چرخه غنیسازی؛ قلب تپنده اقتدار اقتصادی و فناورانه ایران فردا
امیرعلی صفایی: در میان پیچوخمهای اقتصاد جهانی و رقابت فزاینده فناورانه، ملتهایی سرافراز از گردونه تاریخ بیرون میآیند که بر ارکان «خوداتکایی راهبردی» و «پیشتازی دانشبنیان» تکیه زنند. برای ایران عزیز ما، در آستانه جهش به قلههای توسعه، دستیابی و تثبیت چرخه کامل غنیسازی هستهای، تنها یک گزینه نیست؛ یک ضرورت حیاتی، غیرقابل مذاکره و سنگبنای آیندهای پررونق و مستقل است. این گزارش تحلیلی، با نگاهی ژرف به ابعاد اقتصادی و فناورانه، این ضرورت را واکاوی میکند.
۱- انرژی پایدار و ارزان، موتور محرک اقتصاد ملی
رشد اقتصادی پایدار، صنعت پویا و رفاه اجتماعی، همگی بر دوش دسترسی مطمئن، پایدار و مقرونبهصرفه به انرژی استوار است. ایران با ذخایر عظیم نفت و گاز، همواره موتور محرک انرژی منطقه بوده است اما با توجه به مصرف داخلی فزاینده در نتیجه رشد جمعیت، توسعه صنایع انرژیبر و افزایش استانداردهای زندگی، مصرف داخلی انرژی بشدت افزایش یافته و صادرات نفت خام و گاز که شاهرگ حیاتی درآمد ارزی است، تحت فشار فزاینده قرار دارد. کمرنگ شدن نقش سوختهای فسیلی در اقتصاد امروز جهان نیز امری آشکار است. روند جهانی به سوی کاهش وابستگی به سوختهای فسیلی و جایگزینی انرژیهای پاک و کمکربن است. ادامه اتکا به نفت و گاز برای تامین برق، هم از نظر زیستمحیطی چالشبرانگیز است و هم در بلندمدت، جایگاه رقابتی ایران را در بازارهای جهانی تضعیف میکند. در چنین وضعیتی باید از هدررفت سرمایه ملی و منابع زیرزمینی جلوگیری کرد. سوزاندن نفت و گاز ارزشمند در نیروگاهها برای تولید برق، تبدیل طلای سیاه به کالایی با ارزش افزوده ناچیز است. این منابع میتوانند در پتروشیمیها و صنایع پاییندستی با ارزش افزوده بسیار بالاتر به کار روند یا به قیمت واقعی صادر شوند. در جهان امروز راهحل راهبردی برای این وضعیت چیزی جز نیروگاههای هستهای نیست. راهحل انرژی هستهای به علت چگالی انرژی بینظیر این رده از سوخت، همواره مورد توجه کشورها قرار دارد. مقدار اندکی از سوخت هستهای (مثلا یک قرص اورانیوم غنیشده) انرژی معادل تنها زغالسنگ یا هزاران لیتر نفت تولید میکند. این امر نیاز به واردات یا مصرف منابع داخلی را بشدت کاهش میدهد. از طرفی بر خلاف سایر انرژیها، انرژی هستهای پایدار و قابل پیشبینی است. نیروگاههای هستهای مستقل از نوسانات آب و هوایی (برخلاف انرژیهای تجدیدپذیر متناوب) یا تحولات سیاسی منطقهای (برخلاف خطوط لوله گاز) و تضمینکننده امنیت انرژی بلندمدت کشورند. دوستداران محیط زیست نیز انرژی هستهای را کمکربن و دوستدار محیط زیست میدانند. انرژی هستهای یکی از پاکترین منابع انرژی پایه در جهان است و به ایران اجازه میدهد همپای تعهدات جهانی در کاهش گازهای گلخانهای حرکت کند.
برآیند آنچه گفته شد میتواند آزادسازی منابع برای صادرات و ارزشافزایی بینظیری را موجب شود. تامین بخش عمدهای از برق پایه کشور از طریق انرژی هستهای، حجم عظیمی از نفت و گاز را برای صادرات با قیمت جهانی یا تبدیل به محصولات با ارزش افزوده فوقالعاده در پتروشیمی و صنایع پاییندستی آزاد میکند. این امر مستقیمترین و قدرتمندترین تاثیر اقتصادی دستیابی به چرخه سوخت است: افزایش درآمدهای ارزی و تقویت تراز پرداختها.
