28/تير/1404
|
01:50
۲۲:۰۷
۱۴۰۴/۰۴/۲۷
نگاهی به آثار صهیونیستی تولید شده با هدف عادی‌سازی حمله نظامی و جنگ علیه ایران

تخیلات سینمایی کودک‌کش‌ها

مهران زارعیان: رژیم صهیونیستی به‌ندرت در مجامع بین‌المللی در حیطه هنر و فرهنگ مورد توجه بوده است. این امر که آنها تاریخ ندارند و پشتوانه و بضاعت لازم برای چسب زدن به جامعه تکه‌پاره و بی‌در و پیکر خود را پیدا نمی‌کنند، می‌تواند دلیلی برای کمتر مطرح بودن فرهنگ و هنر این (نا)ملت دروغین و بدلی محسوب شود. در این متن قرار بر این نیست که به ضعف‌های آنها در حیطه فرهنگ و هنر پرداخته شود یا ریشه‌های آن مورد بررسی قرار بگیرد. چیزی که در این متن مرور می‌شود، تلاشی است که دشمن صهیونیستی در سال‌های اخیر انجام داده تا در میدان تبلیغات و پروپاگاندا، ماهی خود را از آب گل‌آلود نارضایتی‌های افکار عمومی داخلی و حمایت‌های بی‌حساب و کتاب اربابان غربی، بگیرد. یک جنگ‌ شناختی بزرگ علیه ایران سال‌هاست در جریان است که چه توسط ضدرسانه‌های تروریستی مثل موساد اینترنشنال یا منوتو، چه توسط جریانات مشکوک شبکه‌های اجتماعی (مثال بارزش کانال اصطلاحاً حافظه تاریخی) و چه توسط نیروهای سیاسی خودفروخته‌ اپوزیسیون که فقط زبان‌شان فارسی است، در جریان است. یکی از مصادیق این جنگ شناختی، فیلم‌ها و سریال‌هایی است که دشمنان علیه ایران ساخته‌اند. شاید در 2 دهه قبل، سابقه نداشت که یک فیلمساز اسرائیلی درباره مسائل ایران فیلمی بسازد و مورد توجه قرار بگیرد؛ مواردی که در دهه‌های قبل داشتیم، عموماً توسط فیلمسازان غربی یا فیلمسازان ایرانی کینه‌توز خارج‌نشین تولید شده بود اما در سال‌های اخیر می‌توان رد پای یک جریان ضد فرهنگی آشکار صهیونیستی را دید که علیه ایران فیلم و سریال می‌سازد و به پذیرفته شدن در جامعه ایران و گاهی هم افکار عمومی جهانی امیدوار است.
به نظر می‌رسد از نیمه دوم دهه 90 و با انباشت مشکلات اقتصادی، تحرکاتی ضد نظام حکمرانی ایران شکل گرفت که دست‌کم بخشی از آن، ناشی از اتاق فکرهای صهیونیستی بود که فرصت را مناسب می‌دیدند نان خود را در تنور نارضایتی‌های موجود بپزند؛ تحولاتی در این دوران شکل گرفت که نمی‌توان رد پای صهیونیست‌ها را در آن نادیده گرفت. به عنوان مثال در این دوران بود که حمایت جمعی از نیروهای سیاسی و رسانه‌ای کوردل از تحریم‌ها و کمپین فشار حداکثری دولت اول دونالد ترامپ مطرح شد. تلاش‌هایی انجام شد که مساله حجاب را تبدیل به ابزاری برای تنش سیاسی و براندازی کند، کمپین‌های مشکوکی مثل ایجاد شرمساری علیه ایرانیان کمتر سیاسی شکل گرفت و تلاش شد چهره‌های دارای اعتبار در افکار عمومی مثل اصغر فرهادی به بهانه‌های مضحک، با بهانه اینکه ضد ساختار نظام حاکم نیستند، تخریب شوند و همزمان فشار به سلبریتی‌ها و چهره‌های موثر هنری و فرهنگی برای اعلام موضع علیه نظام حکمرانی و ارزش‌های رسمی تشدید شد؛ دورانی که تلاش برای تحریم ورزش ایران در جریان بود و قبح نفرت از هر گونه عرق ملی و حس میهن‌دوستانه شکسته شد تا جایی که عده‌ای در جریان «زن، زندگی، آزادی» از باخت تیم‌ ملی فوتبال در جام‌جهانی شادی کردند یا در ماجرای پناهندگی کیمیا علیزاده، بی‌وطن بودن را ستایش کردند. در همین دوران بود که صهیونیست‌ها فضا را مساعد دیدند علیه ایران فیلم و سریال تولید کنند و امید داشته باشند که شهروند ایرانی موقع تماشای این قبیل آثار، از خود نپرسد که یک رژیم غاصب و کودک‌کش، چرا باید دل‌نگران حقوق بشر و مشکلات مردم ایران باشد؟ در ادامه چند نمونه از این آثار را مرور می‌کنیم.
