نوبت پیامرسانی هنرمندان
معین احمدیان: از 23 خرداماه 1404، اتفاقاتی بر ملت ایران گذشته که هیچ انسان وطنخواهی نمیتواند در قبال آن بیتفاوت باشد. کشتار زنان و کودکان بیگناه توسط رژیم صهیونیستی، این بار داخل مرزهای ایران و مقابل چشمان مردم رقم خورد. هنرمندان و جریانهای مختلف هنری در نسبت با این جنایات، واکنشهایی را نشان دادند و عمده نظرات هم محدود به استوریهای اینستاگرامی یا مصاحبههای تکخطی با رسانههای داخلی بود اما ظاهرا این صداها فقط مصرف داخلی داشتند و پژواکش درون مرزهای ایران بود. به نظر میرسد نسبت رسانههای خارجی با آنچه درون ایران رخ میدهد از کانال رویدادها و اتفاقات جنگی و سیاسی است نه آنچیزی که در کف جامعه ایران در حال رخ دادن است. در چنین وضعیتی این سوال مطرح میشود که آیا این باور به عنوان یکی از بازوهای دیپلماسی فرهنگی بین مدیران ما وجود دارد که هنرمند زیسته در بطن جغرافیای فرهنگی ایران، میتواند به کمک ارتباطات و کاریزمای خود در جامعه جهانی، صدای مردم ما را به گوش جهانیان برساند. آیا اساسا تلاشی برای گردهمایی هنرمندان ایرانی که وجهه بینالمللی دارند شکل گرفته است؟ و اگر گردهمایی داشتیم، آیا کانالهای ارتباطی هنرمندان با خارج از کشور به نفع منافع ملی تقویت شده است؟ واضح است پیش از آنکه بخواهیم درباره کانالهای ارتباطی جریانهای هنری با خارج از مرزهای ایران سوال کنیم سوالات جدیتری دیگری را هم باید از دستگاههای فرهنگی رسانهای پرسید؛ اینکه چقدر امکان و اثرگذاری هنرمند ایرانی در سطح بینالمللی را فرصت میداند؟ اساسا نسبت این دستگاهها با شرایط جدید چیست و آیا به فکر بازآرایی نسبت خود با هنرمندان هستند یا نه؛ همچنان وضعیت ارتباطی بین جریان حکمرانی فرهنگی و بدنه هنری بلاتکلیف است؟ اگر بخواهیم خوشبینانه به این موضوع نگاه کنیم و بگوییم تلاشهای موثر و سازماندهی شدهای برای توجیه و حضور موثر هنرمندان در میدان انجام شده است، باید پرسید نتایج آن را کجا میتوان ردیابی کرد؟
* صدای مردم در جشنواره بینالمللی سینما
مدیران سازمان سینمایی و حلقههای مشورتی پیرامون این مدیران، دعوی جهانی شدن سینمای ایران را داشته و دارند. در دوره فعلی هم تلاشهایی را برای تحکیم تعامل بین سینمای ایران و سینماگران خارجی شاهد بودیم. تاکید بر حضور آثار سینمای ایران در جشنوارههای خارجی و تسهیل و حمایت از فیلمسازان ایرانی برای حضور در رویدادهای بینالمللی از جمله اقداماتی است که در یک سال گذشته در دولت جدید تقویت شده. احیای بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر را هم میتوان در چارچوب چنین رویکردی تحلیل کرد. اتفاقا این یکی از مهمترین مزیتهای سازمان سینمایی در نسبت با دولت قبلی است. به نظر میرسد مدیران سینمایی با فعال کردن سطوح تعاملی خود با سینماگران بینالمللی میتوانند سازوکاری را طراحی کنند که صدای مظلومیت مردم ایران از کانال فیلمسازان خارجی به گوش جهانیان برسد. مگر نه این است که فیلمسازان ایرانی رکورددار حضور در جشنوارههای معتبر بینالمللی هستند و سینمای ایران کلکسیونی از جوایز خارجی دارد؛ پس این توقع زیادی نیست که کمپینها و رویدادهای متنوعی با محوریت مردان و زنان سینمای ایران شکل بگیرد و از هنرمندان بینالمللی برای حضور در این کمپین دعوت شود. واضح است که این کنشگری باید در سطوح هنری و بین هنرمندان برقرار شود نه اینکه توقع داشته باشیم برگزارکنندگان و مدیران اجرایی جشنوارههای خارجی وارد این کارزار شوند.
