|
گفتوگوی «وطن امروز» با ناهید سلیمی درباره نقش زنان در استمرار ایده مقاومت
زن مادر مقاومت
15 ماه از جنگ علیه غزه و هجوم وحشیانه رژیم صهیونیستی به زنان و کودکان فلسطینی میگذرد. اگر چه مردم فلسطین از دیرباز مقاومت را زندگی میکنند و به آن خو گرفتهاند اما در یک سال و 3 ماه اخیر بیش از گذشته درباره مقاومت به مثابه زندگی سخن به میان آمده است. در پس این ایده آنچه به زندگی مقاومت معنا میبخشد، حضور زنان به عنوان مؤلفه اصلی استمرار حیات و جان بخشیدن به زندگی است. از این حیث شاید بتوان از مفهوم «زن مقاومت» سخن به میان آورد؛ زنی که بدون حضور او اساسا امکانی برای ادامه مقاومت وجود نداشت و گویا اوست که دوشادوش مردان بار اصلی مقاومت را به دوش میکشد. پیشتر در همین صفحه درباره مفهوم زن مقاومت با کارشناسان مختلف به گفتوگو نشستیم، از پیشینه ظهور زن مقاومت در انقلاب اسلامی سخن گفتیم و برخی مؤلفههای آن را برشمردیم. با ناهید سلیمی، عضو هیات علمی پژوهشکده زن و خانواده درباره این سوژه گفتوگو کردیم. در این گفتوگو ضمن تحلیل نقشی که زنان فلسطینی در مقاومت امروز غزه برعهده گرفتهاند، گریزی هم به اتفاقات داخل ایران در همدلی با جریان مقاومت زدیم.
* به نظر میرسد تصویری که مردم دنیا از جبهه مقاومت دارند محدود به یک تصویر مردانه و جنگمحور است اما در ورای این تصویر، زنانی حضور دارند که ادامه مقاومت را ممکن میکنند، پرسش نخست ما این است که چه تصویری از زن مقاومت میتوان ارائه داد و زن مقاومت کیست؟
مدلی که در تحلیل اتفاقات فلسطین و غزه با آن مواجه هستیم، جنگمحور است. ما با تعریفی سنتی از جنگ مواجه هستیم. جنگی در میدانی مشخص وجود دارد و مردان در آن درگیر هستند ولی وقتی به آنچه اتفاق افتاده مراجعه میکنیم، مساله اشتغال مطرح است و باید این مفهوم را در نظر بگیریم. ما با درگیری توسعهیافته به زیست بشری و با درگیری مداوم در حیات بشری روبهرو هستیم. پس از ابتدای امر باید بحث را بر اشغال، اشغالگری و ورود به زیست روزمره انسانها در حیطهای جغرافیایی و فرهنگی بگذاریم و آنجاست که تصویری فرامردانه و غیرمردانه در این حضور خواهیم دید. چه زنان و کودکان و چه مردان با این امر درگیر هستند. یکی از دلایلی که باعث میشود موضوع مقاومت را موضوعی زنانه ببینیم این است که با چیزی فراتر از آنچه از جنگ تصور میشود مواجه هستیم و تحلیل ما به مسیری تازه وارد میشود.
در ادامه با اشغالگری تداومیافته روبهرو هستیم؛ یعنی اشغالگریای که نزدیک به یک قرن است اتفاق میافتد و با بحث جنگ در هم ممزوج شده است، یعنی اشغالگریای نیست که بعد تبدیل به یک استعمار جغرافیایی شده باشد و بحثهای دفاعیاش در همان برهه از تاریخ باقی بماند. در نزدیک به یک قرن اخیر بحثهای دفاع، جنگ و... را داشتیم. وقتی با چنین اشغالی روبهرو هستیم یعنی نیروها به طور مداوم باید در این میدان تازهنفس باشند و مراقبت شوند. وقتی در اشغال با بازیابی توان روحی، روانی و استراتژیک میدان روبهرو هستیم حتما نیروی پشتیبان و مراقبتی در این جنگ داریم که نیروهای درگیر در میدان را مرتبا حمایت و ساپورت میکند. وقتی به این مدل میرسیم و جایگاه مراقبتی در میدان جنگ برای ما برجسته میشود، قطعا با زنان مواجه میشویم. زنان نزدیک به یک قرن از ایدئولوژی مقاومت و از توان جسمی نیروهایی که در میدان جنگ هستند مراقبت کردهاند؛ از تربیت و بحث مقاومت مراقبت کردهاند تا باقی بماند. جایی که نیروهای درگیر در میدان در حال فعالیت هستند توانی برای باقی ماندن در عرصههای تربیتی و مراقبتی باقی نمیگذارد و قطعا نیروی دیگری لازم است که وظیفه مراقبت از نیروها در میدان را بخوبی انجام دهد. امکان بقا و بسط این نوع از مقاومت مبتنی بر بسط ایدئولوژی در این بازه زمانی طولانیمدت بدون در نظر گرفتن یک نیروی پشتیبان مراقبتی که از ابعاد مادی و معنوی مراقبت میکند، ممکن نیست. نمیتوانیم این نیرو را در تحلیل میدان نیاوریم؛ این نیرو قطعا زنانه است. اگر تعریفمان از این میدان را تغییر دهیم و از بحث جنگ به اشغال بیاییم؛ قطعا زنان جایگاهی ویژه پیدا خواهند کرد و تصویر زنان در این میدان، تصویر مراقبت از تمام این ساحت است و زنان متولی آن خواهند بود.
* ما در سالهای دفاعمقدس تجربهای را درباره حضور و حمایت زنان در میدان نبرد لمس و تلاش کردیم تا حدی آن را روایت کنیم اما امروز به نظر میرسد روایت روشنی از زن مقاومت در دسترس نیست؛ امروز زن مقاومت یک الگوی جدید از خود به منصه ظهور رسانده. البته ظهور و بروز زن مقاومت با انقلاب اسلامی و دفاعمقدس ممکن شد اما به نظر میرسد زن مقاومت یک سیر تکوینی را طی کرده است و موقعیت اکنون او برای ما هنوز ناشناخته است. چه توصیفی از این مسیر میتوان ارائه داد؟
درباره تغییر نقش یا بازیگری زن ایرانی در محور مقاومت شاید بتوان به تحولاتی اشاره کرد. آنچه در دفاعمقدس اتفاق افتاد نوعی از جنگ و دفاع بود که زمانمند بود و مدلی سنتی داشت و حمایتها هم حمایتهای مشخصی بود اما آنچه بعد از جنگ اتفاق افتاد بحث دشمنی از بحث فیزیکی و ناظر بر میدان و درگیری در میدان جنگ فراتر رفت و تبدیل به هجمه اقتصادی، محاصره فرهنگی و... شد؛ تغییر سبک زندگی، ایدهها و مسائل روزمره نشانه نفوذ به این عرصهها بود.
در موضوع محاصره اقتصادی، بعد از دفاعمقدس با آن درگیر بودیم ولی فقط محاصره اقتصادی و تحریمها نبود؛ آنچه تاثیری شگفتآورتر بر ایران میگذاشت بحث هجمه فرهنگی و نفوذ فرهنگی و در انتها موضوع محاصره فرهنگی است که ما امروز به شدت با آن روبهرو هستیم. اگر زمانی میخواستیم در این نقطه از خاورمیانه درباره مقاومت صحبت کنیم، با کشورهایی مواجه بودیم که بسیار شبیه به هم هستند و پشتیبان هم و هممساله بودند. بحث تعارضات فرهنگی و نشان دادن ایدهآلهای اشتباه فرهنگی ختم به این میشود که یک ایرانی به آمریکا و سبک زندگی اروپایی فکر کند و گستره محاصره فرهنگی صرفا به کشورهای اروپایی و آمریکایی ختم میشد اما در سالهای اخیر این دایره بشدت محدود شده و به یک محاصره واقعی تبدیل شده است. کشورهای همسایه به ایده رویایی مردم ایران تبدیل شدهاند. کشورهای عربی خلیجفارس، ترکیه، گرجستان و ارمنستان جایگزین رویای آمریکایی شدهاند. این اتفاق حتی برای پاکستان رخ میداد تا این کشور را برای مردم ایران به ایدهآل فرهنگی تبدیل کنند و اینطور القا شود که شما به لحاظ زندگی در چه بدبختی تداومیافتهای هستید که پاکستان به لحاظ آزادی برایتان ایدهآل است!
امروز کشورهای همسایه ما به متعارضان فرهنگی تبدیل شدهاند که ایدهآلهای ما را شکل میدهند یا به مساله مردم در میدان شکل میدهند. این وضعیت تنگ کردن حلقههای محاصره فرهنگی بود. مردم خیلی به آمریکا و اروپا فکر نمیکنند ولی همین که به ترکیه فکر میکنند، این دشمنی را پررنگتر میکند و نشان میدهد این رویکرد برنامهریزی شده است و تنگ شدن محاصره براساس یک خواست و اراده است.
وقتی مدل دشمنی تغییر میکند و از میدان جنگ و درگیری فیزیکی به حیات بشری و زیست بشری توسعه پیدا میکند و وارد روزمرگی انسان و سبک زندگی او میشود، مدل مقاومت و مدل حمایت و پشتیبانی نیز تغییر میکند. ما پس از جنگ و بویژه در ۲ دهه اخیر که در نسبت با سیاست و ایدئولوژی با کارزارهای مبتنی بر سبک زندگی و سیاست زندگی مواجه هستیم، جنگ یا بحث امر سیاسی که شناخت دیگری یا دشمن در بالاترین نقطهاش قرار دارد و کنش در برابر این دیگری و دشمن اهمیت دارد، تک به تک درک و زیست میشود. در چنین مدلی مقاومت را نه از مردان و بحثهای دیپلماتیک در حیطه سیاسی بلکه از تکتک افراد جامعه میبینیم. انسانها یا شهروندان هستند که در برابر ایدهای مقاومت میکنند و کنش مقاومتی یا همدلانه دارند.
اینکه ایده انقلاب اسلامی در ایران باقی میماند و مثل ایده مقاومت در فلسطین، نسل به نسل منتقل میشود و ۴ دهه است گام اول را با موفقیت پشت سر میگذاریم و وارد گام دوم انقلاب میشویم و حتی با وجود اغتشاشهایی که در ۲ دهه اخیر به وجود آمد و مدام خواست این ایده را کمرنگ کند ولی این ایده همچنان وجود دارد و محک میخورد و نبضش در میدان حس میشود؛ باز به نیروهایی بر میگردد که از این ایده در خانواده، در تربیت و در انتقال ارزشهای بین نسلی مراقبت میکنند و آن را انتقال میدهند. این مراقبت و انتقال جدا از اینکه میتواند در نهادها اتفاق بیفتد و در نهاد آموزش، دین و... و در ترتیبات نهادی مرتبط با حاکمیت رخ بدهد، در اصل در خانواده اتفاق میافتد و بر دوش زنان است. وقتی درگیری فرهنگی و اقتصادی میشود و تمام ساحتهای عمومی را در بر میگیرد عموما مردها در حیطههای اقتصادی درگیر میشوند و باز هم زنان هستند که حیات سیاسی و تداوم ایده مقاومت و انتقال این ارزشها را در خانواده برعهده گرفتهاند. اگر این نبض همچنان با وجود تمام اتفاقاتی که میافتد احساس میشود به این دلیل است که زنان در این پروسه از این ایده مراقبت کردهاند.
* گفته میشود جنگ کاری مردانه اما مقاومت کاری زنانه است. چه ویژگیهایی مقاومت و امر زنانه را با هم پیوند میدهد؟ و این همنشینی از چه حیثی است؟
اگر بحث از جنگ را روی نقطه جدیدی ببریم که محاصره و تداوم جنگ است با ۳ عنصر محاصره، تداوم و مراقبت مواجه میشویم. از این حیث همنشینی زن و مقاومت یا امر زنانه بودن مقاومت خود را به وضوح نشان میدهد. از جنگی در نقطه جغرافیایی مشخص با طول مکانی و زمانی مشخص و درگیری عناصر مشخص، خارج میشوید و این وضعیت به حیات انسانها در نقطهای گسترش پیدا میکند. تمام آن انسانها و خانوادهها و تمام افراد جامعه غیر از مردان را نیز درگیر میکند و تداوم پیدا میکند و خود را در قالب محاصره نشان میدهد. ما در این وضعیت از بحثهای فیزیکال مردانه خارج میشویم و به بحثهایی میرسیم که با مدل زیست روزمره خود را نشان میدهد و همنشینی دارد.
