای را از 15 به 18 سال تغییر دادند. به لحاظ دینی انسان در 15 سالگی و کمتر به بلوغ و تکلیف میرسد. مکلف تنها به نماز و روزه که نیست، بلکه به همه احکام اسلامی اعم از جهاد و امر به معروف هم مکلف هست. امر به معروف یعنی آن چیزی که اباعبدالله علیهالسلام حرکت خود را در آن چارچوب تعریف میکند. جوان 15 ساله مکلف به انجام عالیترین سطح کنش سیاسی و اجتماعی و تغییر است ولی ساختار رسمی این حق را به او نمیدهد. چه کند؟ البته این یک مثال است و میتوان مفصل در این باره صحبت کرد. مساله تربیت مبتنی بر صغارت و عدالتزدایی شده است. به هر حال مسالهای به نام تحدید سوژگی مطرح است. با این توجیه که اگر نسل جوان عاملیت و امکان سوژگی داشته باشد ممکن است به انحراف برود، سوژگی آن را گرفتیم. چون من توان پاسخ دادن به او را ندارم و نمیتوانم او را در موضع کنشگر ببینم لذا او را در چرخدندههای ثبات متوقف میکنم. در این توقف معلوم است که نسل جوان به سمت مصرف سنت فرهنگی نمیرود و به سمت مصرف صنعت فرهنگی میرود. محبوبترین تولیدکنندگان سنت فرهنگی برای این نسل کمتر از فعالان صنعت فرهنگی مثلا در موسیقی کرهای جذاب خواهند بود. به خاطر اینکه به نام سنت این نیرو را دعوت به ثبات و مصرفکننده بودن میکنیم. او به دنبال تولید اثر و سوژگی است. شما سوژگی او را محدود میکنید و عاملیت را از او میگیرید. یکی از مهمترین زمینههای تربیت، عاملیت است. خلوت تربیت نمیآورد، جلوت و عاملیت در جلوت تربیت میآورد. عارفانی که در دفاع مقدس تربیت شدند در خلوت تربیت نشدند. فقط 2 دهه از عمرشان گذشته بود اما چون در میانه یک میدان بودند و امکان عاملیت داشتند، امکان تربیت پیدا کردند. محدود کردن امکان عاملیت، تربیت و جامعهپذیری سیاسی را هم محدود کرده و دیگر ارزشهای سیاسی و اجتماعی به این نسل منتقل نمیشود و جامعهپذیری اتفاق نمیافتد. به خاطر اینکه آن عاملیت که بستر تربیت است محدود شده است. این هم کاری است که محافظهکاری با ما کرده است. فکر کردند اگر سن رای را از 15 به 18 بیاورند بهتر است، چون فرد 15 ساله نابالغ است و در 18 سالگی به بلوغ سیاسی بیشتری رسیده است. حق رای البته یک مثال است اگرنه در کل همین حرفی است که امروز هم درباره جامعه هم میزنند. میخواهم بگویم این یک مساله ریشهدار است و 3-2 دهه سیاست فرهنگی ما را شکل داده و این سیاست همبستر الگوی توسعه پس از جنگ بوده است. این نتیجه امروز خیلی بدیهی است و اگر نتیجه غیر از این باشد باید تعجب کرد.
کنار این پرسش و این واقعیت که نسل جوان کمتر مشارکت میکند باید اتفاقات 1401 را اضافه کرد، یعنی جایی که وندالیسم هست، نه حتی رادیکالیسم و نه تلاش برای تغییر. آنجا این نسل خیلی خود را نشان میدهد به خاطر اینکه امکان عاملیت از این نسل گرفته شده و به طور طبیعی این جای دیگر بروز میکند. اگر بخواهیم از در همدلی یا همراهی با این نسل و با کسانی که در انتخابات شرکت نکردهاند حرف بزنیم، اگر بخواهیم مسیری برای گفتوگو پیدا کنیم، باید این مساله را در چنین جاهایی جستوجو کنیم. اگر هم در پی تقبیح و داوری باشیم که این مسیری که هست ادامه خواهد داشت. جامعهکودکصفت است؛ آنان که رای ندادند کودکصفتتر و جوانان هم که اوج کودکصفتی هستند. این مسیر اما به گفتوگو ختم نمیشود و همین وضع ادامه خواهد داشت.
* ناظر به نتیجه انتخابات، مهمترین نگرانی شما از آینده چیست؟
در کلیت جامعه ما سیاست توزیعی و به تبع آن سیاست رفاهی خیلی ضعیف است. اگر یادمان باشد، در دولت اول آقای روحانی در چارچوب سیاست توزیعی یکسری بسته غذایی توزیع شد به عنوان سبد کالا یا همچین چیزی. فرآیند آن به قدری تهی از کرامت انسانی بود که در صف و در هجوم برای دریافت آن کمکها، 2 نفر کشته شدند! طراحان این سبد کالا چه کسانی بودند؟ برجستهترین تکنوکراتهایی که سالها سابقه حکومت کردن داشتند. هیچ وقت معلوم نشد چند نفر کشته شدند و چه کسی مقصر بود و چه شد اما مساله اینجاست که ما با توسعهای مواجهیم که جامعه نمیفهمد. یک توسعه تبعیضآفرین که مهمترین درک کارگزارانش از توسعه، تولید نفت است. به استخراج رانت نفت میگویند تولید! یک تفکر ضد توزیعی که معمولاً چیزی نمیگوید و بیشتر عمل میکند ولی آنجا که روزنامهنویسانی به دفاع از آنان چیزی مینویسند، مشخص میشود چقدر ضد بازتوزیع ثروت هستند؛ وقتی در ذهن و زبان و روزنامهشان دوگانه توسعه و توزیع را میپرورانند معلوم است چقدر انباشتهاند از تفکرات ضد توزیعی و ضد عدالت؛ معلوم است با این نگرش باید سیاستهای رفاهی و حمایتی سرشار از تحقیر بیرون بیاید و صف سبد کالا کشته بدهد.
نگرانی مهم آینده ایجاد مجدد شرایطی است که در آن هم نابرابری کرامت انسانی را خدشهدار کند و هم سیاست توزیعی و رفاهی! حالا سبد کالا 2 کشته داشت و در نظر برخی گویا 2 نفر خیلی ارزش ندارد ولی اگر این 2 نفر بشود 200 نفر چه؟ هیچی همان روزنامهنویسان تیتر میزنند «هزینه جراحی». اگر 2 نفر هم ارزش داشت برایش تیتر میزنند هزینه سبد کالا و هزینه سیاست توزیعی و حمایتی! نقش رسانه که این نیست. رسانه باید نقد کند. باید به حکمرانان بگوید این سیاست رفاهی شما ناکارآمد بوده؛ نگرانم دوباره شرایطی پیش بیاید که آن نگاه درباره سیاستهای رفاهی حاکم شود و رسانهها هم اینچنین وضعیتی پیدا کنند.
در همان آبان 98 اگر خاطرتان باشد، دولت هیچ بنایی برای بازتوزیع درآمد ناشی از جهش قیمت حاملهای انرژی نداشت. بعد که آن اتفاقات پیش آمد و هزینه جراحی پرداخت شد، بنا شد یارانه بیشتری توزیع شود. یعنی در ابتدای ماه برنامهای برای توزیع نداشت، در انتهای ماه داشت! در دوره آقای رئیسی هم در ماجرای حذف ارز ترجیحی، فارغ از هزینه مهمی که این مساله به دنبال داشت؛ یک سیاست حمایتی و جبرانی هم پس از آن شکل گرفت که آن هم ناکارآمد بود ولی به هر حال چند سر و گردن از سیاست سبد کالای دولت سابق بالاتر بود. حتی جراحی ارز ترجیحی هم همین طور بود؛ اگر چه جراحی بود و سیاست تعدیل بود ولی از جراحی آبان 98 بهتر بود. اینجا هم البته رسانهها خوب عمل نکردند.
نگرانی اصلی این است که این رشدی که در دهه اخیر در زمینه سیاست حمایتی و رفاهی اتفاق افتاده به عقب برگردد و دوباره توزیع کماهمیت شمرده شود؛ دوباره سیاستهای توزیعی به حاشیه مجموعه مسائل حکمرانی رانده شود و به آن شکل بیکیفیت اجرا شود. ما محکومیم به امید؛ امید به بهبود. به خواست خداوند همین طور هم خواهد بود ولی به هر حال، اگر امروز همه عوامل شکلدهنده عقبماندگی در عدالت رفع شود؛ تا یکی دو دهه آینده یکی از مهمترین مسائل ما سیاستهای حمایتی و رفاهی است؛ سیاستهای توزیعی است. ما زمان را از دست دادهایم و زمان خیلی کمی در اختیار داریم برای جدی گرفتن سیاست حمایتی و انشاءالله در ادامه شکلدهی به نظام رفاهی.
ارسال به دوستان
گفتوگوی «وطن امروز» با مجتبی نامخواه درباره تحلیل جامعهشناختی انتخابات ریاستجمهوری
جدال تغییر و ثبات
چهاردهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری به پایان رسید و مسعود پزشکیان به عنوان رئیسجمهور ایران انتخاب شد اما سوالاتی درباره کنش نامزدها و مبنای رای مردم به هر یک از نامزدها باقی مانده است و از این حیث تحلیل بیشتر ماجرا لازم به نظر میرسد. در انتخابات اخیر نزاع اصلی بر سر چه بود و به طور کلی کارزار انتخابات را به چه صورت باید معنا کرد؟ برای بررسی این موضوع سراغ مجتبی نامخواه، مدیر گروه مطالعات اجتماعی پژوهشکده باقرالعلوم(ع) و سردبیر فصلنامه نامه جمهور رفتیم.
* * *
* ابتدا بفرمایید تحلیل کلی شما از وضعیت انتخابات و نتایج حاصلشده چیست؟
برای ارائه یک تحلیل منسجم خیلی زود است اما میتوان از سرچشمههای اصلی گفتوگو و تامل در آینده بحث کرد. از منظر اجتماعی کارکرد نهاد انتخابات این است که مسیری جمعی و پذیرفتهشده برای تغییر اجتماعی تعریف و طراحی کند. خرد جمعی همواره از خرد فردی - هرچند آن فرد نخبه و نابغه باشد - بهتر و بیشتر کار میکند و انتخابات نقطه اتکا و اعتماد خرد جمعی برای تغییر است. صحنه انتخابات 1403 هم صحنه جدال تغییر و ثبات بود. اساسا انتخابات از منظر اجتماعی کم و بیش چنین معنایی دارد، همچنان که ایده اجتماعی انتخاباتها کمابیش همین بوده است. در سطح سیاسی، رتوریک سیاسی، گفتمانها، دالها و نیروها تغییر میکرده اما ایده اجتماعی پسِ انتخاباتها و زیربنای این گفتارهای مختلف، همواره جدال تغییر و ثبات بوده است.
ما در این انتخابات در یک سو کمپینی را میدیدیم که خود را ادامه و استمرار وضع موجود و ادامه دولت سیزدهم معرفی میکرد و دیگری خود و طرف مقابل را ادامه دولت سابق معرفی میکرد اما در طرف مقابل نیرویی قرار داشت که این امر، یعنی برچسب ادامه دولت سابق به خود را نفی میکرد و میگفت این تهمت و دروغ است. تهمت به معنای دقیق خود دالی است که زمانی معنا مییابد که یک امر نامناسب را به کسی نسبت دهید. از این رو آقای دکتر پزشکیان با این توصیف، عملکرد دولت سابق را نقد کرده و استمرار دولت سابق توسط خود را نفی میکرد. این ۲ کلان روایت تغییر و ثبات در انتخابات مشخص بود.
در یک طرف نیرویی قرار داشت که گویا نامطلوبیت وضع موجود را یا به کلی ادراک نمیکرد یا انکار میکرد؛ به هر حال هیچ نشانهای دال بر درک وضعیت از خود بروز نمیداد. ما در وضعیتی قرار داریم که بر اساس گزارشهای رسمی، به عنوان مثال همان گزارشی که مرکز پژوهشهای مجلس منتشر کرد و حدود 24 ساعت روی خروجی آن قرار داشت و بعد از روی خروجی برداشته شد، بیش از نیمی از مردم کمتر از میزان استاندارد کالری دریافت میکنند. ۲ سال است وضعیت دستمزد کارگران در شرایطی به اندازه نصف تورم نگه داشته شده است. آن هم در شرایطی که تورم مواد غذایی تا 80 درصد بالا رفته و تورم برخی اقلام اساسی بیش از 100درصد بوده است. تورمهای پیاپی نزدیک به 50 درصد یک نابرابری گسترده را در جامعه رقم زده است. معلوم است در وضعیت تورم، اکثریت مزدبگیر روز به روز فقیرتر میشوند و اقلیتی که نه از طریق کار بلکه از طریق املاک و ارز و طلا کسب درآمد میکنند، روز به روز برخوردارتر میشوند. ادراک این وضعیت مهمترین مساله است.
نمیخواهم بگویم دولت سیزدهم مقصر این وضعیت است یا دولت قبل از آن. بالاخره هر یک از دولتها سهمی از آن دارند؛ مهم نیست. در اینجا مساله سهمها نیست. مساله وضعیت است. مقدم بر اینکه سهم چه کسی چقدر است، این بحث دیگر و حاشیهای است.
بحث این است که بنیان یک کمپین بر اساس نفی واقعیت شکل گرفته بود؛ هیچ علامتی مبنی بر درک وضعیت از خود بروز نمیداد و تلاش میکرد به جای واقعیت از فرصت حرف بزند. تصورشان این بود که این کار را برای ایجاد امید انجام میدهند. همین چند شاخصی را که گفتم در نظر بگیرید؛ وضعیت کالری، دستمزد کارگران و تورم که به عنوان نمونه عرض کردم؛ مردم اینها را احساس میکنند. بیان این وضعیت و واقعیت ناامیدی نمیآفریند. اتفاقا اگر این موارد بیان شود، مردم احساس میکنند که حاکمان آنها را میفهمند و نمایندهای در بازی سیاست حرف اینها را میزند. آنچه ناامیدی میآفریند بیش از آنکه بیان این وضعیت باشد، انکار آن است. درست است که بزرگنمایی این مسائل میتواند خالق و سرچشمه ناامیدی باشد اما راهحل مقابله با بزرگنمایی، کوچکنمایی و بلکه انکار نیست. نشاندن فرصت به جای واقعیت، خود منشأ ناامیدی است. این امر مختص انتخابات 15 تیر هم نبود و در انتخابات 8 تیر هم دنبال شد و جناح راست و به طور کلی جبهه انقلاب و نیرویی که بیشترین نزدیکی را به ثبات داشت، میدان را به نیروی تغییر باخت. معادله 8 تیر هم معادله تغییر و ثبات بود. درباره سبد رای هر نامزد هم میتوان با دقت بیشتری صحبت کرد اما تصور میکنم در خرد جمعی ایرانی درک عمیق و صحیحی از ضرورت تغییر وجود دارد. این امر ریشه در درک وجودی آنها از انقلاب اسلامی و تجربه تاریخی 100 سال اخیر دارد.
البته در این درک عمیق خرد جمعی ایرانی یک دغدغهای هم وجود دارد و آن دغدغه وضعیت پس از تغییر است. در انقلاب فرانسه مهمترین مسالهای که متفکران و بنیانگذاران جامعهشناسی مثل دورکیم را از تحولات بعد از انقلاب ترسانده بود، این بود که یک نیروی آشفته و آشوب در جامعه حاکم شده بود و یک دینامیسم آشوب شکل گرفته بود. خرد جمعی ایرانی هم دارای درک عمیق و صحیحی از نیروهای ضدجامعه است و این نگرانی را دارد که پس از تغییر این نیروهای ضدجامعه دست برتر را نگیرند و وضعی را ایجاد نکنند که وضع پس از تغییر بدتر از وضع پیش از تغییر باشد. باید منصفانه گفت در هر 2 کمپین این نیروها وجود داشتند. مبنای هر ۲ کمپین هم بازتولید سیاست هراس از نیروهای ضدجامعه حاضر درکمپین دیگر بود. سیاست هراس یک مفهوم متناقض است؛ اصولا هراس هر جا تولید شود، سیاست میمیرد و انتخابات 1403 در موقعیت مرگ سیاست بود. یعنی ایده چندانی برای حرکت نبود؛ مساله هراس از این بود که دیگری حاکم نشود. در یک طرف مفاهیمی مثل طالبان و خشک مغز و دیوانه به طرف مقابل نسبت داده میشد و ایدههای این کمپین دستمایه هراس بود. در طرف دیگر هم تجربههای قبلی و اینکه رقیب تکرار دولت روحانی است، دستمایه هراس بود.