با این حال به نظر میرسد محدوده عملیاتی دستگاههای فرهنگی و رسانهای کشور همان کارهای دمده و از پیش تعیین شده است. گویی با مدیرانی طرف هستیم که تصمیم دارند خیلی شیک و مجلسی پشت میزهایشان بنشینند و همچون دیپلماتها با نامهنگاری و بیانیه صادر کردن، واکنشهایی از سر رفع تکلیف نشان دهند. مثل همان خبری که چند روز پیش منتشر شد که مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی پیامی را به جشنوارههای بینالمللی فیلم ارسال کرد و آنها را به پویش حمایت از «عدل و آزادی و محکومیت رژیم جنایتکار و کودککش صهیونیستی» دعوت کرد. فارغ از اینکه این پویش کجا برپا شد و قرار است جشنوارههای خارجی چگونه به این پویش ملحق شوند و کارکردش در نظام بینالمللی چیست، سوال اساسیتر این است: مگر بنیاد فارابی رابط وزارت خارجه است که دلخوش به نامهنگاری با جشنوارههای بینالمللی است و آیا واقعا این همه بضاعت یک دستگاه تصمیمگیر و تصمیمساز در سینمای ایران همین است و بس؟ بهتر نبود اهالی سینما و جریانها و صنوف فعال سینمایی را برای راهاندازی چنین کمپینی فعال میکردید؟
* چه باید کرد؟
در یک نگاه تقلیلگرایانه به ساحت و کارکرد رسانه، وظیفه اطلاعرسانی درباره آنچه از 23 خردادماه بر ملت ایران گذشته است را بر عهده خبرگزاریها یا در بهترین حالت رسانههای برونمرزی میگذارند. به طور واضح با چنین نگاهی ظرفیتهای متعدد جریانهای فرهنگی و هنری نادیده گرفته میشود، در حالی که ما این روزها در معرض یک تهاجم ترکیبی از سوی دشمنان این خاک قرار داریم و لاجرم باید برای چنین وضعیتی نگاهی همهجانبه به قوای فرهنگی و رسانهای داشت. پس در چنین شرایطی انتظار بیجایی نیست که هنرمند ایرانی در بیرون از مرزها، حداقل تصویر کودکان به خون غلتیده ایران را روی دست بگیرد و در ارتباط با هنرمندان جهانی، آنچه را بر سر مردم ایران میرود تبیین کند.
اگر مدیران یا صنوف فرهنگی و هنری ما قائل به این باشند، ظلمی را که در جنگ 12 روزه به ایران شده است باید به گوش جهانیان رساند و این از طریق هنرمندان جهانی قابل پیگیری است، پس چه بهتر طراحیهایی انجام شود تا از اعتبار و جایگاه هنرمند ایرانی برای بلند کردن فریاد مظلومیت مردم ایران کمک بگیرند. ضمن اینکه باید تلاش شود این فریادها فقط در محدوده مرزی ایران اکو نشود و منفذهای قوی به بیرون از ایران پیدا کند. کمپینهای رسانهای با محوریت چهرههای مشهور هنری طراحی شود و حتی با دعوت به یک چالش رسانهای، فراخوانی برای هنرمندان بیخبر یا سکوت کرده، ارسال شود.