سریال تهران: این شاید مهم‌ترین و آشکارترین اثر به اصطلاح هنری باشد که صهیونیست‌ها علیه ایران ساختند. این سریال در ژانر دلهره‌آور جاسوسی، اقدامات تروریستی و خبیثانه‌ موساد در ایران را با رویکرد حماسی و قهرمان‌سازانه به نمایش می‌گذارد. لحن و سبک و سیاق این سریال به فیلم «آرگو» بسیار نزدیک است که آن هم یک اثر ضد ایرانی درباره ماجرای اشغال لانه جاسوسی آمریکا و تلاش سی‌آی‌ای برای نجات تعدادی از دیپلمات‌ها و کارمندان سفارت‌شان بود که به طرز جالبی هیچ اشاره‌ای به عملیات شکست‌خورده طبس و سقوط هلی‌کوپترهای دشمن در آن رویداد معجزه‌آسا نمی‌شد. سریال «تهران» نیز به همین صورت است و بدون اشاره به قدرت غیرقابل انکار ایران، موفقیت‌های کثیف صهیونیست‌ها را مورد تاکید قرار می‌دهد و نفرت‌انگیز آنکه بسیاری از رویدادهایی که در این سریال به نمایش درآمده، در سال‌های بعد مشابهش رخ داد و گویی این سریال پیوست (ضد) فرهنگی تجاوز رژیم صهیونی به ایران بود؛ مواردی مثل حمله جنگنده‌های اسرائیلی به تاسیسات هسته‌ای ایران و ترور فرماندهان عالی‌رتبه سپاه پاسداران که با بی‌شرمی محض در این سریال به نمایش درآمده و نشان می‌دهد صهیونیست‌ها هیچ ابایی از اقرار به اقدامات تروریستی و برخلاف قوانین بین‌المللی ندارند. در این سریال همچنین به اعتراضات دانشجویی و مردمی نیز اشاراتی می‌شود یا کلیدواژه‌های مورد علاقه جریانات اپوزیسیون مثل مساله اعدام‌ها (که به طرز مضحکی نشان می‌دهند در خیابان‌های اصلی تهران در حال انجام است) را در آن می‌بینیم که آشکارا مشخص می‌کند اقدامات سخت صهیونیست‌ها مکمل جنگ ‌شناختی و اقدامات نرم آنهاست.
لولیتاخوانی در تهران: آذر نفیسی یک استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه‌های تهران و علامه طباطبایی بود که پس از مهاجرت به آمریکا، کتاب خاطرات خود را با عنوان «لولیتاخوانی در تهران» به زبان انگلیسی منتشر کرد و مورد توجه قرار گرفت و بسیار خوانده و پرفروش شد. نکته مهم درباره کتاب نفیسی این بود که در برهه‌ای این کتاب منتشر شد که قدرت در آمریکا در چنگال نئوکان‌های جنگ‌طلب جمهوری‌خواه بود و فضای پس از 11 سپتامبر افکار عمومی آمریکا را آماده کرده بود تا لشکرکشی‌های نامشروع دولت جرج بوش به عراق و افغانستان انجام و عادی‌سازی شود. آمریکایی‌ها در آن دوران تبلیغات وسیعی علیه کشورهایی که هژمونی آنها را نمی‌پذیرفتند انجام دادند که با کلیدواژه‌های پر زرق و برق دموکراسی و حقوق بشر، از شهروندان این کشورها انسانیت‌زدایی می‌کرد و به این ترتیب زمینه برای مداخله نظامی به نفع سلطه‌گری آمریکا فراهم می‌شد. تصور کنید در چنین فضایی، آذر نفیسی به یادش افتاده بود که کتاب خاطراتش درباره تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پس از انقلاب اسلامی را بنویسد و یک فضای سیاه و ضد انسانی از تمام آن سال‌ها توصیف کند که سرشار از عقده‌گشایی و تحریف واقعیت بود، به طوری که انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن را ضد فرهنگ، ضد کتاب، ضد زن، ضد علم و ضد مردم نشان می‌داد و انگار نه انگار که از قضا انقلاب اسلامی یک رویداد عظیم مردمی بود که با همان منطق و علایق غربی‌ها، حق تعیین سرنوشت مردم ایران را به منصه ظهور رساند و اراده جامعه ایران را حاکم کرد.