همین چند روز بعد از انتخابات فرصت مهمی بوده برای شکوفایی این نیروهای ضدجامعه. نه به عنوان یک جمله در یک نوشته بیارزش، به عنوان یک رویکرد کلی، جامعه را «نابالغ» و «کودکصفت» میخوانند، چون مثل آنها فکر نکرده است. استعلاطلبی، تکبر و استکبار که فقط متکی به سرمایه اقتصادی و سیاسی نیست؛ متکی به سرمایه فرهنگی هم نوعی استکبار و استعلاطلبی تولید میشود که به مراتب از استعلای اشرافیت اقتصادی پیچیدهتر است. این نیروی ضدجامعه نیست که اینطور دارد درباره جامعه حرف میزند؟ درست است که لابی اتاق بازرگانی ضدجامعه است، کسانی که طی چند دهه یک نوع حکمرانی و توسعه خاص را پیش بردند، آبان 98 را خلق کردند و مانند آن، همگی ضدجامعهاند و عملکرد آنها ضدجامعه بوده است اما کسانی که جامعه را نابالغ و کودکصفت میدانند هم نیروهای ضدجامعهاند.
برخلاف چیزی که محافظهکاران میگویند و بر اساس آن ساختارسازی میکنند، بر خلاف اینکه فکر میکنند خرد جمعی در لحظه انتخابات در موضع تقلید از مرجعیت سیاسی نیست؛ نباید هم باشد، در موضع آموختن و رشد هم نیست؛ خرد جمعی در لحظه انتخابات در چنین موضعی نیست؛ در موضع انتخاب است. ما گاهی انتخابات را غلط میفهمیم چون قائل به حق الهی حاکمیت انسان بر سرنوشت خود نیستیم. فکر میکنیم انتخابات جایی است برای رشد دادن مردم و من فعلا سیاسی رشید باید بیایم با گفتارهای درسآموزم مردم صغیر را آگاه کنم. این نگاه به انتخابات غلط است. این نگاه به انسان غلط است. انسانها حق دارند بر سرنوشت اجتماعی خودشان حاکم باشند. این نه فقط یک حق اساسی، بلکه یک حق الهی است. خدایی که حاکم مطلق جهان است به انسانها چنین حقی داده است. این یک حق غیرقابل سلب است و انتخابات مهمترین مجرای اعمال این حق است.
در این موضع خرد جمعی با وجود اینکه تغییر میخواهد، میفهمد که تغییر میتواند به آشوب منتهی شود و میتواند نظم بهتری به وجود نیاورد و وضع را بدتر کند، به همین دلیل بین نیروهای ضدجامعه ۲ سوی رقابت، انتخاب میکند. با این معیار که کدامیک از ۲ سوی این رقابت حامل نیروهای ضدجامعه بیشتر و خطرناکتری است؛ اغلب این را معیار قرار میدهد.
همین معیار بهدرستی در خرد جمعی در فضای مجازی و سیاست فرهنگی و حجاب برجسته است. امام خمینی در مقابل تحجر نمیگفت اینها هم عاملان دین هستند و فتوای خودشان را دارند، بلکه به صراحت میفرمود اینها «همه چیز را حرام میدانند»؛ یعنی رسما میگفت فتوای تحریم آنها را قبول ندارم. مگر میشود آن تفکر و رویه را بازسازی کرد و مبنای سیاستگذاری فرهنگی قرار داد و جامعه واکنش نشان ندهد؟ با تمام احترامی که برای قائلان به این فتوا قائلم اما فقه و فکری شکل گرفت که در آن تماس تصویری هم حرام است! بعد با این سطح فکر و تفکر در جایگاه سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعی هم نشستهاند. معلوم است که جامعه حساس خواهد شد و واکنش نشان میدهد.
جامعه ضدیت با تکنولوژی ارتباطی را به عنوان یک عنصر ضدجامعه میفهمد و درباره حجاب هم همین قصه است. حالا نمیخواهم بحث را باز کنم اما تکنولوژی ارتباطی آنجا که برای ارتباط شهروندان با هم مطرح است با سختگیری تمام توسط این نیروی ضدجامعه مواجه میشود و برای آن فتوا صادر میشود. آنجا که فضای نقد حکمرانان توسط شهروندان در شبکههای اجتماعی شکل میگیرد، ماجرا متفاوت میشود اما جایی که ابزاری است که در اختیار حاکمان برای تسلط بر جامعه، آنجا تکنولوژی خیلی هم خوب است. یک دفعه دوربینهای تشخیص چهره تبدیل میشود به ابزار حمایت از خانواده! یعنی میخواهند از طریق دوربینهای تشخیص چهره، فرهنگ عفاف و حجاب را ترویج و از خانواده حمایت کنند. برای آن لایحه مینویسند و هشتاد و پنجی میکنند و جریمه تعیین میکنند و جریمهها را تیتر روزنامه میکنند که همه جامعه تحت نظر دوربین است. این نیروی ضدجامعه است و دارد در برابر دیدگان مردم رشد میکند. چرا جامعه واکنش ندهد؟
حالا در میدان انتخابات یک طرف آقای پزشکیان است که نیروی ضدجامعهای را که به طور طبیعی سمت او است نفی میکند. اینکه در عمل چقدر میتواند این نیرو را نفی کند، یک بحث دیگر است. صحنه رقابت صحنه نیروهای اجتماعی است که میخواهند سازنده فردای ایران باشند و یک تعداد نیروهای ضدجامعه هم اطراف آنها جمع میشوند. به صراحت در مناظرههای انتخاباتی توسط یکی از نامزدها گفته میشد من حزبی نیستم. حزب در نگاه جامعه واجد کارکرد نیست و جامعه حزب را انگل میداند. اصلا قصد تخفیف نیروهای حزبی را ندارم. به هر حال ۳00-۲00 حزب رسمی داریم و دهها حزب غیررسمی. حالا ممکن است اینجا دهها حزب خوب و صدها کنشگر حزبی خوب هم در جامعه وجود داشته باشد اما به هر حال جمعبندی جامعه از ساختار حزب در جامعه، منفی است. درک خرد جمعی از حزب هم خیلی انضمامی و تاریخی و اجتماعی است.
مثل نخبگان نیست که بگوید در فلان جای عالم حزب جواب داده و ما هم در اینجا به حزب احتیاج داریم، بلکه خرد جمعی میگوید من تجربه و جهان و تاریخ خودم را دارم و حزب برای من جواب نداده است. ما میبینیم در اوج مناظرات انتخاباتی این بحث حزبی بودن مطرح میشود و به صراحت پاسخ میگیرد و میگوید رقیب به من تهمت میزند و دروغ میگوید و من حزبی نیستم. به نحوی که انگار به او برچسب گروهکی زده است.
حتما حزب و لابی اتاق بازرگانی و کارگزاران توسعه معوج و تبعیضآفرین، نیروی ضدجامعهاند اما مخالفان تکنولوژیهای ارتباطی و سختگیریهای فرهنگی و پرخاشهای سیاسی، هم ضدجامعهاند. جامعه در موضع انتخاب خودش نگران پس از تغییر است و به وضوح میبیند نیروهای ضدجامعه انکار میشوند اما در طرف دیگر این نیروها یا درآغوش گرفته میشوند یا به تصریح و حتی به تلویح هم انکار نمیشوند. اینجا خرد جمعی عمل میکند.
به هر حال یا انتخابات معنا داشته و یک نامزد با اغواگری چند میلیون رای قومیتی گرفته و جامعه کودکصفت و نابالغ است؛ یا اینطور نیست. کدام مسیر را انتخاب میکنیم؟ راه سومی وجود ندارد. ما میخواهیم در کدام موضع باشیم؟ از موضع اجتماعی خرد جمعی و جامعه را در جایگاهی میبینم که در لحظه انتخاب بین ۲ مسیری که ابعاد مختلف داشته است؛ مهمترین مسالهاش نیروی ضدجامعه بوده است. هراس از دولت سوم و دولت سابق جواب نداده اما هراس از نیروهای دیگر جواب داده. چرا؟ چون توسط خود آقای پزشکیان یک نفی گسترده درباره نیروهای ضدجامعه در جریان بود اما در طرف دیگر یک هم آغوشی یا بیتوجهی و عدم نفی درباره نیروهای ضدجامعه در جریان بود. این صورت کلی انتخابات را نشان داده است.
* شما مساله جامعه ایران را مساله تغییر عنوان کردید اما لازمه این امر این است که انتخابات یک معنای گفتمانی داشته باشد، در صورتی که انتخابات اخیر یک معنای گفتمانی پیدا نکرد و نتیجه انتخابات بیشتر به عمل سیاسی و آرایش سیاسی جناحها برمیگشت، از این حیث مساله را چطور میبینید؟
انتخابات 1403 با انتخابات 92 یا 88 از جهات مختلف متفاوت بود. منهای این 10 درصد که بر اثر هراس مشارکت کردند و در دور دوم به میزان مشارکت اضافه شد، این انتخابات یک انتخابات 40 درصدی است و در آن مشارکت چالش است. در یک انتخاباتی با این وضعیت، حتما میشود جنبههایی از مسالهای را که شما گفتید جستوجو کرد اما در کل باید تصمیمی بگیرید که آیا انتخابات را واجد معنا میدانید؟ اگر چنین باشد و هر انتخابی در نگاه ما باید معنادار باشد، به جای انکار و تحقیر جامعه، برای تفسیر آن معنا باید تلاش کنیم. چه انتخاباتی مثل انتخابات سرد مجلس گذشته باشد و چه انتخاباتهای دیگر، فارغ از میزان مشارکت یا جزئیات انتخابات، فارغ از کمیت و کیفیت انتخابات؛ انتخابات جامعه را در جایگاه انتخاب قرار میدهد و خرد جمعی را در آنجا میتوان دید و پیدا کرد. به همین خاطر تصور میکنم نباید از کودکصفتی جامعه یا تحقیر انتخابات سخن گفت و توجیه کرد که چون انتخابات زودهنگام بوده، مشارکت و نتیجه چنین شده است؛ این حرفها نمیتواند معناداری انتخابات را از لحاظ اجتماعی خدشهدار کند.
من به کسی رای دادم که به رغم همه امیدواریام به بهبود وضعیت، رای نیاورد اما به دست آوردن شکست دشوارتر از به دست آوردن پیروزی است. نیروهای ضدجامعه که متأسفانه یک تفوق نسبی بالایی پیدا کردهاند، هیچگاه نمیگویند مساله شکست ما بودهایم. میگویند جامعه کودکصفت بوده؛ نمیگویند آن روز که ما تیتر زدیم 75 درصد مردم خواهان ادامه دولت آقای رئیسی هستند، دروغ گفتیم؛ میگویند تقصیر فضای مجازی است. در بهترین حالت، وقتی شکست خوردیم میگویند چون ائتلاف نشد. اینها حرفهایی است که این برکشیدگان ضدجامعه به صراحت میگویند. اینها کسانی هستند که سالهاست ارج و اجر دیدهاند؛ بر صدر نشستهاند و از یک منبری و بولتننویس به یک تحلیلگر بر صدر نشستند؛ گفتار کممایه و مهملشان خبر اول اخبار نیمروزی شد؛ در شبکههای تلویزیونی جولان دادند. رسانه و پژوهشگاه و... برایشان به خط شده؛ اصلا راحت نیست مقابله با این نیروهای ضدجامعه و اگر امروز برای نقد آنها اقدام نکنیم؛ فردا خیلی دیر است هر چند نقد هم فایده چندانی ندارد و اینها قدرتمندتر از این هستند. اینها امروز نمیگذارند شکست را به دست بیاوریم، فردا هم نمیگذارند پیروزی را به دست بیاوریم.
* جمعبندی من از بحثهای شما این است که مساله جامعه ما تغییر است اما جامعه همواره از شرایط پساتغییر هراس دارد، لذا به نیروهای ضد جامعه در هر دو سو نگاه میکند. جریان اصلاحطلب انتساب این نیروهای ضد جامعه به خود را نفی میکند بهرغم اینکه مشخصا مصادیق روشنی در این زمینه وجود دارد اما جریان انقلاب یک هم آغوشی با این نیروهای ضد جامعه طیف خود دارد، لذا در این لحظه تصمیم مردم همین میشود که در 15 تیر رقم خورد. بحث اما اینجاست که ما مصادیقی داریم مثل بحث رای قومیتها که مثلا رای آقای پزشکیان در شهرهای ترکزبان به طرز چشمگیری بالاتر است یا ایشان در میان رای اهل سنت، نسبت بالایی دارد. از این حیث، این مساله تحلیل شما را با چالش مواجه نمیکند که گویا مساله نیروهای ضد جامعه نیست و مساله مسائل قومیتی و مذهبی است؟
نمیخواهم نفی نیروهای ضد جامعه یا نقد آنها را به گفتار سیاسی و اکتفا به آن تقلیل بدهم اما در وضعیت تقلیلیافتهای که سیاست در آن کم و بیش مرده است، هر امر کوچکی نیز میتواند متغیر بزرگی باشد. در باب شکاف قومی یا مذهبی هم این شکاف را ذیل چارچوب کلانی که عرض کردم، یعنی تغییر و ثبات میبینم.
مقدمهای عرض میکنم و به پاسخ مشخص این بحث میرسم. این مقدمه درباره وضعیت تفکر اجتماعی و دینی امروز ما است. چرا انقلاب اسلامی رخ داد؟ و در چه لحظهای انقلاب اسلامی متولد شد؟ وقتی تفکر اسلامی توانست بر کرسی تغییرخواهی بنشیند. از موضع تغییر، یکی از مهمترین مسالهها تفسیر وضع موجود و وضع مطلوب است. در موضع تغییر، مهمترین مساله این است که من بتوانم وضع موجودی را که نمیخواهم تفسیر کنم و بتوانم وضع مطلوبی را که میخواهم تخیل کنم. تغییر، گمشده انسان ایرانی در سده اخیر بود. در لحظهای تغییر اجتماعی ممکن شد که تفکر دینی توانست به انسان ایرانی بگوید من یابنده این طلب تاریخی تو هستم. در این لحظه انقلاب اسلامی متولد شد.
انقلاب اسلامی تنها یک تغییر بنیادین نیم قرن گذشته نبوده، بلکه مولود یک تغییرخواهی پیشینی و البته مولد یک تغییرخواهی پس از خودش هم بوده است. یعنی از بیش از نیم قرن پیشتر از انقلاب اسلامی، یعنی از آغاز سده قبل، انسان ایرانی به دلیل اینکه وضعیت خودش را غیرقابل قبول درمییابد و ادراک میکند؛ جامعه در تمام ابعاد خودش قحطیزده است، این انسان ایرانی شیفته و شیدای تغییر میشود. مثلا 70 سال منتهی به انقلاب، دهها حرکت و نهضت و خیزش متعدد داریم. از انقلاب ملی مشروطه تا انقلابهای منطقهای مستقل مثل نهضت جنگل یا نهضت آزاد اسلامی تا حرکتهای پارتیزانی عشایر در جنوب تا حرکتهای پارلمانی که در مجالس چهارم و پنجم به اوج خودش میرسد و مرحوم مدرس و برخی روشنفکران سردمدار آن هستند تا نهضت ملیشدن نفت، در همه اینها همواره انسان ایرانی در تکاپوی تغییر بوده است. انقلاب اسلامی این هنر را داشته که در مسیر این تغییر و در نقطه مطلوب این تغییر نشسته است. به عبارت دیگر، تفسیر نوینی که از دین از دهه 20 به بعد ارائه شد و در دهه منتهی به انقلاب اوج گرفت، این تفسیر از اسلام بود که توانست برای انسان ایرانی چارچوبی از اسلام را ارائه دهد که در آن تغییرخواهی نه فقط دیگر دینداری نبود، بلکه لازمه آن بود. تفسیری از توحید ارائه شد که لازمه این تفسیر از توحید، نفی وضع موجود بود. این توانایی تفکر انقلاب بود که وضع موجود را در چارچوب «عبودیت غیر خدا» تفسیر کرد و بعد به انسان ایرانی گفت برای رسیدن به روح توحید باید وضع موجود را نقد کنی. یک تفکر انتقادی درباره همه چیز و قبل از همه درباره وضعیت دین شکل گرفت و گفت آن تفسیر از دین که شما را دعوت به وضع موجود میکند، توحید تحریف شده است. در جزواتی از حضرت آقا، شهید مطهری و دکتر شریعتی اینها وجود داشت، هم نقد وضعیت از نظر دینی مطرح میشود و هم به طور مفصل نقد وضعیت دین مطرح میشود. انقلاب اسلامی پس از پیروزی همین مسیر را ادامه داد و آن مسیر مجرای تحقق تغییرخواهی برای انسان ایرانی بود. یکی از مهمترین این مجراها هم انتخابات بود.