این مدل و حرکت به سمت بحث محاصره، کار ویژه زنان در جامعه را مورد هجمه قرار میدهد. دشمن جایی با مردان میجنگد و جایی با تمام شهروندان میجنگد و محاصره را بر بحث غذایی، اقتصادی، مسکن و... میبرد. نیازهای اولیه زندگی جایی است که مادران در خانواده درگیر آن میشوند، تدبیر اموری که زنانه است در جنگ برجسته میشود و مدیریت این امور برجسته میشود و به تارگت و هدف دشمن تبدیل میشود. محاصره وقتی اتفاق میافتد و وارد بحث نیازهای اولیه انسانی میشود، نیاز به نوآوری دارد. تدبیر امر زندگی نیاز به نوآوری دارد. این نوآوریها در حیطههای زنانه اتفاق میافتد؛ نیاز به پشتیبانی دارد که این پشتیبانیها در حیطههای زنانه اتفاق میافتد. وقتی کمبود مواد غذایی وجود دارد نیاز به نوآوری در استفاده از مواد موجود مطرح است. وقتی کمبود وسایل زندگی است، نیاز به نوآوری در استفاده از وسایل موجود پیش میآید. کمبود پوشاک، مواد اولیه و... نیاز به نوآوری را پیش میکشد. این مسائل در طول تاریخ برعهده زنان بوده است و همچنان در بحث جنگ، مقاومت و محاصره برعهده زنان است. بویژه که این محاصره و این اشغال با جنگی ضمنی همراه است؛ یعنی نیروها هر کدام کار ویژهای پیدا میکنند و این صرفا یک استعمار نیست که اشغالی اتفاق بیفتد و ماجرا تمام شود. این وضعیت مدام با جنگ همراه بوده است و مردان در جایی از میدان درگیر جنگ بودند. آن چیزی که نیازهای روزمره جامعه را تدبیر میکرده فعالیتهای زنانه بود که تدبیر و نوآوری را با توجه به امکانات موجود در میدان تدارک میبیند. وقتی از مداومت جنگ و اشغال و محاصره صحبت میکنیم یعنی از مداومت حیات صحبت میکنیم. مداومت حیات با این بحثهای نوآورانه و با بحثهایی که با خانواده درگیر میشود، قطعا امری زنانه خواهد بود. اشغال، محاصره و مداومت اموری هستند که مقاومت را به امری زنانه بدل میکنند.
* عموما زن را واجد نمادهایی میدانند که به وجوهی مانند لطافت و عواطف و احساس و... باز میگردد اما شاید بتوان زن مقاومت را نماد زندگی دانست. آیا زن مقاومت میتواند مقاومت به مثابه زندگی را توضیح دهد؟ زن مقاومت را واجد چه نمادهای دیگری میدانید؟
وقتی درباره مراقبت صحبت میکنیم عناصری مانند لطافت و احساسات درگیر میشوند، وقتی درباره مراقبت از ابعاد معنوی و روحی و حفظ روحیه صحبت میکنیم تمام اینها درگیر میشوند اما ما اینجا باید درباره وجه سیاسی موضوع نیز صحبت کنیم. بالاترین مرتبه امر سیاسی حیات سیاسی است به این معنا که دشمنشناسی و دیگریشناسی در پروسه تربیت نسل به نسل منتقل میشود. وقتی از حیات سیاسی صحبت میکنیم و مقاومت را به عنوان یکی از وجوه حیات سیاسی در نظر میگیریم که ایدهاش مراقبت است و منتقل میشود، یک نماد دیگری به این نمادهای زنان در محور مقاومت اضافه میشود، آن هم تداوم حیات سیاسی و مراقبت از حیات سیاسی است. یعنی زنان یک کنش سیاسی دارند. درباره فلسطین نزدیک به یک قرن است و درباره ایران نزدیک به نیم قرن است با این وضعیت مواجهیم. البته وقتی به تاریخ ایران مراجعه میکنیم بازه زمانی طولانیمدتی را میبینیم؛ بحث شیعه و مقاومت شیعه و تلاش مردم ایران برای برقراری حکومتی صالح در طول تاریخ بسیار بیشتر از یکی دو قرن سابقه دارد. وقتی به اینها مراجعه میکنیم با تربیت و نگهداری ایده مواجه هستیم. تربیت سیاسی وجهی بوده که زنان متولیاش بودند. حفظ حیات سیاسی و امتداد حیات سیاسی وجهی بوده که زنان با آن درگیر بودند. زن مقاوم یا زنان در مقاومت علاوه بر نمادهای مراقبتی، دارای نماد سیاسی یعنی حفظ حیات سیاسی و انتقال ایده سیاسی در بین نسلها نیز هستند.
* در ایران در سالهای گذشته جریان «زن، زندگی، آزادی» را داشتیم که منجر به شکلگیری شورشهای کوری در کشور شد و بهطور کلی در ادبیات جامعهشناختی فاقد خصوصیات یک جنبش بود. برخی جریانهای خارجی از آن به عنوان انقلاب فمنیستی یا انقلاب زنانه و... یاد کردند. در حالی که حرکتی کاملا برخلاف خود بود، یعنی شورشی ضدزن، ضدزندگی و ضدآزادی بود. در عین حال در جریان اخیر جنگ غزه و لبنان شاهد حرکتهایی از سوی زن مسلمان ایرانی هستیم که خود را در پویش اهدای طلا به جریان مقاومت نشان داد. آن جریان «زن، زندگی، آزادی» و این حرکتهای اخیر را چگونه باید در کنار هم فهم کرد تا تصویر مشخصی از زن ایرانی به دست آورد؟ آیا میتوان از جنبش زن مقاومت در ایران سخن گفت که اتفاقا شعار «زن، زندگی، آزادی» را نمایندگی میکند؟
چه درباره اغتشاشات و چه درباره پویشهایی مثل اهدای طلا، نقاط برجسته و مرئیای درباره مقاومت و تهاجم وجود دارد که اتفاق میافتد. حرف من این است که باید این موارد را به اتفاقاتی ببریم که در جریان زندگی به صورت نرم رخ میدهد. اینکه این ایده و این روحیه حفظ میشود و طی چند دهه محاصره شدید اقتصادی و فرهنگی که درباره ایران در حال وقوع است، شاهد این اتفاق هستیم، باید دربارهاش صحبت کنیم. درباره زنان نقشی محوری وجود داشت، حتی زنانی که شاید به لحاظ ظاهری و سبک زندگی در مدل تحلیلی ما نمیگنجند و شاید اگر آنها را از این دایره خارج کنیم باز هم در ایده مقاومت فعال بودهاند و فعال هستند. اگر این بحث حفظ میشود و این مدل از حاکمیت حفظ میشود و تداوم پیدا میکند به این دلیل است که ما از درگیر شدن تمام نیروها در میدان بهره بردهایم؛ حالا برخی از آن نیروها درگیر مسائلی شدهاند. به غیر از افرادی که به طور ویژهتر در میدان دشمنی داشتند و بحث اغتشاشات را رقم زدند، کلیت شهروندان کسانی بودند که این ایده را حفظ و از آن مراقبت کردند. بنابراین باید کلیت مردم ایران را در کنار هم دید و این کنش را کنشی جمعی دید. حفظ این ایده کنشی جمعی است. حتی در جاهایی قیام در برابر یکسری مفاسد و اتفاقاتی که در حیطه داخلی میافتد، گریزی به حفظ نظام دارد. یعنی شهروندان اعتراض میکنند و این اعتراض برای حفظ وضع موجود است تا وضع موجود از اینکه هست بدتر نشود. این را نمیتوان امری سلبی و سیاسی تعبیر کرد، بلکه به دنبال این هستند که ایدهای که چندین دهه برایش زحمت کشیدهاند و دفاعمقدس، انقلاب و محاصرههای سخت اقتصادی را داشتند و با آنها کنار آمده و پشت سر گذاشتهاند، حالا با برخی اتفاقات سیاسی- اقتصادی و برخی مفاسد سیاسی و اقتصادی از بین نرود. بسیاری از اعتراضات به این موضوع بازمیگردد. اعتراضات خود نگهداشت آن ایده و بحثی مقاومتی است. به غیر از نیروهای سختی که به طور تربیتشده در این میدان فعالیت میکنند، عموم اعتراضات برای براندازی و تغییر نیست. کلیت آنچه در جامعه ایران اتفاق میافتد و درباره زنان در ایران رخ میدهد، نگهداشت این ایده است. وقتی در ایران این اتفاقات میافتد، روحیه اصلی حفظ میشود. درباره اسرائیل وقتی با حمله موشکی ایران روبهرو میشود نوعی از ترس و اضطراب مشاهده میشود ولی وقتی اتفاق مشابه در ایران رخ میدهد با نوعی از مزاح و شوخی و حفظ روحیه روبهرو هستیم. این نشاندهنده آن است که ایده مقاومت بسیار وسیعتر از آن چیزی است که انتظار داریم و در سطوح مختلف، شهروندان با مدلهای مختلف سبک زندگی هنوز وجود دارند. اگر گستره تحلیلی خود را بسط دهیم و مدلهای متفاوتی از شهروندان را در این دایره بگنجانیم و با تحلیلی قدرشناسانه با این دایره وسیع شهروندی در ایده مقاومت مواجهه داشته باشیم، هم درستتر است و هم روحیه همدلی را بر میگرداند و به نگهداشت این روحیه و عدم تضعیف آن کمک میکند.
ارسال به دوستان
یادداشت روز
تحریرالشام در افغانستان چه میکند؟
محمدحسین معصومزاده: برآوردهای خبری و اطلاعاتی نشان میدهد شاخهای از «هیات تحریرالشام» - به سرکردگی محمد جولانی که چندی پیش توانست قدرت را در سوریه به دست بگیرد - در دره اندراب استان بغلان در شمال افغانستان ظاهر شده است. بر اساس گفته منابع مطلع، این شاخه از تحریرالشام توسط شخصی به نام «مولوی عبدالفتاح» رهبری میشود. وی یک تاجیک افغانستانی و بومی بغلان است که حدود 8 سال سابقه حضور در سوریه و عراق به عنوان عضوی از داعش و بعدها تحریرالشام را دارد. چندین هفته است که عبدالفتاح به منظور تشکیل گروههای مسلح ذیل تحریرالشام در افغانستان مشغول کار است. کمکهای ارزشمندی در تشکیل نخستین گروههای شاخه افغانستان تحریرالشام از سوی شاخه افغانستان جنبش «حزبالتحریر» که در منطقه بازارک استان پنجشیر (به رهبری مولوی یحیی) قرار دارد، ارائه میشود.
گفتنی است مولوی عبدالفتاح، روابط بسیار نزدیکی با رهبر القاعده، ابوحمزه بنلادن، پسر اسامه بنلادن، همچنین با وزیر جنگ شاخه داعش خراسان، گلمراد حلیماف دارد. به نظر میرسد اغلب اعضای آن از اعضای جبههالنصره سابق هستند که پس از پایان مرحله فعال درگیریها در سوریه به کشمیر پاکستان منتقل شدند و از آنجا به افغانستان نقل مکان کردهاند. این افراد بزودی در ولسوالیهای «ده صلاح» و «پل حصار» مستقر خواهند شد. تعداد تروریستهای شاخه افغانستانی تحریرالشام هنوز نسبتا کم است و 500 تا 700 نفرند. منابع میگویند «این شبهنظامیان همراه خانوادههایشان از کشمیر پاکستان به بغلان افغانستان منتقل شدند. ترکیب قومی آنان شامل تاجیکها، ازبکها، اویغورها، قرقیزها، چچنیها، تاتارها و... است». در آغاز منابع میگفتند برنامههای تحریرالشام افغانستان مربوط به انتقال «جهاد» از افغانستان به تاجیکستان است. با این حال اخبار بعدی نشان داد تاجیکستان تنها هدف نیست و این گروه قصد دارد به طور فعال در مقابله با منافع ایران، روسیه و چین در منطقه شرکت کند. در این راستا کمی پس از انتشار این اخبار، اطلاعات جدیدی منتشر شد که نشان میداد شاخه تحریرالشام در افغانستان اقدام به انتقال برخی مسلحان خود به ولایات غربی افغانستان کرده است. این اعضا به ولایتهای هرات، نیمروز و فراه منتقل شدهاند که هر 3 در مرز با ایران قرار دارند و طبیعتا چنین جابهجایی نمیتواند تصادفی باشد. میتوان پیشبینی کرد هدف این گروه تثبیت در غرب افغانستان و برنامهریزی برای ورود به استانهای شرقی کشور علیالخصوص سیستانوبلوچستان است. همچنین به نظر میرسد هماهنگی وثیقی بین اقدامات شاخه تحریرالشام در افغانستان با گروه تروریستی «جیشالظلم» وجود دارد. منابع معتقدند این دو گروه تروریستی در حال برنامهریزی برای خرابکاری مشترک و اقدامات تروریستی علیه مقامات ایرانی در استانهای سیستانوبلوچستان هستند.
* موضع طالبان چیست؟
در اینجا توجه به نقش حکام طالبانی افغانستان ضروری است. منابع متعددی پیش از سقوط بشار اسد از ارتباط ارگانیک میان طالبان و تحریرالشام خبر میدادند. موفقیت طالبان در قدرتگیری در افغانستان در سال 1400 و روشهایی که این گروه به این منظور انجام داد، الگوی خوبی را برای دیگر گروههای مسلح اهل سنت به نمایش گذاشت. بررسی اقدامات تحریرالشام از سالهای پیش تا هفتههای اخیر مشابهتهای فراوانی را بین رفتارهای 2 گروه نشان میدهد. این ارتباطات صرفا در حد الگوگیری صرف نبود و خبرهای گوناگونی از سفرهای دوجانبه وجود داشت.