۲- چرخه غنیسازی، تنها مسیر بهسوی استقلال انرژی هستهای
دستیابی به انرژی هستهای پایدار، مستلزم تضمین دسترسی مستمر و مطمئن به سوخت است. اینجاست که چرخه کامل غنیسازی به عنوان ستون فقرات امنیت انرژی هستهای اهمیت مییابد. اتکا به تامین سوخت هستهای از خارج، کشور را در معرض نوسانات قیمت جهانی، فشارهای سیاسی، تحریمها و قطع یکجانبه قراردادها قرار میدهد (تجربه تلخ محرومیت از سوخت تحقیقاتی رآکتور تهران در دهه ۷۰ و مشکلات تامین سوخت نیروگاه بوشهر را به خاطر آورید). هیچ کشوری با ادعای استقلال و توسعه پایدار، نمیتواند امنیت انرژی آینده خود را به دست دیگران بسپارد. هزینههای سیاسی، امنیتی و فرصتهای از دست رفته ناشی از وابستگی در حوزهای چنین راهبردی، به مراتب فراتر از هزینههای مالی ظاهری خرید سوخت است. توسعه و بومیسازی کامل چرخه غنیسازی، اگرچه در کوتاهمدت سرمایهگذاری سنگینی میطلبد اما در میانمدت و بلندمدت، با ایجاد اقتصاد مقیاس و کاهش هزینههای واحد، تولید سوخت را مقرونبهصرفهتر از خرید خارجی میکند. این سرمایهگذاری، در واقع سرمایهگذاری روی امنیت و حاکمیت انرژی کشور است. این سرمایهگذاری در چند دهه متمادی در ایران انجام شده و با تلاش دانشمندان و شهدای هستهای به بار نشسته است و هیچ عقل سلیم و نگاه معتقد به منافع ملی نخواهد پذیرفت که چنین دستاوردی نادیده گرفته شده یا به وعدههای واهی دشمنان از دست کشور و نسلهای آینده برود.
تسلط بر چرخه کامل غنیسازی، ایران را در آینده به عنوان یک تامینکننده بالقوه سوخت هستهای برای کشورهای منطقه یا جهان که به دنبال توسعه انرژی هستهای صلحآمیز هستند، مطرح میکند. این خود میتواند منبع جدید و ارزشمند درآمد ارزی و اشتغالزایی تخصصی باشد.
۳- پیشران فناوریهای آینده: موجسواری بر قلههای دانش
دستیابی و توسعه مستمر چرخه غنیسازی، صرفاً یک پروژه منحصر به حوزه انرژی نیست، بلکه یک پروژه عظیم ملی برای جهش علمی و فناورانه است. غنیسازی اورانیوم (اعم از سانتریفیوژهای فوقپیشرفته، لیزر یا...) قلب تپنده فناوریهای پیشرفته است و در راس فناوریهای هایتک قرار دارد. این فناوریها نیازمند: ۱- مواد پیشرفته برای توسعه آلیاژهای مقاوم در برابر خوردگی، فشار و حرارت بالا (مورد استفاده در روتور سانتریفیوژها) ۲- مکانیک دقیق و ساختوساز فوقپیچیده با هدف تولید اجزای مکانیکی با دقت میکرون و نانومتر ۳- الکترونیک، کنترل و اتوماسیون پیشرفته برای توسعه سیستمهای کنترلی فوقحساس برای مدیریت هزاران سانتریفیوژ ۴- فیزیک پلاسما و لیزر به عنوان روشهای غنیسازی جایگزین ۵- فناوری خلأ فوقالعاده بالا برای عملکرد بهینه سانتریفیوژها و ۶- مهندسی هستهای و پرتوشناسی برای پایش ایمنی و فرآیندهاست.