من اینها را برای چه گفتم؟ برای تحلیل سبد نامزدها و برای مساله مذهبی یا قومی. غلبه رکود و ثباتگرایی باعث شده ما دچار تفکری شویم که دیگر نمیتواند وضع موجود را تفسیر کند. نمیتواند نابرابریهایش را نشان دهد. نمیتواند این نابرابریها را فریاد بزند. اینجا شکاف مذهبی یا قومیتی به عنوان اندیشههایی برای تفسیر وضع موجود جوامع برجسته میشود. نمیخواهم سادهانگاری کنم که ریشه تمام حرکتهای قومی و مذهبی کمبودها و نابرابریهاست. نه! مساله این است که ما امکان تفسیر و حتی بیان این نابرابریها را از ایده انقلاب و تفکر اسلامی گرفتهایم. تفوق اشعریگری امکان اعتراض را کشته است. منبر و خطبه و تفکر اجتماعی و همه چیز را در چارچوب سکوت و توجیه برده است. در این میان ایده قومی و تعلقات مذهبی بخشی از تغییرخواهی جامعه را تفسیر میکند. این طبیعی است که در انتخاباتها این تفسیر پیروان خود را در دوگانه «تغییر / ثبات» به سمت تغییر دعوت کند.
مثال بزنم. این مشاهده و تجربه من است. حاشیه تهران، سنندج و اهواز را در نظر بگیرید. در این 3 شهر حاشیههای مشابهی شکل گرفته است. شاید مرکزهای متفاوتی شکل گرفته باشد و مرکز تهران با مرکز شهرهای دیگری که جنبه مرکزیت دارند، تفاوتهایی داشته باشد ولی در حاشیه شباهتها خیلی زیاد است. در حاشیه تهران، وضع مشابه حاشیه اهواز و حاشیه سنندج است اما آنکه در حاشیه سنندج است، برای تفسیر وضعیت خودش زبان مذهب را برمیگزیند. اقلیت مذهبی بودن به عنوان ایدئولوژیای که وضع او را تفسیر میکند، مطرح است. کسی که در حاشیه اهواز است زبان قومیت را برمیگزیند و مثلا میگوید چون اقلیت قومی هستم، به من رسیدگی نمیشود. همین وضعیت و عدم رسیدگی در حاشیه تهران هم هست اما زبانی برای گفتن ندارد. چرا این تفسیرها زبان میگیرد؟ چون ما ایده انقلاب را از نظر تفسیر مرکز- حاشیه و نابرابری لال کردهایم. گمان کردهایم اگر از واقعیت بگوییم، ناامیدی ایجاد میشود. گمان کردهایم چون رسانههای بیگانه یک فراواقعیت چرک و سیاه از کشور ارائه میدهند، ما باید یک فراواقعیت پر از فرصت بسازیم.
بنابراین میخواهم بگویم بخش مهمی از این توجه رای قومی و مذهبی و شکاف مذهبی یا قومیتی ذیل شکاف تغییر و ثبات معنا دارد. وقتی شما خودت و ایده انقلاب را استمرار وضعیت موجود میدانی به طور طبیعی آن کس که در حاشیه این وضعیت و در موقعیت فرودست قرار دارد برای تغییر وضع خودش و فرودستی خود سراغ ایدههای گنگ شده و عدالتزدایی و واقعیتزدایی شده تو نمیرود؛ سراغ ایدههای جایگزینی میرود که از استمرار این وضعیت دفاع نمیکند. اگر بخواهیم انتخابات را معنادار بدانیم و خرد جمعی را کودکصفت ندانیم، باید به سمت چنین واقعیتهایی حرکت کنیم. محافظهکاری تا عمق استخوان الهیات ما نفوذ کرده است.
* مشخص است که وضع مشارکت در چند انتخابات اخیر مطلبوبیت ندارد و به طور کلی میتوان اشاراتی به وضع مشارکت داشت. اما من میخواهم به این نکته توجه دهم که نظرسنجیها از بحرانی بودن مشارکت در میان جوانان یعنی از سن 18 تا 24 سال حکایت میکند، جوانان بیشتر از سایر طیفها در انتخابات شرکت نمیکنند. چه تحلیلی از عدم مشارکت جوانان میتوان ارائه کرد؟ آیا روندهای جهانی و بحثهایی نظیر عرفی شدن، سیاست زدایی و... را باید لحاظ کرد یا باید این عدم شرکت در انتخابات را نیز در قالب همان مطالبه تغییر دید؟
اول یک بحث کلیتر درباره مشارکت باید داشته باشیم چون عدم مشارکت یک زمینههای خاص برای این بازه سنی دارد ولی یک زمینه عامتر هم دارد. من از زمینه عام شروع میکنم و به زمینه خاص این نسل میرسم. در زمینه عام مهمترین مساله در تحلیل مشارکت این است که نخست این مساله را بپذیریم. چون مساله مشارکت با جنبههای سیاسی پیوند خورده اغلب این مساله به طرق مختلف انکار میشود. ما 3 ماه قبل هم انتخاباتی داشتیم که وضعیت مشارکت در آن پایین بود اما استدلال برخی درباره آن چه بود؟ میگفتند مشارکت مومنانه مهم است و کسانی که شرکت نکردند مهم نیستند. مشارکت ایمانی یا کیفیت کسانی که شرکت کردهاند مهم است. یا اینکه به طرق مختلف این مشارکت پایین انکار میشد. درباره خود تشییع شهید آیتالله رئیسی، تیتر روزنامه همشهری این بود که 75 درصد مردم خواهان ادامه راه آقای رئیسی هستند. خب! این 75 درصد جامعه کجا بودهاند؟ اینها روایتی از واقعیت ارائه میدهند که در آن روایت مشارکت مساله ندارد، بنابراین خود اینکه بپذیریم مساله مشارکت چالش اصلی ما است به نظرم این نقطهای است که ما در آن قرار داریم و در تحلیل مساله مشارکت هنوز قرار نداریم و آن مرحله بعدی است. نیروهای ضد جامعه، از ضدیت با جامعه شروع نمیکنند، از کاستن از پویایی و مشارکت جامعه آغاز کردهاند.
حالا اگر از این عبور کنیم و بپذیریم که چیزی به نام مساله مشارکت وجود دارد، لازم است توجه داشته باشیم این مساله در سطح اجتماعی ورای توصیفها و تحلیلهای سیاسی و رسانهای و در صف اجتماعی شکل گرفته است. این تصویر غلط است که عدم مشارکت یک ایده سیاسی است. اینکه حالا در سطوح مختلف یک عده بگویند عدم مشارکت به معنی براندازی است، یک عده بگویند چون یک جریان در انتخابات نبود، مشارکت به این سطح رسیده است؛ بله! رقابت جریانهای سیاسی میتواند مشارکت را زیاد کند ولی ابعاد اجتماعی چالش مشارکت بیش از ابعاد سیاسی و حتی رسانهای مساله است. بالاخره تبلیغات رسانههای بیگانه هم در کاهش مشارکت تاثیر دارد ولی مساله امروز مشارکت بسیار بزرگتر از این توضیحات است.
دور اول که 40 درصد در انتخابات شرکت کردند میتواند نقطه خیلی خوبی برای تحلیل باشد که به ما نشان دهد محرکهایی مثل حضور جریانهای اصلاحطلب یا رقابتهای سیاسی به این معنا، نمیتواند جامعه را دعوت و تشویق به مشارکت کند. در این یک هفته تا دور دوم هم عوامل اجتماعی تغییری نکردند و فقط مولفههای سیاسی و مشخصا هراس از دیگری به جامعه توضیح داده شد و 10 درصد به مشارکت اضافه شد. بنابراین اگر چالش مشارکت را به عنوان یک چالش اجتماعی بپذیریم، آن وقت میتوانیم درباره تحلیل آن صحبت و گفتوگو کنیم. من فکر میکنم عمدهترین مسالهها در سطح اجتماعی است.
مسالههایی مثل کاستن شتابان از نقش دولت در خدمات عمومی مساله مهمی است. مسؤولیتزدایی از دولت در عرصههای عمومی مثل آموزش و بهداشت باعث بیاعتمادی جامعه و شهروندان به نظام سیاسی میشود. این استدلالی است که مانوئل کاستلز بخوبی در کتاب گسست به آن پرداخته است. ما یکی از پیشروهای جهان در کاهش مسؤولیتهای اجتماعی و عمومی دولت بودیم. یک کاهش شتابان را در این عرصه تجربه کردیم. یعنی مثلا بعد از جنگ 20 درصد بودجه عمومی برای آموزش عمومی بود و الان این مقدار به 10 درصد رسیده است و نصف شده است. همینطور موارد دیگر که قانون اساسی آن را حق جامعه میداند ولی دولت نسبت به آن احساس مسؤولیت نمیکند. دولت مرتب در مسیر این مسؤولیتزدایی و سیاست تعدیل قرار دارد. در واقع تحمیل جنگ و بعد تحریم، همواره ابزاری به دولتها داده تا به قول آگامبن یک موقعیت استثنایی خلق کنند و در آن موقعیت استثنایی، سیاست اجتماعی و رفاهی را تعلیق کنند. بیاعتمادی عمومی چیزی نیست که با وعدهها یا گفتارهای انتخاباتی درمان شود. در همین انتخابات نامزدهایی را داشتیم که سخن از ارسال گوشت به در خانهها یا اعتبار طلا میکردند اما جامعه به کلی نسبت به آنها بیتفاوت بود و اهمیتی به آنها نداد، چون خرد جمعی بخوبی درک میکند که مسؤولیتگریزی دولت در حوزههای مختلف، با یک اجماع میان نیروهای سیاست رسمی اتفاق افتاده است. همینطور مثلا موضوعات اجتماعی دیگر مثل نابرابری از این دست است. نابرابری و تثبیت آن با سیاستهایی مثل خصوصیسازی یا مولدسازی بیاعتمادی و عدم مشارکت میآورد و ربطی به این ندارد که چه کسی در انتخابات شرکت میکند یا رسانهها چه میگویند. ما با مسائلی از این قبیل مواجهیم. به هر حال ما در موقفی هستیم که مشارکت به عنوان یک مساله پذیرفته نمیشود، بنابراین چطور میشود از راهحل آن صحبت کرد؟ اما اجمالا اگر مشارکت را مساله بدانیم، باید عقبتر از توصیف سیاسی و رسانهای از مساله و پاسخ سیاسی و رسانهای به مساله، در سطح اجتماعی درباره مشارکت حرف بزنیم.
اما درباره مشارکت جوانترها چه باید گفت؟ ببینید! ما درباره جامعهای حرف میزنیم که تشنه تغییر است اما با تفوق ثبات مواجه است. اصلا عقبنماندگی در عدالت به چه معنی است؟ جامعه از 2 سطح پویایی و ایستایی تشکیل شده است. سطح پویایی و تغییر وضعیت را به سمت عدالت میکشد و سمت ثبات و نظمخواهی به سمت امنیت سوق میدهد. این دو باید همیشه در یک وضعیت تعادلی باشند و آنچه که پایه است، عدالت است. ارزش اصلی، عدالت است و امنیت و عدالت باید در یک تعادل با هم باشند؛ این تعادل به هم خورده است. یعنی تفوق امر امنیتی بر امر اجتماعی رخ داده است. تفوق ثبات بر تغییر رخ داده است. عقبماندگی در عدالت به لحاظ اجتماعی محصول این وضعیت است. چنین تعادلی عقبماندگی در عدالت را خلق کرده است.
در جامعهای که ثبات بر تغییر تفوق پیدا کرده به طور طبیعی کدام نیروها فرودست میشوند؟ نیروها و نسلهایی در جامعه که نیروی تغییرند. آنها بیش از بقیه فرودست معادلات آن جامعه میشوند.
این مسالهای است که ما به وضوح میبینیم. امکان سوژگی نسل جوان با زمینههای مختلف محدود شده است و هر چه پیش آمدیم هم محدودتر شده است. یک مثال بارز و مشخص آن حق رای است. یکی از مصوبات اصولگرایان در مجلس هفتم، این بود که حق رای را از 15 به 18 سال تغییر دادند. به لحاظ دینی انسان در 15 سالگی و کمتر به بلوغ و تکلیف میرسد. مکلف تنها به نماز و روزه که نیست، بلکه به همه احکام اسلامی اعم از جهاد و امر به معروف هم مکلف هست. امر به معروف یعنی آن چیزی که اباعبدالله علیهالسلام حرکت خود را در آن چارچوب تعریف میکند. جوان 15 ساله مکلف به انجام عالیترین سطح کنش سیاسی و اجتماعی و تغییر است ولی ساختار رسمی این حق را به او نمیدهد. چه کند؟ البته این یک مثال است و میتوان مفصل در این باره صحبت کرد. مساله تربیت مبتنی بر صغارت و عدالتزدایی شده است. به هر حال مسالهای به نام تحدید سوژگی مطرح است. با این توجیه که اگر نسل جوان عاملیت و امکان سوژگی داشته باشد ممکن است به انحراف برود، سوژگی آن را گرفتیم. چون من توان پاسخ دادن به او را ندارم و نمیتوانم او را در موضع کنشگر ببینم لذا او را در چرخدندههای ثبات متوقف میکنم. در این توقف معلوم است که نسل جوان به سمت مصرف سنت فرهنگی نمیرود و به سمت مصرف صنعت فرهنگی میرود. محبوبترین تولیدکنندگان سنت فرهنگی برای این نسل کمتر از فعالان صنعت فرهنگی مثلا در موسیقی کرهای جذاب خواهند بود. به خاطر اینکه به نام سنت این نیرو را دعوت به ثبات و مصرفکننده بودن میکنیم. او به دنبال تولید اثر و سوژگی است. شما سوژگی او را محدود میکنید و عاملیت را از او میگیرید. یکی از مهمترین زمینههای تربیت، عاملیت است. خلوت تربیت نمیآورد، جلوت و عاملیت در جلوت تربیت میآورد. عارفانی که در دفاع مقدس تربیت شدند در خلوت تربیت نشدند. فقط 2 دهه از عمرشان گذشته بود اما چون در میانه یک میدان بودند و امکان عاملیت داشتند، امکان تربیت پیدا کردند. محدود کردن امکان عاملیت، تربیت و جامعهپذیری سیاسی را هم محدود کرده و دیگر ارزشهای سیاسی و اجتماعی به این نسل منتقل نمیشود و جامعهپذیری اتفاق نمیافتد. به خاطر اینکه آن عاملیت که بستر تربیت است محدود شده است. این هم کاری است که محافظهکاری با ما کرده است. فکر کردند اگر سن رای را از 15 به 18 بیاورند بهتر است، چون فرد 15 ساله نابالغ است و در 18 سالگی به بلوغ سیاسی بیشتری رسیده است. حق رای البته یک مثال است اگرنه در کل همین حرفی است که امروز هم درباره جامعه هم میزنند. میخواهم بگویم این یک مساله ریشهدار است و 3-2 دهه سیاست فرهنگی ما را شکل داده و این سیاست همبستر الگوی توسعه پس از جنگ بوده است. این نتیجه امروز خیلی بدیهی است و اگر نتیجه غیر از این باشد باید تعجب کرد.
