پایان پدرخوانده نظم نوین جهانی؛ فروپاشی داووس از درون
سمیه خلیلی: استعفای ناگهانی کلاوس شواب از ریاست مجمع جهانی اقتصاد در بحبوحه رسوایی مالی و افشای اسناد داخلی، بیش از یک کنارهگیری ساده مدیریتی است. این اتفاق، نقطه عطفی در افول گفتمان نولیبرالیسم جهانیشده، سرمایهداری پلتفرمی و رؤیای بازتنظیم جهانی است که از دههها پیش با مارک داووس بستهبندی شده بود.
در میان اخبار به ظاهر پراکنده اما بشدت معنادار این روزهای جهان، استعفای کلاوس شواب از ریاست مجمع جهانی اقتصاد (World Economic Forum) شاید مهمترین نشانه از ترک برداشتن ساختارهایی باشد که نظم نوین جهانی را در پساجنگ سرد شکل دادند. این استعفا، به بهانه «گذار نسلی» و «ضرورت نوسازی سازمان» اعلام شد اما همزمانی آن با افشای نامه اعتراضی کارکنان سابق و فعلی WEF درباره فساد مالی، سوءاستفاده از منابع و رانتخواری خانوادگی شواب، نشان داد پشت لبخندهای آرام داووس، دهههاست ماجراهای دیگری در جریان است.
کلاوس شواب، استاد مهندسی و اقتصاد سیاسی، بنیانگذار WEF در سال ۱۹۷۱ و مهمتر از آن، طراح گفتمان بازتنظیم بزرگ (The Great Reset) است. از سال ۲۰۲۰ همزمان با پاندمی «کووید-۱۹»، شواب از این بحران جهانی به عنوان «فرصتی استثنایی» برای تغییر بنیادین در ساختارهای اقتصاد، سیاست و جامعه جهانی یاد کرد. او آشکارا نوشت «جهان دیگر نباید به گذشته بازگردد» و این جملات را با وعدههایی چون دیجیتالسازی، حذف مالکیت خصوصی، تسریع انرژیهای سبز و بازمهندسی شیوه زندگی شهروندان جهان ترکیب کرد.
* داووس؛ اتاق فکر نخبگان یا دولت پنهان؟
آنچه داووس را برای بسیاری از مردم و تحلیلگران نگرانکننده میکرد، نه صرفاً جلسات دربسته سالانه یا حضور سرمایهداران و رهبران جهان، بلکه ماهیت غیرپاسخگو و ایدئولوژیک آن بود. WEF هیچگاه نهادی دموکراتیک یا بینالدولی نبود اما با بودجههای کلان، شبکههای رسانهای و ایدههای جذاب ظاهرشده، توانست خود را به عنوان مرجع تعیینکننده «آینده جهان» معرفی کند. در اجلاسهای داووس، تصمیماتی گرفته میشد که سرنوشت کشورها را تغییر میداد اما مردم آن کشورها هرگز نه از جزئیات مطلع میشدند و نه امکان مخالفت داشتند. وقتی شواب میگوید «در آینده، مردم هیچ چیز نخواهند داشت اما خوشحال خواهند بود»، این نه یک پیشبینی، که یک برنامهریزی است. این گزارهها همزمان با پیشروی بیوقفه پلتفرمهای دیجیتال، محدودسازی آزادیهای مدنی به بهانه امنیت و نهادینهسازی شکاف طبقاتی از طریق استانداردهای جهانی بود. شعارهایی مانند «شمول دیجیتال»، «نوآوری اجتماعی» و «اقتصاد سبز» در فضای داووس، عملاً پوششی بود برای انباشت قدرت در دست اقلیتی فراملی و غیردموکراتیک.