در نتیجه تجمیع توانمندیها و فناوریهای فوقالذکر و تشکیل و توسعه خوشههای صنعتی دانشبنیان، تلاش برای بومیسازی این فناوریها، زنجیرهای از صنایع پیشرفته داخلی را در حوزههای متالورژی، مهندسی مکانیک، الکترونیک، نرمافزار، مهندسی شیمی و... به حرکت درمیآورد. حمایت از چنین رویکردی نتایج بسیار مبارکی را در پی خواهد داشت:
اشتغالزایی با کیفیت بالا: ایجاد هزاران شغل تخصصی و با ارزش افزوده بسیار بالا
نوآوری و انتقال فناوری: دانش و تجربه کسبشده در این مسیر، به سایر بخشهای صنعتی و فناورانه کشور سرریز میکند. صنایع هوافضا، نفت و گاز، پزشکی هستهای، نانو، لیزر و... مستقیماً از این دستاوردها بهرهمند میشوند.
تقویت اکوسیستم نوآوری: نیاز به حل چالشهای فنی پیچیده، مراکز تحقیقاتی، دانشگاهها و شرکتهای دانشبنیان را به چالش کشیده و توانمندی آنها را ارتقا میدهد.
پزشکی هستهای و رادیوایزوتوپها: یکی از بارزترین ثمرات صلحآمیز چرخه سوخت هستهای، تولید رادیوایزوتوپهای پزشکی است. این مواد حیاتی برای تشخیص زودهنگام (مانند PET/CT اسکن) و درمان موثر (مانند رادیوداروهای درمان سرطان) بیماریهای صعبالعلاج بهکار میروند. خودکفایی در تولید این ایزوتوپها (که نیاز به اورانیوم غنیشده در سطوح مختلف دارد)، علاوه بر نجات جان انسانها، دسترسی آسان، سریع و ارزان به تشخیص و درمان پیشرفته را برای میلیونها شهروند فراهم میکند. همچنین کاهش خروج ارز، جلوگیری از هزینههای سنگین واردات این مواد را در پی دارد.
موارد بالا که بخش عمدهای از آنها در کشور تحقق یافته است، در صورت توسعه کافی میتواند ضمن صادرات محصولات و خدمات هستهای، علاوه بر افزایش اعتبار علمی کشور، ایران را به قطب منطقهای در تولید و صادرات رادیوایزوتوپها و خدمات پزشکی هستهای مبدل کند. کاربردهای صنعتی و کشاورزی چرخه هستهای نیز بسیار با اهمیت است. پرتوها و تکنیکهای هستهای کاربردهای وسیعی در کنترل کیفیت صنعتی، استریلیزاسیون تجهیزات پزشکی، اصلاح نباتات، کنترل آفات و افزایش ماندگاری محصولات کشاورزی دارند. توسعه چرخه سوخت، زیرساخت لازم برای گسترش این کاربردها را فراهم میکند.
۴- اقتصاد سیاسی هستهای: اهرم قدرت و بازدارندگی
در کنار همه موارد مهم پیشگفته، دستیابی به چرخه کامل غنیسازی، دارای ابعاد عمیق اقتصاد سیاسی است. تسلط بر این فناوری راهبردی، کارت برنده غیرقابل انکاری در مذاکرات منطقهای و بینالمللی برای ایران ایجاد میکند. این توانمندی، ایران را از موضع ضعف به موضع قدرت و اعتماد به نفس در تعاملات میرساند و تقویت قدرت چانهزنی کشور را در پی دارد.
توانمندی هستهای صلحآمیز و مستقل، هزینه اعمال تحریمها یا تهدیدهای نظامی را برای طرفهای مقابل بشدت افزایش میدهد. این امر، فضای امنتری برای توسعه اقتصادی کشور فراهم میکند. دستیابی به این قله فناوری، اعتماد به نفس ملی و احساس غرور و خودباوری را در میان ملت، بویژه نسل جوان، تقویت میکند. این روحیه، سرمایه اجتماعی گرانبهایی برای پیشبرد اهداف توسعهای کشور است و در نهایت چنین رشدی ایران را در زمره کشورهای پیشرفته فناور جهان قرار میدهد و جایگاه سیاسی و امنیتی آن را در منطقه و جهان ارتقا میبخشد. این جایگاه، جذب سرمایهگذاری خارجی و همکاریهای علمی - فناورانه را تسهیل میکند.