پس از سقوط بشار اسد، حکام کابل ابراز خوشحالی فراوانی از خود نشان دادند و رسانههای منتسب به این گروه اخبار سوریه را با جهتگیری قابل توجهی به نفع تحریرالشام و شخص جولانی پوشش میدادند. این یک واقعیت است که هم طالبان و هم تحریرالشام ریشههای ایدئولوژیکی نسبتا مشترکی دارند. به قدرت رسیدن تحریرالشام، روحیه طالبان را تقویت میکند. اتحاد تاریخی تحریرالشام با القاعده نیز روابط آن را با طالبان شکل میدهد. بنابراین هر دو گروه میتوانند در زمینههای خاصی برای یکدیگر سودمند باشند. از 3 سال پیش تاکنون، طالبان به دنبال به رسمیت شناختهشدن در عرصه بینالملل بوده است. هنوز هیچ کشوری در این زمینه پیشقدم نشده است. پیروزی تحریرالشام امید را در میان طالبان برانگیخته است و نشان میدهد برقراری روابط با این دولت ممکن است دری را برای به رسمیت شناختن دولت آنها باز کند. توجه بینالمللی به تحریرالشام احتمال به رسمیت شناختن آن توسط برخی دولتها را قوت میبخشد که این امر برای طالبان مطلوب است.
یکی از دغدغههای تحریرالشام در مقام یک دولت وجود اعضای بسیاری از کشورهای مختلف علیالخصوص اتباع آسیای مرکزی و چینی است. شاخه تحریرالشام در افغانستان میتواند برخی از این افراد را به سوی خود بکشاند تا از چالشهای آتی جلوگیری شود. همچنان جولانی و باقی مسؤولان فعلی دمشق آشکارا علیه تهران سخنان تندی ایراد کردهاند و قطعا از هیچ ظرفیتی برای ضربهزدن به منافع جمهوری اسلامی ایران بسادگی گذر نخواهند کرد. طالبان نیز با کمک تلویحی به انتقال این نیروها به خاک خود به شرطی که پیکان عملیات آنها خارج افغانستان را نشانه بگیرد، سعی دارد روابط خود را با دمشق نزدیکتر کند؛ هرچند که به طور رسمی هرگونه استفاده از خاک افغانستان علیه همسایگان را رد میکند و خود را در خط مقدم مقابله با داعش خراسان میداند.
* افزایش ناامنی در مرز شرقی
طی ماههای اخیر حملات تروریستی متعدد کور و هدفمند در شرق و جنوب شرق کشور انجام شده که جیشالعدل و داعش مسؤولیت این عملیاتها را برعهده گرفتهاند. از سوی دیگر رقبا و دشمنان کشور یکی از نقاط ضربهپذیری ایران را مناطق شرقی و مرز شرقی آن میدانند. شهادت برخی مقامات و همچنان تعداد قابل توجهی از نظامیان کشورمان در این مناطق نشان از این دارد که پتانسیل تهدیدزایی این مناطق میتواند افزایش یابد.
سقوط حکومت بشار اسد در سوریه ضربهای به شبکه لجستیک محور مقاومت در وضعیت حساس پساتوفانالاقصی وارد کرد. این امر توانایی بازیگری منطقهای تهران را تحتالشعاع قرار داد. طبیعی است که دشمنان سعی دارند با ادامه روند موجود، ناامنی را به داخل کشور بکشانند و بهترین گزینه برای انجام این کار بهرهگیری از ظرفیت مرزهای شرقی ایران است. تقویت شاخه افغانستان تحریرالشام و ترکیب توان آن با تروریستهایی همچون جیشالعدل میتواند ضربهپذیری کشور را افزایش دهد و اهرم فشار قدرتمندی را روی تهران برقرار کند.
ارسال به دوستان
راز فرار کریم باقری از سرمربیگری پرسپولیس چیست؟
آرامشطلبی در توفان
محمد رشوند: در فوتبال ایران، جایی که نیمکت سرمربیگری پرسپولیس یکی از پرتنشترین و در عین حال پرآرزوترین جایگاههاست، کریم باقری، اسطورهای فراتر از گلزنی و بازیسازی، مسیر متفاوتی را انتخاب کرده است. مردی که میتوانست در قامت یک سرمربی محبوب و موفق بدرخشد، ترجیح داده است از این نقش دور بماند و همچنان در پسزمینه اما با وقار مثالزدنی به فوتبال خدمت کند. چرا باقری با تمام تواناییها و تجربههایش هرگز به دنبال سرمربیگری نرفته است؟
تصور کنید در میانه زندگیتان، فرصتی طلایی برای هدایت یکی از محبوبترین تیمهای فوتبال ایران به شما پیشنهاد شود. بیشتر افراد حتی کسانی که تجربه کافی ندارند، این پیشنهاد را با اشتیاق میپذیرند اما کریم باقری، مردی که با گلهایش شادی را به دل میلیونها ایرانی آورده است، ترجیح داده از این چالش پرخطر دور بماند. برای او، محبوبیت چیزی است که نباید به راحتی با تصمیمات احساسی به خطر بیفتد. باقری یکی از بزرگترین نامهای تاریخ فوتبال ایران است. او با ۵۰ گل ملی در دوران بازی خود، پس از علی دایی، دومین گلزن برتر تاریخ تیمملی به شمار میرود. باقری پس از ناکامی ایران در صعود به جامجهانی ۲۰۰۲، تصمیم گرفت پیراهن ملی را کنار بگذارد؛ تصمیمی که شاید از نگاه برخی زودهنگام بود اما نشاندهنده شخصیت متفکر و آیندهنگر او بود. او فقط یک بازیکن نبود؛ باقری شخصیتی بود که فوتبال را فراتر از زمین سبز میدید.
پس از خداحافظی از بازی، او به پرسپولیس بازگشت اما نه به عنوان سرمربی. کریم که بسیاری او را شایسته این جایگاه میدانستند، تصمیم گرفت در نقش دستیار باقی بماند. شاید این انتخاب از نگاه هواداران عجیب باشد اما شخصیت او چیزی متفاوت میطلبد. او مردی است که نقش خود را در آرام کردن نیمکت و مدیریت بازیکنان در لحظات حساس به بهترین شکل ایفا کرده است. هرگاه بازی به تشنج کشیده شده، کریم با نگاه آرامشبخش و حرکات سنجیدهاش، جو را متعادل کرده است.
* چرا باقری از سرمربیگری دوری میکند؟
خود کریم در پاسخ به این پرسش، دلایلی مانند نداشتن تجربه کافی یا رضایت از جایگاه فعلی را مطرح میکند اما حقیقت عمیقتری در این انتخاب وجود دارد. در فوتبال ایران، نیمکت سرمربیگری به سرعت میتواند جایگاه یک فرد را از قله عزت به حضیض ذلت بکشاند. هواداران که امروز به عشق کسی شعار میدهند، ممکن است فردا با یک شکست به او پشت کنند. کریم باقری که همواره مورد احترام حتی هواداران استقلال بوده، نمیخواهد این جایگاه ارزشمند را قربانی لحظات زودگذر کند.
او یک استثنا در فوتبال ایران است؛ مردی که هیاهوی موفقیتهای زودگذر را با آرامش و تفکر طولانیمدت عوض کرده است. حتی در لحظاتی که مدیران پرسپولیس تلاش کردند او را برای سرمربیگری قانع کنند، کریم تصمیم گرفت در نقش حمایتی خود باقی بماند. این تصمیم شاید از نگاه بیرونی عجیب باشد اما برای کسی که به عمق شخصیت او پی برده باشد، قابل درک است.
کریم باقری همچنین به شکلی نمادین از هیاهوی رسانهها و جنجالهای بیپایان فاصله گرفته است. او هفته گذشته گفت آرزویش نوشیدن قهوه با اریک کانتونا است؛ عبارتی که خلاصه شخصیت اوست. کریم بیشتر علاقهمند است نظارهگر جنجالها باشد تا در مرکز آنها. این ویژگی او را به یکی از معدود چهرههای بیحاشیه و محبوب فوتبال ایران تبدیل کرده است.
باقری میداند در فوتبال ایران، سرمربیگری تیمی مانند پرسپولیس میتواند احترام و محبوبیت سالها ساختهشده را در چشم برهمزدنی از بین ببرد. او ترجیح میدهد «آقاکریم» بماند؛ مردی که همواره با وقار و آرامش از توفان انتقادها عبور میکند و در قلب هواداران ماندگار است.
در نهایت، کریم باقری فقط یک چهره ورزشی نیست؛ او درسی است برای کسانی که میخواهند میان موفقیتهای کوتاهمدت و ماندگاری واقعی انتخاب کنند. کریم راهی را برگزیده که او را نه فقط به عنوان یک مربی، بلکه به عنوان الگویی در زندگی حرفهای معرفی میکند.
ارسال به دوستان
2 حادثه در کمتر از 24 ساعت برای بوئینگ 737 سری 800 در کرهجنوبی و نروژ به خاطر نقص در چرخها
بوئینگ روی دور حادثه
گروه بینالملل: پس از سقوط هواپیمای شرکت آزال هواپیمایی جمهوری آذربایجان طی روزهای گذشته که خطای سامانههای پدافندی روسیه به صورت رسمی علت اصلی آن عنوان شد، دور بدشانسی هواپیماها و شرکتهای هواپیمایی آغاز شده است؛ سوانحی هوایی که به شکل سریالی این روزها افزایش یافته و به صدر اخبار بینالمللی رفته است. پس از جنجال سیاسی هواپیمای آذربایجان که در قزاقستان سقوط کرد، چندین مورد سانحه هوایی دیگر در کشورهای مختلف جهان گزارش شده است. سقوط یک فروند هواپیمای سبک در راسالخیمه امارات عربی متحده و نقص فنی هنگام فرود یک فروند هواپیمای ایرکانادا، از جمله سوانح هوایی روزهای گذشته بودند که تلفاتی نیز برجا گذاشتند. اما بیشترین تلفات سوانح هوایی طی روزهای گذشته روز یکشنبه رقم خورد. ساعت 9 صبح به وقت محلی هواپیمای بوئینگ 737-800 شرکت هواپیمایی ججو ایر کرهجنوبی که از مبدأ بانکوک به مقصد موان در حرکت بود، هنگام فرود در فرودگاه این شهر از باند منحرف شد و با حصار فرودگاه برخورد کرد و آتش گرفت. در این پرواز 175 مسافر و 6 خدمه پرواز حضور داشتند که به غیر از ۲ نفر مابقی آنها بر اثر شدت برخورد با حصار فرودگاه و انفجار هواپیما جان باختند. طبق گمانهزنیها و گزارشات اولیه، علت اصلی این سانحه هوایی فعال نشدن چرخهای فرود هواپیما بوده است که خلبان را مجبور به اجرای فرود شکمی کرد. با این حال، سرعت بالای هواپیما در زمان فرود باعث شد کنترل آن از دست رفته و از باند خارج شود و به دیوار فرودگاه برخورد کند. بررسیهای دقیقتر برای تعیین علت اصلی این حادثه همچنان در حال انجام است. پیش از این نیز در روزهای گذشته یک فروند هواپیمای بوئینگ 800-737 شرکت KLM به هنگام فرود در اسلو، پایتخت نروژ دچار نقص هیدرولیک شده بود.
این هواپیما حین فرود هواپیما از باند فرودگاه روی چمنهای نرم سر خورد. به نوشته رسانههای محلی، در این سانحه به کسی آسیب نرسید و مسافران تخلیه شدند. هواپیمای ایرکانادا نیز به دلیل خرابی چرخ فرود دچار نقص فنی شده بود و یکی از چرخهای این هواپیما برای فرود روی باند باز نشده بود. در نگاه نخست به نظر میرسد نقص فنی هواپیماهای بوئینگ 737-800 علت اصلی این سوانح سریالی هوایی باشد.
برخی مقامات کرهجنوبی اعلام کردند برخورد هواپیما با پرندگان ممکن است علت نقص در قسمت چرخهای هواپیما بوده باشد. هواپیمای سانحهدیده متعلق به شرکت هواپیمایی ججو ایر است. این شرکت با صدور اطلاعیهای ضمن ابراز همدردی با آسیبدیدگان این سانحه اعلام کرد صرفنظر از علت وقوع حادثه، از مسافران و خانوادههای آنها به دلیل بروز این سانحه عذرخواهی میکند. این حادثه نخستین سانحه مرگبار در تاریخ شرکت هوایی ججو محسوب میشود.
این شرکت یکی از بزرگترین خطوط هوایی ارزان کرهجنوبی محسوب میشود و در سال ۲۰۰۵ میلادی تاسیس شده است. سانحه سقوط هواپیمای بوئینگ ۷۳۷ خطوط هوایی ججو با ۱۸۱ سرنشین از مرگبارترین سوانح هوایی در تاریخ کرهجنوبی نیز محسوب میشود. پیش از این در حادثه سقوط هواپیمای شرکت هوایی کره در شهر گوام در سال ۱۹۹۷ میلادی تمام ۲۲۸ سرنشین جان خود را از دست دادند.
شرکت بوئینگ، سازنده هواپیما نیز با صدور بیانیهای ضمن ابراز همدردی با قربانیان این سانحه اعلام کرد به منظور بررسی دقیق علت حادثه با شرکت ججو ایر در تماس است. وزارت حملونقل کرهجنوبی نیز پس از پیدا شدن هر ۲ جعبه سیاه این هواپیما روز گذشته اعلام کرد واحد تحقیقات این کشور از اطلاعات ۲ جعبه سیاه هواپیمای سانحهدیده محافظت میکند. به گفته مقامات این کشور، تحقیقات درباره پروازهای تجاری میتواند بین 6 ماه تا 3 سال طول بکشد. مقامات کرهجنوبی اظهار کردند با توجه به اینکه این هواپیما خارج از کرهجنوبی تولید شده است، بازرسان باید با سازندگان قطعات اصلی هواپیما مشورت کنند که ممکن است به این معنا باشد تکمیل تحقیقات زمان زیادی خواهد برد.
