09/ارديبهشت/1404
|
12:55
۲۲:۳۹
۱۴۰۴/۰۲/۰۵

به عبارت دیگران

محمد! هواپیماها دارند می‌آیند...

گردآورنده، تقی دژاکام: موقع حضور ما در منطقه هیچ فردی آنجا حضور نداشت و آمریکایی‌ها فرار کرده بودند، 5 فروند هواپیمای غول‌‎پیکر کنار جاده فرود آمده بود و یک فروند هواپیمای سی ۱۳۰ با چند بالگرد آتش گرفته و ۶ جنازه نیز لابه‌لای آهن‌ها در حال سوختن و ۲ جنازه بیرون افتاده بود.
داخل یکی از بالگردها دستگاهی روشن بود که احتمالا صدا و تصویر ارسال می‌کرد. به داخل بالگرد رفتم. دور تا دور آن «اسناد مهم و فوق سری» برای انجام عملیات تعبیه شده بود. ۱۵ دقیقه‌ای در محل حضور داشتیم که ۲ فروند فانتوم F4 از سمت جنوب منطقه آمدند و شروع به زدن رگبارهای هشداری کردند تا ما نزدیک بالگردها نرویم، زیرا از «اسناد» داخل آن باخبر بودند و ما که سلاحی برای دفاع نداشتیم کمی از محل وقوع حادثه فاصله گرفتیم.
۱۰ دقیقه بعد یک دستگاه خودروی استیشن آبی‌رنگ از سپاه یزد به فرماندهی «محمد منتظرقائم» وارد منطقه شد. نزد ما آمدند و گفتند برای بررسی موضوع آمده‌ایم. البته از نظر جغرافیایی از آنجا که این حادثه در استان خراسان بزرگ رخ داده بود و در محدوده استان یزد نبود، ایشان می‌توانستند به منطقه نیایند.
۵ بالگرد استتارشده به رنگ خاک آنجا بود که هیچ نشانی نداشت و منتظرقائم گفت نیروهای ما و شما از منطقه کمی فاصله بگیرند تا اگر اتفاقی برای ما افتاد بقیه راه را ادامه دهند؛ من و شما برای بررسی به نزدیک و داخل بالگردها می‌رویم.
خودروی جیپ و ۲ دستگاه موتوسیکلت را به فاصله دورتر از بالگرد منتقل کردیم تا بعدا بتوانیم از آنها استفاده کنیم. محمد منتظرقائم به داخل یکی از بالگردها رفت و هنوز در حال بیرون آمدن بود تا با یکدیگر همفکری کنیم که یکی از نیروهای یزد اعلام کرد: «محمد! هواپیماها دارند می‌آیند».
به آسمان نگاه کردم دیدم هواپیمایی نیست اما بعدا مشاهده کردیم از شمال منطقه به فاصله پروازی ۱۰۰ متری از زمین، ۲ فانتوم با آرم جمهوری اسلامی در حال حرکت به سمت منطقه است. این هواپیماها روی بالگردی که اسناد داخلش بود قرار گرفتند و با زدن رگبار، انفجاری بزرگ رخ داد که کوهی از خاک و آتش ایجاد شد و بالگرد از بین رفت. همان‌جا بود که محمد منتظرقائم به شهادت رسید.
هواپیماها دوباره دور زدند و بالگرد دیگری را منفجر کردند، صبح ششم اردیبهشت که مسؤولان و نیروهای مختلف به منطقه آمده بودند، باز هم یکی دیگر از بالگردها را به رگبار بستند و با توجه به اینکه باک سوخت آن خالی بود، منفجر نشد و فقط سوراخ سوراخ شد.
بعد از انجام بررسی و تحقیقات بعدی متوجه شدیم که ۱۸ فروند بالگرد و یک هواپیمای سی۱۳۰ از آمریکا به بهانه آزاد کردن گروگان‌های خود در تهران، ولی با هدف براندازی نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران شبانه وارد ایران در منطقه طبس شدند که گرفتار توفان شن می‌شوند.
آنطور که در اسناد تاریخی آمده، آمریکایی‌ها کشور مصر را برای تمرین و آماده‌سازی نیروهای خود انتخاب کرده بودند و حدود ۳۰۰ نفر از ورزیده‌ترین نیروهای‌شان را در آن منطقه که شباهت زیادی به آب و هوای کویر ایران داشت، آموزش دادند و پس از هماهنگی‌های لازم با عوامل داخلی، خارجی و کشورهای همسایه اقدام به این عملیات کردند.
احمد حبیبی/ (از نخستین شاهدان عینی حمله آمریکا در طبس)
ایرنای خراسان جنوبی
5 اردیبهشت 1402

***
گزارش غیرت

روزگاری بود، حزب توده‌ای بود، حرف و سخنی داشت، انقلابی می‌نمود، ضداستعمار حرف می‌زد، مدافع کارگران، دهقانان بود، چه دعوی‌های دیگر، چه شوری انگیخته بود. ما جوان بودیم، نمی‌دانستیم سر نخ دست کیست، جوانی‌مان را می‌فرسودیم و تجربه می‌اندوختیم.
برای خود من، «اما» روزی شروع شد که مامور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودم که به نفع ماموریت «کافتا رادزه» برای گرفتن [امتیاز] نفت شمال راه انداخته بودیم (سال ۲۳ یا ۲۴؟) [پنجم آبان ۱۳۲۳]. از در حزب (خیابان فردوسی) تا چهارراه مخبر‌الدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختیم اما اول شاه‌آباد، چشمم افتاد به کامیون‌های روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهر ما، کنار خیابان صف کشیده بودند که یک‌مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سیدهاشم و بازوبند را سوت کردم.
جلال آل‌احمد/ در خدمت و خیانت روشنفکران
انتشارات خوارزمی
جلد۲، صفحه ۱۷۵

***
یک حادثه جزئی؟

از طرف روزنامه تایمز آمده بودند مصاحبه. گفتند: «از دوران کودکی خودتان بگویید».
گفت: «زندگی من هم مثل همه افراد، حادثه‌ای است جزئی، مثل تمام حوادث جزئی که در جهان می‌گذرد. نیازی به شرح و توضیح ندارد». 
افسانه وفا / یادگاران 
کتاب روح‌الله 
انتشارات روایت فتح
صفحه ۶۱

ارسال نظر