کنار این پرسش و این واقعیت که نسل جوان کمتر مشارکت میکند باید اتفاقات 1401 را اضافه کرد، یعنی جایی که وندالیسم هست، نه حتی رادیکالیسم و نه تلاش برای تغییر. آنجا این نسل خیلی خود را نشان میدهد به خاطر اینکه امکان عاملیت از این نسل گرفته شده و به طور طبیعی این جای دیگر بروز میکند. اگر بخواهیم از در همدلی یا همراهی با این نسل و با کسانی که در انتخابات شرکت نکردهاند حرف بزنیم، اگر بخواهیم مسیری برای گفتوگو پیدا کنیم، باید این مساله را در چنین جاهایی جستوجو کنیم. اگر هم در پی تقبیح و داوری باشیم که این مسیری که هست ادامه خواهد داشت. جامعهکودکصفت است؛ آنان که رای ندادند کودکصفتتر و جوانان هم که اوج کودکصفتی هستند. این مسیر اما به گفتوگو ختم نمیشود و همین وضع ادامه خواهد داشت.
* ناظر به نتیجه انتخابات، مهمترین نگرانی شما از آینده چیست؟
در کلیت جامعه ما سیاست توزیعی و به تبع آن سیاست رفاهی خیلی ضعیف است. اگر یادمان باشد، در دولت اول آقای روحانی در چارچوب سیاست توزیعی یکسری بسته غذایی توزیع شد به عنوان سبد کالا یا همچین چیزی. فرآیند آن به قدری تهی از کرامت انسانی بود که در صف و در هجوم برای دریافت آن کمکها، 2 نفر کشته شدند! طراحان این سبد کالا چه کسانی بودند؟ برجستهترین تکنوکراتهایی که سالها سابقه حکومت کردن داشتند. هیچ وقت معلوم نشد چند نفر کشته شدند و چه کسی مقصر بود و چه شد اما مساله اینجاست که ما با توسعهای مواجهیم که جامعه نمیفهمد. یک توسعه تبعیضآفرین که مهمترین درک کارگزارانش از توسعه، تولید نفت است. به استخراج رانت نفت میگویند تولید! یک تفکر ضد توزیعی که معمولاً چیزی نمیگوید و بیشتر عمل میکند ولی آنجا که روزنامهنویسانی به دفاع از آنان چیزی مینویسند، مشخص میشود چقدر ضد بازتوزیع ثروت هستند؛ وقتی در ذهن و زبان و روزنامهشان دوگانه توسعه و توزیع را میپرورانند معلوم است چقدر انباشتهاند از تفکرات ضد توزیعی و ضد عدالت؛ معلوم است با این نگرش باید سیاستهای رفاهی و حمایتی سرشار از تحقیر بیرون بیاید و صف سبد کالا کشته بدهد.
نگرانی مهم آینده ایجاد مجدد شرایطی است که در آن هم نابرابری کرامت انسانی را خدشهدار کند و هم سیاست توزیعی و رفاهی! حالا سبد کالا 2 کشته داشت و در نظر برخی گویا 2 نفر خیلی ارزش ندارد ولی اگر این 2 نفر بشود 200 نفر چه؟ هیچی همان روزنامهنویسان تیتر میزنند «هزینه جراحی». اگر 2 نفر هم ارزش داشت برایش تیتر میزنند هزینه سبد کالا و هزینه سیاست توزیعی و حمایتی! نقش رسانه که این نیست. رسانه باید نقد کند. باید به حکمرانان بگوید این سیاست رفاهی شما ناکارآمد بوده؛ نگرانم دوباره شرایطی پیش بیاید که آن نگاه درباره سیاستهای رفاهی حاکم شود و رسانهها هم اینچنین وضعیتی پیدا کنند.
در همان آبان 98 اگر خاطرتان باشد، دولت هیچ بنایی برای بازتوزیع درآمد ناشی از جهش قیمت حاملهای انرژی نداشت. بعد که آن اتفاقات پیش آمد و هزینه جراحی پرداخت شد، بنا شد یارانه بیشتری توزیع شود. یعنی در ابتدای ماه برنامهای برای توزیع نداشت، در انتهای ماه داشت! در دوره آقای رئیسی هم در ماجرای حذف ارز ترجیحی، فارغ از هزینه مهمی که این مساله به دنبال داشت؛ یک سیاست حمایتی و جبرانی هم پس از آن شکل گرفت که آن هم ناکارآمد بود ولی به هر حال چند سر و گردن از سیاست سبد کالای دولت سابق بالاتر بود. حتی جراحی ارز ترجیحی هم همین طور بود؛ اگر چه جراحی بود و سیاست تعدیل بود ولی از جراحی آبان 98 بهتر بود. اینجا هم البته رسانهها خوب عمل نکردند.
نگرانی اصلی این است که این رشدی که در دهه اخیر در زمینه سیاست حمایتی و رفاهی اتفاق افتاده به عقب برگردد و دوباره توزیع کماهمیت شمرده شود؛ دوباره سیاستهای توزیعی به حاشیه مجموعه مسائل حکمرانی رانده شود و به آن شکل بیکیفیت اجرا شود. ما محکومیم به امید؛ امید به بهبود. به خواست خداوند همین طور هم خواهد بود ولی به هر حال، اگر امروز همه عوامل شکلدهنده عقبماندگی در عدالت رفع شود؛ تا یکی دو دهه آینده یکی از مهمترین مسائل ما سیاستهای حمایتی و رفاهی است؛ سیاستهای توزیعی است. ما زمان را از دست دادهایم و زمان خیلی کمی در اختیار داریم برای جدی گرفتن سیاست حمایتی و انشاءالله در ادامه شکلدهی به نظام رفاهی.
ارسال به دوستان
یادداشت روز
پایان توهم اتحاد در اروپا
[ حنیف غفاری ]
ژاک دریدا یکی از فلاسفه پستمدرن در تبیین و تشریح مواجهه صاحبان قدرت و ساختارها، به مفهومی کلیدی تحت عنوان «واسازی» یا «شالودهشکنی» استناد میکند. دریدا اعتقاد دارد تخریب و بازسازی الگوها باید توسط خود سازندگان و مخاطبان یک ساختار شکل گیرد تا منتج به خلق یک ساختار مطلوب و پویا شود. شالودهشکنی در تفکر دریدا به معنای نابودی نیست، بلکه به معنای تغییر دال مرکزی و نقطه ثقل ساختارها در راستای حفظ کلیت آنهاست. اتحادیه اروپایی دهه 1990 میلادی، تبدیل به یک ساختار غالب و نوین شد. در مدت زمانی نه چندان طولانی، ۲۸ کشور عضو این مجموعه شده و تروئیکای اروپایی (انگلیس، آلمان و فرانسه) نیز تبدیل به ستونهای نگهدارنده ساختار بروکراتیک، اقتصادی و امنیتی آن شدند.
اگر چه طی دهه نخست قرن جدید (قرن 21)، نمادهای اتحاد و همبستگی در اتحادیه اروپایی و منطقه اقتصادی یورو حکم خطوط قرمزی پررنگ را برای اکثر ساکنان قاره سبز داشتند اما با گذشت زمان و اثبات ناکارآمدی ۲ جریان محافظهکار میانه و سوسیال - دموکرات در کشورهای مختلف اروپا، این خطوط قرمز کمرنگ و کمرنگتر شد. کار به جایی رسید که در بطن اروپای متحد و مدعی، فاشیسم و نازیسم بازتعریف شده و خود را در قالب احزاب ملیگرای افراطی وارد مناسبات رسمی قدرت کرد. آنچه اخیرا در انتخابات پارلمان اروپا و انتخابات مجلس ملی فرانسه رخ داد، نقطه آشکارساز گذار ساختاری از اروپای واحد است. امروز در فرانسه، دیگر منازعه بین ۲ جریان سنتی قدرت (سوسیال - دموکراتها و محافظهکاران میانهرو) تعریف نمیشود و شهروند فرانسوی ترجیح میدهد انتخاب خود را میان ۲ حزب چپ افراطی و راست افراطی صورت دهد. رقابت نزدیک ملانشون و لوپن در پاریس نشان میدهد مکرون، سارکوزی، اولاند و تفکرات آنها دیگر جایی در اداره کاخ الیزه ندارد. این قاعده درباره کشورهای اروپایی دیگر مانند ایتالیا، مجارستان، آلمان و اسپانیا نیز صادق است.
برخی رسانههای غرب در صدد سانسور شکست و تباهی مطلق اتحادیه اروپایی برآمده و برخی دیگر نیز با نگاهی محتاطانه و امیدوارانه، میگویند زمان «شالودهشکنی» در قاره سبز فرارسیده است: یعنی ۲ جریان سوسیال - دموکرات و محافظهکار میانهرو در غرب، به دست خود برخی اصول و بنیانهای قدرت در اروپای واحد را تغییر داده و ساختاری جدید را بر اساس برخی ملاحظات نوین و ذائفه افکار عمومی بنا سازند. این پیشنهاد در ظاهر مطلوب اما در حقیقت ناممکن است! نباید فراموش کرد شالودهشکنی توسط صاحبان قدرت زمانی معنا و مصداق مییابد که قدرت تسلط بر افکار عمومی و ساختارها را داشته باشند. به عبارت دقیقتر، این واسازی باید محصول قدرت نسبی سیاستمداران باشد نه ضعف مطلق آنها. بدون شک زمانی که مدافعان یک ساختار در وضعیتی نازل قرار دارند، قدرت بازتعریف یا بازسازی ساختار متبوع خود را نیز از دست خواهند داد. بهتر است کمی وارد مصادیق شویم. به راستی چه کسی (حتی اگر بخواهد) میتواند مولد تغییرات عمده و شالودهشکنی در اروپای واحد باشد؟ مکرون که حضور وی در کاخ الیزه جنبه نمایشی و تشریفاتی پیدا کرده است؟ اولاف شولتس، صدراعظم آلمان با محبوبیت 25 درصدی؟ یا فون درلاین، رئیس کمیسیون اروپا که حتی تضمینی درباره بقای وی در این مسند وجود ندارد؟
اتحادیه ۲ نقطه زمانی مطلوب را جهت شالودهشکنی از دست داده است: یکی سال 2008 میلادی پس از پایان دوران ریاستجمهوری بوش کوچک و دیگری سال 2020 میلادی پس از خروج ترامپ از کاخ ریاستجمهوری آمریکا. این ۲ فرصت طلایی به دلیل توهمات مقامات اروپا و تعلق آنها به ساختار قرن بیستمی اتحادیه اروپایی از دست رفت. در این معادله، فرصت سومی وجود ندارد! اساسا بازیگران غرب در وضعیتی قرار ندارند که از موضع قدرت، بازتعریف و بازسازی منظومهای تحت عنوان اتحادیه اروپایی را صورت دهند و شهروندان ناراضی و خشمگین از ۲ جریان سنتی قدرت در غرب را در قبال این تغییرات اقناع کنند. این تغییرات زمانی موجه بود که محصول همافزایی، اقناع و خودترمیمی باشد نه شکست و ناکامی در برابر ۲ جریان ضدساختاری چپ رادیکال و راست افراطی!
آنچه در انتخابات سراسری فرانسه و انتخابات پارلمان اروپا گذشت به وضوح نشان میدهد اروپا دیگر نه باید فکر اصلاحات باشد نه شالودهشکنی! سران قاره سبز در بهترین وضعیت ممکن باید منتظر زمانی باشند که تبعات و هزینههای جدال ۲ جریان ملیگرای راست و چپ افراطی، شهروندان را ناچار به حمایت دوباره از آنها کند. شاید چنین زمانی هرگز فرا نرسد و قبل از آن، اضمحلال اتحادیه اروپایی و منطقه یورو تبدیل به یک واقعه رسمی در تاریخ روابط بینالملل شود.
ارسال به دوستان
حکم متهمان پرونده سرقت مسلحانه در بزرگراه صدر صادر شد متهمان ردیف اول و دوم به مرگ محکوم شدند
اعدام سزای سارقان محارب
گروه اجتماعی: حکم متهمان پرونده سرقت مسلحانه در بزرگراه صدر از سوی دادگاه صادر و متهمان ردیف اول و دوم پرونده به اعدام محکوم شدند. ۲۰ فروردین سال جاری در پی انتشار تصاویری در فضای مجازی مبنی بر سرقت مسلحانه (با سلاح سرد) و ایجاد رعب و وحشت توسط ۳ نفر با 2 دستگاه موتوسیکلت از یک خودروی ال۹۰ در بزرگراه صدر، علی القاصی رئیس کل دادگستری تهران دستور شناسایی و دستگیری سریع سارقان را صادر کرد. ۲۶ فروردین مرکز اطلاعرسانی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ در اطلاعیهای از دستگیری این سارقان در یکی از شهرهای شمال کشور خبر داد. ۲۴ اردیبهشت علی صالحی، دادستان تهران در نشست شورای عالی قضایی از صدور کیفرخواست متهمان این پرونده به اتهام محاربه از طریق به کارگیری سلاح سرد به منظور بردن مال مردم و ایجاد ناامنی در محیط خبر داد. پس از صدور کیفرخواست، پرونده متهمان این پرونده به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران ارسال و رسیدگی شد. پس از برگزاری دادگاه با حضور متهمان و وکلای آنها، حکم متهمان صادر شد. براساس حکم دادگاه، ۲ نفر از متهمان این پرونده به اتهام محاربه از طریق سلاح سرد به منظور بردن مال مردم و ایجاد ناامنی در محیط به اعدام محکوم شدند. متهم ردیف سوم این پرونده به اتهام معاونت در محاربه به تحمل ۲۵ سال حبس تعزیری با احتساب ایام بازداشت محکوم شد. دادگاه هر 3 متهم پرونده را به اتهام مشارکت در سرقت با سلاح با توجه به شیوه ارتکاب جرم و دارا بودن سابقه کیفری به تحمل ۱۰ سال حبس تعزیری و رد مال مسروقه در حق شکات محکوم کرد.
همچنین دادگاه متهم ردیف اول پرونده را به پرداخت دیه در حق یکی از شکات محکوم کرد. گفتنی است این حکم قابل فرجامخواهی در دیوان عالی کشور است و در صورت فرجامخواهی پرونده برای رسیدگی به دیوان عالی کشور ارسال خواهد شد.
* برخورد قاطع دستگاه قضا با مخلان امنیت
مجید ابهری، آسیبشناس اجتماعی و رفتارشناس در گفتوگو با «وطن امروز» گفت: سرعت عمل دستگاه قضا در بررسی پرونده سارقان خشن پرونده سرقت پل صدر و صدور حکم اشد مجازات برای متهمان اصلی این پرونده قابل تقدیر است تا درس عبرتی برای مجرمان و بزهکاران قانونشکن باشد. وی با بیان اینکه باید مرتکبان و بزهکاران خشن در جامعه بدانند که فقط زندان جوابگوی برخی جرائم نیست، گفت: سرقت یکی از جرائم ضد امنیت روانی و مخالف آرامش فکری جامعه بوده و مجازات سریع جرائم خشن مثل سرقتهای مسلحانه یا خشن یا بزهکاریهای مرعوب همچنین ایجاد وحشت در جامعه باید با سرعت انجام شود تا متهمان، مرتکبان و مجرمان با قاطعیت دستگاه قضایی مواجه شده و بدانند که نمیتوانند با امنیت جامعه بازی کنند. ابهری در ادامه افزود: برخی فقر را دلیل ارتکاب جرائم خشن میدانند اما از نگاه آسیبشناسی اجتماعی باید گفته شود درست است فقر بستر اصلی زایشگر فساد در جامعه بوده و ماده اولیه بزهکاری عملی و فکری است اما با توجه به سوابق مرتکبان و اینکه با زندان نمیتوان جوابگوی این گونه جرائم بود، بنابراین باید مرتکبان و اخلالگران در امنیت جامعه بدانند قوه قضائیه کشور با بزهکاران سر سازش نداشته و به هیچ عنوان امنیت جامعه را از دست نمیدهد. وی تاکید کرد: دولت مخصوصا دولت جدید باید با تسهیل اشتغال جوانان و توجه به توسعه کارآفرینی، برای بالا بردن توان اقتصادی کشور در مقابل جرائم خرد تلاش زیادی کند. آسیبشناس اجتماعی و رفتارشناس گفت: هر چند قوه قضائیه بدون هیچ تعارفی با مجرمان، سارقان و مخلان امنیت جامعه برخورد قاطع دارد ولی به نظر میرسد باید برای مرتکبان جرائم مکرر و بزهکارانی که سوابق متعدد دارند مجازات دوری از جامعه را تعیین کند و با قاطعیت همیشگی با مخلان امنیت در جامعه برخورد جدیتر کند چرا که به بهانه فقر نمیتوان آسایش فکری را به چالش کشید. ابهری اضافه کرد: با توجه به تراکم بزهکارهای خرد و کلان در دستگاه قضا، در رسیدگی سریع به پرونده مذکور باید از مقامات قضایی و قضات زحمتکش نظام قضایی تشکر کرد، چرا که در کوتاهترین زمان با صدور رای قاطعانه توانستند به بزهکاران بفهمانند که بهرغم فشارهای کاری زیاد، بررسی چنین پروندهای را در اولویت کاری قرار دادند.