سوانح سریالی برای هواپیماهای شرکت بوئینگ در اقصی نقاط دنیا و همچنین ساقط شدن هواپیمای جمهوری آذربایجان، توجه رسانههای دنیا را به حوادث و سوانح هوایی متمرکز کرده است و به نظر میرسد حساسیتها درباره سانحه هوایی کرهجنوبی و پرواز شرکت ججو ایر با توجه به تعداد بالای تلفات و قربانیان آن افزایش یافته و به همین دلیل بررسیها از حساسیت بالایی برخوردار است.
بنابراین تا اعلام نتیجه قطعی از سوی مقامات کرهجنوبی و بررسی چرایی نقص فنی هواپیما در هنگام فرود، گمانهزنیها ادامه خواهد داشت.
ارسال به دوستان
فهم پوزیتیویستی دولتمردان از مسائل کشور
درباره قطعیت علم
جعفر حسنخانی: مشکل کجاست؟ یکی از مشکلات امروز جامعه ایران، چیزی است که کمتر کسی به آن توجه کرده اما تاثیر ژرفی در امروز و آینده ایرانیان دارد. این مشکل، مشکل اساسی است و شاید، اساس مشکلات هم باشد. مشکل بازمیگردد به فهم مهمترین تصمیمگیر اجرایی کشور از مفهوم «علم».
توضیح این سخن را از مهمترین راهحل رئیسجمهور برای کشور آغاز میکنم. با تامل بر مواضع رئیسجمهور میتوان چنین نتیجه گرفت که راهحلهای رئیسجمهور برای مشکلات کشور «به کارگیری کارشناسان در مناصب اجرایی دولت» است. فارغ از اینکه میتوان مناقشه کرد که رئیسجمهور و کلیت دولت در انتصابات خود از دفتر رئیسجمهور تا کابینه و از ستاد وزارتخانهها تا مناصب میانی سازمانهای اقماری وزارتخانهها، چقدر به این ایده پایبند بوده یا نه، آنچه در اینجا محل اعتناست، پیشفرض اساسی این ایده رئیسجمهور است. فرض اصلی این ایده رئیسجمهور این است که او تصور میکند در دست کارشناس کیمیایی است که با آن میتوان راهحل «قطعی» هر مشکل را به دست آورد و مس مشکلات را به طلای موفقیت بدل کرد.
اینکه نقص بدنه کارشناسی داخل دولت جدی است و برای توسعه آن دولت باید روزاروز جذب نخبگان را در دستور کار قرار دهد، سخنی منطقی است و هیچ خردهای بر آن نمیتوان گرفت اما اینکه با قطعیت، به کارگیری کارشناس را مهمترین راهحل و راهبرد حل مشکلات دانست چیز دیگری است. آن چیز دیگر چیست؟
با تحلیل مضمون سخنان رئیسجمهور محترم، آشکارا میتوان دید او کیمیای در دست کارشناسان را «علم» میداند. تا اینجا این سخن هم پذیرفتنی است و هم موجب شعف هر ایرانیای است که شنوای این سخن است؛ پس مشکل کجاست؟
مشکل در درک رئیسجمهور از مفهوم «علم» است. با تحلیل محتوای سخنان رئیسجمهور درباره علم میتوان دریافت او بر «قطعیت» علم باورمند است. رئیسجمهور بارها در گفتار خود بیان داشته: ما با کسی دعوا نداریم، میخواهیم بر اساس علم عمل کنیم تا هم دعوایی نباشد و هم اینکه مشکلات حل شود.
احتمالا دلیل فهمی (قطعی) بودن علم در نزد رئیسجمهور این باشد که او پزشکی خوانده و دانش پزشکی، خواهان قطعیت است، نظیر آنچه مجله نیچر در حوزه پزشکی منتشر میکند اما جایگاه پزشک با سیاستمدار و دولتمرد از اساس متفاوت است. مسائل اقتصاد، سیاست، فرهنگ و جامعه را نمیتوان با فهم پوزیتیویستی به آزمایشگاه برد و متغیرها را در آن سنجید و بعد حرف از اثبات و قطعیت زد. در بسیاری از دانشها نظیر علوم انسانی، اجتماعی و اقتصاد، هیچ قطعیتی در کار نیست. هیچ دانشگاهی و کارشناسی در این حوزه نمیتواند قول راهحل قطعی بدهد و اگر بدهد هم دانشمند دیگری در آن حوزه هست که قولی در تناقض یا حتی تضاد قول اول به پیش بکشد.
تصور وجود قطعیت در علم، مشخصا در موضوعات اجتماعی و انسانی، منتفی است. در مشکلات حوزههای اقتصاد، سیاست، فرهنگ و جامعه، جستوجوی قطعیت در راهحل، سرابی بیش نیست. جستوجوگر واحه «قطعیت» در بیابان مسائل این حوزهها با 2 چالش اساسی مواجه میشود: 1- سردرگمی، 2- فرصتسوزی. اگر این ماجرا در سطح ملی باشد، حاصلش سردرگمی یک «دولت» و فرصتسوزی برای یک «ملت» خواهد بود.
پس چه باید کرد؟ وقتی علم نمیتواند قاطع باشد و بر اساس بنیاد، رهیافت، رویکرد و نظریه جوابهای مختلفی برای سیاستمدار داشته باشد، آنگاه چه باید کرد؟ در این هنگام قطعیت را باید در عمل سیاستمدار و دولتمرد جستوجو کرد. دولتمرد در مواجهه با جهان مسائلی که با آن روبهرو است، باید انتخاب کند که تصمیمش بر کدام بنیاد نظری، بر اساس چه رهیافت و رویکردی باید باشد. تفاوت «مرد سیاسی» با دیگران در همین است. مرد سیاسی خود باید حکیم باشد.
آن کلید حل قطعی مسائلی که رئیسجمهور در جستوجوی آن است، نه در جیب دانشگاه است و نه در جیب کارشناسان، بلکه در جیب خودش است، البته به شرطی که قبل از کسب منصب ریاست و مقام تصمیمگیری، او و احزاب حامیش به مسائل اندیشیده بوده باشند و مواضع رویکردهای مختلف دانشی در آن مسائل را خوانده و شنیده باشند و به تصمیم قطعی رسیده باشند. دوران ریاست، دوران محدودی است، دوران عمل است و صرف زمان ریاست به یافتن راهحل قطعی، فرصتسوزی است. در دوران ریاست، دانشگاه در مقام اصلاح میتواند یارگیر باشد، البته اگر چیزی برای اصلاح باشد.
فهم پوزیتیویستی از علم و تصور وجود راهحلهای قطعی در نزد دانشگاه و کارشناسان، سادهاندیشانه است. شاید در پزشکی این ایده، قدری محل اعتنا باشد، البته قدری اما در مواجهه با مسائل جوامع انسانی بسیار ناکافی است. حرفه پزشکی و حکومتداری 2 مقوله بسیار متفاوت هستند و دانش پزشکی و دانش حکومتداری هم که از بنیاد با هم تفاوت دارند. درک قطعی بودن راهحلهای علم و معطل کردن فرصت یک ملت برای یافتن این قطعیت در نزد دانشگاهیان و کارشناسان آن هم در دوران ریاستجمهوری یکی از مشکلات جدی کشور است؛ مشکلی از میان مشکلات که کمتر کسی به تاثیر آن بر وضعیت امروز میاندیشد.
ارسال به دوستان
درخواست حماس از نهادها و سازمانهای بینالمللی برای متوقف کردن جنایات اسرائیل
قاب تراژیک کمال عدوان
پس از حمله وحشیانه ارتش رژیم صهیونیستی به بیمارستان کمال عدوان در بیت لاهیا و از کار انداختن آخرین مرکز درمانی بزرگ شمال نوار غزه و بازداشت بیماران و کادر درمان این بیمارستان که به شهادت نرسیده بودند، تصویری از رئیس این بیمارستان مورد توجه جهان قرار گرفت. بسیاری از کاربران فضای مجازی و رسانههای جهان اسلام از این تصویر به عنوان آخرین پرده تراژدی بیمارستان کمال عدوان یاد کردند. تصویری از دکتر حسام ابوصفیه، رئیس بیمارستان کمال عدوان که با روپوش پزشکی خود و با دست خالی به سوی تانکهای ارتش رژیم صهیونیستی که بیمارستان را محاصره کردهاند قدم بر میدارد. این تصویر نماد شجاعت کادر درمان در نوار غزه نامیده شد و بسیاری از هنرمندان با خلق کاریکاتور و نقاشی از این تصویر، اقدام شجاعانه مدیر بیمارستان کمال عدوان را ستایش کردند؛ اقدامی که قبل از بازداشت بیماران و کادر درمان بیمارستان کمال عدوان از سوی مدیر این بیمارستان صورت گرفت تا شاید منجر به نجات جان افراد گرفتار شده در بیمارستان شود. پس از این اقدام شجاعانه دکتر حسام ابوصفیه، بیماران، پزشکان و پرستاران این بیمارستان توسط سربازان اشغالگر برهنه و بازداشت شدند. طبق گزارشات محلی، سربازان ارتش رژیم صهیونیستی، کادر درمان و بیماران بیمارستان را مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار دادهاند تا به ارتباط این بیمارستان با مقاومت در غزه به زور اعتراف کنند؛ اقدامی که نقض قوانین حقوق بشر است و نشاندهنده دروغ بودن ادعای صهیونیستها و خالی بودن دست آنها. رژیم صهیونیستی پس از تخریب و آتش زدن بیمارستان کمال عدوان، ژنراتور برق این بیمارستان را نیز به سرقت برد تا از بازسازی آن جلوگیری کند. تجاوزات وحشیانه رژیم صهیونیستی به بیمارستانهای غزه به بیمارستان کمال عدوان محدود نمانده است و پس از آن جنایات مشابهی در روزهای گذشته توسط رژیم صهیونیستی انجام شده است. منابع فلسطینی در نوار غزه روز یکشنبه از حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به بیمارستان «الوفا» در شهر غزه خبر دادند؛ تهاجمی که حداقل ۷ شهید و چندین زخمی برجا گذاشت. شبکه خبری قدس در این باره گزارش داد جنگندههای رژیم صهیونیستی طبقه فوقانی بیمارستان الوفا در مرکز شهر غزه را بمباران کردند. در همین راستا، دیروز سازمان دفاع شهری غزه نیز اعلام کرد تا این لحظه، پیکر 7 شهید از زیر آوار خارج شده است و شماری نیز زخمی شدهاند که حال برخی از آنها وخیم گزارش شده است. رژیم صهیونیستی علاوه بر بیمارستان الوفا، بیمارستان المعمدانی را نیز در روزهای اخیر گلولهباران کرده است. بیمارستان المعمدانی در روزهای نخست تجاوزات هوایی رژیم صهیونیستی نیز مورد حمله وحشیانه قرار گرفت و منجر به شهادت صدها نفر از کودکان بیمار این بیمارستان شد. طبق گزارشات رسانههای محلی، توپخانه ارتش اشغالگر، طبقه آخر بیمارستان المعمدانی را به طور مستقیم هدف قرار داد. المعمدانی و بیمارستان اندونزیایی تنها بیمارستانهای فعال در مناطق شمالی نوار غزه پس از به آتش کشیده شدن بیمارستان کمال عدوان به دست نظامیان رژیم صهیونیستی محسوب میشوند.
جنایات ارتش اشغالگر واکنش مقاومت فلسطین را نیز برانگیخت. جنبش مقاومت اسلامی (حماس) بمباران بیمارستان الوفا در مرکز شهر غزه توسط ارتش اشغالگر رژیم صهیونیستی را جنایت جنگی خواند. این جنبش در بیانیهای تاکید کرد: ادامه حملات ارتش تروریست رژیم صهیونیستی به بیمارستانهای نوار غزه و بمباران هوایی طبقه فوقانی بیمارستان الوفا در غرب شهر غزه که به شهادت و زخمی شدن شماری منجر شد و حمله توپخانهای به بیمارستان معمدانی در مرکز این شهر، نقض آشکار قوانین بینالمللی و بیاعتنایی رژیم صهیونیستی به معاهدات، توافقات و ارزشهای انسانی است. این بیانیه میافزاید: سکوت بیسابقه جامعه جهانی از حدود 15 ماه پیش در برابر نسلکشی، تخریب و به آتش کشیدن زیرساختهای مدنی بویژه بیمارستانها و هدف قرار دادن کادر پزشکی در نوار غزه را محکوم میکنیم. حماس تاکید کرد: ما بار دیگر از سازمان ملل و نهادهای بینالمللی میخواهیم فورا برای توقف این جنایات اقدام کنند، ناظران بینالمللی را اعزام کرده و از بیمارستانها و مراکز درمانی این باریکه محافظت کرده و رژیم اشغالگر و سران جنایتکار آن را به پای میز محاکمه بکشانند.
