گفتوگوی «وطن امروز» با حجتالاسلام احمد اولیایی درباره مناسک دینی به بهانه ایام پیادهروی اربعیندیالکتیک مناسک و رشد دینداری
دیالکتیک مناسک و رشد دینداری
نمود دینداری در مناسک بیشتر است

سخن در باب رابطه مناسک و دینداری چند سالی است مورد توجه جامعهشناسان دین قرار گرفته است. برخی بر این باورند فربه شدن مناسک در سالهای اخیر تاثیر چندانی بر افزایش سطح دینداری افراد نداشته و با یک ارزیابی یکسویه در پی نقد مناسک جدید برآمدهاند. به عبارت دیگر اینگونه استدلال میشود که در پژوهشها آمده فضیلتهای اخلاقی در جامعه کاهش یافته، در یکسری پژوهشها هم آمده که شرکت در مناسک جمعی یا مناسک دینی افزایش یافته، پس افزایش مناسک منجر به رشد فضیلتهای اخلاقی نشده است! سوال این است که اساسا میتوان رابطه یکسویه و معناداری میان افزایش اقبال به مناسک و مثلا کاهش سطح دینداری برقرار کرد؟ برای بررسی این موضوع سراغ احمد اولیایی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ رفتیم.
* * *
* به عنوان سرآغاز بحث بفرمایید اساسا نسبتی بین شرکت در مناسک (مراد ما در این مصاحبه از مناسک مربوط به عزاداری سیدالشهدا و مراسم اربعین، زیارت، اعتکاف، مراسم احیا و مواردی از این دست است) و رشد فضیلتهای اخلاقی وجود دارد و ما باید از مناسک چنین انتظاری داشته باشیم؟ چون با وجود چشمگیر بودن شرکت مردم در مناسک گویا وضعیت مناسبی در مولفههایی نظیر صداقت، اعتماد، خیرخواهی و... در ایران وجود ندارد. چرا شرکت در مناسک به رشد این فضیلتها منجر نشده است؟
در این باره باید به چند نکته توجه کرد.
نکته اول: مناسک خودش بخشی از دینداری و دین است، نه همه آن. به عبارتی نباید فهم از دینداری مردم را به مناسک و آثار آن تقلیل دهیم. مناسک هم جزئی از ابعاد و قالبهای مختلف دینداری است که در جامعه دیده میشود.
نکته دوم: قطعا میان بخشهای مختلف دین و دینداری ارتباط وجود دارد اما لزوما اینطور نیست که همیشه اثر یکی بر افزایش یا کاهش بخش دیگر، قابل احصا باشد. این امر باید در زمینه خودش بررسی شود، به این معنا که به جای آنکه ما این سوال را مطرح کنیم که آیا مناسک منجر به رشد فضیلتهای اخلاقی میشود یا کاهش آن، یعنی رابطه X و Y را در مجموعه درون دین یا دینداری مطرح کنیم، باید اینگونه سوال را طرح کرد که آثار مناسک چیست؟ آسیبهای مناسک چیست؟ یعنی خود مناسک آنقدر مهم و وسیع است که به تنهایی بررسی شود. این سوال منطقیتر از این است که ما بخواهیم به دنبال اثر یکی بر دیگری بگردیم، زیرا همیشه نمیتوان این اثر را اثبات کرد، چه اثر افزایشی و چه کاهشی باشد.
نکته سوم: مناسک میتواند خود، خروجی دین و دینداری باشد. یعنی سوال را اینگونه مطرح کنیم که مناسک فرد دیندار، بیشتر خواهد بود یا کمتر؟ نه اینکه بخواهیم دوباره مناسک را به عنوان یک کل قوی در نظر گرفته و سپس ببینیم آثار آن بر فضیلتهای اخلاقی کم یا زیاد میشود.