***
اشد مجازات برای سارقان خشن
رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ از دستگیری ۱۰۵ سارق منزل و اماکن، قاپزن گوشی و زورگیر در پایتخت خبر داد. سردار علی ولیپورگودرزی در اجرای طرح دستگیری سارقان منزل و اماکن که پیش از ظهر دیروز در پلیس آگاهی برگزار شد، گفت: در این طرح ۱۰۵ سارق و مالخر شناسایی و دستگیر شدند که اکثر آنها سابقهدار بودند. ۳۳ نفر از این افراد دستگیرشده سارق منزل بودند که به صورت باندی اقدام به سرقت میکردند، همچنین مقدار زیادی اموال سرقتی و چند دستگاه سلاح کشف شد که ارزش ریالی آنها بسیار بالاست. وی افزود: تعدادی از این سارقان در قالب باندهای مجرمانه اقدام به قاپزنی میکردند که از آنها ۳۶۰ گوشی تلفن همراه کشف شده است. دستگیری این باندها علاوه بر کشف و تحویل اموال مسروقه به مردم، کاهش وقوع جرم را هم به همراه داشت و شاهد امنیت بیشتر برای شهروندان هستیم. ولیپورگودرزی گفت: با توجه به واسطه تعامل تنگاتنگ بین دستگاه قضا و پلیس درباره جرائم خشن هیچ تخفیفی داده نمیشود و اشد مجازات برای مرتکبان تعیین میشود. رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ ادامه داد: مردم باید احساس امنیت واقعی را درک کنند و ما تمام این پروندهها را پیگیری میکنیم تا انشاءالله بازدارندگی کامل ایجاد شود. وی افزود: برای مجرمان و سارقان خشن، شدیدترین وجه یعنی شدت محاربه در نظر گرفته میشود و هم پلیس و هم دستگاه قضا درباره این افراد اصلا شوخی ندارند و با آنها جدی برخورد میشود.
ارسال به دوستان
چین یک رزمایش مشترک در نزدیکی مرز لهستان برگزار کرد
سایه اژدها روی ناتو
مکرون: آمریکا و آلمان مخالفان اصلی پیوستن اوکراین به ناتو هستند
گروه بینالملل: وزرای دفاع بلاروس و چین اعلام کردند ۲ کشور از روز دوشنبه رزمایش مشترکی را آغاز کردهاند. این رزمایش تنها چند کیلومتر دورتر از مرز لهستان (عضو ناتو) و در آستانه نشست سران ناتو در حال انجام است. وزارت دفاع بلاروس در تلگرام از قول رئیس فرماندهی عملیات ویژه بلاروس اعلام کرد این رزمایش مشترک با نیروهای ارتش چین نزدیک مرز لهستان در حال برگزاری است. به گزارش خبرگزاری رویترز، ژنرال «وادیم دنیسنکو» همچنین اعلام کرد این رزمایش با نام «حمله شاهین» تا ۱۹ ژوئیه ادامه دارد و شامل رزمایش زمینی در نزدیکی شهر «برست» است. برست در جنوب غرب بلاروس و نزدیک مرز با لهستان قرار گرفته است. سران ۳۲ کشور عضو ناتو از دیروز در واشنگتن هستند تا به بررسی حمایتهای بیشتر نظامی و مالی از اوکراین بپردازند و این موضوع در دستور کارشان قرار دارد. وزارت دفاع بلاروس همچنین در بیانیه دیگری اعلام کرد به عنوان بخشی از «مانورهای ضدتروریستی»، پرسنل نظامی بلاروس و چین مسائل فرود شبانه، غلبه بر موانع آبی و انجام عملیات در یک منطقه پرجمعیت را بررسی خواهند کرد.
این وزارتخانه همچنین مجموعهای از عکسها را در تلگرام منتشر کرد که نشان میدهد نیروهای چینی همین اواخر در حال پیاده شدن از هواپیما و تخلیه تجهیزات هستند. در پستهای روز دوشنبه در تلگرام، سربازان در حال رژه در یک زمین تمرین هستند. مشخص نیست چه تعداد نیرو در این رزمایش شرکت دارند. وزارت دفاع چین نیز در بیانیه خود در این باره اعلام کرد بلاروس یک مراسم خوشامدگویی برای نیروهای چینی که ششم ژوئیه وارد این کشور شدند، برگزار کرد. این وزارتخانه در بیانیه خود آورده است: «هدف از برگزاری این رزمایش مشترک، تقویت ظرفیتهای همکاری نیروهای شرکتکننده و تعمیق همکاریهای عملی بین ارتشهای ۲ کشور است». وزارت دفاع بلاروس در پست دیگری در تلگرام اعلام کرد تعداد نیروهای ناتو در مرز با بلاروس به سرعت در حال افزایش است که این رویه میتواند باعث تنش بیشتر در منطقه شود. این وزارتخانه در ادامه نوشته است: «بلاروس تمام اقدامات ممکن را برای جلوگیری از تنش انجام میدهد. اگر کسی از مرزها عبور کند، واکنش ما بسیار جدی و خشن خواهد بود». الحاق رسمی بلاروس به سازمان همکاری شانگهای در آخرین نشست سران آن در آستانه اعلام شد. یکی از اهداف موجودیت سازمان همکاری شانگهای از جمله همکاری نظامی بین کشورهای عضو است. از این نظر، تمرینات مشترک با پرسنل نظامی جمهوری خلق چین کاملا درست و منطقی به نظر میرسد. با این حال باید این واقعیت را هم در نظر گرفت که مانورهای ضدتروریستی در پس زمینه تمرکز بیسابقه نیروهای مسلح اوکراین در مرز بلاروس و اوکراین انجام میشود. کمیته مرزی جمهوری بلاروس تاکید میکند حتی نیروهای ویژه اداره اطلاعات اصلی وزارت دفاع اوکراین در نزدیکی خط مرزی متمرکز شدهاند. به گزارش وبسایت تاپوار، در عین حال، این وزارتخانه امکان خرابکاری توسط ناسیونالیستها را رد نمیکند. به هر حال، نیروهای ویژه اوکراینی به طور دورهای سعی میکنند با استفاده از تجهیزات هوایی بدون سرنشین در قلمرو بلاروس عملیات شناسایی انجام دهند. اما تاکنون تمام این تلاشها خنثی شده است. با وجود این، در پسزمینه تمرکز واحدهای اوکراینی در مرز با بلاروس، ارتش بلاروس یک بررسی ناگهانی از آمادگی رزمی واحدها برای انجام وظایف مورد نظر خود انجام داد. سیانان در این باره نوشت: این تمرینات مشترک در یک زمین آموزشی در نزدیکی شهر برست در مرز بلاروس و لهستان و حدود ۴۰ مایلی مرز مینسک با اوکراین انجام میشود. پکن و مینسک در سالهای اخیر دوران حکومت شیجینپینگ، رهبر چین و الکساندر لوکاشنکو، رئیسجمهور بلاروس که هر دو از متحدان قدرتمند ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه هستند، روابط خود را افزایش دادهاند. آغاز تمرینات نظامی ضدتروریسم این ۲ کشور همزمان با سفر ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهوری اوکراین به ورشو و امضای توافقنامه امنیتی وی با دونالد تاسک، نخستوزیر لهستان انجام شد. این فعالیتهای نظامی همچنین در حالی آغاز شده است که سران سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در هفتادوپنجمین سالگرد نشست سران این ائتلاف گرد هم آمدهاند و قرار است راهکارهای افزایش حمایت از اوکراین را بررسی کنند. این گزارش میافزاید: ناتو و اتحادیه اروپایی مدتهاست بلاروس را متهم کردهاند که با اسکان پناهجویان از کشورهای ثالث در مرزهای خود، این مناطق را تسلیح میکند. بیشک این تمرینهای مشترک نظامی از سوی ناتو و اتحادیه اروپایی به عنوان یک عامل تحریک در مرزهای بلاروس تلقی میشود. سیانان نوشت: بلاروس یکی از متحدان مهم روسیه در جنگ با اوکراین بوده است. مسکو تا حدودی از بلاروس به عنوان سکوی پرتاب خود در جنگ با اوکراین استفاده کرده است. این در حالی است که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه سال گذشته اعلام کرد روسیه تسلیحات هستهای تاکتیکی خود را در بلاروس قرار خواهد داد. از طرفی چین نیز از زمان تهاجم روسیه به اوکراین به عنوان یک شاهرگ حیاتی سیاسی و اقتصادی در راستای منافع روسیه وارد شده است. رهبران غرب، پکن را به تقویت جبهه جنگی مسکو از طریق تهیه کالاهای دومنظوره متهم میکنند؛ اتهامی که پکن آن را رد میکند. به گفته وزارت دفاع بلاروس، هیاتهایی از کمیسیون مرکزی نظامی چین با همتایان خود در مینسک گفتوگو و طی آن ۲ طرف درباره «چشمانداز همکاری بلاروس و چین در زمینه آموزش پرسنل نظامی» و زمینههای جدید همکاری گفتوگو کردند.
* رفقای ناتوی زلنسکی!
وضعیت اوکراین با شروع اجلاس ناتو کماکان در هالهای از ابهام است و به نظر میرسد برخی کشورهای تاثیرگذار مخالف عضویت کییف در ناتو هستند و احتمال میدهند با این کار جنگ مستقیم بین اروپا و روسیه در بگیرد. «امانوئل مکرون» رئیسجمهور فرانسه روز گذشته در آستانه نشست سران سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به مناسبت هفتاد و پنجمین سالگرد تاسیس این ائتلاف نظامی گفت: آمریکا و آلمان مخالفان اصلی پیوستن اوکراین به ناتو هستند. مکرون با اشاره به «مخالفت شدید» آمریکا و آلمان در رابطه با دعوت از اوکراین برای ملحق شدن به ائتلاف ناتو اظهار داشت: در نهایت، این تصمیم متحدان خواهد بود که از اوکراین برای پیوستن به ناتو دعوت کنند.
بر اساس این گزارش، رئیسجمهوری فرانسه همچنین عدم دعوت از اوکراین برای شرکت در آخرین نشست ناتو در «ویلنیوس» پایتخت لیتوانی که خشم کییف را برانگیخت، یادآور شد و گفت: این موضوع ضربه دیگری بر امید اوکراین برای پیشرفت [در روند عضویتش در ناتو] وارد کرد. وی تصریح کرد: زمانی که اوکراینیها به این نتیجه رسیدند که درها [برای عضویت این کشور در ناتو] باز است اما نه چندان زیاد، بسیار دلخور شدند و من فکر میکنم این «سناریو برای نشست واشنگتن نیز همانگونه است». از سوی دیگر، پیتر پلگرینی، رئیسجمهور اسلواکی گفت اوکراین نباید روی اعطای مجوز رایگان برای پیوستن به ناتو در نشست سران این ائتلاف نظامی به میزبانی واشنگتن حساب کند. وی افزود: ما [بر این موضوع] اصرار خواهیم داشت که در بند مربوط به این موضوع ذکر شود پذیرش در ناتو مشروط به شرایط خاصی باشد و کشورهای عضو این ائتلاف، با این امر موافق باشند. از سویی روزنامه انگلیسی گاردین با اشاره به نشست سالانه سران سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) نوشت: پذیرش اوکراین در لیست کشورهای عضو ناتو، امنیت ایالات متحده و متحدان ناتو را کاهش میدهد و خطر قابل توجهی برای کل ائتلاف به دنبال دارد. گاردین نوشت: در نشست سال گذشته ناتو، ایالات متحده به جای پرداختن به عضویت بالقوه اوکراین در ائتلاف نظامی پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، بر بهبود قابلیتهای دفاع این کشور تمرکز کرد. پیشبینی میشود در نشست فعلی ناتو (۱۹ تا ۲۱ تیر در واشنگتن دیسی) برخی اعضای این ائتلاف خواستار نزدیکتر کردن اوکراین به عضویت در ناتو باشند؛ اقدامی که غیرعاقلانه خواهد بود. این گزارش میافزاید: ماده ۵ ناتو اعضای ائتلاف - و در عمل بیش از همه ایالات متحده - را ملزم به جنگ برای دفع حمله علیه هر یک از اعضا میکند. اگر اوکراین پس از جنگ کنونی به ناتو بپیوندد، در صورت حمله مجدد روسیه، ایالات متحده و متحدانش متعهد به جنگ با نیروهای روسیه بر سر اوکراین خواهند بود. این در حالی است که جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا در موضعی که منعکسکننده یک اجماع سیاسی گسترده است، استفاده مستقیم از نیروی نظامی ایالات متحده را از زمان آغاز درگیری میان روسیه و اوکراین رد کرده است. طبق نظر دولت آمریکا، امنیت و رفاه ایالات متحده در جنگ کنونی اوکراین به حدی که مستلزم دخالت مستقیم نظامی ایالات متحده باشد، در خطر نیست. در واقع، هم بایدن و هم دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق این کشور هشدار دادهاند چنین درگیریای ممکن است به «جنگ سوم جهانی» تبدیل شود. گاردین نوشت: به همان دلیلی که آمریکا تا کنون نباید بر سر اوکراین با روسیه وارد جنگ میشد، در آینده نیز نباید برای جنگ با روسیه بر سر اوکراین تعهدی داشته باشد. این رسانه انگلیسی برخی ادعاها درباره برطرف شدن خطر حمله روسیه به اوکراین در صورت عضویت کییف در ناتو را خیالبافی توصیف کرد و نوشت: از زمانی که روسیه در سال ۲۰۱۴ حمله به اوکراین را آغاز کرد، متحدان ناتو با اقدامات خود نشان دادهاند به خطرات ناشی از اینگونه حملات اعتقادی ندارند. چنانچه اوکراین بخواهد به ناتو بپیوندد، روسیه دلیلی برای ایجاد تردید در اعتبار تضمین امنیتی ناتو یعنی اجرایی شدن عملی ماده ۵ ناتو خواهد داشت. به عبارت دیگر، در این صورت روسیه فرصتی مناسب برای آزمایش و به طور بالقوه گسستن ائتلاف به دست خواهد آورد که نتیجه آن میتواند جنگ مستقیم ناتو و روسیه یا فروپاشی ناتو باشد. این گزارش در پایان تاکید میکند: هر چه ناتو به تعهد برای الحاق اوکراین به این ائتلاف نزدیکتر شود، انگیزه روسیه برای ادامه جنگ بیشتر خواهد شد تا از ادغام اوکراین در ناتو جلوگیری کند. حرکت اوکراین به سمت عضویت در ناتو میتواند مشکلات موجود را بدتر کند و اوکراین را به محل رویارویی طولانیمدت بین ۲ قدرت هستهای پیشرو جهان تبدیل کند. هدف ناتو نشان دادن احترام به کشورهای دیگر نیست، بلکه دفاع از خاک و تقویت امنیت اعضای ناتو است. در همین رابطه شبکه سیانان معتقد است وعدههایی که ناتو به اوکراین درباره عضویت در این ائتلاف داده است، صادقانه نبوده و تاکیدش بر قطعی بودن این عضویت یک صحبت واقعگرایانه نیست و در عمل این اتفاق با پیچیدگیهای زیادی مواجه میشود. رسانه آمریکایی وعده ناتو به اوکراین درباره عضویت در این ائتلاف را یک وعده غیرواقعبینانه میداند. به گزارش واشنگتنپست، نشست امسال ناتو در سایه انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ آمریکا برگزار میشود؛ رقابتی که نه تنها ممکن است در آن «جو بایدن» از «دونالد ترامپ» شکست بخورد، بلکه حتی ممکن است پیش از آغاز انتخابات، بایدن از رقابتها کنارهگیری کند! ترامپ در دور نخست ریاستجمهوری خود چندین بار از ناتو انتقاد کرده بود و اکنون با عملکرد ضعیف بایدن در نخستین مناظره انتخاباتی، رهبران اروپایی در حال برنامهریزی برای احتمال بازگشت ترامپ به کاخ سفید هستند. اروپاییها فکر نمیکنند ترامپ ایالات متحده را به صورت کامل از ائتلاف نظامی ناتو خارج کند اما احتمال میدهند در دولت ترامپ تعهدات امنیتی و نظامی ایالات متحده به اعضای ناتو کاهش یابد. در مجموع به نظر میرسد ناتو در میانه مهمترین تصمیمات خود قرار گرفته است. از سویی صدای پای ترامپ میآید و از طرفی چین و روسیه همکاری راهبردی نظامی دارند و از سوی دیگر اگر اوکراین عضو ناتو شود، ناتو باید مستقیم با مسکو درگیر شود. همه این مطالب نشان میدهد ناتو برای پذیرش عضویت اوکراین با مشکلات بزرگی روبهرو است
ارسال به دوستان
تأکید رئیسجمهور منتخب بر حفظ تمامیت ارضی کشورها در گفتوگو با نخستوزیر ارمنستان
مرزهای تغییرناپذیر
گروه سیاسی: شامگاه سهشنبه 19 تیر رئیسجمهور منتخب و نیکول پاشینیان گفتوگویی تلفنی داشتند که طی این گفتوگو، پزشکیان اظهار داشت: «جمهوری اسلامی ایران به تمامیت ارضی همه کشورها احترام گذاشته و مخالف هرگونه تغییر در مرزهای بینالمللی است». وی تصریح کرد: «از گفتوگوهای صلح ارمنستان و جمهوری آذربایجان حمایت کرده و آماده هرگونه مساعدتی در این زمینه هستیم. پزشکیان متقابلا بر پایبندی جمهوری اسلامی ایران به تعهدات با ارمنستان و نیز آمادگی برای توسعه بیش از پیش روابط تاکید کرد و حمایت دولت این کشور از فعالیت فعالان بخش خصوصی اقتصادی ایران در ارمنستان را مایه خرسندی دانست».