ارسال به دوستان
نسبت جمهوری اسلامی ایران و ارکان جبهه مقاومت از نگاه عقیدتی
نیابتیهای خدا
سلمان مالکی: نیابتیهای خدا مفهوم و واقعیتی است که در بستر تحولات معاصر منطقه غرب آسیا شکل گرفته و اما در گفتار برخی مفسران و تحلیلگران سیاسی، به اشتباه تفسیر یا مغرضانه تحریف شده است. وقتی سخن از «نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی» به میان میآید، گویی گروههایی مسلح و سازمانیافته صرفا به دستور تهران عملیات انجام میدهند و تمام رفتارشان در خدمت تأمین منافع سیاسی جمهوری اسلامی است. با این حال، واقعیت صحنه سیاسی و میدانی منطقه نشان میدهد که گروههایی چون انصارالله یمن، حزبالله لبنان، حماس و جهاد اسلامی فلسطین و حتی بعضی جریانهای مردمی در عراق و سوریه، نه به نمایندگی از یک کشور، بلکه بر پایه اعتقادات دینی و ارزشهای انقلابی خویش در برابر ظلم و تجاوز ایستادهاند. از این رو، تعبیر «نیابتیهای خدا» میتواند تفسیری باشد از آنچه واقعا در میدان رخ میدهد: نیروهایی که بهواسطه ایمان به آرمانهای الهی از سرزمین و مردم خویش دفاع میکنند و بیش از آنکه کارگزارانی نیابتی برای یک دولت باشند، به آرمانهای عدالتجویانه و الهی وفادارند.
در فرمایشات اخیر رهبر معظم انقلاب در جمع مداحان، چنین آمده است: «در تبلیغات گوناگون - [چون] با جمهوری اسلامی طرفند دیگر - مرتب میگویند که جمهوری اسلامی، نیروهای نیابتی خودش را در منطقه از دست داد؛ این هم یک غلط دیگر. جمهوری اسلامی نیروی نیابتی ندارد؛ یمن میجنگد، چون باایمان است؛ حزبالله میجنگد، [چون] قدرت ایمانی، او را به میدان می کشاند؛ حماس و جهاد میجنگند، چون عقیدهشان آنها را به این کار وادار میکند. اینها نیابت از ما ندارند؛ ما اگر یک روزی بخواهیم اقدام بکنیم، احتیاج به نیروی نیابتی هم نداریم».
این برداشت ناشی از یک نگاه تقلیلگرایانه است که هر کنشی را در منطقه به ایران نسبت میدهد. گاه حتی پایداری مردم مظلوم یمن در برابر ائتلاف نظامی پرهزینه را نیز تحت عنوان «نیابت از ایران» تلقی میکنند. این همان نگرش نادرستی است که هر جایی ملتی به پا میخیزد تا حق خود را بازپس گیرد و علیه ظلم و ستم قیام کند، آن را دستنشانده بیگانه معرفی میکند. در حالی که اگر عمیقتر بنگریم، مردمی که در یمن میجنگند، «باایمان» بوده و نیتشان باوری است که خودشان به آن رسیدهاند. آنان هویت دینی، سیاسی و اجتماعی ویژهای دارند که ریشه در تاریخ کشورشان دارد و مقاومتشان نه بر اساس اجیرشدگی، بلکه از تعهد به باور دینی و از مظلومیت تاریخی نشأت میگیرد. در این رابطه به عنوان یک نمونه و اعتراف نادر، میتوان به تحلیل «آلیسون مینور» تحلیلگر اندیشکده «بروکینگز» آمریکا اشاره کرد که شهریور گذشته در مقالهای که در وبگاه این اندیشکده منتشر شد، انصارالله یمن را یک نیروی مستقل توصیف و دادن عنوان «نیروی نیابتی ایران» به این گروه را نیز یک اشتباه فاحش توصیف کرد.
از سوی دیگر، وجود حزبالله در لبنان ریشه در دهههای متمادی مبارزه با اشغالگری و ستم دارد. این جنبش از همان آغاز، بر پایه ایمان مردمی و روحیه عدالتخواهی تشکیل شد و در گذر زمان، به نیرویی تبدیل شد که توانست اشغالگران صهیونیست را از جنوب لبنان بیرون براند. روشن است که جمهوری اسلامی ایران نیز، هم به لحاظ معنوی و هم از منظر همبستگی دینی و سیاسی، از حزبالله حمایت میکند اما این موضوع هرگز به معنای آن نیست که حزبالله تنها با دستور ایران وارد میدان میشود. حزبالله پیش و بیش از هر چیز، حزب خداست؛ نیرویی برآمده از دل جامعه لبنان که حاضر است جان خویش را برای دفاع از سرزمینش و آرمان عدالت در طبق اخلاص بگذارد. این حقیقت، درباره سایر جنبشهای فلسطینی مثل حماس و جهاد اسلامی نیز صادق است. آنان ریشه در جریان مقاومت فلسطین دارند و به حکم ایمان و ضرورت دفاع از وطنشان در برابر اشغالگری میجنگند، نه به عنوان نیابتی جمهوری اسلامی.
پرسش اساسی این است چرا برخی رسانهها و دولتهای غربی و منطقهای، این جنبشها را به عنوان «نیروهای نیابتی» ایران معرفی میکنند؟ در پاسخ باید گفت چنین تبلیغی، ابزاری برای ایجاد بدبینی بین ملتها و همچنین تخریب چهره کشورهایی است که از مقاومت حمایت معنوی و سیاسی دارند. این تبلیغ در عین حال، تلاشی است برای پنهان ساختن انگیزههای حقیقی مقاومت در میان مسلمانان و حتی برخی ملتهای دیگر. اگر بپذیریم همه نیروهای مقاومت، به تحریک یا حمایت خارجی وابستهاند، ریشههای داخلی و مردمی این مقاومت نادیده گرفته میشود. در نتیجه، تحلیلگر عوامپسند یا رسانه مغرض با تکیه بر این روایت، جنبشی همچون حزبالله لبنان را دولتی مزدور جلوه میدهد و دستاوردها و پشتوانه مردمی آن را کماهمیت میداند. در حالی که اگر حقیقتا قرار بر نیابتی بودن نیروهای مقاومت بود، رژیم صهیونیستی و متحدانش باید تاکنون میتوانستند با فشار بر ایران، این مقاومت را متوقف کنند.
اما سالهاست که نبرد بین جریانهای مقاومت و اشغالگران ادامه دارد و این حقیقت آشکار شده که جنبشهایی مثل حماس، جهاد، حزبالله و انصارالله یمن، پیش از آنکه تابع بیرونی باشند، متکی به ظرفیتهای مردمی و اعتقادی خویشند. از منظر رهبران این جنبشها، اگر جمهوری اسلامی ایران هم فرضا از صحنه خارج شود، آنان همچنان بر عهد خود باقی خواهند ماند.
با دقت در ماهیت این گروهها، میتوان دید که مفاهیمی نظیر عزت، شرافت و آزادگی، بنیانهای فکری آنها را شکل دادهاند. اگر انصارالله در یمن ایستادگی میکند، علت آن است که مردم یمن، بویژه طبقه مستضعف، سالهاست از تجاوز خارجی و مداخله قدرتهای منطقهای و غربی رنج میبرند. آنان در این میان، خود را صاحب یک رسالت دینی و تاریخی میدانند؛ رسالتی که به آنان میگوید نباید زیر بار ظلم رفت. مردم عادی یمن که روزگاری با ابتداییترین امکانات به میدان میآمدند، اکنون به سمبلی برای مقاومت مبدل شدهاند. این پایداری، چیزی فراتر از دنبالهروی سیاسی از ایران است.
در عراق نیز ماجرا کمابیش مشابه است. حشدالشعبی یا نیروهای مردمی عراق، از دل مردم برخاستهاند تا با تروریسم تکفیری مبارزه کنند. هیچکس انکار نمیکند که کمکهای مستشاری جمهوری اسلامی توانسته بر کارآیی این نیروها بیفزاید اما موتور محرک اصلی، احساس وظیفه ملی و دینی است. هنگام حمله داعش، دولت رسمی عراق در برخی مناطق فروپاشیده و ناامیدی گسترده شده بود اما فتوای مرجعیت و عزم جوانان عراقی، صحنه را دگرگون کرد. آیا میتوان گفت این همه حماسه و جانفشانی، صرفا «نیابت از ایران» بوده است؟ روشن است که چنین تحلیلی، سادهلوحانه و بیپایه خواهد بود، چراکه مردمی که هویت و سرزمینشان در خطر بود، برای پاسداشت آن اقدام کردند. این همان مولفهای است که ما در سراسر منطقه نیز میبینیم.
حال، برای جمهوری اسلامی ایران، حضور این جریانهای مقاوم در منطقه، دستاوردی ارزشمند و همسو با «راهبرد» کلانش در قبال ایجاد توازن قوا در برابر قدرتهای سلطهگر و مستکبر بهشمار میرود. از همین رو، گاه رسانههای غربی یا رژیم صهیونیستی، از سر خصومت، تلاش میکنند تصویر این نیروها را به عنوان گروههای مزدور یا اجیرشده نشان دهند. در حقیقت، نادیده گرفتن انگیزههای دینی و مردمی مقاومت، بخشی از همان پروژهای است که میکوشد میان ملتهای منطقه تفرقه بیفکند و چهره اسلام سیاسی یا مقاومت اسلامی را مخدوش سازد. هدف این پروژه، تضعیف جریانهای عدالتطلب و ظلمستیز و جلوگیری از همگرایی منطقهای است؛ همگراییای که میتواند منافع قدرتهای سلطهگر را به چالش بکشد. به اینترتیب، برچسب «نیابتی بودن» ابزاری تبلیغاتی است تا با تخریب هویت معنوی و ایدئولوژیک این گروهها، آنان را صرفا بخشی از بازی قدرتهای دولتی جلوه دهد. حال آنکه اگر نگاهی دقیقتر به بستر تاریخی تولد و رشد این جریانها بیندازیم، درمییابیم که بسیج شدن مردمی در برابر ظلم، سالها پیش از آنکه از تهران حمایت یا حتی نامی از ایران برده شود، آغاز شده بود.
در مقام جمعبندی، میتوان گفت تعابیری چون «نیروهای نیابتی» برای گروههای مقاومت منطقه، روایت را دچار تحریف میکند. در این مسیر، دشمنان سعی کردهاند با انواع تحریمها و ایجاد فضای رعب و وحشت، این جریانها را از هم بگسلند اما روزبهروز شاهد آنیم که در کشورهای گوناگون، مردم آگاهتر میشوند و ایمان میآورند که مساله، صرفا منافع جغرافیایی یک کشور نیست، بلکه جدالی بین جبهه ظلم و جبهه عدالت است.
به این ترتیب، نیابتیهای خدا را باید درک درست از حقیقت مبارزه در منطقه دانست؛ حقیقتی که فراتر از مرزهای سیاسی، مردم را از هر رنگ و نژاد و زبانی به هم پیوند میدهد. ستم و تجاوز، آتشی است که اگر به خانه همسایه افتاد، دیر یا زود شعلههای آن دیگران را نیز دربرمیگیرد. از این رو، همبستگی میان ملتهای منطقه در برابر ستمگران، پدیدهای طبیعی و حتی ضروری است. این همبستگی از جنس دعوت قرآنی «امر به معروف و نهی از منکر» و یاری مظلوم است. پس باید با صراحت گفت: اینها نیابتیهای یک دولت نیستند؛ اینها نیابتیهای خدا هستند که در مسیر دفاع از کرامت انسانی و آرمان توحید و عدالت به پا خاستهاند.
ارسال به دوستان
حضور گسترده مردم در مراسم بزرگداشت ۹ دی
9 دی روز معیار
گروه سیاسی: دیروز یکشنبه 9 دی 1403 پانزدهمین سالگرد حماسه ماندگار 9 دی بود؛ حماسهای که در ابتدای زمستان 1388 رخ داد و به توهم فتنهگران درباره دروغ تقلب در انتخابات مهر باطل زد.
به گزارش «وطن امروز»، حضور میلیونی مردم در تهران نقطه اوج حماسه مردم ایران در روز 9 دی بود. در تهران میلیونها نفر از مردم انقلابی به خیابانها آمدند، علیه فتنهگران اصلاحطلب شعار دادند، انتقادات تند و صریحی خطاب به هاشمی رفسنجانی که تکیهگاه آن فتنه پرهزینه برای نظام بود مطرح کردند و در نهایت پیمان مجدد خود با رهبر انقلاب را فریاد زدند. برای کسانی که از نزدیک در جریان حوادث فتنه 88 بودند، نمودهای ضدانقلابی عناصر اصلی فتنه از جمله میرحسین موسوی و مهدی کروبی به وضوح نمودار شد. به عبارتی، آنان به گونهای رفتار کردند که ضدانقلاب برانداز رفتار میکردند. امثال هاشمیرفسنجانی و محمد خاتمی نیز عوامل اصلی زنده نگه داشتن این فتنه؛ تقویت اتهام تقلب در انتخابات و از همه مهمتر، تحریم مردمی بودند که ادعای این افراد درباره تقلب در انتخابات را باور کرده بودند. در واقع در جریان فتنه 88 به غیر از سران فتنه، امثال رفسنجانی و خاتمی نیز جامه اپوزیسیونی و براندازی به تن کرده بودند. در داخل ایران، جریان اصلاحطلبی تمام ظرفیت خود را پای این فتنه آورد. فتنهای که به صورت مستقیم توسط آمریکاییها حمایت میشد. بعدها هیلاری کلینتون اذعان کرد که آنها بر ناآرامیها در ایران دامن میزدند اما برای اینکه عناصر فتنه در ایران تحت فشار قرار نگیرند، عمده حمایتهای خود را ابراز نمیکردند. در کنار آمریکا و برخی کشورهای اروپایی، گروهها و گروهکهای تروریستی نیز به کمک فتنهگران آمدند. منافقین که از قبل در دفتر موسوی نفوذ کرده بودند، بخش عمدهای از عملیات روانی فتنه را در اختیار گرفته بودند. از هاشمیرفسنجانی و خاتمی تا مسعود رجوی در یک جبهه و سنگر در مقابل انقلاب و رهبری قرار گرفتند اما در نهایت این مردم بودند که تعیین کردند در کدام سمت خواهند ایستاد. 9 دی 1388 یک رفراندوم بزرگ در سراسر ایران بود؛ رفراندومی که نتیجهاش اعلام حمایت از رهبری و ابراز و اعلام برائت از امثال موسوی و کروبی و خاتمی و رفسنجانی بود. حالا هر ساله مردم در سراسر کشور سالروز این حماسه بزرگ را گرامی میدارند. روز گذشته پانزدهمین سالروز حماسه 9 دی در همه شهرهای ایران برگزار شد. در تهران نیز مراسم باشکوهی با حضور مردم پایتخت برگزار شد. مردمی که 15 سال قبل از میدان امام حسین تا حوالی میدان آزادی جمع شدند و در حمایت از رهبری و انقلاب و جمهوریت و صندوق رای حماسهسازی کرده بودند، دیروز در میدان امام حسین(ع) تهران جمع شدند.