نکته چهارم: اینکه اساسا اثرسنجی کار بسیار دشواری است. در بحث ما سوال این است: آیا مناسک منجر به رشد فضیلتهای اخلاقی میشود؟ برای پاسخ به این سوال طبیعتا باید اثر مناسک را بسنجیم اما اثرسنجی کار بسیار دشواری است. به طور مثال 1000 نفر در یک مناسکی شرکت کردهاند، حال میخواهیم دریابیم این مناسک مشخصا روی رشد فضیلتهای اخلاقی آنها تاثیر داشته است یا خیر. چگونه میتوان این را فهمید؟
اگر تعداد اندکی باشند و در یک آزمایشگاه موقت ایزوله شوند و تمام عوامل موثر دیگر کنترل شود و یک تکعامل به عنوان مناسک وجود داشته باشد و یک متغیر به نام رشد فضیلتهای اخلاقی، در آن صورت شاید بتوان اثر رشد مناسک بر فضیلتها را سنجید اما اینکه بخواهید با یک پیمایش، فرا تحقیق، فراپژوهش یا فراتحلیل، رابطه میان این دو را کشف کنید، کار دشواری است. برخی اینگونه استدلال میکنند که در پژوهشها آمده فضیلتهای اخلاقی در جامعه کاهش یافته، در یکسری پژوهشها هم آمده شرکت در مناسک جمعی یا مناسک دینی افزایش یافته، پس افزایش مناسک منجر به رشد فضیلتهای اخلاقی نشده است! اینگونه نتیجهگیری و اثرسنجی کاملا اشتباه است، زیرا شما نمیتوانید در یک کیس واحد، در یک مورد پژوهش واحد و یک انسان دیندار، مشخصا به این نتیجه برسید که افزایش مناسک در او موجب کاهش رشد اخلاقی شده است. در حالی که ممکن است رشد یا کاهش فضیلتهای اخلاقی او حاصل متغیرهای مختلف دیگری باشد. این معضل اثرسنجی فقط در بحث مناسک و دینداری نیست. اساسا اثرسنجی فرهنگی در ایران امروز و در جهان با یک معضل بزرگ روبهرو است.
شما یک سریال 30 قسمتی با هدف کاهش آمار طلاق میسازید و هدف هم کاهش آمار طلاق است. بعد از اینکه 30 قسمت سریال تمام میشود، یک پژوهش در کشور انجام میشود و نتیجه آن کاهش 2 درصدی آمار طلاق در کشور است؛ آیا میتوان آمار حاصل از این پژوهش را به آن سریال منتسب کرد؟ خیر! نمیتوان گفت سریال من منجر به کاهش آمار طلاق شده است. تنها کاری که میتوان کرد این است که با یک پیمایش تلفنی یا پیامکی و... تعداد مخاطبان خود را کشف کنید. به عنوان مثال 80 درصد مردم این سریال را دیدهاند اما آیا آن پیام اصلی را دریافت کردهاند؟ آیا عدم اقدامشان برای طلاق حاصل این سریال است؟ این اثرها را نمیتوان سنجید. تنها برای این کار یک راه وجود دارد و آن اینکه بتوان جامعه مورد پژوهش را ایزوله کرد که با توجه مقدورات و معذورات و هزینههای آن تقریبا غیرممکن است. در روانشناسی غربی برای دستیابی به تعمیم گزارهها و توصیهها، بعضا این کار را میکنند تا به نتیجه درستی برسند.
با این حال، قطعا میتوان از مناسک این انتظار را داشت که به رشد اخلاقی کمک کند. یعنی مناسک دینی اگر بتواند به رشد فضیلتهای اخلاقی کمک کند، قطعا به سمت مطلوبیت در حرکت است. مناسکی که به رشد فضیلتهای اخلاقی منجر شده، مناسک کاملتری است، چرا که بخشی از دینداری که مناسک است، به توسعه و رشد بخش دیگر کمک کرده و این نگاه منظومهای و سیستمی به دینداری خواهد بود که میتواند هر بخشی، بخش دیگر کمک کند یا آن را یدک بکشد یا به پیشرفت آن منجر شود.