۵- انتخاب هستهای، انتخابی راهبردی و حیاتی
چرخه کامل غنیسازی هستهای، برای ایران امروز و فردا، یک انتخاب ساده نیست؛ یک الزام راهبردی و حیاتی است. این مسیر، تنها راه تضمین امنیت انرژی پایدار و ارزان برای نسلهای آینده، تنها مسیر آزادسازی منابع عظیم نفت و گاز برای خلق ثروت و ارزش افزوده، تنها راه دستیابی به قلههای فناوریهای پیشرفته و خلق اقتصاد دانشبنیان و تنها راه تثبیت جایگاه ایران به عنوان قدرتی علمی، اقتصادی و سیاسی در منطقه و جهان است.
هزینههای این مسیر، سرمایهگذاری برای آیندهای درخشان و مستقل است؛ آیندهای که در آن ایران نه مصرفکننده وابسته، بلکه تولیدکننده و صادرکننده دانش و فناوریهای راهبردی است. تردید در این مسیر، به معنای واگذاری حاکمیت انرژی، از دستدادن فرصتهای طلایی اقتصادی، عقبماندن از قافله فناوریهای آینده و تضعیف جایگاه راهبردی کشور در معادلات جهانی است. پایدار ماندن و ارتقای توان غنیسازی، همراه با تعهد عملی و شفاف به کاربردهای کاملا صلحآمیز تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی، نه تنها حق مسلم ایران بر اساس NPT است، بلکه عاقلانهترین راهبرد اقتصادی - فناورانه برای تضمین رفاه، امنیت و عظمت ایران در سده پیش رو است. این مسیر، مسیر اقتدار مبتنی بر دانش است؛ مسیری که باید با عزمی ملی و خردمندانه، گامهای استوار خود را در آن تداوم بخشیم. دشمنان ایران قوی، با آگاهی از چنین پیامدها و اثرات مهمی بر طبل صفر کردن غنیسازی هستهای در ایران میکوبند. باید مقتدرانه و هوشمندانه در مقابل شرارتها و بدخواهیها ایستاد و آینده ایران بزرگ و قوی را تضمین کرد.
***
وقتی میتوانیم
رضا رحمتی: رهبر معظم انقلاب در سخنرانی سیوششمین سالگرد ارتحال امام با اشاره به مذاکرات و خواستههای طرف آمریکایی، گفتند «طرحی که آمریکاییها ارائه کردند ۱۰۰ درصد ضد «ما میتوانیم» است» و سخنان آمریکاییها مبنی بر نداشتن غنیسازی اورانیوم توسط ایران را «غیرمرتبط» با آمریکا قلمداد کردند که در ادامه چارچوب اساسی تفکر ایشان پیرامون مساله هستهای بوده است؛ چارچوبی که مبتنی بر حق مسلم ایران در استفاده از انرژی صلحآمیز هستهای و غنیسازی اورانیوم به عنوان یک حق قانونی و غیرقابلانکار برای ایران است؛ حقی سلبنشدنی و نشانه استقلال ملی. این یادداشت سعی میکند از منظری واقعگرایانه مواضع رهبر انقلاب درباره حق غنیسازی ایران را مورد توجه قرار دهد.
۱- مواضع اصولی
قسمت نخست بعد واقعگرایانه مواضع رهبر انقلاب پیرامون ماجرای هستهای ایران این است که بهرغم لفاظیهای طرف غربی، اتفاقا ایران کاملا طبق موازین بینالمللی و به صورت اصولی عمل کرده است. موضع ایران در این زمینه همواره مبتنی بر قوانین بینالمللی، بویژه ماده ۴ معاهده NPT بوده است که بر حق کشورها در توسعه فناوری هستهای برای مقاصد صلحآمیز تأکید دارد. ایران نیز با پایبندی به تعهدات خود، همواره فعالیتهای هستهای خود را تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) انجام داده است. مواضع رهبر انقلاب نیز در همین مسیر بوده است.