شعار مراسم بزرگداشت ۹ دی «بصیرتافزایی» و «پاسداری از ارزشهای انقلاب اسلامی» بود. در این مراسم که از ساعت 15 برگزار شد، جمع گستردهای از مردم انقلابی، مسؤولان و شخصیتهای برجسته حضور داشتند. حضور آیتالله جاودان در این مراسم نیز از نکات قابل توجه بود.
حشمتالله قنبری که از سخنرانان این مراسم در میدان امام حسین تهران بود، گفت: سال ۸۸ بعد از انتخابات ریاستجمهوری مجموعهای از تعصبات، بداخلاقیها و لجاجتهای کور از ناحیه برخی افراد ذینفع در انتخابات زمینه مناسبی را برای ضربه زدن به حیات اسلامی مقدسات و ارزشهای انقلابی و اسلامی در اختیار دشمنان و بدخواهان کشور قرار داد. آنها بنا داشتند انتخابات را به یک انقلاب رنگین و مخملی تبدیل کنند و نظام جمهوری اسلامی را در ایران براندازی کنند. قنبری گفت: آن روزهای سخت گذشت و خاطرات تلخ و شیرینش برای ما باقی مانده است اما نکته مهم این است که فتنه هرگز از بین نمیرود. رنگ و رو و قالب و ساختار و سمت و سوی آن عوض میشود اما همیشه وجود دارد و همیشه به وجود میآید.
***
مقدمفر: باطلالسحر فتنه ۸۸ امام خامنهای بودند
دکتر حمیدرضا مقدمفر، مشاور فرهنگی و رسانهای فرمانده کل سپاه پاسداران در اجتماع مردم بجنورد سخنان خود را درباره حماسه 9 دی با 3 سوال مطرح و پیرامون پاسخ آن بحث کرد.
به گزارش تسنیم، وی در طرح سوال اول گفت: چه عواملی باعث شد فتنه 88 از تمام فتنههای گوناگون پس از پیروزی انقلاب که دشمن برای نظام اسلامی رقم زده، سختتر، مهمتر و خطیر باشد. این فتنه حتی از 8 سال دفاع مقدی هم خطیرتر بود، چرا که حمله صدام و جنگ 8 ساله نمیتوانست سرنوشت انقلاب اسلامی را به سمت سقوط بکشاند ولی این فتنه ظرفیت آن را داشت.
مقدمفر در پاسخ این سوال به 3 عامل اشاره کرد؛ عامل اول جنگ احزابی بود که دشمن فراهم آورد یعنی اجتماعی از آمریکا، انگلیس و دولتهای غربی تا منافقین، بهاییها، عبدالمالک ریگی و... یعنی تمام ظرفیتهای ضدانقلاب و مخالف دور هم جمع شدند تا کار را یکسره کنند.
این استاد دانشگاه عامل دوم را همزبانی و همراهی برخی مسؤولان بلندپایه نظام که سوابق عدیدهای در نظام داشتهاند دانست و گفت: جدای از آنان، آقایان موسوی و کروبی، کسانی که انتظار همراهی با متن اصیل انقلاب از آنان میرفت راه عوض کردند.
مقدمفر سومین عامل را بهکارگیری تمام عوامل و ظرفیت آنان در اختیار دشمن برای تمام کردن کار انقلاب دانست و گفت: ظرفیتهای رسانهای، امنیتی، اطلاعاتی، نفوذیها، دیپلماسی و ظرفیت سفارتخانهها همه یکجا به میدان آمدند.
مشاور فرهنگی و رسانهای فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سوال دوم را چنین عنوان کرد: چرا باید 9 دی را به عنوان الگوی تمامعیار برای صیانت از انقلاب و واکسینه کردن آن در نظر گرفت؟
وی در پاسخ به این سوال گفت: اصلیترین خنثیکننده و باطلالسحر فتنه 88 شخص مقام معظم رهبری بودند که با بصیرتافزایی در مردم، دشمن را مأیوس و ناامید کردند، در این شرایط اگر مردم یعنی امت از امام خود پیروی کنند، پیروزی در برابر دشمن قطعی است و اگر نشود مثل 25 سال خانهنشینی علی(ع) و انحراف است و سامری و گوسالهپرستی آنان را باید شاهد بود.
مشاور فرهنگی و رسانهای فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی افزود: 9 دی بیعت امت با امام و استحکام این الگوی همیشه پیروز بوده است، بنابراین باید آن را برای همیشه تاریخ حفظ کرد. کارشناس مسائل سیاسی در طرح سوال سوم گفت: راهبردهای دشمن در مقابل انقلاب اسلامی در شرایط کنونی کدام است؟
وی 3 راهبرد را از اولویتهای مسائل استراتژیک دشمن در مقابله با انقلاب اسلامی ذکر کرد و اذعان داشت: مقام معظم رهبری برای هر کدام راهحلی را تجویز کردند که باید از آن پیروی کرد.
مقدمفر راهبرد نخست را موضوع تحریم دانست که در ادوار مختلف توسط آمریکاییها شدیدتر شده است.
وی افزود: راهحل مقام معظم رهبری همان مستحکمسازی و مقاومسازی اقتصاد است که آن را اقتصاد مقاومتی نامیدهاند؛ ایشان با نامگذاری سال، چند سالی است که تاکید بر حل مباحث رفاهی و اقتصادی کشور دارند و خنثیسازی تحریمها با گسترش تولید، فعال کردن بخش خصوصی و دهها مورد که در ذیل اقتصاد مقاومتی تعریف کردهاند میسر است.
مقدمفر راهبرد دوم نظام سلطه را تخریب دانست و گفت: این همان جنگ رسانهای، جنگ روانی، جنگ ادراکی و جنگشناختی دشمن است که با حربههای، شایعه، دروغ و تکنیکهای پیشرفته جدید در حال انجام است.
کارشناس مسائل راهبردی افزود: راهحل این مساله همان جهاد تبیین است که مکرر حضرت آقا آن را بیان کردند.
مشاور فرهنگی و رسانهای فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی راهبرد سوم را تهدیدات امنیتی و نظامی و ایجاد رعب و وحشت و ناامیدسازی مطرح کرد و افزود: راهحل این مساله هم بازدارندگی فعال است.
ارسال به دوستان
جزئیات جدید حادثه شهادت سیدمجتبی شهیدی در بندر لنگه
انتحار در بندر
شامگاه شنبه خبری مبنی بر سوءقصد به چند نفر از ماموران پلیس در شهرستان بندرلنگه منتشر شد که اطلاعات اولیه حاکی از اقدامی تروریستی در مقابل فرماندهی انتظامی شهرستان بندرلنگه بود. روایت این حادثه اینگونه است که مقابل ساختمان پلیس اطلاعات که روبهروی ساختمان زندان بندرلنگه و در محدوده چهارراه نماز قرار دارد، یک عامل تروریستی خود را به نزدیکی خودروی حامل شهید سیدمجتبی شهیدی، رئیس پلیس اطلاعات بندرلنگه میرساند. به گزارش مهر، رئیس پلیس اطلاعات بندر لنگه ماشین را متوقف کرده و از ماشین پیاده میشود که با پیاده شدن وی عامل نزدیک شده به خودرو، اقدام به عملیات تروریستی میکند و سیدمجتبی شهیدی از ناحیه سر، صورت، گردن و سینه مورد اصابت ساچمههای انتحاری قرار گرفته و به شهادت میرسد. در صحنه این درگیری معاون پلیس اطلاعات بندرلنگه نیز حضور داشته که او نیز ناحیه سر و صورت آسیب میبیند و عامل تروریستی نیز در این حادثه کشته میشود. فؤاد مرادزاده، فرماندار بندر لنگه عملیات انتحاری شامگاه شنبه در بندرلنگه را تروریستی خواند و اظهار کرد: امروز (شنبه) در جوار یکی از مراکز پلیس بندرلنگه شاهد وقوع حادثه امنیتی بودیم که یک نفر از مدافعان امنیت کشور در آن به درجه رفیع شهادت نائل آمد. وی با بیان اینکه یک نفر نیز در این حادثه تروریستی مجروح شده است، افزود: عامل تروریستی به هلاکت رسیده است. مرکز اطلاعرسانی فرماندهی انتظامی استان هرمزگان نیز اعلام کرد: ساعتی پیش عامل انتحاری در اقدامی تروریستی خود را مقابل مقر انتظامی در شهرستان بندرلنگه منفجر کرد که بر اثر این حمله انتحاری فرد تروریست در دم به هلاکت رسید و یکی از کارکنان جان بر کف انتظامی شهرستان بندرلنگه دچار جراحت و به مرکز درمانی منتقل شد که به درجه رفیع شهادت نائل آمد. همچنین مجتبی قهرمانی، رئیس کل دادگستری هرمزگان با اعلام خبر شهادت سروان مجتبی شهیدی در بندرلنگه گفت: حال مامور همراه وی مساعد گزارش شده است. رئیس کل دادگستری هرمزگان تصریح کرد: فرد مهاجم در این حمله به هلاکت رسیده است. ارسال به دوستان
با افزایش قیمت دلار، نابرابری درآمدی بین ثروتمندان و دهکهای پایین بیشتر شده است
معادله ارز و شکاف طبقاتی
گروه اقتصادی: قیمت ارز در روزهای اخیر در بازار آزاد به کانال ۸۰ هزار تومان هم ورود کرد و نرخ ارز توافقی نیز به ۶۶ هزار تومان رسید. این مساله منجر به بروز نگرانیهایی در جامعه شد، چرا که انتظارات تورمی میتواند بیشترین فشار را به دهکهای پایین جامعه وارد کند که هنوز مستأجر هستند و باید در تهران بیش از ۵۰ درصد درآمد خود را به هزینههای مسکن اختصاص دهند و این مساله به شکاف طبقاتی در جامعه دامن میزند.
بر همین بنا میتوان گفت افزایش قیمت دلار میتواند تأثیرات قابل توجهی بر ضریب جینی و میزان نابرابری درآمدی داشته باشد. با افزایش قیمت دلار، هزینه واردات و تهیه کالاهای خارجی افزایش مییابد. این مساله میتواند به افزایش قیمت کالاها و خدمات در بازارهای داخلی منجر شود که افراد کمدرآمد را بیشتر تحت فشار قرار میدهد.
* تأثیرات افزایش قیمت دلار بر ضریب جینی
افزایش قیمت دلار منجر به تورم میشود، چرا که هزینه واردات کالاها و مواد اولیه افزایش مییابد. این تورم به نوبه خود نابرابری درآمدی را تشدید میکند، زیرا افراد با درآمدهای پایینتر قادر به پوشش هزینههای افزایش یافته نیستند. با افزایش قیمت دلار و تورم ناشی از آن، قدرت خرید مردم کاهش مییابد و افراد با درآمدهای پایینتر بیشترین آسیب را میبینند، چرا که معمولا درآمد ثابت دارند و نمیتوانند با افزایش هزینهها تطابق پیدا کنند.
بنابراین افزایش قیمت دلار میتواند به تشدید فاصله طبقاتی در جامعه منجر شود، چرا که افراد ثروتمند میتوانند از افزایش قیمت داراییها و سرمایهگذاریهای خود بهرهبرداری کنند، در حالی که افراد کمدرآمد بدون داراییهای قابل توجه تحت فشار قرار میگیرند.
حال با توجه به اینکه ضریب جینی معیاری از پراکندگی آماری در اقتصاد است که برای نشان دادن نابرابری درآمد یا ثروت در یک کشور یا هر گروه از مردم استفاده میشود، ضریب جینی شاخصی اقتصادی برای محاسبه توزیع ثروت در میان اقشار مختلف جامعه است.
ضریب جینی صفر (۰) بیانگر برابری کامل است، یعنی جایی که همه درآمد یا ثروت مساوی دارند. به عنوان مثال، اگر همه درآمد یکسانی داشته باشند، ضریب جینی صفر خواهد بود. در مقابل، ضریب جینی یک (۱) یا ۱۰۰ درصد بیانگر حداکثر نابرابری است. این حالت زمانی رخ میدهد که یک نفر کل درآمد یا ثروت را داشته باشد و بقیه هیچ چیز نداشته باشند.