هنرمندان ایرانی در رشتههای مختلف هنری از جمله موسیقی، انیمیشن، فیلم کوتاه و کاریکاتور در جهان شناخته شدهاند. هر کدام از هنرمندان میتوانند به کمک ظرفیتهای رسانهای، رویدادهایی برونمرزی طراحی و هدایت کنند. کافی است دستگاههای دولتی دورادور از آنها حمایت کنند یا حداقل به جهت هدایت ایدههای فرهنگی، گردهماییهایی با حضور هنرمندان و صاحبان ایده برگزار شود. دستگاه حکمرانی فرهنگی این بار در آزمون دیگری برای تعامل با هنرمندان قرار دارد و میتواند با اعتماد به جریانهای مختلف هنری، فرصتی را فراهم کند تا هنرمند ایرانی با خلاقیت و ظرافت خاصه خود، تریبونهای دادخواهی ملت ایران را طراحی کند.
* دست بالای هنرمند ایرانی در دنیا
هنرمندان ایرانی خوب میدانند در این فقرهای که رخ داد، قوای استدلالی کم ندارند. شاید درباره اتفاقاتی که طی چند سال اخیر رخ داده است، سوءتفاهماتی بین حاکمیت و هنرمندان پیش آمده و در برخی مواقع هنرمند ایرانی از کنشگری مستقیم پرهیز کرده است و احتمالا برای این انفعال توجیهاتی بتراشد اما این بار قضیه خیلی فرق میکند. در حالی که مردان سیاسی طی یک فرآیند دیپلماتیک مشغول مذاکره بودند، کشور ما مورد حمله دشمنی قرار گرفت که اکنون منفورترین رژیم سیاسی نظامی در بین مردم جهان است. حتی رسانههای غربی بارها تاکید کردهاند که ایران بر پایه یک دروغ مورد حمله قرار گرفته است. وقتی چنین ظلمی بر ملت و کشور ما روا شده است، چرا نباید هنرمند ایرانی با سری بلند در پیشگاه مردم جهان فریاد دادخواهی سر دهد. هنرمند ایرانی فارغ از اینکه نسبت به جانهای از دست رفته در خاک ایران وظیفه دارد، به جهت تهییج عواطف انسانی در تریبونهای جهانی هم حرف برای گفتن دارد. برای نمایش عریان جنایتی که رخ داده، کار پیچیدهای هم نباید بکنند، کافی است تصویر و لیست زنان و کودکانی که توسط دستگاه کشتار اسرائیلی به قتل رسیدهاند را مقابل گوشها و چشمهای جهانیان قرار دهند.
* کارگروهی برای رساندن صدای حقانیت ملت
ما چطور میتوانیم صدای حقانیت مردم ایران در جنگ تحمیلی دوم را به گوش مردم سایر نقاط دنیا برسانیم و این کار نهایتاً چه تاثیری خواهد داشت؟ تهیهکننده «شیار ۱۴۳»، اواخر دهه ۹۰ در مصاحبهای میگفت وقتی این فیلمش را به جشنوارهای در کرهجنوبی برده، دیده است خیلیها با تعجب میپرسند مگر در ایران جنگی شده بود؟ واقعا عجیب است که در ایران جنگی به این بزرگی و تا این حد طولانی رخ داده و کسانی که جزو الیت روشنفکری یک کشور خارجی هستند، حتی از رخ دادن آن باخبر نشده باشند. ما سینمای دفاع مقدس را در اعلاترین حد کیفیت خود داشتیم اما معمولاً وقتی میخواستیم در فستیوالهای جهانی حضور داشته باشیم، با نوع دیگری از آثار که کاملاً از این فضا دور بودند حضور پیدا میکردیم. حالا اما در عصر ارتباطات و گسترش فضای مجازی خیلی بعید است که کسی مطلقاً از وجود یک جنگ در جاهای دیگر جهان مطلع نشود و چیزی که امروز اهمیت پیدا میکند، تعیین طرف متجاوز و طرف برحق ماجراست. ما میتوانیم از تجربههای جنگ تحمیلی اول استفاده کنیم و ببینیم در چه مواردی میتوان فعالتر و موثرتر عمل کرد