اما نکته جالب این است که این کتاب پس از ناکامی اپوزیسیون وقت نظام حکمرانی مستقر برای اقناع غرب در تجاوز نظامی به ایران، سال‌ها خاک خورد و فراموش شد تا اینکه در سال‌هایی که دوباره گزینه نظامی روی میز دشمنان ایران قرار گرفت و تحرکات مشکوک برای توجیه و آماده‌سازی افکار عمومی جهان برای چنین اقدام کثیف و خبیثی انجام می‌شد، یک فیلمساز اسرائیلی به نام اران ریکلیس تصمیم گرفت دوباره یاد کتاب نفیسی را زنده کند و در سال 2024 فیلمی با اقتباس از این کتاب ساخت که گلشیفته فراهانی نقش آذر نفیسی را در آن بازی می‌کرد و زهرا امیرابراهیمی و مینا کاوانی از دیگر بازیگران آن بودند. طبیعتاً نیاز به تکرار موضوعات گفته شده نیست که تا چه اندازه تصویر این فیلم از فضای سال‌های 57 تا 76 دروغین و چرکین است اما بامزه است به این اشاره شود که تیم تولید فیلم بدیهی‌ترین امور درباره ایران را نمی‌دانستند به طوری که مثلاً به دانشگاه علامه طباطبایی در فیلم، دانشگاه علامه طالقانی! گفته می‌شود. در تیتراژ پایانی این فیلم نیز با نمایش یک موزیک‌ویدئو از ترانه «برای...» شروین حاجی‌پور، این واقعیت تلخ تداعی می‌شود که چگونه زن، زندگی، آزادی بازیچه‌ای برای پیاده‌سازی تمایلات شوم رژیم صهیونیستی شد یا دست‌کم می‌توانیم بگوییم صهیونیست‌ها برای مصادره آن دست به کار شدند.
تاتامی: ورزش ایران یکی از پدیده‌های مورد توجه اپوزیسیون برای تخطئه و تخریب بوده است. دلیلش هم روشن است، ورزش حرفه‌ای 2 ویژگی مهم دارد که دشمنان ایران از آن می‌ترسند و تهدید تلقی می‌کنند. نخست آنکه ورزش حرفه‌ای یکی از مهم‌ترین جلوه‌های ملموس و عینی میهن‌دوستی و عرق ملی در تمام کشورهای جهان به شمار می‌آید. در دورانی که جهان دست‌کم توسط حقوقدانان و نیروهای صلح‌طلب تلاش می‌کرد پارادایم تازه‌ای پدید آورد که کشورگشایی و جنگ برای دست‌درازی به تمامیت ارضی کشورهای دیگر کمرنگ و ریشه‌کن شود، ورزش ملی کشورها، جایگزینی برای تقویت هویت ملی و اتحاد زیر پرچم بود و به همین دلیل نیز، لباس تیم‌های ملی، پرچم کشورها و سرود ملی در رقابت‌های بین‌المللی تا این حد مورد تاکید است. بنابراین ورزش حرفه‌ای ایران یکی از عینی‌ترین جلوه‌های اتحاد ایرانیان با هر قومیت و عقیده، تحت نام مقدس ایران بوده و همچنان است. از طرف دیگر، ورزش حرفه‌ای یکی از ملموس‌ترین جلوه‌های حضور یک کشور در میدان‌های جهانی است و آشکارا به آن کشور رسمیت می‌دهد به طوری که هم دولت‌های جهان و هم افکار عمومی جهانی، تیم‌ ملی یک کشور را به عنوان نماینده‌ای از آن کشور می‌پذیرند و موجودیت آن کشور مورد تاکید قرار می‌گیرد. بنابراین طبیعی است دشمنان قسم‌خورده ایران، علاقه نداشته باشند که به موجب حضور جهانی تیم‌های ورزشی ملی ایران، نظام جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته شود و مشابه دیگر دولت‌ها، نرمال و نماینده ملت خود شناخته شود. تلاش‌هایی که برای تحریم ورزش ایران تحت بهانه‌های واهی مثل نقض حقوق زنان انجام می‌شد، توجه صهیونیست‌ها را برانگیخت و آنها فیلمی ساختند که تیم‌ ملی زنان جودوی ایران را مورد نفرت قرار دهند. داستان هم اینگونه است که نشان می‌دهد دولت ایران به ورزشکار ایرانی فشار