رئیس جمهور منتخب در این گفتوگوی تلفنی، مرز ایران و ارمنستان را مرز امید و زندگی خواند و گفت: ارمنستان در میان همسایگان ایران جایگاه مهمی دارد و روابط با این کشور در منظومه سیاست خارجی جمهوری اسلامی بسیار با اهمیت است، مرز ایران با ارمنستان اگر چه کوتاه اما «مرز امید و زندگی مسالمتآمیز است» و سیاست اصولی ما در قبال شما خدشهناپذیر است.
تماس تلفنی رئیسجمهور منتخب کشورمان و نخستوزیر ارمنستان و تاکید پزشکیان بر سیاست اصولی کشورمان درباره حفظ تمامیت ارضی دیگر کشورها، از این رو حائز اهمیت است که در چند سال گذشته، آذربایجان و ترکیه تلاش بسیاری برای ایجاد گذرگاه زنگزور (دالان تورانی) در استان سیونیک ارمنستان انجام دادهاند. ایجاد این گذرگاه که میتواند کریدور اتصالی نخجوان به خاک اصلی جمهوری آذربایجان را که از ایران میگذرد دور بزند و از طرف دیگر ارتباط زمینی ایران از طریق خاک آذربایجان با اروپا را مسدود کند، بسیار حائز اهمیت است.
پس از جنگ اخیر آذربایجان و ارمنستان، تلاشهای بسیاری از سوی جمهوری باکو برای ایجاد گذرگاه زنگزور و اتصال به نخجوان و سپس ارتباط زمینی با ترکیه شد که با تاکید اصولی ایران بر حفظ تمامیت ارضی کشورهای همسایه، این تلاشها مسکوت ماند. مانورهای برگزار شده توسط ارتش و سپاه در مرزهای شمال غرب کشور نیز هشداری صریح در همین راستا بود و عقبنشینی جمهوری باکو را به دنبال داشت.
در تماس تلفنی پاشینیان با پزشکیان که شامگاه سهشنبه 19 تیر انجام شد، پاشینیان با تبریک پیروزی مسعود پزشکیان در انتخابات ریاستجمهوری با اشاره به سوابق طولانی و موفق فعالیتهای سیاسی ایشان گفت: لازم میدانم یک بار دیگر مراتب تأسف خود را از فقدان دکتر رئیسی ابراز کنم. روند روابط فیمابین در دوره ایشان بخوبی گسترش یافته بود و ارمنستان به همه توافقات دوره شهید رئیسی پایبند است.
* ایران و دیپلماسی متوازن
در مناظرات انتخاباتی ریاستجمهوری یکی از بحثهای جدی بین نامزدهای جبهه انقلاب با نامزد اصلاحطلبان حول محور سیاست خارجی بود. مسائلی مانند برجام، چگونگی رفع تحریمها، نگاه به مسائل و ارتباطات منطقهای و فرامنطقهای کشورمان و... از جمله مهمترین نکاتی بود که تقریبا در تمام مناظرهها چه در دور اول و چه در دور دوم مطرح شد. در این باره نامزدهای جبهه انقلاب روی مذاکره تاکید داشتند اما عنوان میکردند نباید جهان را خلاصه در ۲ یا ۳ کشور غربی و اروپایی دید و باید دایره گستردهتری از ارتباطات را برای سیاست خارجی در نظر داشته باشیم. در واقع آنها راهبرد دیپلماسی متوازن را به عنوان نسخه معتبر در سیاست خارجی مطرح کردند.
پزشکیان هنوز به صورت رسمی سکاندار ریاستجمهوری اسلامی ایران نشده است اما میتوان در نظر گرفت او در حوزه سیاست خارجی چه گزارههایی را در پیش دارد.
* ایران در غرب آسیا
ایران در منطقه حساس خاورمیانه قرار دارد و با کشورهای مهمی چون روسیه، عراق، ترکیه، پاکستان، عربستان، امارات، آذربایجان، ارمنستان، افغانستان و... همسایه است. بخشی از سیاست خارجی ایران به عنوان یک کشور قدرتمند در منطقه خاورمیانه که به شکل سنتی در غرب آسیا صاحب نفوذ فرهنگی و سیاسی است، خواهی نخواهی در ارتباط با همسایگان گره خورده است. ایران در دهه 80 میلادی 8 سال با تهاجم عراق بعثی مقابله کرد و اکنون نیز نگرانیهایی در مرزهای شرق (افغانستان و پاکستان) و همینطور شمالغرب کشور (آذربایجان، ارمنستان و گذرگاه زنگزور) وجود دارد.
در دوران ریاستجمهوری مرحوم رفسنجانی تاکید بسیاری به ارتباط و مذاکره با کشورهای عرب منطقه چون عربستان میشد. ملک عبدالله، پادشاه وقت عربستان سعودی در سفری که به ایران داشت، شبی را میهمان خانه هاشمی بود. در دورههای مختلف نیز مناسبات منطقهای ایران در شرایط متفاوتی قرار داشت و با فراز و فرودهایی روبهرو بود.
بنابراین ایران مثل هر کشور دیگری نمیتواند صرفا روی چند کشور خاص تمرکز داشته باشد اما از آنجا که در ۲ دوره ۴ ساله ریاستجمهوری حسن روحانی، در مواجهه و ارتباط با چند کشور غربی که در مذاکرات برجام نیز حضور داشتند، افراطهایی انجام شده بود، این مساله باعث شد در سپهر سیاسی کشور روی نوع کشورهایی که باید با آنها ارتباط گرفت، حساسیتها و حرف و حدیثهایی پیش آید. بویژه پس از خروج یکجانبه آمریکا از برجام که با یک امضای ترامپ انجام شد، مسؤولان وقت سیاست خارجی ایران دوباره به دامن غرب چنگ انداختند و چند ماه کشور را معطل ۳ کشور اروپایی انگلستان، فرانسه و آلمان کردند تا این بار به بهانه طرح اینستکس، مدتی نیز آنها ایران را معطل اهمالکاریها و وقتکشیهای خود کنند.
* تنوع در سبد سیاست خارجی
در دوران شهید رئیسی، سیاست خارجی کشورمان تغییرات بسیاری کرد. مهمترین اتفاقی که در سیاست خارجی شهید رئیسی افتاد، متنوعکردن سبد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بود و یک گستره متنوع در حوزه سیاست خارجی دولت سیزدهم رقم خورد. صرف حضور در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و مذاکره با غرب یا یکی دوتا از کشورهای خاص منطقه مدنظر نبود و سیاست خارجی بسیار متنوع شد. این اقدام با یک اولویتبندی منطقی و معقول نیز همراه بود. ارتباط با کشورهای همسایه، کشورهای منطقه، کشورهای جهان اسلام و مقاومت تا جنوب جهانی اولویت وزارت خارجه دولت شهید رئیسی بود.
گشایشهای انجام شده در حوزه سیاست خارجی که در دوران شهید رئیسی و شهید امیرعبداللهیان رقم خورد، باعث شد طرح الگوی موفق دولت سیزدهم به رقابتهای انتخاباتی نامزدهای ریاستجمهوری نیز راه یابد. در همین جا بود که بحثهایی جدی پیرامون سیاست خارجی و مسائلی چون برجام و رفع تحریمها و دایره کشورهایی که باید با آنها وارد ارتباط شویم، شکل گرفت.
ذکر این نکته نیز ضروری است که در چند ماه پایانی عمر دولت سیزدهم که به حادثه سقوط بالگرد رئیسجمهور و شهادت رئیسی و همراهانش منتهی شد، ۲ اتفاق بزرگ «توفان الاقصی» و عملیات «وعده صادق» مناسبات منطقهای و همینطور وجهه کشورمان را تا حد بسیاری تغییر داد. بویژه عملیات وعده صادق و حمله تاریخی ایران اسلامی به رژیم صهیونیستی، عیار و وزن ایران را تا حد بسیاری در جهان تقویت کرد. از این رو کارشناسان به این نکته تاکید دارند که بازگشت ایران به قبل از این اتفاق بزرگ (عملیات وعده صادق) امکانپذیر نیست.
* یک پرسش حیاتی
به هر روی اتفاقات تلخ رخ داده در دوران ریاستجمهوری حسن روحانی در حوزه سیاست خارجی در مقابل الگویی که شهید رئیسی و شهید امیرعبداللهیان در نگاه به مسائل فرامرزی داشتند، در کنار وقایعی چون عملیات «وعده صادق»، باعث شد بحث سیاست خارجی و تعامل ایران با دیگر کشورها در رقابتهای انتخاباتی بسیار جدی دنبال شود. در کوران رقابتهای انتخاباتی یک سوال بیش از پیش اهمیت یافت: آیا رئیسجمهور آینده جایگاه ارتقایافته ایران در منطقه را تقویت خواهد کرد یا همه چیز را فدای 3-2 کشور غربی میکند؟
در حالی که پاسخ روشن به این سوال مهم گاه در مناظرات انتخاباتی و در بحثها و جدلهای انجامشده گم میشد، به روز 15 تیرماه رسیدیم و نام مسعود پزشکیان از صندوق آرا خارج شد. او نهمین رئیس جمهور ایران نام گرفت و طبق عرف دیپلماتیک، روسای کشورها و شخصیتهای سیاسی صاحب نفوذ که با ایران ارتباط دارند، پیامهایی را به پزشکیان ارسال کردند. در اینجا نامههایی نیز بین پزشکیان و برخی چهرهها چون سیدحسن نصرالله رد و بدل و باعث شد گمانهزنیهایی از رویکرد سیاست خارجی رئیسجمهور منتخب به وجود آید.
تا اینجای کار که هنوز پزشکیان به صورت رسمی سکان مدیریت اجرایی کشور را به دست نگرفته است، دهها تن از روسای کشورها به او پیام داده و انتخابش را تبریک گفتهاند. در همین زمینه گفتوگوی تلفنی پزشکیان با رئیسجمهور روسیه، پیام تبریک رئیسجمهور چین، نخستوزیر هند، تماس تلفنی نخستوزیر عراق، نامه سیدحسن نصرالله و پاسخ پزشکیان به این نامه و گفتوگوی تلفنی پزشکیان با رئیسجمهور ارمنستان، توجهات را معطوف خود کرده است.
* ایران و شرق
در سالهای اخیر ایران در سیاست خارجیاش تلاش مضاعفی برای تغییر نظم تکقطبی و ایجاد جهان چندقطبی داشته است. ارتباط ایران با کشورهایی همچون روسیه، چین و هند در همین راستاست. برای نمونه رابطه ایران با روسیه که از طریق دریای خزر همسایه کشورمان است، همواره دستخوش فراز و فرودهای بسیاری بوده است. خروج آمریکا از برجام و مسائلی که در پی آن پیش آمد، باعث شد مناسبات ایران با روسیه تقویت شود. در دوران شهید رئیسی ایران به عضویت ۲ پیمان بریکس و سازمان همکاری شانگهای درآمد که روسیه در هر دو پیمان نقش تاثیرگذاری دارد و از پایهگذاران اصلی سازمان همکاری شانگهای نیز به شمار میرود.
لذا چند روز پیش که تماس تلفنی بین پوتین و پزشکیان برقرار شد، رئیسجمهور روسیه با اشاره به همکاریهای رو به گسترش ایران و روسیه بویژه در بخش انرژی و حملونقل، ضمن دعوت از پزشکیان برای شرکت در اجلاس آتی بریکس در کازان، بر آمادگی روسیه برای امضای توافقنامه جامع همکاری ۲ کشور در حاشیه این اجلاس تاکید کرد.
پزشکیان نیز در این تماس تلفنی تاکید کرد برای روابط با کشور دوست و همسایه روسیه اهمیت زیادی قائل هستیم و بیتردید این روابط را تقویت خواهیم کرد. رئیسجمهور منتخب همچنین پیام مهمی را به طرف مقابل انتقال داد و گفت که دولت جدید نسبت به پیگیری و اجرای توافقات انجامشده در دولت شهید رئیسی تاکید دارد. پزشکیان همچنین همکاریهای ۲ کشور در سازمانها و پیمانهای بینالمللی و منطقهای نظیر شانگهای، بریکس و اوراسیا را حائز اهمیت دانست و گفت: اسناد توافقنامه همکاری جامع ایران و روسیه نهایی شده و آماده هستیم در حاشیه اجلاس بریکس در روسیه آن را به امضا برسانیم.
تماس تلفنی پوتین و پزشکیان و تاکیدات ۲ طرف بر حفظ مناسبات گذشته و البته تقویت آن، باعث شد کارشناسان از این تماس تلفنی به عنوان یک رویداد مهم یاد کنند.
درباره چین نیز مناسبات سالهای اخیر کشورمان با این کشور پهناور شرق آسیا که تلاش دارد عنوان قدرت اول اقتصادی را از آمریکا بگیرد و از آن خود کند، بسیار حائز اهمیت است، همچنین ارتباطات و مراودات کشورمان با هند که جزو کشورهای نوظهور اقتصادی است، میتواند مورد توجه قرار گیرد. نخستوزیر هند نیز جزو شخصیتهایی بود که برگزیده شدن پزشکیان را به او تبریک گفت.
* ایران، عراق و مناسبات مشترک
تماس تلفنی نخستوزیر عراق با پزشکیان هم حائز اهمیت است. همواره رابطه با کشور عراق برای ایران از جهات مختلف مهم و تاثیرگذار بوده است. در این تماس تلفنی نخستوزیر عراق رویکرد اعلامی رئیسجمهور منتخب ایران برای توسعه روابط با همسایگان را به نفع ملت ایران و ملتهای منطقه دانست و گفت: این همت و اهتمام برای دولت عراق بسیار بااهمیت و ارزشمند است و امیدواریم در دوره پیش رو شاهد تحکیم و تعمیق هر چه بیشتر روابط ۲ کشور و ۲ ملت باشیم.
