کدام توسعه؟!
محمدامین حقگو: دونالد ترامپ در مصاحبه با شبکه فاکسنیوز درباره آینده فلسطینیان بیان کرده است: «ما برای 1.9 میلیون نفر جوامع زیبا و امن خواهیم ساخت؛ با مسکنهایی بسیار بهتر و شرایطی بهتر». شبیه همین وعده را نیز به مردم ایران در رابطه با امکان توسعه و رفاه در صورت حصول توافق داده است! ترامپ با طرح چنین تصویر خطرناکی برای کشورهای محور مقاومت به دنبال چیست؟ ترویج تصویر فریبنده از توهم توسعه در کشورهای جنوب خلیجفارس یا عربستان برای فلسطین، ایران، لبنان، عراق و دیگر کشورها چه دلالتهایی میتواند داشته باشد؟
تحولات اخیر در غزه و پیامدهای آن تنها یک مساله نظامی یا امنیتی نیست، بلکه یک جدال اساسی بر سر معنای «انسان» و «نحوه زندگی» است؛ طرحی که از سوی آمریکاییها به واسطه چشماندازی وهمآلود از «توسعه اقتصادی»، جهت درهم شکستن «زندگی» و «اراده انسانی» به میان آمده است.
به معنای دیگر، در منطقه غرب آسیا میتوان شاهد جدال ۲ مدل از توسعه اقتصادی بود؛ یک توسعه که بر استقلال سیاسی، خلق قدرت و ساخت زنجیره ارزش اقتصادی مستقل استوار است و ذیل طرح «مقاومت» پیگیری میشود و دیگری توسعهای خریداری شده با پول نفت و گاز، منفعل و متکی بر نظم اقتصادی و زنجیره ارزش آمریکایی که ذیل طرح «وابستگی» دنبال میشود. مدل اول پایدار، مولد و البته پرهزینه است و مدل دوم ناپایدار، ارزان و خاماندیشانه که تقریبا راحت به دست میآید. این 2 مسیر، نهتنها آینده فلسطین، بلکه آینده ایران و تمام ملتهای منطقه را تعیین خواهند کرد.
* توهم توسعه کشورهای خلیج فارس
مدل خاصی از توسعه به واسطه کشورهای خلیج فارس بویژه امارات، قطر و عربستان سعودی طی سالهای اخیر تبلیغ میشود که برای دیگر ملتهای منطقه که همواره در تلاش بودهاند اراده مستقل خود را حفظ کنند، ظاهرا جذاب و مدرن به نظر میرسد. آسمانخراشهای سر به فلک کشیده، شهرهای هوشمند، سرمایهگذاریهای میلیارد دلاری و پیوندهای گسترده اقتصادی با کشورهای غربی و رژیم صهیونیستی از جمله نمادهایی است که همواره جلوی چشمان ملتهای منطقه تصویر میشود. در نگاه نخست، این مدل توسعه نوید رفاه و پیشرفت را میدهد اما در عمل، پیوند آن با ساختارهای قدرت جهانی، به این معناست که استقلال سیاسی، هویت فرهنگی و ظرفیت ملی کشورهای پذیرنده این مدل بتدریج تحلیل میرود.
در واقع این شکل از توسعه، به دنبال ملتزدایی از مردمان منطقه غرب آسیاست و جایی که «ملت» نباشد، اراده و مقاومت هم وجود نخواهد داشت. آنچنان که انسانهای خلیج فارس یا حتی انسانهای ساکن عربستان، صاحب ملت و هویت مستقل نیستند و به یک معنا، ساخته دست غربیها طی 100 سال اخیر هستند. عربستان با تغییرات اخیر خود بویژه در زمینه روابط با اسرائیل، نشان داده این مسیر توسعه نهتنها تغییری در معادلات قدرت منطقه غرب آسیا ایجاد نمیکند، بلکه آن را در راستای اهداف آمریکا و غرب تنظیم میکند.