می‌آورد تا با وانمود کردن به مصدومیت، مقابل حریف صهیونیستی قرار نگیرد. ظاهر این خلاصه داستان شاید برای یک شهروند ایرانی دلسوزانه به نظر برسد که فیلم در جهت حمایت از ورزشکار ایرانی است اما وقاحت امر زمانی هویدا می‌شود که در نظر بگیریم یک فیلمساز اسرائیلی (گای ناتیو) به سراغ این موضوع آمده، یعنی فردی منصوب به رژیمی که از مبنا، موجودیت آن به لحاظ حقوقی و اخلاقی محل سوال است و در رقابت‌های ورزشی، دست‌کم ورزشکاران کشورهای اسلامی به صورت کاملاً داوطلبانه و از روی انسانیت، از هرگونه عمل در به رسمیت شناختن تیم‌های ورزشی صهیونیستی خودداری می‌کنند. به عبارت دیگر، یک صهیونیست که ورزش ملت ادعایی خودش با فقدان جدی مشـــروعیت روبه‌رو است، تلاش می‌کند ورزش ملی ایران را که یـــکی از تاریخی‌ترین و پرافتخارترین ملت‌های جهان است، با شک و شبهه و شائبه عدم مشروعیت توصیف کند! یادآوری اینکه زهرا امیرابراهیمی در این فیلم نیز بازی کرده، در کارگردانی این فیلم همکاری داشته و کلکسیونی از نقش‌آفرینی در فیلم‌های ضد ایرانی برای خود فراهم آورده، دردآور و رقت‌انگیز است.
* مزدوران فارسی‌زبان صهیونیست‌ها
 زمانی که درباره آثار سینما و تلویزیون صهیونیست‌ها درباره ایران جست‌وجو می‌کنیم، عناوین دیگری نیز به چشم می‌خورد که البته در فضای رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی فارسی‌زبان کمتر یادی از آنها وجود دارد. این قبیل آثار البته ممکن است لزوماً در راستای یک پروژه پروپاگاندایی نباشند یا صرفاً خوراک تبلیغاتی با مصرف داخلی محسوب شوند.
به عنوان مثال، یک فیلم کمدی به نام «فلافل اتمی» درباره تلاش متقابل یک دختر ایرانی و یک دختر صهیونیست برای افشای رازهای هسته‌ای دولت‌های خود در فیسبوک است تا از فاجعه هسته‌ای جلوگیری کنند. علاوه بر این اثر، 2 مستند به ظاهر صلح‌طلبانه و با درونمایه آشتی میان ایرانیان با صهیونیست‌ها وجود دارد که اولی با نام «ریتا جهان‌فروز» به سرگذشت یک خواننده زن یهودی ایرانی‌الاصل می‌پردازد که در کودکی به سرزمین‌های اشغالی مهاجرت کرده و اکنون به زبان فارسی ترانه می‌خواند؛ همچنین یک مستند کوتاه تحت عنوان «یک آرزو برای ایران، عشق برای اسرائیل» وجود دارد که با مضمون نخ‌نمای آشتی و صلح بین مردم ایران و شهروندان ساکن سرزمین‌های اشغالی ساخته شده و در زیرمتن خود، این تلقی را مورد تاکید قرار می‌دهد که نگاه مردم ایران با حاکمیت درباره رژیم صهیونیستی متفاوت است و باید بین این 2 تمایز قرار داد؛ نگاهی که اکانت توئیتری اسرائیل به فارسی نیز از بدو تاسیس تاکنون در حال فعالیت در این راستاست و شخص بنیامین نتانیاهوی جلاد نیز، چه در سال 88 و چه در سال 1401 با اعلام حمایت ظاهری از آنچه در خیابان‌های ایران در جریان بود، قصد داشت دل ایرانیان ناراضی را به دست بیاورد که البته در رخداد دفاع‌مقدس 12 روزه مشاهده کردیم تا چه اندازه فکر و خیال این جرثومه‌ جنایت و خونخواری، خام و کودکانه بوده است. نیاز به گفتن ندارد که هر 3 اثری که وصفش رفت، متعلق به نیمه اول دهه 90 شمسی هستند و بنابراین احتمالاً در راستای اهداف متأخر رژیم صهیونیستی برای زمینه‌سازی تجاوز نظامی به ایران عزیزمان نبوده باشند.