پزشکیان نیز در این گفتوگوی تلفنی ضمن قدردانی از تبریکات دولت و ملت عراق با بیان اینکه ۲ کشور همواره در بسیاری از زمینهها یاریگر هم بوده و خواهند بود، بر اهمیت جایگاه عراق در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تاکید کرد.
رئیسجمهور منتخب همچنین از مواضع هوشمندانه و عزتمندانه دولت عراق در قبال جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم مظلوم غزه و همچنین کمک به درمان مجروحان فلسطینی تشکر کرد.
پزشکیان در ادامه مراسم اربعین حسینی را جلوهای باشکوه از پیوندهای عمیق فرهنگی و دینی میان ۲ ملت ایران و عراق توصیف کرد و با بیان اینکه ما همواره قدردان حمایتها و میزبانی کریمانه دولت و ملت عراق از زائران ایرانی بوده و هستیم، تصریح کرد: امیدواریم امسال نیز با مساعدت و یاری دولت عراق، زائران کشور ما در کنار زوار دیگر کشورها بتوانند اربعین باشکوه دیگری را رقم بزنند.
مسعود پزشکیان یک بار دیگر و در گفتوگو با نخستوزیر عراق، بحث مقاومت اسلامی و حمایت از مردم غزه و فلسطین را پیش کشید. او از نخستوزیر کشور همسایه غربیمان تشکر کرد که درباره فلسطین و غزه موضع عزتمندانهای گرفته و پذیرای مجروحان فلسطینی است. به نوعی پزشکیان با این سخن، تاکید مجددی بر پیامی داشت که بین او و سیدحسن نصرالله رد و بدل شده بود.
***
دفاع از مقاومت اسلامی
از سوی دیگر نامه سیدحسن نصرالله به پزشکیان و سپس پاسخ درخوری که رئیسجمهور منتخب به این نامه داد، نشان میدهد پرداختن به مقوله حیاتی مقاومت اسلامی و حمایتهایی که ایران از این محور انجام میدهد، در سیاست خارجی رئیسجمهور منتخب نیز جایگاه ویژهای دارد.
پیشتر در «وطن امروز» طی گزارشی درباره نامههای رد و بدل شده بین سیدحسن نصرالله و مسعود پزشکیان آورده بودیم که این ۲ نامه و پیامهایی که در خود داشتند، نشاندهنده چند رویکرد از سوی رئیسجمهور منتخب در سیاست خارجی است.
1- رئیسجمهور منتخب به این ادراک دقیق رسیده است که مقاومت در منطقه باید همچنان با قدرت تقویت شود تا در مقابل دشمنیهای رژیم صهیونیستی و نقشههای پی در پی آمریکا در غرب آسیا ایستادگی کند. حوادثی مانند جنگ داخلی سوریه و حمایت غرب از داعش و تروریستها در شام و عراق نشان میدهد مقاومت باید کاملا مورد حمایت قرار گیرد و این ذهنیت برای دکتر پزشکیان کاملا ملموس شده است که باید رابطه ویژهای با مقاومت بویژه در لبنان داشت.
2- نامه سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان به عنوان فرمانده فعلی و میدانی محور مقاومت در منطقه نشان میدهد سیاست مقاومت در برابر ایران ارتباطی با تغییر دولتها ندارد و هر دولتی در تهران سرکار بیاید، مقاومت لبنان خود را ملزم به همکاری و همیاری با ایران میداند. دبیرکل حزبالله لبنان از ۳ دهه قبل نشان داده یک سیاست ویژه فراجناحی دارد و با تمام دولتهای مستقر در ایران تعامل داشته و حتی ۲ رئیسجمهور ایران سفری در مقاطع مختلف به لبنان داشتند و مورد استقبال گرم مقاومت و مردم لبنان قرار گرفتند.
3- دولت پزشکیان و تیم سیاست خارجی دولت کاملا باید رفتار واقعگرایانه مبتنی بر دوستی و تعامل با گروههای مقاومت بویژه در لبنان، فلسطین و عراق داشته باشد تا بتواند سیاستهای منطقهای و دیپلماسی متناسب با توازن منطقهای را به پیش ببرد، بنابراین ویژهترین رابطه در غرب آسیا را باید به محور مقاومت اختصاص دهد.
4- این نامه بعد از عملیات توفان الاقصی و ادامه جنگ سخت در غزه نشان میدهد دولت پزشکیان راه خود را انتخاب کرده است و شخص رئیسجمهور منتخب قصد دارد رابطه صمیمی همراه با حمایت همهجانبه از محور مقاومت داشته باشد.
5- رفت و آمد نامه سیدحسن نصرالله و مسعود پزشکیان این موضوع را کاملا برای آمریکاییها و اسرائیلیها روشن میکند که ارتباطات و سیاستهای منطقهای ایران بویژه در حوزه محور مقاومت با تغییر دولتها تغییر نخواهد کرد و همانطور که دولت شهید رئیسی با سکانداری شهید امیرعبداللهیان رابطه خوبی با حزبالله لبنان و گروههای مقاومت داشت، دولت رئیسجمهور منتخب هم این رابطه را ادامه خواهد داد و حتی ممکن است در آینده نزدیک رئیسجمهور برگزیده با سفر به لبنان دیداری مخصوص با سیدحسن نصرالله داشته باشد.
ارسال به دوستان
«وطن امروز» عملکرد دولت شهید رئیسی در تکنرخی کردن بیکاری را بررسی کرد
کار روی بیکاری
* جزئیات آمار اشتغال دولت سیزدهم
گروه اقتصادی: در طول چند دهه اخیر برای نخستینبار است که در اقتصاد ایران نرخ بیکاری به کانال ۸ درصد رسیده است. دولت سیزدهم در راستای احیای بنگاههای راکد و تعطیلشده در کنار تسهیل صدور مجوزهای کسبوکار، نسبت به تخصیص تسهیلات برای سرمایه در گردش و اشتغالزایی بویژه در کارگاههای تولیدی اقدام کرد. این اتفاق کمک کرد برای نخستینبار در کشور نرخ فارغالتحصیلان بیکار کاهش قابل توجهی داشته باشد.
بر اساس گزارش مرکز آمار، بهار ۱۴۰۳ تعداد شاغلان کشور به ۲۴ میلیون و ۷۴۵ هزار نفر رسیده است. این تعداد نسبت به بهار ۱۴۰۰ بیش از یک میلیون و ۶۹ هزار نفر خالص اشتغال را افزایشی نشان میدهد. یعنی به طور متوسط خالص اشتغال هر سال ۳۵۶ هزار نفر رشد داشته و این آمار به جمعیت شاغل کشور افزوده شده است. این عدد شامل افراد جایگزین بازنشستهها یا افرادی که به هر دلیل همچون فوت از فعالیت شغلی کنار رفته یا استعفا دادهاند، نیست.
این در حالی است که در دولت روحانی خالص اشتغال به طور متوسط هر سال فقط ۱۸۸ هزار نفر بوده است. همچنین خالص اشتغال در دولت احمدینژاد ۳۴۶ هزار نفر بوده است. بنابراین میانگین اشتغال در ۳ ساله دولت سیزدهم نسبت به دهه ۸۰ رشد داشته است. با در نظر گرفتن مجموع آمار میتوان گفت اشتغالزایی در ۳ سال اخیر متوسط سالانه خالص ۸۹ درصد نسبت به قبل رشد داشته است.
همچنین نرخ بیکاری در بهار ۱۴۰۳ نسبت به ۱۴۰۰ کاهش داشته است به طوری که تعداد بیکاران از ۲ میلیون و ۲۹۱ هزار نفر در بهار ۱۴۰۰ به ۲ میلیون و ۷۴ هزار نفر در سال جاری رسیده، یعنی تعداد بیکاران حدوداً ۲۱۷ هزار نفر کم شده است. در سال ۱۴۰۰ نرخ بیکاری به 8.8 درصد و در بهار ۱۴۰۲ به 7.7 درصد رسیده بود. میانگین نرخ بیکاری فصلی در بهار ۱۴۰۳ حدود ۸,۶ درصد بوده است. بر اساس این آمارها در ۳ سال گذشته نرخ بیکاری تکرقمی نگه داشته شده است.
* نتایج افزایش اشتغال در سفره مردم دیده خواهد شد
به طور قطع دولت چهاردهم برای اینکه بتواند به اقتصاد خانوادهها کمک کند، باید ضمن اینکه نقدینگی و پایه پولی را از طریق ساماندهی ناترازی بانکها مدیریت میکند، تلاش کند از طریق اعطای تسهیلات به بنگاههای اقتصادی، زمینه رونق اقتصادی و حفظ اشتغال در کشور را فراهم کند، زیرا در شرایط کنونی دولت برای اینکه بتواند قدرت خرید مردم را حفظ کند، باید نرخ بیکاری را همچنان تکرقمی نگه دارد. در واقع هر چقدر میزان اشتغال بهبود یابد، به همان میزان شرایط سفره خانوادهها رضایتبخشتر خواهد بود.
نرخ بیکاری فارغالتحصیلان مقیاس اصلی کیفیت اشتغال است. در این باره آمار حاکی از آن است در ۳ سال گذشته نرخ بیکاری فارغالتحصیلان 11.8 درصد ثبت شده و میانگین نرخ بیکاری ۳ سال گذشته در فارغالتحصیلان 3.7 درصد شده است، در حالی که میانگین بیکاری کل در دولتهای گذشته بالاتر از این رقم بوده است.
اشتغال خالص نشان از این دارد که مشاغلی که ایجاد شده پایدار هستند یا نه؛ نرخ این شاخص نیز کاهشی بوده و از 10.2 درصد اکنون به ۸,۲ درصد رسیده است.
دولت در سالهای اخیر برای کاهش نرخ بیکاری دست به اقداماتی زد که با تقسیم کار در سطح ملی، استانی، شهری و روستایی منابعی برای اشتغال تعریف شود. در همین راستا برای تحقق اهداف پیشبینی شده پروژههای اشتغالزا به صورت آنلاین هر روز کنترل شدهاند تا در صورتی که موانعی بر سر راه پروژه وجود داشت، با همکاری دستگاههای ملی و استانی این موانع برطرف شود و زمینه تسهیل در اجرای پروژهها و به دنبال آن اشتغال فراهم شود.
* جزئیات آمار اشتغال دولت سیزدهم
بررسی روند تغییرات نرخ بیکاری حاکی از آن است که این شاخص، نسبت به فصل مشابه در سال قبل (بهار ۱۴۰۲) ۰,۵ درصد کاهش یافته است.
بررسی سهم جمعیت دارای اشتغال ناقص جمعیت ۱۵ ساله و بیشتر نشان میدهد در بهار ۱۴۰۳، 7.9 درصد جمعیت شاغل، به دلایل اقتصادی (فصل غیرکاری، رکود کاری، پیدا نکردن کار با ساعت بیشتر و...) کمتر از ۴۴ ساعت در هفته کار کرده و آماده برای انجام کار اضافی بودهاند. این در حالی است که 37.5 درصد شاغلان ۱۵ ساله و بیشتر، بیش از ۴۹ ساعت در هفته کار کردهاند.
همچنین با استناد به گزارش مرکز آمار ایران، تا قبل از دولت شهید رئیسی روند نرخ بیکاری در مناطق شهری و روستایی صعودی بوده اما در 3 سال دولت سیزدهم کاهشی شده است. به نحوی که نرخ بیکاری مناطق شهری در سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ به ترتیب 9.9 و 9.7 درصد بوده و در سال ۱۴۰۲ به 8.7 درصد رسیده است. نرخ بیکاری مناطق روستایی نیز از 6.9 درصد در سال ۱۴۰۰ و 6.7 درصد در سال ۱۴۰۱ به عدد 5.8 درصد در سال ۱۴۰۲ رسیده است.
بیش از 2.7 میلیون فرصت شغلی در ۳ سال دولت سیزدهم ایجاد شد و ۷۷۵ هزار شغل خالص ثبت شد. بررسی نرخ بیکاری در طول دهههای اخیر نشان میدهد در ۳ سال فعالیت دولت سیزدهم، نرخ بیکاری تکرقمی شده و به زیر ۱۰ درصد رسیده است، به نحوی که سال گذشته نرخ بیکاری کل کشور در کانال 8.1 درصد قرار گرفت و رکورد کمترین میزان نرخ بیکاری به نام دولت سیزدهم ثبت شد.
* اقدامات دولت برای کمک به اشتغال
اقدام دیگری که در کاهش نرخ بیکاری و افزایش ایجاد شغل مؤثر بود، برگزاری 7 جلسه شورای عالی کار به ریاست رئیسجمهور بود که نشان از اهمیت موضوع اشتغال برای دولت داشت. این جلسات منجر به تصویب بیش از ۸۰ مصوبه شد و بیش از ۷۲ درصد پیشرفت در اجرای مصوبات را به دنبال داشت. در آخرین جلسه شورای عالی اشتغال به ریاست سرپرست مرکز نهاد ریاستجمهوری، بسته ۱۴بندی برای رسیدن به تعهد اشتغال ایجادی در حوزه فارغالتحصیلان به استانداران ابلاغ شد.
اقدامات شورای عالی کار منجر به افزایش موثر حداقل دستمزد به اندازه ۴۰ درصد، تسهیل صدور مجوزهای کسبوکار و احیای ۸ هزار واحد راکد و نیمهفعال شد. همین سیاست منجر شد خالص اشتغال ایجادی به بیش از ۷۷۵ هزار نفر برسد.
* کاهش نرخ بیکاری در ۲۵ استان
به گفته محمود کریمیبیرانوند، معاون اشتغال وزارت کار در ۲۵ استان شاهد کاهش نرخ بیکاری هستیم و نرخ بیکاری در بیشتر استانها تکرقمی شده است. در واقع امسال برای نخستینبار ۲۵ درصد سهم اشتغال ایجادی به فارغالتحصیلان تخصیص یافت. سال ۱۴۰۰ و ابتدای دولت سیزدهم نرخ بیکاری 9.2 درصد بود اما در سال ۱۴۰۱ به ۹ درصد کاهش یافت و در سال ۱۴۰۲ ثبت کمترین میزان نرخ بیکاری در طول دهههای اخیر انجام شده که به عدد 8.1 درصد رسیده است. این در حالی است که در فاصله سالهای ۱۳۹۷ و ۱۳۹۸ نرخ بیکاری در دولت دوازدهم ۲ رقمی بوده و تنها در سال ۱۳۹۹ به 9.6 درصد کاهش یافته است. این دستاورد کمنظیر در مدت کوتاه، مرهون تلاش و اهتمام دولت سیزدهم بوده است. بیتردید رشد قابل توجهی که در زمینه اشتغال رخ داده و تحقق وعده ایجاد یک میلیون شغل در سال با فرماندهی واحد اشتغال از سوی دولت شهید رئیسی و اهتمام دستگاههای اجرایی بوده است.
* اشتغال؛ بازتاب سیاستهای اقتصادی دولت
به اعتقاد کارشناسان، احیای بنگاههای راکد و تعطیل شده، تسهیل صدور مجوزهای کسبوکار، برگزاری جلسات مستمر شورای عالی اشتغال، افزایش آمار بیمهشدگان تأمین اجتماعی، توسعه و تقویت مشاغل خرد و خانگی و تزریق تسهیلات و منابع اشتغال از جمله اقدامات مثبت و مؤثری بوده که در دولت سیزدهم در جهت بهبود فضای کسبوکار و رونقبخشی به بازار کار انجام شده است.
* تأکید وزیر اقتصاد بر پرداخت تسهیلات اشتغالزایی
چندی پیش وزیر امور اقتصادی و دارایی تصریح کرد: سیاستهای مربوط به انقباض نقدینگی که منجر به محدود شدن تسهیلات بانکی شده است اگر به سمت تولید هدایت نشود، نفس را بر تولیدکننده تنگ میکند. دیگر بانکها نمیتوانند به هیچ بهانهای از پرداخت تسهیلات اشتغالزایی خودداری کنند.