همان که درباره نماز وجود دارد؛ «تنهی عن الفحشا و المنکر»؛ یعنی نماز به عنوان یکی از بخشهای دینداری و دین به بخش دیگر کمک، آن را همراهی و کنترل میکند، لذا قطعا میتوان این انتظار را از مناسک داشته باشیم اما برعکس آن به این معنا که هر جا رشد اخلاقی کاهش یافته و مناسک افزایش داشته، اینکه بتوان رابطهای میان آن برقرار کرد، شاید درباره یک فرد قابل تامل باشد اما درباره کل جامعه که نمیتوانیم بگوییم تمام کسانی که در مناسک بودهاند، رشد فضیلتهای اخلاقی آنها کاهش یافته است، اساسا نمیتوان این رابطه را مورد بررسی قرار داد.
* در سالهای اخیر بر اساس پایشها با وجود اینکه تغییر محسوسی در اعتقادات و باورها نداشتهایم اما گویا شکل عمل به دینداری تغییر یافته به طوری که تقید به شرعیات و فرایض کمرنگ شده و به جای آن مناسک برجسته شده و به متن آمده است. به طور کلی جستوجو برای امر معنوی در دنیا نیز افزایش یافته است و در ایران نیز این بعد همیشه برجسته بوده که در قالب عواطف دینی یا تجربههای دینی مانند زیارت و... بروز و ظهور مییابد. این تغییر رویکرد از چه حیثی است و چه دلایل اجتماعی و فرهنگی دارد؟
در مورد این موضوع که اساسا چرا تقید به شرعیات و اعمال و واجبات کمتر شده است و ظاهرا پیمایشها هم مخصوصا آن 4 موج نگرشسنجی و سنجشهای دینداری اینگونه نشان میدهد، باید این مساله را در زمینه فرهنگی تفسیر و تبیین کنیم.
باید بازگردیم به این پرسش که الان در چه شرایط فرهنگی هستیم؟ بعضی افراد میگویند ما از مدرنیسم عبور کردهایم و وارد پستمدرنیسم شدهایم و پستمدرنیسم هم شاخصههای خودش را دارد. یکی از این شاخصههای فرهنگ امروز چیست؟ فارغ از اینکه ما این فرهنگ را مدرن یا پست مدرن بنامیم – نمیخواهم وارد لغات دقیق فلسفی و مکتبی شوم- بحث سر این است که میتوان شاخصهها را حس کرد. به طور مثال در پستمدرن با یکی از شاخصههایی که روبهرو هستیم، افول فراروایتها و افول روایتهای اعظم و Meta Narrative است. یک زمانی دین و علم فراروایت بودند. مثلا وقتی 2 جوان یا نوجوان با هم گفتوگو میکردند و بعد میگفتند دین این موضوع را گفته، پذیرشی وجود داشت، یا میگفتند علم به این سمت حرکت کرده است، پذیرشی وجود داشت اما در شرایط پستمدرن این فراروایتها دچار افول میشود و یک خودعالمپنداری حاکم میشود که حاصل فضای مجازی و بمباران دیتا میتواند باشد که فرد به علت حضور در شبکههای اجتماعی و دریافت دادههای مختلف در طول روز به یک احساس خودعالمپنداری دست مییابد و اساسا مراجعه او به گروههای مرجع و رفرنسگروپها کم میشود و فراروایتها را هم کنار میگذارد. لذا آنچه خود میپسندد و آنچه خودش درست میداند، آنچه معنای آن را میفهمد، آنچه در لحظه بیشتر با آن لذت میبرد، برایش مهم میشود.
لذا طبیعی است بخشی از اعمال مانند نماز صبح کمرنگ شود. ممکن است فرد معنای مناجات با خدا را راحت بفهمد اما معنای اینکه باید سحر بلند شود 2 رکعت خاص در قالب نماز صبح بخواند را متوجه نشود یا با آن راحت نباشد و چون فراروایتها را هم قبول ندارد، آن را نمیپذیرد. حال بگوییم فلان مرجع تقلید گفته است یا دین فرموده است، در او تأثیر ندارد. بنا به شرایط فرهنگی و عدم رجوع و عدم پرسشگری و افول فراروایتها، نسل امروز کلمه واجب - نه به معنای شرعی آن بلکه به معنای الزامآوری- را دوست ندارد و نمیپذیرد.