تا اینجا آنچه خواندید مرور و تفسیر بر آثاری بود که مستقیماً توسط کارفرمای مستقر در سرزمین‌های اشغالی تهیه و تولید شده‌اند. با این حال توسط کارفرمایان دیگر نیز مشارکت در خلق پیوست (ضد) فرهنگی تجاوز نظامی به ایران انجام شده است. از یک سو فیلم‌هایی را داشتیم که خارج از کشور درباره مسائل سیاسی، تاریخی و اجتماعی ایران ساخته شدند و از سوی دیگر، فیلم‌هایی را داشتیم که در داخل کشور به صورت زیرزمینی و بدون مجوز ساخته شدند و عموماً در جشنواره‌ها نیز مورد توجه قرار گفتند.
* توهین به ایران و امام رضا
 شاید مهم‌ترین فیلمی که در این راستا ساخته شد و اهداف شومی را از دل آن می‌توان بازخوانی کرد، «عنکبوت مقدس» باشد؛ فیلمی از علی عباسی، از ایرانیان مهاجرت کرده به غرب که رفتارهایش نشان می‌دهد چندان فرد محترم و سالمی نیست. زهرا امیرابراهیمی نیز در این فیلم بازی کرده بود که برای این نقش‌آفرینی، در جشنواره کن جایزه بهترین بازیگر زن را گرفت. «عنکبوت مقدس» سراغ یکی از پرونده‌های جنایی دهه 70 ایران ‌رفت که قابلیت ربط پیدا کردن به جنبه‌های مذهبی و سیاسی مورد پسند اپوزیسیون را داشت. یک قاتل زنجیره‌ای به نام سعید حنایی زنان خیابانی مشهد را گیر می‌انداخت و می‌کشت. می‌دانیم که در مطبوعات و مستندات موجود، این بحث مطرح بوده که آیا سعید حنایی به موجب شهوت، مشکلات روحی و عقده‌های روانی‌اش مرتکب این قتل‌ها شده یا انگیزه سیاسی و مذهبی مشخصی ولو به غلط، او را مجاب به انجام چنین جنایاتی کرده است. فیلم عباسی اما نه‌تنها بر مورد دوم انگشت می‌گذارد و نه‌تنها حاکمیت را در آن رویداد پشتیبان قاتل نشان می‌دهد (در حالی که می‌دانیم قاتل به اشد مجازات محکوم و حکمش اجرا شد)، بلکه پا را از این نقطه نیز فراتر می‌گذارد و جامعه ایران را همدل و همسو با قاتل نشان می‌دهد و القا می‌کند که زن ایرانی در جامعه بسته و مذهبی ایران قربانی است و کل جامعه فاسد است و حتی در سکانس پایانی نشان می‌دهد که نسل‌های بعد نیز حامی جنایت هستند. این موضع ضد ایرانی، آشکارا در جهت انسانیت‌زدایی از سوژه ایرانی و تخریب وجهه ملت ایران بود و المان‌های تصویری موهنی مثل قرار دادن حرم امام رضا(ع) در مرکز خانه عنکبوت یا استفاده از نماد تجاری و فرهنگی مهمی مثل فرش ایرانی در پوستر فیلم به عنوان یک آلت قتاله، در جهت تثبیت و تقویت این انگاره است. نکته حائز اهمیت این است که نگاه جاری بر فیلم «عنکبوت مقدس» حتی به علایق معمول اپوزیسیون و جریان روشنفکری ایرانی نزدیک نیست، چرا که آنها نیز در رادیکال‌ترین حالت ممکن، صرفاً می‌کوشند بین ملت و حاکمیت در ایران فاصله بگذارند اما دوست ندارند جامعه ایران را حامی جهل و جنایت تلقی کنند.