دهه ۱۳۵۰، افزایش قیمت دلار و نوسانات ارزی به همراه تورم بالا، تأثیرات قابل توجهی بر ضریب جینی در ایران داشت. این روند نشاندهنده افزایش نابرابری و اختلاف درآمدی در آن دوره است. ضریب جینی در ایران از 0.4368 در سال ۱۳۴۸ به 0.502 در سال ۱۳۵۴ افزایش یافت و سپس تا سال ۱۳۵۷ با کاهش ۱۳ درصدی به 0.436 رسید. این تغییرات نشاندهنده تأثیرات مستقیم نوسانات ارزی و افزایش قیمت دلار بر نابرابری درآمدی در آن دوره است.
نقدینگی بر حسب اجزای تشکیلدهنده آن برابر است با مجموع پول و شبه پول. در این تعریف، پول برابر است با مجموع اسکناس و مسکوک در دست اشخاص و سپردههای دیداری و شبه پول شامل سپردههای غیردیداری نزد بانکها و موسسات اعتباری غیربانکی است. در بخش پول، منظور از سپردههای دیداری، سپردههای دیداری نزد بانکهای تجاری، تخصصی و غیردولتی و موسسات اعتباری غیربانکی است. در بخش شبه پول، منظور از سپردههای غیردیداری، مجموع سپردههای سرمایهگذاری کوتاهمدت، بلندمدت، قرضالحسنه پسانداز و سایر سپردههای غیردیداری است.
با توجه به اینکه بانکها نقش اساسی در رشد پایه پولی دارند، در شرایطی که تورم تحت تأثیر قیمت ارز روند فزایندهای پیدا میکند، برای اینکه بانکها بتوانند ارزش دارایی خود را تطابق دهند از این جریان برای رشد تورم استفاده میکنند. به همین دلیل عملا اثر تورمی نرخ ارز به مسکن و سایر کالاها کشیده میشود.
* نابرابری و ضریب جینی
اگر ضریب جینی در یک کشور بالا باشد، معمولا به عنوان شاخصی از بالا بودن اختلاف طبقاتی و نابرابری درآمدی در آن کشور شناخته میشود. برعکس، پایین بودن ضریب جینی نشاندهنده کم بودن اختلاف طبقاتی و نابرابری درآمدی است.
یکی از شاخصهای مهم برای سنجش توزیع درآمد، سهم ۱۰ درصد ثروتمندترین به ۱۰ درصد فقیرترین است. این شاخص بیانگر نسبت هزینه دهک دهم (ثروتمندترین) به دهک اول (فقیرترین) است. وقتی ارزش دلار بالا میرود تفاوتهای قابل توجهی در نسبت درآمدهای این ۲ دهک به وجود میآید که نشاندهنده بالاتر بودن اختلاف طبقاتی و نابرابری درآمدی است. به عبارت دیگر، دهک ثروتمند به واسطه دارایی زیادی که دارند با رشد دلار، ارزش دارایی آنها بالا میرود اما دهک پایین جامعه به دلیل اینکه عمدتا مستأجر هستند به دلیل رشد دلار، هزینههای آنها بالا میرود. بنابراین با رشد دلار عمدتا ضریب جینی به نفع ثروتمندان و به زیان دهکهای ضعیف افزایش مییابد.
تغییرات ضریب جینی نشاندهنده ارتباط معنادار این ۲ شاخص از یکدیگر است. برای نمونه شاخص سهم ۱۰درصد ثروتمندترین به ۱۰ درصد فقیرترین تحت تأثیر افزایش قیمت ارز از 19.5 در سال ۱۳۴۸ به بیش از 33.8 در سال ۱۳۵۴ افزایش یافته است. این افزایش بیش از ۷۳ درصدی نشاندهنده رشد نابرابری درآمدی و اختلاف طبقاتی در این دوره است.
کاهش ضریب جینی از سال ۱۳۵۴ به بعد تا سال ۱۳۵۷ رخ داد و بار دیگر به به 19.6 رسید. به این ترتیب، نسبت هزینه دهک دهم (ثروتمندترین) به دهک اول (فقیرترین) طی سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۴ در حال افزایش و طی سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ در حال کاهش بود.
این تغییرات نشاندهنده نوسانات زیاد در توزیع درآمد و نابرابری درآمدی در ایران در دهه ۱۳۵۰ است. این نوسانات میتواند به دلایلی همچون سیاستهای اقتصادی، تحولات اجتماعی و تغییرات جهانی مرتبط باشد. همانطور که از سال ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۹ ضریب جینی با روند افزایشی روبهرو شد و از حدود 0.386 سال ۱۳۹۵ به حدود 0.41 در سال ۱۳۹۹ رسید. در سال ۱۴۰۰، ضریب جینی کاهش یافت و به 0.40 رسید اما در سالهای ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲، ضریب جینی مجددا افزایش یافت و به حدود 0.43 در سال ۱۴۰۲ رسید.
مهمترین دلیل کاهش ضریب جینی در سال ۱۴۰۰ افزایش ۳۹ درصدی حقوق کارکنان و سیاست ثبات ارزی بود. در ادامه تغییر ارز ۴۲۰۰ تومانی و همچنین نوسانات ارز در بازار آزاد روی ضریب جینی تأثیر گذاشت. در مقطع کنونی دولت با جایگزین کردن ارز توافقی با ارز نیمایی، سیگنال تورم را صادر کرده است اما در مقابل در برابر افزایش حقوق و دستمزد متناسب با تورم مقاومت میکند. این مساله میتواند هزینه سفره دهکهای پایین جامعه را بالا ببرد، چرا که بر اساس تصمیم دولت، حدود ۲ هزار قلم کالا پیش از اینکه ارز نیمایی دریافت میکردند وارد بازار توافقی شدهاند.
از طرف دیگر قیمت ارز نیمایی از ۲۸,۵۰۰ تومان به ۳۸,۵۰۰ تومان رسیده که بیش از ۳۰ درصد رشد را تجربه میکند. این به معنای افزایش بیش از ۳۰درصدی قیمت برای کالاهایی است که دولت حمایت میکند. حالا کالاهایی که مشمول ارز توافقی هستند با توجه به اینکه از ارز ۴۲ هزار تومان به ارز ۶۶ هزار تومان رسیدهاند، حدود ۵۰ درصد افزایش قیمت در آنها رخ داده است. این یعنی تورم ۵۰ درصدی برای برخی کالاها بروز میکند. اگر به صورت میانگین در نظر گرفته شود سال آینده تورم در کشور حداقل ۴۰ درصد خواهد بود. این موضوع نشان میدهد متناسب با اتفاقاتی که در سالهای تورمی تجربه شده است، ضریب جینی سال آینده به بالای 0.40 میرسد و حتی احتمال اینکه به 0.45 میل کند وجود دارد. این مساله کاملا با وعده مسعود پزشکیان در دوران رقابتهای انتخاباتی برای کاهش فاصله دهکهای اجتماعی تناقض دارد.
ارسال به دوستان
نتیجه سکوت کرکننده سازمان ملل
فاجعه کمال عدوان
مهدی گرگانی: نظامیان اشغالگر صهیونیست صبح جمعه بعد از محاصره کامل بیمارستان کمال عدوان در بیتلاهیا در شمال غزه، آن را به آتش کشیدند و رئیس بیمارستان و دهها پرسنل کادر درمان را به بهانه حمایت از مقاومت حماس ربوده و با خود بردند. این جنایت، جدیدترین سکانس از وحشیگری صهیونیستها در نوار غزه بویژه در مناطق شمال این باریکه است.
جنگ رژیم صهیونیستی علیه زیرساختهای مدنی و مراکز بهداشتی ـ درمانی غزه از همان ابتدای جنگ آغاز شد که جنایت بیمارستان المعمدانی هولناکترین آن بود. اسرائیل درست 10 روز بعد از آغاز حملات ویرانگر خود به غزه، 17 اکتبر 2023 به مجروحان و آوارگان فلسطینی که در بیمارستان المعمدانی یا الاهلی غزه پناه گرفته بودند، حمله هوایی کرد. در این حمله بیش از ۵۰۰ غیرنظامی شهید شدند. برخی آمارها 800 تا 1000 کشته را نیز ذکر کردهاند. به گفته سخنگوی وزارت بهداشت فلسطین در غزه، بیشتر قربانیان زن و کودک بودند. رسانهها از این کشتار به نسلکشی، هلوکاست واقعی و جنایت جنگی تعبیر میکنند. بعد از این جنایت که با محکومیت شدید جامعه بینالمللی مواجه و به شکلگیری گسترده تظاهرات و تجمعات اعتراضی در سراسر جهان منجر شد، شاهد تداوم این جنایات ضدبشری از سوی اسرائیل هستیم. سوالی که اینجا مطرح میشود این است: اسناد و معاهدات حقوق بینالملل بشردوستانه که قدمت آنها از قدمت رژیم جعلی صهیونیستها هم بیشتر است، در ارتباط با جنایات رژیم در کجای معادلات جهانی قرار دارد؟ آیا اصلا چنین چیزی وجود دارد؟ یا همگی مردهاند؟
حقوق بینالملل بشردوستانه بخشی از حقوق بینالملل است که تعیینکننده قواعد حاکم بر روابط بین کشورهاست. حقوق بینالملل در موافقتنامههای بین دولتها (معاهدات یا کنوانسیونها) در قوانین عرفی شامل مجموعه اقدامات دولتهاست که به الزامآور بودن آنها باور دارند و در اصول کلی حقوق بینالملل آمده است. بخش عمدهای از حقوق بینالملل بشردوستانه در ۴ کنوانسیون ژنو ۱۹۴۹ مطرح شده که ریشه آن به دوران جنگ دوم جهانی بازمیگردد؛ زمانی که هنوز چیزی به نام اسرائیل وجود نداشت. وقوع جنایات جنگی گسترده و نقض فاحش حقوق بشر و جرائم ضدبشریت که به طور جدی صلح و امنیت بینالمللی را مورد تهدید قرار داده بود و از طرفی مصون ماندن عاملان این جنایتها از تعقیب و مجازات به جهت نقص یا عدم کفایت سیستم قضایی داخلی، جامعه بینالمللی را بر آن داشت...
برای تضمین اجرای کنوانسیونهای ژنو مراجع و محاکم قضایی بینالمللی را جهت تعقیب کیفری جنایات جنگی شکل دهد که اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی که از آن به اختصار با عنوان «اساسنامه رم» یاد میشود، متولد شد که تاکنون به جنایات ضدبشری زیادی ورود کرده است.
اگرچه دیوان بینالمللی کیفری و دیوان بینالمللی دادگستری به موضوع جنایات و نسلکشی اسرائیل در غزه ورود کرده و احکامی نیز صادر کرده اما این تلاشها تاکنون هیچگونه بازدارندگیای ایجاد نکرده است.
بخشی از این سهلانگاری به دلیل انفعال شورای امنیت سازمان ملل و مشخصا حمایتهای آمریکا از رژیم صهیونیستی و استفاده از حق وتو است، اگرنه شورای امنیت سازمان ملل تاکنون ۲ بار درباره یوگسلاوی سابق و روآندا به تشکیل دادگاه کیفری بینالمللی و محاکمه عوامل آن توسط دیوان اقدام کرده است که اتفاقا از آنها به عنوان ۲ اقدام مهم و موفق دیوان یاد میشود.
اما به جهت حمایت اعضای شورای امنیت از طرفین دعوی در مجامع بینالمللی، مثل همین حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی، اسناسنامه رم در بخشی از سند خود که مربوط به روابط و تعامل دیوان با شورای امنیت است آورده: «در جایی که دیوان بخواهد به جرائم مهم بینالمللی بویژه جرم تجاوز بپردازد، مقررات مربوط به منشور ملل متحد درباره اختیارات شورای امنیت ممکن است نادیده گرفته شود». بر اساس این بند، دیوان کیفری بینالمللی میتواند بدون نظر شورای امنیت دادگاهی را برای محاکمه سران رژیم صهیونیستی بر اساس شواهد مربوط با نسلکشی و جنایت علیه بشریت تشکیل دهد.
مماشات سازمان ملل و عدم اتخاذ مواضع و اقدامات قاطع علیه این رژیم در نهادهای وابسته به این سازمان از دلایل اصلی ترغیب صهیونیستها به اعمال اقدامات وقیحانهتر در غزه است و آن را به یک چک سفید برای تداوم جنایات این رژیم تبدیل کرده است.
روز جمعه رژیم صهیونیستی در حالی به فرودگاه صنعا در یمن حمله کرد که یک هیات از مقامات سازمان بهداشت جهانی از جمله پروفسور «تدروس آدهانوم» مدیرکل این سازمان در فرودگاه حضور داشتند که این حملات منجر به مجروح شدن یکی از کارکنان وابسته به این تیم شد. با این حال شاهد موضع قاطعانهای از سوی همین مقام ارشد سازمان ملل که از نزدیک شاهد حمله رژیم صهیونیستی به تاسیسات مدنی و غیرنظامی بود، نیستیم.
آدهانوم یک روز بعد از این حمله گفت: «حمله به غیرنظامیان و امدادگران در هرجایی باید متوقف شود». او حتی حاضر نشد اسمی از رژیم صهیونیستی که این حمله را مرتکب شده است بیاورد. چنین مواضع محتاطانهای قطعا صهیونیستها را به اقدامات جنایتکارانه بیشتر ترغیب خواهد کرد.
اگر بعد از جنایت بیمارستان المعمدانی، حملات مکرر به سایر بیمارستانها و مراکز درمانی غزه و حمله به امدادگران و کشتار صدها نفر از آنها، سازمان ملل تصمیمات محکمتری مثل تعلیق این رژیم از حضور در مجمع عمومی سازمان ملل و محروم کردن آن از حضور در نشستهای شورای امنیت و سایر نهادهای سازمان ملل میگرفت، امروز شاهد فاجعه بیمارستان کمال عدوان نبودیم.