حال در مناسک اتفاقا برعکس است. توجه فرد به مناسک با این فرهنگ همخوانی دارد، زیرا یک حضور را تجربه میکند و در لحظه برای او لذتبخش است و در اصطلاح عرفی حال میکند. در شرایط فرهنگی پستمدرن این حال کردن در لحظه، بسیار با مناسک همخوانی دارد و این موضوع فرد را به آن سمت میکشاند، در حالی که تقید به شرعیات، همان طور که از کلمهاش مشخص است، قید و بند دارد، روش دارد، قالب خاص دارد، تخطیناپذیر است در قالب و مدلش. این قید و بند با شرایط فرهنگی که عرض شد غالب شده، همخوانی ندارد.
مساله دیگری که در عرصه فرهنگ امروز باید به آن توجه کنیم تا علل عدم تقید به شرعیات یا کم شدن تقید به شرعیات برایمان محسوس شود، ویژگی دیگری از شرایط پستمدرن یعنی تعدد قالب و اولویت قالب بر محتواست.
در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به شما میگویند مهم نیست چه مطلبی را نشر میدهید، اگر متن میخواهید، توئیتر را به شما میدهیم، اگر میخواهید عکس یا فیلم منتشر کنید، به شما اینستاگرام میدهیم، اگر میخواهید گفتوگو کنید واتساپ و تلگرام میدهیم، اگر میخواهی صوت بگذاری کلابهاوس میدهیم. برای قالبهای مختلف شما را راضی نگه میدارند. حال اینکه چه محتوایی را نشر دهید، اولویت ندارد، لذا مخاطب دچار افول محتوایی میشود و این برای فرهنگ امروز دارای اهمیت نیست. همین فرهنگ در میان مردم دیده میشود و اثرات خود را میگذارد.
مناسک تعدد قالب دارد، زمانی که پیادهروی اربعین رفته باشید، این تفاوت قالبی با اعمال واجب شرعی را کاملا حس میکنید. به این معنی که راه میروید، در صورت دلخواه میخوابید، استراحت میکنید، با دوستان میخندید، هوای تازه استشمام میکنید و... لذا قالب متفاوت است.
هر مناسک دیگری را که در نظر بگیرید، از نظر تنوع قالبی دارای تنوع و تعدد است اما تقیدات شرعی چیز ثابتی است با قدمت 1400 ساله که فرد باید به آن مقید باشد. به طور مثال نماز صبح 2 رکعت است و در نهایت بتوانید ذکر رکوع و سجود را دوبار بگویید ولی تنوع قالبی وجود ندارد.
حال فردی را در نظر بگیرید که در زیست سایبری امروز و تحت اشراف شبکههای اجتماعی رشد میکند، این نسل اساسا به تعدد قالب بیشتر علاقهمند است و الزام به یک قالب و قید را نمیپسندد. علاقهمند است بازی کند و تفاوت برایش ایجاد شود. شاید فرد ملتفت به این علاقه نباشد اما شرایط زیست فرهنگی، انسان را به این سمت حرکت میدهد. در بررسی علاقهمندی به مناسک و کمتر شدن الزام به تقیدات شرعی - بر فرض اثباتش در پژوهشها - باید به این نکته فرهنگی هم توجه کرد.
* آیا تغییر این روند (اشاره شده در سوال قبلی؛ کاهش تقید به شرعیات و برجسته شدن مناسک) را میتوان دلیلی بر نبود نمود دینداری در زندگی روزمره تلقی کرد؟
این نتیجه را نمیتوان گرفت. البته کاهش تقید به شرعیات قطعا دلیل کاهش دینداری یا ضعف در دینداری است اما نمود دینداری اتفاقا در مناسک بیشتر است.