خاندوزی اظهار کرد: مالیاتی که اصناف و مشاغل پرداخت میکنند بهرغم اینکه ۲۰ تا ۲۵ درصد در اقتصاد کشور نقش دارد، سهم کل مالیات پرداختی آنها ۶ درصد است. به این معنا که ۹۴ درصد مالیات از طریق دیگر بخشها پرداخت میشود. نرخ مالیات در کشور هر ۱۵ سال یک بار تغییر میکرد اما در دولت سیزدهم دو سال پیاپی نرخ مالیات از ۲۵ به ۲۰ درصد و سپس از ۲۰ به ۱۸ درصد رسید. همچنین باید به این نکته اشاره کنم که دستور شهید رئیسی این بوده است که باید همه کارخانهها به تولید خود ادامه دهند.
* وزیر کار: 2.5 میلیون شغل جدید ایجاد شد
وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی هم بتازگی با اعلام اینکه در دولت سیزدهم بیش از 2.5 میلیون فرصت شغلی در کشور توسط دستگاهها ایجاد شده است، گفت: با توجه به افزایش جمعیت فعال کشور، نرخ بیکاری کاهش 1.2 درصدی داشته و در طول چند دهه اخیر برای نخستین بار به کانال ۸ رسید.
سیدصولت مرتضوی افزود: کاهش 2.4 درصدی نرخ بیکاری از جمعیت فارغالتحصیلان آموزش عالی از ابتدای دولت سیزدهم تا کنون، ابلاغ و توزیع ۲۸۰ همت تسهیلات اشتغالزایی در بخشهای مختلف صنعت، تولید و خدمات در جهت پایداری اشتغال روستایی و مشاغل خانگی، رشد ۴ برابری پرداخت تسهیلات قرضالحسنه و پرداخت ۱۱۵ هزار تسهیلات مشاغل خانگی از دیگر اقدامات دولت سیزدهم بود. صدور آنی مجوز برای بیش از ۹۵ درصد رشتههای مشاغل خانگی برای نخستین بار در دولت سیزدهم رخ داد.
* تفاوت اشتغالزایی دولت سیزدهم با دولتهای قبل
بررسی برنامههای اشتغالزایی در دولتهای گذشته نشان میدهد همه آنها اشتغالزایی را در ایجاد و توسعه صنایع بزرگ و حتی متوسط جستوجو کردهاند، در حالی که اینگونه صنایع با وجود مزایای فراوانی که دارند اما نمیتوانند حجم وسیعی از اشتغال کشور را برعهده بگیرند و تأثیری بر اشتغالزایی بگذارند. اینگونه صنایع نهتنها هزینه اشتغالزایی را افزایش میدهند، بلکه در تعداد، اشتغال نیز به نتایج مطلوبی نرسیدند. بهعنوان نمونه، در ۲ سال نخست دولت یازدهم، هزینه ایجاد شغل در ایران افزایش یافت و به طور میانگین به ۱۰ میلیون تومان تا ۲ میلیارد تومان رسید، در حالی که در دولت سیزدهم بر اشتغال صنایع کوچک تأکید شد.
دلیل موفقیت دولت سیزدهم در ایجاد اشتغال حمایت از کارآفرینان، توسعه و ایجاد بنگاههای کوچک و متوسط و حمایت از کسبوکارهای کوچک بود. این در حالی است که در دولتهای قبل علاوه بر اتخاذ سیاستهای نامناسب ارزی، فقدان استراتژی توسعه صنعتی و مشخص نبودن نقشه راه توسعه صنعتی کشور و عدم تمرکز بر توسعه صنعتی محصولات با ارزش افزوده پایین بود. به عبارتی، در سالهای تدبیر و امید مضاف بر آنکه اولویتبندی ترکیب رشته فعالیتهای صنعتی کشور تغییر چندانی نداشت، در همین رشته فعالیتها نیز با بیتوجهی به تعمیق ساخت داخل، به سمت تولید محصولات با ارزش افزوده بیشتر حرکت نشد، بهطوری که سهم غالب سبد صادرات غیرنفتی کشور را محصولات شیمیایی و معدنی در حلقههای اول زنجیره به خود اختصاص دادند. روند نزولی ارزش هر تن محصول صادراتی کشور از ۳۵۶ دلار بر تن در سال ۱۳۹۶ (۴۵۲ دلار بر تن در سال ۱۳۹۲) به حدود ۳۰۸ دلار بر تن در سال ۱۳۹۹، تأییدی بر این موضوع است.
با وجود اینکه در این دولت اهتمام بیشتر در اجرایی شدن بند «الف» ماده ۴۶ قانون برنامه ششم توسعه میتوانست در بهبود وضعیت موجود موثر باشد، اگر نگاه به اشتغال و اشتغالزایی صرفا از جنبه صنایع سنگین مدنظر باشد، طبیعی است سرمایهگذاری برای ایجاد اشتغال هزینه بسیار بالایی داشته باشد. این در حالی بود که نگاه دولت سیزدهم برعکس بود و بر صنایع کوچک سرمایهگذاری کرد.
دولت سیزدهم نقشه راه اشتغالزایی را با رویکرد توسعه مشاغل خرد، توسعه و ایجاد صنایع کوچک، حمایت از خوداشتغالزایی و توسعه کارآفرینی دنبال کرد و در این مسیر پس از ۳ سال عملکرد مثبتی داشت.
در نهایت بنا بر دادههای ارائهشده از سوی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، بیش از ۶۰ درصد اشتغال حال حاضر در کارگاههای کوچک است؛ کارگاههایی که بنا بر تعریف رسمی، در نهایت ۵۰ نفر شاغل در اختیار دارند. هرچند وزارت صمت بنگاههای با کمتر از ۵۰ نفر شاغل را کوچک و متوسط معرفی میکند اما مرکز آمار ایران بنگاههای کمتر از ۱۰۰ نفر شاغل را کوچک و متوسط میداند و از دید سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی ایران، بنگاههایی که بین پنج تا ۵۰ نفر نیرو دارند، کوچک و متوسط هستند، پس دولت چهاردهم لازم است در نخستین مرحله سیاست دقیقی برای دفاع و حمایت از صنایع کوچک داشته باشد و از تعریفهای متفاوت و برداشتهای جزیرهای بپرهیزد و تمام توان خود را در مسیر جهش تولید به کار گیرد.
ارسال به دوستان
به بهانه سکوت عجیب جواد نکونام و شروع نصفه و نیمه تمرینات استقلال
وقتی هیچکس راضی نیست
تمرینات تیم فوتبال استقلال برای فصل آینده در شرایطی شروع شد که فضای پیچیدهای بر این تیم حاکم است؛ از سکوت عجیب نکونام تا غیبت پرتعداد بازیکنان و احتمال جدایی چند عضو کادر فنی! تیم فوتبال استقلال تهران در فصل گذشته رقابتهای لیگ برتر پس از پرسپولیس در رده دوم قرار گرفت تا جواد نکونام بلافاصله وعده ساختن تیمی قدرتمند برای فصل آینده را بدهد و تاکید کند با حمایت مالکان جدید تیمی پرقدرت و مدعی برای فصل بیستوچهارم آماده خواهد کرد. این در حالی است که جلسه نخست تمرین آبیپوشان با حداقل بازیکن و در شرایطی عجیب سپری شد.
* اولین جلسه با غایبان زیاد
پس از پایان فصل بیستوسوم، آبیها سهشنبه ۱۹ تیر نخستین جلسه تمرینی خود را برای حضور در فصل بیستوچهارم لیگ برتر و لیگ نخبگان آسیا برگزار کردند. در نخستین جلسه تمرینی آبیها تنها ۹ بازیکن حضور داشتند که از این جمع فقط ۵ بازیکن به تمرین پرداختند و ۴ بازیکن (مهرداد محمدی، ابوالفضل جلالی، آرمین سهرابیان و ایمان سلیمی) نظارهگر تمرین
همتیمیهای خود بودند. علاوه بر بازیکنان پرتعدادی که در این تمرین غیبت داشتند، سیدمهدی هاشمینسب، حمیدرضا رجبی، کیانوش رحمتی و محمد نوازی هم در این تمرین حضور نداشتند تا شائبه جدایی آنها از کادر فنی استقلال مطرح شود. البته رحمتی و رجبی جلسهای را با فرشید سمیعی، سرپرست مدیرعاملی باشگاه استقلال برگزار کردند که هنوز در رابطه با خروجی این جلسه کسی اظهار نظر نکرده و مشخص نیست آیا این نفرات به کار خود ادامه میدهند یا خیر. هواداران استقلال امیدوار بودند با حضور مالک جدید، این تیم بتواند در نقل و انتقالات پیش فصل، بازیکنان باکیفیتی را به خدمت بگیرد. مدیران استقلال تاکنون با سهرابیان و جلالی تمدید کردهاند و میلاد زکیپور و محمدحسین اسلامی را هم به خدمت گرفتهاند که این موضوع با واکنش هواداران استقلال همراه بود و تعدادی از آنها سهشنبه ۱۹ تیر با حضور در کمپ مرحوم ناصر حجازی از پشت درهای بسته با شعارهای خود از مدیران استقلال بابت عدم فعالیت در نقل و انتقالات گلایه کردند.
* سکوت عجیب جواد نکونام
هنوز تکلیف تمدید قرارداد خیلی از بازیکنان استقلال هم مشخص نشده و برخی از آنها به توافق نهایی با مدیران این باشگاه دست نیافتهاند. جواد نکونام (سرمربی استقلال) که فصل گذشته و در زمان مدیریت علی خطیر بارها از فعالیت مدیریتی این باشگاه گلایه داشت فعلاً سکوت کرده و در حالی که باید تیمش را برای رقابتهای آسیایی آماده کند اما فعلا ترجیح داده علیه مالکان باشگاه اظهار نظری نداشته باشد. شاید دلیلش این است که او از ابقایش در این تیم اطمینان کامل ندارد و به همین خاطر دست به عصا حرکت میکند.
* مطالبات قبلی مانع توافق جدید
هر چند مالکان جدید باشگاه اواخر فصل گذشته عنوان کرده بودند برای تامین منابع مالی جذب بازیکنان جدید و توافق با قبلیها مشکلی ندارند اما پرداخت نشدن مطالبات فصل گذشته تعدادی از بازیکنان و عدم تامین پیشپرداخت برای جذب بازیکنان جدید باعث شده است آبیها در نقل و انتقالات روزهای آرام و البته نگرانکنندهای را پشت سر بگذارند.
* تاثیر تغییرات دولت روی مالکان!
یکی از مواردی که عنوان شده مانع فعالیت مالکان جدید باشگاه در فصل نقل و انتقالات است، احتمال جابهجایی برخی مدیران هلدینگ خلیج فارس در دولت بعد است که همین امر آنها را برای اقدامات تاثیرگذار در استقلال دست به عصا کرده است. با این حال مالک جدید باشگاه استقلال هنوز نتوانسته انتظارات هواداران این تیم را برآورده کند.
***
واگذاری از چاله به چاه
عبدالله دارابی: تمرینات تیم فوتبال استقلال برای حضور در لیگ برتر و جام حذفی 04-۱۴۰۳ و لیگ نخبگان آسیا با ۹ بازیکن استارت زده شد، آن هم در شرایطی که توقع میرفت با حضور هلدینگ خلیجفارس به عنوان مالک این باشگاه و وعدههای ابتدایی مسؤولان این غول متمکن پتروشیمی کشور، این باشگاه دوران آرامش و بیدردسری را تجربه کند اما زهی خیال باطل! در وصف احوال این روزهای باشگاه استقلال باید گفت؛ دریغ از پارسال!
بهراستی هدف از واگذاری این باشگاه به مجموعهای چنین متمول چه بوده است؟ مسؤولان هلدینگ به چه قصد و نیتی مالکیت استقلال را قبول کردند؟ وعدههای آنچنان پرطمطراق عبدالعلی علی عسکری، رئیس هلدینگ خلیج فارس درباره نقشه راه و آینده استقلال چه شد؟
این باشگاه بزرگ در دوران مالکیت این هلدینگ قرار است چه سرنوشتی را تجربه کند؟ اینها بخشی از سوالاتی است که مسلما به ذهن اهالی فوتبال بویژه هواداران باشگاه بزرگ پایتخت خطور کرده و میکند. تا به اینجای کار که استقلال نهتنها منفعتی از این تغییر مالکیت نبرده، بلکه وضعیتی اسفبارتر از سال اسفبار گذشته را طی میکند.
ترکیب جدید هیاتمدیره باشگاه که متشکل از اعضای سابق و یک پیشکسوت والیبال است، نخستین نقطه ابهامبرانگیز کار است. ابقای افرادی که در دوره سابق نیز عملکرد قابل دفاعی نداشتهاند، قرار است حلال کدام مشکل باشگاه باشد و اساسا این ابقا بر پایه کدام توفیق خاص انجام شده است؟ اصلا با وجود چنین مالک پولداری، چه نیازی به این افراد بود؟ مگر قرار است با وجود این مالک، باز هم استقلال مشکل مالی داشته باشد؟ وانگهی در میان خیل عظیم پیشکسوتان استخوان خردکرده این باشگاه یک نفر واجد شرایط و آگاه به چم و خم این باشگاه یافت نمیشده که قرعه فال به نام مصطفی کارخانه بیگانه با این باشگاه خورده است؟ البته بگذریم از علاقه وی به باشگاه رقیب که قبلا و علنا نیز به آن اقرار کرده است و همگان نیز بدان وقوف یافتهاند! این همه وقت هدر دادن برای انتخاب چنین هیاتمدیره نامتوازن و معمولی بود؟! بهراستی مگر به دوران قحطالرجال برخورد کردهاید؟ دومین مساله عدم انتخاب مدیرعاملی توانمند است که با توجه به قرائن موجود، استقلال باید با مدیری ناکارآمد به نام فرشید سمیعی طی طریق کند؛ مدیری که اگر کاربلد بود، استقلال در این برهه مهم درگیر این وضعیت بغرنج و انتقادبرانگیز نبود. نکته دیگر؛ عدم تمدید قرارداد با بازیکنان موفق فصل گذشته و عدم یارگیری مطلوب در پروسه جذب بازیکنان جدید است. قرار است با کدام بازیکنان دلخوش به افتخارآفرینی در فصل آتی لیگ ایران و آسیا باشیم؟ با توجه به روند کار گویا قرار است همان بازیکنان معمولی فصل قبل را در دوره مالک ثروتمند باشگاه نیز شاهد باشیم که باز خود حسرتی بزرگ را از این منظر در دل هواداران استقلال باقی میگذارد. نکته چهارم اینکه؛ توقع میرفت باشگاه استقلال در دوره جدید مدیریتی صاحب نظم و نظامی صحیح شود اما استخدام بازیکنان خارجی بیکیفیت آن هم خارج از کانال سرمربی تیم، نشان داد گویا قرار نیست استقلال روی خوش و شیوهای نظاممند را به خود ببیند، چه زیر نظر وزارت ورزش و چه تحت قیمومت هلدینگ خلیجفارس! چهبسا دوران قبلی به مراتب قابلهضمتر از این دوران برای دلسوختگان این باشگاه نیز باشد. پنجمین نکته ابهامبرانگیز و نگرانکننده؛ سکوت سرمربی و همچنین انتخابهای او است، سوای لژیونرها که تمایلی برای حضور در فوتبال ایران ندارند، چرا نکونام لیست قبلی خود را که شامل بازیکنان شاغل در ایران بود اکنون درخواست نکرده است؟ لیستی که در آن بازیکنان موفق و آیندهداری به چشم میخورد که قطعا به کار استقلال نیز میآمد. قرار بود برای افزایش بازدهی فنی تیم یک مربی خوب خارجی هم به کادر فنی اضافه شود که با شروع تمرینات نیز اثری از این قرار نیست؛ پس اگر استخدام مربی خارجی در برنامه وی است چه زمانی بهتر و ضروریتر از زمان شروع تمرینات؟!
با این اوصاف و مشاهدات، این ره به ترکستان ختم میشود و باید برای استقلال همان دوران نابسامان سابق را منتظر باشیم و حتی بدتر از آن را.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|