* فیلمی از آقای بیانیه‌نویس
مهم‌ترین فیلمی که در داخل کشور ساخته شد و تصویری خطرناک از ایران به نمایش می‌گذاشت، «دانه انجیر معابد» بود؛ فیلمی از محمد رسول‌اف، فیلمساز پرحاشیه که در زمان نمایش این فیلم در جشنواره کن، از ایران فرار کرد و جالب اینکه در زمان تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران نیز در یک بیانیه ضد ملی که به همراه جایزه‌بگیران دیگر سال‌های اخیر مثل جعفر پناهی و نرگس محمدی امضا شده بود، به جای آنکه از اعتبار نداشته‌ خود در جهت حمایت از ایران و محکوم کردن اقدام غیرقانونی رژیم صهیونیستی کمک بگیرد، در زمین نتانیاهو بازی کرد و حتی با درخواست توقف غنی‌سازی اورانیوم و‌ طلب یاری از مجامع بین‌المللی برای عبور از جمهوری اسلامی، وقاحت را به حدی رساند که گویی سخنگوی ارتش اسرائیل است.
فیلم «دانه انجیر معابد» تلاش می‌کند روایتی از ماجرای زن، زندگی، آزادی ارائه دهد و داستان یک خانواده فرضی را روایت می‌کند که پدر قاضی دادگاه انقلاب است و 2 دختر ساده‌دلش تحت تاثیر تصاویری که از اتفاقات تلخ خیابان‌ها می‌بینند، علیه پدر می‌شورند و اسلحه او را می‌دزدند و حتی در انتهای فیلم پدر را به کشتن می‌دهند. بامزگی و وقاحت فیلم در این است که تصویری که از پدر نشان می‌دهد، یک فرد دلسوز برای خانواده است که تا حد زیادی به اخلاق و درستکاری پایبند است و اتفاقاً این 2 دختر هستند که نمی‌دانیم چرا باید تا این حد مقابل پدر بایستند و آن پایان تخیلی و مضحک را رقم بزنند که فیلمساز اصرار دارد دلالت نمادین از دل آن بیرون بکشد و حواسش نیست که با منطق درونی داستان خودش نیز نتیجه مد نظر او حاصل نمی‌شود.
«دانه انجیر معابد» نیز با تشویق کارفرما تا سر حد نامزدی اسکار بالا رفت و یک جایزه من‌درآوردی نیز از جشنواره کن گرفت و پوشالی بودن سازوکارهای جوایز جهانی را نیز بار دیگر یادآوری کرد. نکته ترسناک فیلم در آخرین پلان آن است که پدر پس از سقوط و کشته شدن، دستش از آوار بیرون است و نمای یک دست با انگشتر، آشکارا آخرین تصویر به جای مانده از شهید حاج‌قاسم سلیمانی را تداعی می‌کند که با اقدام تروریستی دولت دونالد ترامپ به شهادت رسید و چنین دلالت خطرناکی به یک اقدام نظامی توسط دشمن خارجی، بعید است بی‌قصد و غرض در فیلم گنجانده شده باشد. فیلم‌ها و آثار دیگری که در این راستا تولید شدند کم نیستند و به نظر می‌رسد جریان سینمایی شکل گرفته قصد دارد که بر تعداد آنها نیز بیفزاید. مواردی مثل «سپتامبرهای شیراز» یا فیلم جدید جعفر پناهی که هنوز دسترسی به دیدنش را نداریم، در سال‌های اخیر ساخته شده‌اند و می‌توانند قطعاتی از پازل شوم عادی‌سازی مداخله نظامی علیه ایران باشند. البته موارد زیادی نیز در سال‌های قبل‌تر ساخته شده بودند که در زمان خود اهداف سیاسی دیگری را دنبال می‌کردند و احتمالاً به تحولات خبیثانه‌ صهیونیست‌ها از زمان ظهور دونالد ترامپ به بعد ارتباط مستقیم پیدا نکنند؛ آثاری مثل «پرسپولیس»، «آرگو»، «گلاب»، «رقصنده صحرا»، «رز سرخ»، «شرایط»، «تهران تابو»، «سنگسار ثریا» و «بدون دخترم هرگز».

ارسال نظر
پربیننده