به این معنی که مناسک ظاهر و وجهه جامعه دینی را بیشتر متبلور میکند اما لزوما مجموع اینها به معنای کاهش نیست، بلکه با توجه به اینکه دین سیستمی است و متشکل از قالبها و اجزای مختلف است که باهم ارتباط دارند، شما باید مجموعا دینداری را ببینید.
ما مفاهیمی در دینداری یا دین داریم که در تاریخ هم میتوان آن را یافت. به طور مثال زمانی که روایت حضرت حر را برای مردم تعریف میکنید که در تاریخ هم اثبات شده است، از چه مدل دینداری صحبت میکنید؟ از یک مدل توبه یا از یک مدل بخشش، آن هم در اواخر عمر یا اواسط عمر که فرد خطای فاحش داشته و در عین حال نکاتی مانند ادب و تواضع داشته که منجر به این شده نقطه بازگشت او فعال شود و در یک لحظه که در مقاتل هم میخوانیم، خود را در بهشت و جهنم دیده و با تفکر، بهشت را انتخاب میکند، لذا مجموع زندگی این فرد است که نمود دینداری او است. شما نمیتوانید در لحظه با دیدن نقطهای از دینداری فرد یا با دیدن نقطهای از دینداری اجتماع یا جامعه، حکم به افول یا صعود دینداری بدهید، لذا کلا دینداری باید به صورت سیستمی و در طول بررسی شود، نه در نقطه، زیرا تغییر دینداری در نقطه نقطه زمان محصول عوامل متعدد است.
به طور مثال شرایط اقتصادی ممکن است در لحظهای منجر به کاهش دینداری شود - این لحظهای که میگویم، عرفی است مثلا 5 ماه یا 6 ماه را هم میتوان گفت. منظور از لحظه، یک آن نیست - در جای دیگر ممکن است بیماری کرونا و ایجاد مقوله اضطرار در مردم منجر به ارتقای دینداری شود، زیرا فرد دچار استیصالی میشود و بلایی را لمس میکند و توجه بیشتری به دین مییابد.
در مجموع یک صبر تحلیلی در سنجش دینداری نیاز داریم، نه اینکه در ایام پیادهروی اربعین سنجش دینداری را منوط به کاهش رشد اخلاقی کنیم و سپس به این نتیجه برسیم که مناسک موفق به رشد اینها نشده یا برعکس.
* اساسا معیار ارزیابی دینداری در جامعه ایران چیست؟ افزایش مناسک و مساجد و مراسمات و... را میتوان در این چارچوب ارزیابی کرد؟ چه نسبتی بین مناسک و دینداری حقیقی میتوان برقرار کرد؟
در مورد معیار ارزشیابی دینداری یا سنجش دینداری بحثهای بسیاری شده است و بسیار پیچیده است. شاید از دهههای 50 یا 60 آمریکا که آقای گلاک و استارک برای سنجش دینداری، ابعادی مانند دینداری مناسکی، ایدئولوژیکی، تجربی، پیامدی و مانند این موارد را مطرح کردند، سنجش دینداری همیشه دغدغه جوامع دیندار بوده است. بعد در آن زمان که دورکیم کتاب صور بنیانی حیات دینی را با موضوع بررسی مناسک بومیان در استرالیای مرکزی تالیف کرد، کم کم بحث مناسک در جامعهشناسی مورد توجه قرار گرفت. اساسا سنجش دینداری و تاثیر مناسک و مانند این موارد همیشه مورد توجه جامعهشناسی دین، روانشناسی دین و دیندارها بوده است اما واقعا کار سنجش و ارزشیابی و ارزیابی دینداری بسیار کار سختی است و ما مشکل اساسی در ابزارهای روایی و پایایی سنجش دینداری داریم، به این معنی که از چه ابزارهایی استفاده میشود. بالاترین پیمایشهای گرایش و نگرشسنجی در ایران که موج چهارم آن هم انجام شده است یا سنجشهای دینداری، آمار مربوط به در نهایت 15 هزار نمونه پژوهش نسبت به یک جامعه 80 میلیونی بوده است. محدودیتهای پژوهش و مشکل ابزارهای روایی و پایایی و همه این موارد بسیار کار را سخت کرده است.