۲- در چارچوب منافع ملی
ایران در طول دههها تحت تحریمهای شدید اقتصادی قرار گرفته اما از حق خود در دستیابی به فناوری صلحآمیز هستهای عقبنشینی نکرده است. این پافشاری، بر اساس محاسبات استراتژیک بوده است، زیرا دستیابی به چرخه کامل سوخت هستهای، ایران را در زمره معدود کشورهای دارای این فناوری قرار داده و همین موضوع سبب شده ایران اهرم قدرتمندی برای مذاکره و افزایش قدرت چانهزنی به نام غنیسازی اورانیوم (البته با غنای متفاوت و حتی 60 درصد) در اختیار داشته باشد. دست بر قضا اوایل دهه 2000 میلادی ایران یک تجربه ناموفق تاریخی درباره غنیسازی را هم تجربه کرده و با عقبنشینی یکجانبه (ماجرای تعلیق داوطلبانه غنیسازی در مذاکرات ایران و تروئیکای اروپا) و بیتاثیر بودن توافقها بر رفع تحریمها شاهد بدعهدی طرف غربی هم بوده است. موضوع دیگر «بیاعتمادی ایران به غرب» بویژه پس از خروج آمریکا از برجام (۲۰۱۸) است. به نظر میرسد و البته با تحلیل محتوای سخنان رهبر انقلاب مشخص است مواضع ایشان ناشی از یک بیاعتمادی واقعگرایانه منبعث از تجربه تاریخی نقض تعهدات توسط قدرتهای بزرگ و از جمله آمریکاست. به همین دلیل است که از دیدگاه ایشان، پذیرش محدودیتهای یکجانبه به معنای تضعیف حاکمیت ملی و بازگشت به وابستگی است.
در عین حال استمرار این رویکرد واقعگرایانه در منطق رهبر انقلاب از نظر عملی سبب حفظ دستاوردهای هستهای بهرغم فشارهای بینالمللی، تبدیل شدن ایران به یک بازیگر تثبیتشده در معادلات هستهای بهرغم چالشهایی شبیه تداوم تحریمها و دشواریهای اقتصادی شده است. رویکرد رهبر انقلاب را میتوان ترکیبی از واقعگرایی و رفتار استراتژیک (حفظ دستاوردهای هستهای به عنوان اهرم قدرت) در نظر گرفت که سبب ایجاد ابهام استراتژیک در وضعیت هستهای ایران شده است. بنابراین سخنان آیتالله خامنهای درباره برنامه هستهای ایران را میتوان همزمان هم ابزار بازدارنده و هم عامل تعیین چارچوب مذاکرات دانست.
۳- به عنوان ابزار بازدارنده
تأکید رهبری بر حق غنیسازی و عدم اعتماد به غرب، به طرفهای مقابل (بویژه آمریکا و اروپا) نشان میدهد ایران تحت فشارهای سیاسی یا اقتصادی از مواضع خود کوتاه نمیآید. این امر طرفهای مقابل را مجبور میکند به جای تحمیل شرایط یکجانبه، به دنبال توافقی متوازن باشند. معنای دیگر این گفته آن است که اگر بنا باشد توافقی انجام شود که منافع ایران در آن لحاظ نشود، اصراری هم بر شکلگیری توافق نیست. نمونه بارز وضعیت ناخشنودکننده دل بستن به طرف مقابل را هم ایران تجربه کرده و خروج آمریکا از برجام، با وجود عملی شدن همه تعهدات ایران، مصداقی برای این وضعیت بوده است. البته ایران نیز بتدریج از تعهدات خود کاست اما همچنان در چارچوب NPT باقی ماند. این نشان داد ایران قادر است همزمان هم مذاکره کند و هم مقاومت. اتفاقا از منظر واقعگرایانه اگر ایران بدون داشتن مواضع محکم وارد مذاکرات شود، طرفهای مقابل بویژه آمریکا، خواهان امتیازات بیشتر (مانند توقف کامل غنیسازی یا محدودیتهای موشکی) بدون دادن تضمینهای کافی خواهند شد.