* جغرافیایی بر پایه نظم مستقل
در نقطه مقابل، توسعهای قرار دارد که بر استقلال ملی و زایش قدرت از درون یک «ملت» تکیه دارد. ایران پس از انقلاب اسلامی، به جای پذیرش جایگاهی در نظم موجود جهانی که همان نظم آمریکایی است، تلاش کرد بر پایه نیروی داخلی، الگویی متفاوت برای پیشرفت ایجاد کند. این الگو، بر پایه ظرفیتهای درونی کشور، خودکفایی صنعتی و مشارکت مردم در تصمیمگیریهای کلان شکل گرفته است. در این مدل، توسعه نه فقط به معنای رشد اقتصادی، بلکه به معنای حفظ استقلال، هویت ملی و در نهایت زنجیره ارزش اقتصادی نیز است. جغرافیای مقاومت، از ایران گرفته تا حزبالله لبنان، انصارالله یمن و گروههای فلسطینی، همه بر اساس این نگاه عمل میکنند؛ توسعهای که نه تنها نیازمند وابستگی به قدرتهای خارجی نیست، بلکه از ظرفیتهای داخلی خود تغذیه میکند. این همان چیزی است که غرب و متحدان منطقهایاش در تلاش برای تضعیف آن هستند.
* توسعه، همان مقاومت است
آنچه برخی نادیده میگیرند، این است که بدون مقاومت، توسعه اقتصادی به آن معنا که آمریکا و برخی کشورهای اروپایی دنبال کردند، یعنی توسعه اقتصادی متکی به زایش قدرت سیاسی و زنجیره ارزش صنعتی، ممکن نیست اما این مدل توسعه همواره به واسطه ترسیم «توسعه خلیجی» مورد تهدید قرار میگیرد و در خطر اضمحلال است. با این وجود، حوادث اخیر غزه نشان داد مقاومت همچنان زنده است و میتواند نظم موجود آمریکایی در منطقه غرب آسیا را به چالش بکشد اما در کنار حملات نظامی، حملهای نرمتر و عمیقتر نیز در جریان است؛ تلاش برای تغییر ذهنیت مردم منطقه از طریق تبلیغ مدل توسعهای که علیه مقاومت است. عربستان و برخی کشورهای دیگر در حال ترویج این ایده هستند که میتوان بدون درگیری با قدرتهای جهانی، به پیشرفت اقتصادی رسید. این روایت میگوید فلسطین دیگر مساله اصلی جهان اسلام نیست و کشورهای منطقه باید منافع اقتصادی و رفاه خود را بر هر چیز دیگری مقدم بدانند. به همین دلیل، تلاش میشود چهره اسرائیل از یک نیروی اشغالگر به یک شریک اقتصادی تغییر یابد و کشورهای منطقه به جای حمایت از مقاومت، در پی سازش باشند. این الگو، نهتنها فلسطین، بلکه ملت ایران را نیز هدف قرار داده است. فشارها برای عادیسازی روابط با غرب و دور شدن از گفتمان مقاومت، در همین راستا عمل میکنند. این مدل از توسعه، بهترین راهحل برای شکستن اراده و مقاومت مردمانی است که در پی ایجاد استقلال، نظم اقتصادی مختص خود و تولید قدرت هستند.
* آینده از آن کیست؟
در نهایت، جدال بین این دو مدل توسعه تعیین خواهد کرد آینده منطقه چگونه رقم خواهد خورد. آیا کشورهای اسلامی به سمت وابستگی اقتصادی و پذیرش نظم مورد نظر غرب حرکت خواهند کرد و فریفته وعده توسعه و رفاه آمریکایی میشوند یا بر مسیر دیگری پافشاری خواهند کرد؟ پاسخ این سوال، نهتنها سرنوشت فلسطین، بلکه سرنوشت ایران و تمام کشورهای منطقه را مشخص خواهد کرد. برای ایران، حفظ گفتمان مقاومت، نه یک انتخاب صرفا ایدئولوژیک، بلکه یک ضرورت راهبردی است. تضعیف این گفتمان، تنها به معنای کاهش حمایت از فلسطین نیست، بلکه به معنای پذیرش نظمی است که در آن ایران، مانند بسیاری از کشورهای دیگر، به یک بازیگر درجه چندم در معادلات جهانی تبدیل خواهد شد اما اگر مسیر مقاومت ادامه یابد، امکان خلق الگویی مستقل از توسعه وجود خواهد داشت. از این منظر، مساله فلسطین نه یک مساله خارجی، بلکه یکی از ارکان اصلی ستون هویت و استقلال ایران است. هرگونه عقبنشینی در این حوزه، به معنای تضعیف بنیادهای توسعه ملی برای ایران خواهد بود. جنگ روایتها ادامه دارد و سرنوشت آن، بستگی به ایستادگی یا پذیرش طرح آمریکاییها برای ملتهای منطقه دارد.