نکته این است که در طول زمان باید دینداری جامعه مورد ارزیابی قرار گیرد، نه در لحظه. مقولههای بسیاری در دینداری مانند مساله توبه وجود دارد، باید دید توبه در کجای سنجش دینداری وجود دارد یا موارد دیگری مانند بازگشت، توکل، توسل، دعا و بدا یا واژههایی که اثر آنها بعدها در دینداری فرد دیده شود.
به طور مثال مقوله نیت را چگونه میتوانید در دینداری ارزیابی کنید؟ مقوله نیت در نگاه دینی ما بسیار میتواند منجر به دینداری و غیردینداری شود. نیت میتواند انسان را الهی و یا شیطانی کند. یا مقوله تفکر در کجای ارزیابی دینداری وجود دارد؟ تفکری که میتواند بهتر از 70 سال عبادت باشد، لذا ابزار ارزیابی دینداری و معیار ارزیابی و سنجش دینداری کار به غایت دشواری است.
نکته نهایی بنده این است که برای بررسی کاهش تقید به اعمال شرعی یا شرعیات نباید بحث را در مناسک جستوجو کرد. مناسک به عنوان یک بخش مستقل - البته نه به این معنا که تاثیرپذیر و تاثیرگذار نیست - باید جدا بررسی شود و تقید و شرعیات هم جدا در جای خودش بررسی شود.
اینکه در پژوهشهای مختلف مناسک افزایش یافته و تقید کم شده است و اینکه جامعهشناس دین به دنبال ارتباط این ۲ بگردد، به نظر بنده نقد مناسک به صورت کاریکاتوری است، زیرا این فرد با دریافت یکسری پژوهشهای انجام شده میخواهد مناسک را نقد کند و به گوشه رینگ ببرد.
ایران قطعا مناسکیتر شده است و شاید حتی در خود اقسام مناسک هم بتوان گفت نوع اول مناسک مانند نماز جماعت، نماز جمعه یا نسل اول عزاداریهای سیدالشهدا و مواردی از این قبیل که از نسل اول یا نوع اول مناسک است کاهش یافته و نوع دوم مناسک مانند پیادهروی اربعین یا مانند مراسماتی در میدان امام حسین تهران، ورزشگاه آزادی و پیادهروی غدیر و مانند این موارد افزایش یافته است. حتی نوع اول هم در کنار شرعیات دچار کاهش شده است.
خود مناسک از این زوایا باید مورد بررسی قرار گیرد، مانند خلاقیت مناسک، سیالگونه بودن آن، فرهنگی بودن آن، لذتبخش بودن آن و حس حضور و حس مشارکتی که به فرد میدهد.
در تقیدات شرعی گویی خداوند فرموده است نماز بخوانید و فرد با یک حالت الزامآور نماز میخواند - فارغ از آن دسته که با نماز خواندن لذت میبرند و با خدا مناجات میکنند - اما در مناسک، فرد با یک حالت اختیار در حال حرکت است و خودش حضور دارد و مشارکت میکند.
بحثی وجود دارد در اقسام رویکردهای ارتباطات که از آن به ارتباطات آیینی و ارتباطات انتقالی یاد میشود. زمانی که در باب ارتباطات انتقالی بحث میشود، میگوییم فرستنده، پیام را مثل یک حرکت مکانیکی به گیرنده میفرستد. مثل حمل بار توسط کامیون که بار را از نقطه A به نقطه B میبرد اما در ارتباطات آیینی افراد در کنار همدیگر یک آیین تولید میکنند، تشریک معانی میکنند و معانی را با هم به اشتراک میگذارند. ذیل یک روح مقدس مثل عزاداری سیدالشهدا اشک میریزند. در عزاداری امام حسین(ع) در هیات و در پیادهروی اربعین یک روحانی با ظاهر کاملا مذهبی در کنار یک جوان امروزی با موهای خاص یا دستهای تتو شده هر دو در حال تولید آیین هستند. پیام تنها به صورت بالا به پایین یا از منبری به مستمع منتقل نمیشود، بلکه همه در کنار هم دارند پیام را منتقل میکنند. این نگاه رویکرد آیینی به ارتباطات است که میتواند معانی و اثرات متفاوتتری داشته باشد.