* استعفا، نماد بحران ساختاری
استعفای شواب، درست زمانی که نهاد داووس تحت فشارهای شدید رسانهای، پارلمانی و افکار عمومی قرار گرفته بود، بیانگر بحرانی فراتر از «مدیریت سازمانی» است. بحران به خود نهاد بازمیگردد. مجمعی که قرار بود موتور هدایت تمدن جهانی باشد، حالا درگیر افشاگریهای درونساختاری، سقوط اعتماد و حتی اختلافات درونی شده است.
کارمندان سابق و فعلی WEF در نامهای به هیاتمدیره، شواب را به سوءمدیریت مالی، اعطای قراردادهای پرسود به اعضای خانوادهاش و مسدودسازی هرگونه نظارت مستقل متهم کردند. برخی تحلیلگران غربی حتی پا را فراتر گذاشته و گفتند داووس بیش از آنکه مکانی برای گفتوگوی نخبگان باشد، تبدیل به سکویی برای تثبیت سرمایهداری دیجیتال استبدادی شده است.
در این میان، استعفای شواب میتواند برای نخبگان نظم جهانی فرصتی برای نجات چهرهشان باشد اما حقیقت این است که گفتمان «بازتنظیم بزرگ» حالا بیش از همیشه، مورد تردید عمومی قرار گرفته است.
* شواب، مکرون و بازگشت نئولیبرالیسم خشن
برای درک بهتر استعفای شواب، باید به فضای ژئوپلیتیک فعلی هم توجه کرد. همزمان با این استعفا، فرانسه درگیر شورشهای گسترده در حومههای مهاجرنشین است. سیاستهای سختگیرانه دولت مکرون در سال ۲۰۲۵، از محدودسازی مدارس اسلامی گرفته تا طرحهای حذف یارانه انرژی در مناطق فقیرنشین، همه در راستای همان گفتمان داووس است: نولیبرالیسم فناورانه با ماسک آزادی و دموکراسی.
کلاوس شواب حامی دولتهایی مانند فرانسه مکرون بود؛ دولتهایی که با لبخند دیجیتال و وعدههای سبز، حاکمیتی سختگیر و نابرابر را بازتولید کردند. استعفای شواب شاید انعکاسی باشد از بنبستی که همین الگوهای حکمرانی در اروپا و آمریکای شمالی به آن رسیدهاند.
* ملتها در برابر نخبگان جهانی
با استعفای شواب، حالا پرسش این است: آینده مجمع جهانی اقتصاد چه خواهد شد؟ آیا پروژه بازتنظیم ادامه مییابد؟
شاید بله! اما واقعیت این است که موج فزاینده انتقادات، چه از سوی چپگرایان عدالتطلب و چه از سوی محافظهکاران ملیگرا، نشان میدهد نظم نخبگانی دیگر نمیتواند بدون چالش پیش رود.
در آمریکای لاتین، آفریقا، آسیا و حتی اروپای شرقی، صداهایی شنیده میشود که خواهان بازگشت به حاکمیت ملی، اقتصاد مقاومتی و محدودسازی نفوذ نهادهای جهانی هستند. استعفای شواب، آغازی است بر فروپاشی تدریجی نهادهای نخبگان جهانیشده.
* داووس بدون شواب، یا جهان بدون داووس؟
کلاوس شواب بیش از 5 دهه سمبل ساختار قدرتی بود که با ابزارهای علمی، زبانی نرم و مفاهیمی فریبنده، مسیر جهان را از مشارکت مردم به تصمیمسازی نخبگان منحرف کرد. حالا با افشای فساد در قلب داووس و سقوط اسطوره آن، این سؤال جدیتر از همیشه مطرح است: جهان به چه نوع حکمرانی نیاز دارد؟
اگر ملتها بخواهند آینده خود را دوباره بسازند، باید از داووس عبور کنند. نه صرفاً از شخص شواب، بلکه از گفتمانی که او نماد آن است. استعفای او، اگرچه دیرهنگام اما فرصتی است برای بازنگری اساسی در شیوه اداره جهانی؛ ادارهای که به جای نخبگان، با ملتها تعریف شود.