۴- ترسیم چارچوب مذاکره
روی دیگر مواضع مشخص رهبر انقلاب را باید در ترسیم چارچوب مذاکره برای مذاکرهکنندگان قلمداد کرد. سخنان رهبری معمولا خطوط قرمز ایران را مشخص میکند (مانند عدم مذاکره درباره موشکها یا سیاستهای منطقهای). این موضوع به تیم مذاکرهکننده کمک میکند بدون اتلاف وقت روی گزینههای غیرممکن، روی حوزههای ممکن متمرکز شود. برای مثال در مذاکرات برجام، ایران توانست غنیسازی 3.67 درصد را حفظ کند، زیرا این حداقل خواسته رهبر انقلاب بود. این بهرغم تلاش تیم اوباما و حتی شخص او مبنی بر باز کردن پیچ و مهرههای صنعت هستهای ایران بود. طرفهای مقابل وقتی میبینند رهبری به صورت علنی بر مواضع پایدار تأکید میکنند، به جای فشار برای تغییر رادیکال مواضع ایران، به دنبال راهحلهای میانی میروند. طبیعتا نرسیدن به راهحل میانی نیز به معنای در نظر نگرفتن منافع ایران است و نرسیدن به منافع ملی ایران، ضرورت رسیدن به توافق را نیز تنزل میدهد.
بهرغم سمپاشی طرف غربی مبنی بر غیرمنعطف نشان دادن مواضع رهبر انقلاب و بهرغم فشار رسانههای غربی مبنی بر اینکه این مواضع را به عنوان «مانع پیشرفت مذاکرات» معرفی میکنند اما از دریچه منافع ملی ایران، این مواضع نهتنها خللی ایجاد نمیکند، بلکه «مذاکره را به مثابه ابزار حفظ منافع ملی ایران» در نظر میگیرد. مذاکره خودش فینفسه برای تامین منافع ملی اصالت ندارد و زمانی اصالت مییابد که بتواند منافع ملی را تامین کند. در چنین وضعیتی سخنان رهبر انقلاب اولا از اتلاف وقت در مذاکرات بیحاصل جلوگیری میکند (مثل مذاکره روی موضوعاتی که از ابتدا رد میشود مثل غنیسازی صفر اورانیوم در ایران یا انتقال اورانیوم غنیسازی شده به کشور ثالث)، ثانیا به ایران کمک میکند در طول مذاکرات، متحد و یکپارچه باقی بماند (عدم تکرار آشفتگیهای دورههای پیشین). بنابراین در منطق واقعگرایانه، ممانعت از امتیازدهی یکجانبه، ترسیم چارچوب مذاکرات را شفاف میکند و با ایجاد یک پشتوانه سیاسی محکم میتواند به تقویت مواضع بنیادین مرتبط با منافع ملی کمک کند.
۵- ابهام کنترلشده
در نهایت اینکه استراتژی رهبر انقلاب میتواند مواضع ایران را در چارچوبی از «ابهام کنترلشده» و «انعطافپذیری تاکتیکی» قرار دهد و از منظری واقعگرایانه یک بازتعریف مهم از موازنه قدرت را رقم بزند که اگر بنا باشد طرف مقابل غیرمنعطف باشد، ایران دلیلی بر انعطاف غیرموجه نمیبیند. ایران با عدم شفافیت کامل درباره خطوط قرمز هستهای (مثلا سطح غنیسازی یا تعداد سانتریفیوژهای قابل قبول)، فضایی از عدم قطعیت ایجاد میکند که نخست هزینه محاسبات اشتباه را برای طرف مقابل افزایش میدهد، دوم امکان مانور دیپلماتیک را حفظ میکند و سوم از گیر افتادن در دام «خطوط قرمز از پیش تعیینشده» اجتناب میکند و قدرت مانورپذیری هستهای را برای خود حفظ میکند. البته که شرط موفقیت استراتژی ابهام ایران نیازمند تنظیم دقیق سطح ابهام (نه آنقدر مبهم که باعث اشتباه محاسباتی خطرناک طرف مقابل شود) است. در روی دیگر و فراتر از آن همانطور که ایران هیچگاه پلهای ارتباطی را از بین نبرده، حفظ پلهای پنهان برای خروج از بحرانهای بعدی (مانند همین مذاکرات غیرمستقیم با وساطت عمان) نیز از اهمیت زیادی برخوردار است.