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
قانونگذاری در فضای مجازی حفظ امنیت در دنیای بیمرز دیجیتال
با مجازی چه کنیم؟
ماجرای رفع فیلترها و کودکآزارهای توئیتر و تلگرام
مهرداد احمدی: فضای مجازی، جایی است که مرزها محو میشوند و آسمان بیکران اطلاعات، انسانها را از سراسر جهان به یکدیگر پیوند میدهد. این محیط، همچون شمشیری دولبه، فرصتهای شگفتانگیزی برای پیشرفت، تبادل دانش و ارتباط فراهم کرده اما در عین حال بستری برای شکلگیری جرائم جدید و سوءاستفاده از آزادیهای فردی نیز شده است. امروز تقریباً هیچ کشوری را نمیتوان یافت که نسبت به فعالیتهای مجرمانه در شبکههای اجتماعی بیتفاوت باشد. در حقیقت، قوانین و مقررات فضای مجازی در سراسر دنیا همچون سدهایی محکم طراحی شدهاند تا این دریای توفانی را به سوی آرامش و امنیت هدایت کنند.
شبکههای اجتماعی غربی از فیسبوک و اینستاگرام گرفته تا ایکس، ابتدا با شعار «ارتباط جهانی» و «آزادی بیان» پا به میدان گذاشتند اما اکنون این ابزارها بسان کاروانهای استعماری قرن بیستم عمل میکنند که با هدف گسترش نفوذ فرهنگی و اقتصادی، مرزهای دیجیتال کشورها را درنوردیدهاند. این پلتفرمها نهتنها به محملی برای انتشار اخبار جعلی و تحریک به خشونت تبدیل شدهاند، بلکه با الگوریتمهای پیچیده خود، از روانشناسی جوامع سوءاستفاده میکنند. استعاره مناسب برای این شبکهها شاید این باشد: باغهای زیبایی که پس دیوارهای بلندشان، مینهای خطرناک جاگذاری شده است. در بسیاری موارد، قدرتهای بزرگ از همین شبکهها برای تسلط بر افکار عمومی استفاده میکنند. دستکاری دادهها، سرقت اطلاعات کاربران و القای فرهنگی خاص از جمله روشهایی است که این پلتفرمها برای پیشبرد اهداف خود به کار میگیرند. برای نمونه، ماجرای افشاگریهای «ادوارد اسنودن» نشان داد چگونه شبکههای اجتماعی غربی، در همکاری با سازمانهای امنیتی، حریم خصوصی کاربران را نقض میکنند. با این حال، جوامع غربی قوانین سختگیرانهای برای کنترل فعالیتهای مجرمانه در این شبکهها وضع کردهاند اما آیا کشورهای دیگر نیز توانستهاند به همین اندازه از حقوق شهروندان خود دفاع کنند؟ تعریف جرم در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به طور کلی شامل هرگونه فعالیتی است که امنیت فردی یا اجتماعی را تهدید کند. از کلاهبرداری مالی و سرقت هویت گرفته تا نشر اکاذیب، تشویش اذهان عمومی و حتی تبلیغ خشونت یا محتوای غیراخلاقی، تمام این موارد در زمره جرائم فضای مجازی قرار میگیرد. برای مثال، در ایالات متحده آمریکا قانون «ارتباطات نجیبانه» (Communications Decency Act) تلاش کرده محدودیتهایی برای انتشار محتوا در فضای مجازی اعمال کند. همچنین قوانین مربوط به «حفظ کودکان در فضای آنلاین» (COPPA) به طور خاص برای محافظت از کودکان در برابر محتوای مضر و سوءاستفاده جنسی تدوین شده است. در اروپا، مقررات عمومی حفاظت از دادهها (GDPR) نمونهای برجسته از تلاشهای کشورهای اروپایی برای کنترل فضای مجازی و حفظ حریم خصوصی کاربران است. این قوانین نشان میدهد جرم در فضای مجازی نهتنها یک تهدید واقعی، بلکه مسألهای بینالمللی است که نیازمند پاسخهای قانونی و اجرایی است.
در ایران نیز فضای مجازی به پدیدهای اجتنابناپذیر در زندگی روزمره تبدیل شده است اما آیا زیرساختهای قانونی کشور برای مقابله با جرائم مجازی کافی است؟ پاسخ این سوال نیازمند تأملی حدی است. از یک سو، ایران با تهدیداتی نظیر سوءاستفاده از کودکان، ترویج خشونت، انتشار اخبار جعلی و تبلیغات گمراهکننده مواجه است و از سوی دیگر، نبود قوانین جامع و دقیق باعث شده این تهدیدات به سرعت رشد کند.
برای مثال در حوزه کودکان، شبکههای اجتماعی به بستری برای سوءاستفادههای جنسی و روانی تبدیل شدهاند. کودکآزاری که روزگاری در محیطهای فیزیکی محدود بود، اکنون در فضای مجازی ابعادی جهانی یافته است. پلتفرمهایی که به ظاهر برای سرگرمی طراحی شدهاند، به ابزاری برای شکارچیان دیجیتال بدل شدهاند. در چنین شرایطی، نبود قوانینی شفاف و سختگیرانه، کودکان را در برابر آسیبهای جدی قرار میدهد.
گرانفروشی، تبلیغات دروغین و کلاهبرداریهای مالی از دیگر معضلات شبکههای اجتماعی در ایران است. بسیاری از فروشندگان در این پلتفرمها، بدون رعایت قوانین تجارت الکترونیک، کالاها و خدمات خود را به قیمتهایی غیرمنصفانه عرضه میکنند. تبلیغات دروغین که گاه با وعدههای وسوسهانگیز همراه است، مصرفکنندگان را فریب میدهد و اعتماد عمومی را خدشهدار میکند. آیا وقت آن نرسیده قوانین مشخصی برای نظارت بر فعالیتهای اقتصادی در فضای مجازی تدوین شود؟
همچنین تبلیغ و ترویج خشونت و محتوای غیر انسانی در شبکههای اجتماعی مسألهای است که تأثیرات روانی و اجتماعی عمیقی بر جامعه میگذارد. این پدیده، همچون آتش زیر خاکستر، آرامآرام امنیت روانی جامعه را تهدید میکند. از چالشهای خطرناک نوجوانان گرفته تا محتوای تفرقهافکنانه، همه و همه نشان از ضرورت اقدام فوری در این حوزه دارد.
برای ایجاد تعادل میان آزادی بیان و حفظ امنیت روانی و اجتماعی، تدوین قوانینی جامع و شفاف ضروری است. برخی از راهکارهای پیشنهادی در این زمینه عبارت است از:
1- تعریف جرائم مشخص در فضای مجازی: لازم است جرائمی مانند کودکآزاری، تبلیغ خشونت، ترویج فحشا، نشر اکاذیب و گرانفروشی به طور دقیق تعریف شود تا هیچگونه ابهامی در اجرای قانون وجود نداشته باشد.
۲- ایجاد سازمانهای نظارتی مستقل: همانگونه که در حوزههای دیگر، نهادهای نظارتی وجود دارند، فضای مجازی نیز نیازمند سازمانهای تخصصی برای نظارت و رسیدگی به جرائم است.
۳- آموزش عمومی: آموزش کاربران درباره خطرات فضای مجازی و حقوق قانونی آنان میتواند به کاهش آسیبها کمک کند. آگاهیبخشی درباره شناسایی محتوای جعلی و کلاهبرداریهای آنلاین ضروری است.
۴- توسعه زیرساختهای فنی: استفاده از هوش مصنوعی و ابزارهای پیشرفته برای شناسایی محتوای مجرمانه و جلوگیری از انتشار آن، یکی از مؤثرترین راهکارها برای کنترل فضای مجازی است.
فضای مجازی، همچون رودخانهای پرخروش است که اگرچه میتواند مزارع توسعه و پیشرفت را آبیاری کند اما در صورت بیتوجهی به مهار آن، به سیلابی ویرانگر تبدیل خواهد شد. همانگونه که کشورها در سراسر دنیا برای کنترل این رودخانه قوانین و سدهایی طراحی کردهاند، ایران نیز باید با قانونگذاری دقیق و جامع، امنیت روانی و اجتماعی جامعه را تضمین کند. کودکآزاری، تبلیغ و ترویج فحشا، گرانفروشی، دروغپراکنی و تبلیغ خشونت نباید در فضای مجازی جایی داشته باشد. قانونگذاری در فضای مجازی، نه محدودیتی بر آزادی، بلکه حفاظی است برای حفظ امنیت و آرامش جامعه. این مسیر هر چند دشوار اما گامی ضروری برای حفاظت از ارزشهای انسانی و اجتماعی است، چرا که دنیای دیجیتال، آیندهای است که همه ما در آن شریک خواهیم بود.
فضای مجازی در دنیای امروز به نقطه تلاقی آزادی و چالش تبدیل شده است. اگرچه این فضا فرصتی بینظیر برای ارتباطات جهانی، تبادل اطلاعات و رشد اقتصادی فراهم کرده است اما همزمان بستری برای ایجاد جرائم جدید و تهدیدات پیچیده شده است. همانگونه که در جهان فیزیکی قوانین و مقررات برای نظمبخشی ضروری است، در دنیای مجازی نیز وجود چارچوبهای قانونی برای حفظ امنیت روانی و اجتماعی اجتنابناپذیر است.
اما قانونگذاری در فضای مجازی چطور باید شکل بگیرد؟ آیا کشورهای مختلف توانستهاند با چالشهای این حوزه مقابله کنند؟ و مهمتر از آن، ایران چگونه میتواند از این تجارب برای تنظیم قوانین بومی بهرهمند شود؟
در قرن بیستویکم، شبکههای اجتماعی همچون «شریانهای حیاتی» در زندگی انسانها عمل میکنند. اما آیا این ابزارها به همان اندازه که مفید هستند، خطرناک نیستند؟
شبکههای اجتماعی غربی مانند اینستاگرام، فیسبوک و ایکس، به ظاهر برای گسترش آزادی بیان طراحی شدهاند اما الگوریتمهای آنها نشان میدهد هدف اصلی چیز دیگری است. برای مثال، این شبکهها محتوای خاصی را بیشتر از سایر محتواها نمایش میدهند تا ارزشهای فرهنگی خاصی را بر جوامع تحمیل کنند.
نمونه بارز این نفوذ، محتوای تبلیغاتی است که کاربران را به مصرفگرایی افراطی سوق میدهد. تبلیغاتی که مدام بر استانداردهای زیبایی غربی، مصرف بیرویه یا سبک زندگی خاص تأکید دارد، نوعی استعمار نرم به شمار میآید.
افشاگریهایی مانند ماجرای «کمبریج آنالیتیکا» نشان داد چگونه اطلاعات میلیونها کاربر بدون رضایت آنها جمعآوری شد و در انتخابات بزرگ مانند برگزیت و ریاستجمهوری آمریکا استفاده شد. این رویدادها ثابت میکند شبکههای اجتماعی میتوانند به ابزارهایی برای استثمار دیجیتال تبدیل شوند.
فضای مجازی همچون جنگلی بیمرز است که در آن، فرصتها و تهدیدات در کنار هم زندگی میکنند. از جرائم اقتصادی گرفته تا آسیبهای روانی، تهدیداتی هستند که به بخشی جداییناپذیر از زندگی دیجیتال تبدیل شدهاند.
خشونت در فضای مجازی، از تهدیدهای زبانی گرفته تا ترویج تروریسم، یکی دیگر از چالشهای بزرگ است. گروههای افراطی از این فضا برای جذب اعضا، برنامهریزی حملات و گسترش پیامهای خود استفاده میکنند. این مساله، امنیت ملی کشورها را تهدید میکند و نیازمند پاسخهای جدی است.
در ایران و بسیاری از کشورها، کلاهبرداریهای مالی در فضای مجازی به سرعت در حال افزایش است. برای مثال، تبلیغات دروغین فروش کالا یا ارائه خدمات جعلی در شبکههای اجتماعی، نهتنها به اقتصاد آسیب میزند، بلکه اعتماد عمومی را نیز کاهش میدهد.
برای مقابله با این چالشها، کشورهای مختلف قوانین و مقرراتی برای فضای مجازی طراحی کردهاند. نگاهی به این تجارب میتواند راهنمایی برای ایران باشد.
چین یکی از کشورهایی است که توانسته کنترل شدیدی بر فضای مجازی اعمال کند. از ایجاد «دیوار آتش بزرگ» برای محدود کردن دسترسی به وبسایتهای خارجی گرفته تا جایگزینی شبکههای اجتماعی داخلی مانند ویچت، این کشور با رویکردی سختگیرانه امنیت سایبری خود را تضمین کرده است.
اتحادیه اروپا با تصویب مقررات GDPR توانسته از حقوق کاربران در برابر سوءاستفادههای شرکتی محافظت کند. این قوانین شرکتها را موظف میکند اطلاعات شخصی کاربران را تنها با رضایت آنها جمعآوری و استفاده کنند.
روسیه نیز با ایجاد قوانین خاص، دسترسی به برخی پلتفرمهای خارجی را محدود کرده و بر محتوای آنلاین نظارت کامل دارد. هدف اصلی این قوانین، حفاظت از امنیت ملی در برابر نفوذ خارجی است.
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|