تا این صدای حقانیت در زیر غبار جعل و وارونهنمایی رسانههای جریان اصلی غرب مدفون نماند. استدلال دولتمردان غربی در برابر این سوال واضح مردم خودشان که چرا خود ما و اسرائیل حق داریم بمب اتم داشته باشیم و ایران حق ندارد، این است که ایران یک بازیگر نامعقول در نظم بینالمللی است و صلاحیت داشتن چنین سلاحی را دارا نیست. این در حالی است که نظام سیاسی ایران بنا به فتوای ولی فقیه، داشتن سلاح هستهای را به رغم توانایی ساخت آن ممنوع کرده و از آن سو در حالی که رژیم صهیونیستی نامعقولترین بازیگر سیاسی امنیتی جهان در تاریخ معاصره است، آنها به راحتی چنین جعل آشکاری میکنند و حقایق را وارونه جلوه میدهند. ما در حال مذاکره بودیم که به ما حمله نظامی شد و غیر از نظامیان و دانشمندان کشور، تعداد زیادی از مردم عادی هم شهید شدند. تنها یک مورد از این ماجرا چیزی است که صهیونیستها تحت عنوان حمله نمادین از آن یاد کردند؛ یعنی حمله به زندان اوین که در این حمله حدود ۸۰ نفر به شهادت رسیدند. چرا سوال اصلی امروز که مردم آن کشورها از دولتمردانشان میپرسند نباید این باشد: آیا چنین رژیمی معقول است و اجازه داشتن بمب اتم دارد اما ایران حق استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای را هم ندارد؟ درست است که دیگر مثل ۴ دهه پیش مشکل اصلی رساندن خبر وقوع چنین جنگی به باقی نقاط دنیا نیست و همه از وجود آن مطلعاند اما حالا رسالت تبلیغی ما در سطح جهان تغییر کرده و باید بتوانیم حقانیت خودمان را جا بیندازیم. یعنی بدیهیاتی را که رسانهها و سیاستمداران غربی در جهت وارونهنمایی آن تلاش میکنند به گوش همه برسانیم. به نظر میرسد ما احتیاج داریم در این زمینه کارگروهی تشکیل بدهیم و از امکانها و حوزههای نفوذ فرهنگیمان در این زمینه حداکثر استفاده را ببریم. مثلاً وقتی میبینیم فلان سینماگر ایرانی در جهان عرب یا در شرق آسیا ارتباطات و محبوبیتی دارد، از او برای رساندن این پیام به آن مناطق استفاده کنیم و از کسانی که در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی چنین امکانی دارند هم برای رساندن پیاممان به آن نقاط بهره ببریم. برای ایجاد چنین کارگروهی، هم نهادهای فرهنگی کشور میتوانند پیشقدم شوند و تسهیلاتی فراهم کنند و هم خود هنرمندان و صنوف مختلف سینمایی پای کار بیایند و همفکری کنند و ظرفیتهایشان را ارائه بدهند. بدون شک ایجاد چنین فضایی خود ما را هم غافلگیر خواهد کرد و بسیاری از آنها که توقع همکاری یا تاثیرگذاری از آنها نداشتیم، ممکن است عالی بدرخشند و در مقابل تکلیف همه با عدهای دیگر روشن خواهد شد. از آنجا که دشمن ما در این جنگ رژیم صهیونیستی است و این رژیم نزد افکار عمومی دنیا، خصوصاً طی 2 سال اخیر بسیار منفور به نظر میرسد، در صورت اندیشیده شدن تدابیر هوشمندانه، تشکیل چنین کارگروهی و فعالیت در چنین زمینهای میتواند بسیار موثر واقع شود و صدای حقانیت ملت ایران را به گوش همه مردم دنیا برساند؛ طوری که در دور احتمالی و بعدی نبرد، ما غیر از همدلی عمومی در داخل کشور، این بار موج جهانی همدلی با ملت ایران را شاهد باشیم.