نکته بعدی این است که مناسک در یکجایی که مردم جامعه در یک سکون فرهنگی به سر میبرند یا در رکود به سر میبرند، در یک آن، این رکود را فعال میکند. به طور مثال در تشییع شهید سلیمانی یا تشییع شهید رئیسی و... افرادی که به ظاهر دیندار نیستند و یا به ظاهر تقیدی به شرعیات مانند حجاب ندارند، شرکت میکنند و اشک میریزند و به گونهای در این مناسک حضور دارند. این موضوع به این خاطر است که مناسک دارای روح دینی و دارای یک روح فرهنگی است که متناظر با فطرت است و اصطلاحا آن بعدی از فرد را که دچار یک رکود شده است، دوباره فعال میکند. این از خاصیتهای مناسک است که ما نمیتوانیم نادیده بگیریم. غیر از آنکه مناسک یک هیجان دینی ایجاد میکند.
مناسک دینی مثل یک محافظ یا یک پوسته است که آن بخش مرکزی دین را هم به عبارتی محافظت میکند و هم نمود بیشتری به آن میدهد. باید طبیعتا رابطه دیالکتیک بین اینها برقرار کرد، لذا در آن هیجان دینی مناسکی یا هیجان جمعی مناسکی و آن حسی که در مناسک تبلور یافته است و شاید هم فراتر از عقلانیت دینی رفته باشد و یک حالت سرگرمکننده خوبی هم برای مشارکتکنندگان دارد، آنجا ما باید به دنبال تزریق شعور دینی، عقلانیت دینی و تفکر دینی از هسته به این پوسته باشیم، نه اینکه به طور کلی مناسک را کنار بگذاریم.
یعنی باید بتوانیم به این بستر مناسک که به مثابه بستری برای دینداری است، رنگ و بوی دینداری عمیق بدهیم. این موضوع بسیار نکته مهمی است، زیرا با یک آسیبی مواجه هستیم که خاصیت مناسک جمعی مانند پیادهروی اربعین یا برخی هیئات امروزی است که ممکن است مقداری نهاد روحانیت را نادیده انگارند.
در نسل اول مناسک مانند نماز جماعت و حضور در مسجد و... روحانی حاضر بود و شخص مرکزی مناسک بود، لذا مراقب بود از هسته اصلی دینداری دور نشویم اما در برخی مناسک امروزی میبینیم که روحانیت اساسا به دلیل قالب آن مناسک نمیتواند نقشی ایفا کند. به طور مثال قبلا در زیارت کربلا در قالب کاروانها یک روحانی کاروان داشتیم اما در پیادهروی اربعین آن مقوله روحانی کاروان منتفی است، زیرا به خاطر جنس این مناسک، شلوغی، نوع راه رفتن و جدا شدن از یکدیگر و علاقه به تنها بودن یا هر خصوصیت دیگری که دارد، روحانی آنچنان نمیتواند نقش ایفا کند. مثلا وسط حرم در میان همراهان خود بایستد و سخنرانی کند. خود غلبه فضا و آن اتمسفر اجازه نمیدهد فردی بخواهد یک نقشی به آن شکل ایفا کند.
ما باید مراقبت کنیم از آنکه روحانیت به عنوان مرجع فکری و فرهنگی و دینی افراد یا همان رفرنسگروپها یا همان گروههای مرجع با جنس مناسک جمعی بویژه مناسک جدیدتر حذف نشود. این خود یکی از راههایی است که میتوانیم آن هسته عمیق دینداری را در بستر مناسک پررنگتر داشته باشیم.
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها