30/شهريور/1404
|
02:11
تحلیلی بر سخنرانی اخیر شیخ نعیم قاسم و مذاکره با عربستان

خلع سلاح مقاومت؛ دورتر از همیشه

در خاورمیانه‌ای که دهه‌ها به کانون تنش‌های ژئوپلیتیک و درگیری‌های ایدئولوژیک تبدیل شده، نشانه‌هایی از یک تحول دیپلماتیک ظریف اما معنادار مشاهده می‌شود: نزدیک‌تر شدن مواضع عربستان سعودی و حزب‌الله لبنان که می‌تواند زمینه‌ساز همگرایی گسترده‌تر دیدگاه‌های ریاض با تهران باشد. این تغییر، نه یک رویداد تصادفی، بلکه حاصل محاسبات استراتژیک، تهدیدهای مشترک و تلاش‌های دیپلماتیک هدفمند است که پتانسیل بازتعریف تعادل‌های منطقه‌ای را دارد. ۲ قطب متضاد - یکی با رویکرد محوریت اهل تسنن و دیگری با تمرکز بر مقاومت شیعی - اکنون در برابر تهدید مشترک رژیم صهیونیستی، به هم نزدیک‌تر می‌شوند. این گزارش، بر پایه تحلیل تحولات اخیر، به بررسی این پدیده می‌پردازد؛ از سخنرانی شیخ نعیم قاسم در روز جمعه تا سفرهای علی لاریجانی و از نقش حمله اسرائیل به قطر تا تأثیر آن بر طرح‌های خلع سلاح حزب‌الله. آنچه ارائه می‌شود، نه صرفاً توصیف وقایع، بلکه تحلیلی بر چگونگی تبدیل «دشمن مشترک» به عاملی برای همگرایی است که می‌تواند دیوارهای ایدئولوژیک را تضعیف کند و بازیگران منطقه را به بازآرایی استراتژیک وادارد. چنانکه رئالیست‌ها می‌گویند، دشمن مشترک، اصلی‌ترین دلیلی است که کشورها را به ایجاد ائتلاف و موازنه وامی‌دارد.
برای فهم عمق این تحول، باید به سخنرانی شیخ نعیم قاسم، دبیرکل حزب‌الله لبنان در ۲۸ شهریور ۱۴۰۴ نگاه بیندازیم. این سخنرانی، به مناسبت نخستین سالگرد شهادت حاج ابراهیم عقیل (معروف به حاج عبدالقادر) و تعدادی از فرماندهان گردان رضوان، از ساعت ۱۶ به وقت محلی آغاز و از طریق شبکه المنار پخش شد. شیخ قاسم منطقه را در آستانه یک «نقطه عطف خطرناک» توصیف کرد و رژیم صهیونیستی را به ارتکاب «جنایت و توحش» مربوط دانست. وی هشدار داد حملات اخیر تل‌آویو، فراتر از اقدامات موقت، بخشی از طرحی برای تحقق «اسرائیل بزرگ» است، مفهومی توسعه‌طلبانه که مرزهای آن را تا یمن و عربستان گسترش می‌دهد اما بخش کلیدی سخنرانی، پیشنهاد گشودن «صفحه جدیدی» در روابط با عربستان سعودی بود. شیخ نعیم قاسم بر اساس اصول حل مشکلات، پاسخ به نگرانی‌ها و تضمین منافع مشترک، از ریاض دعوت به گفت‌وگو کرد. وی تصریح کرد: «سلاح‌های ما متوجه اسرائیل است، نه لبنان، عربستان یا هیچ کشور دیگری». این موضع، نه‌تنها یک دعوت دیپلماتیک، بلکه نشانه‌ای از انعطاف ایدئولوژیک حزب‌الله بود؛ گروهی که سال‌ها در روایت سعودی‌ها به عنوان «تهدید» تصویر شده، اکنون خود را شریک بالقوه در برابر «دشمن اصلی» معرفی می‌کند. تحلیلگران لبنانی این سخنرانی را «رویدادی مهم» ارزیابی کردند و بازخوردهای مثبت در محافل دیپلماتیک عربی - از جمله بحث‌های شبکه‌های اجتماعی - نشان‌دهنده تغییر مواضع است. شیخ قاسم شهدای مقاومت را «شهدای راه آزادی قدس، وطن و کرامت» نامید، از وحدت عملی مسلمانان در برابر صهیونیسم تجلیل و پیش‌بینی کرد: «اسرائیل سقوط خواهد کرد». این اظهارات، در زمینه تنش‌های رو به افزایش، نه‌تنها موقعیت حزب‌الله را تقویت کرد، بلکه فرصتی برای گفت‌وگوی منطقه‌ای ایجاد کرد که عربستان نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد.
این تحول، ریشه در دیپلماسی هدفمند ایران دارد و سفرهای علی لاریجانی، مشاور رهبری و دبیر شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی، نقش محوری در آن ایفا کرده است. لاریجانی اوایل مرداد ۱۴۰۴ (آگوست ۲۰۲۵) به لبنان سفر کرد. این سفر، ۱۳ و ۱۴ مرداد انجام شد و بر مسائل امنیتی و حمایت از مقاومت تمرکز داشت. وی با جوزف عون، رئیس‌جمهور لبنان دیدار کرد و بر «سرمایه ملی بودن مقاومت» - بویژه حزب‌الله - تأکید ورزید، در حالی که از دخالت‌های خارجی در خلع سلاح این گروه انتقاد کرد. استقبال حزب‌الله از این سفر، زمینه‌ای برای کاهش سوءتفاهم‌های داخلی لبنان فراهم آورد؛ جایی که فشارهای سعودی برای خلع سلاح همچنان وجود دارد اما تأثیر اصلی لاریجانی در سفر دومش به عربستان آشکار شد: ۲۵ شهریور ۱۴۰۴ (۱۶ سپتامبر ۲۰۲۵)، وی با مقامات ارشد سعودی، از جمله ولیعهد و وزیر خارجه دیدار کرد. این سفر، بخشی از تلاش ایران برای «تصحیح دیدگاه عربستان» در قبال تحولات لبنان و مقابله با «توسعه‌طلبی اسرائیل» بود. منابع دیپلماتیک گزارش دادند گفت‌وگوها بر «اتحاد علیه تهدید مشترک» متمرکز بود و ایران با استناد به اصول «حل مشکلات و تضمین منافع»، بستری برای درک متقابل ایجاد کرد. نتیجه این دیدارها، در سخنرانی شیخ نعیم قاسم منعکس شد. تحلیلگران، از جمله کسانی که در شبکه‌های اجتماعی به «وساطت ایران» اشاره کرده‌اند، این سفر را «پیامی استراتژیک» می‌دانند که عربستان را به بازنگری در روابط با محور مقاومت واداشت. دیپلماسی مبتنی بر اعتمادسازی تدریجی، بلوغ سیاست خارجی ایران را نشان می‌دهد: تمرکز بر تهدیدهای واقعی به جای شعارهای تهاجمی. ایران با برجسته کردن «دشمن اصلی» - اسرائیل - عربستان را از رویکرد ایدئولوژیک به سمت واقع‌گرایی سوق داد و زمینه دعوت شیخ قاسم به «صفحه جدید» را فراهم کرد.
عوامل اصلی این نزدیکی، فراتر از دیپلماسی، در تهدیدهای مشترک نهفته است و حمله هوایی رژیم صهیونیستی به قطر در ۹ سپتامبر ۲۰۲۵ (۱۸ شهریور ۱۴۰۴) به عنوان کاتالیزور عمل کرد. این حمله که دوحه را هدف قرار داد و منجر به شهادت ۵ عضو ارشد حماس و یک افسر امنیتی قطری شد، فراتر از یک عملیات نظامی، پیامی به کل منطقه بود. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی هشدار داد «چنین حملاتی در هر جایی ممکن است تکرار شود» و گمانه‌زنی‌های رسانه‌هایی مانند بی‌بی‌سی مبنی بر اینکه عربستان، مصر یا ترکیه ممکن است «هدف بعد» باشند، نگرانی ریاض را افزایش داد. شیخ نعیم قاسم در سخنرانی‌اش، این حمله را «پیام به تمام منطقه» توصیف کرد و آن را به طرح «اسرائیل بزرگ» مرتبط دانست که مرزهایش را تا یمن و عربستان گسترش می‌دهد. عربستان حمله را محکوم کرد و در اجلاس اضطراری عربی - اسلامی در دوحه (۱۵ و ۱۶ سپتامبر)، بر «بازنگری روابط با اسرائیل» تأکید ورزید و از وحدت علیه «توسعه‌طلبی صهیونیستی» سخن گفت. این واکنش، بیانگر درک عمیق از تهدید مشترک است: ایران و جریان مقاومت، هرچند رقبای ایدئولوژیک، بازیگرانی قابل پیش‌بینی هستند که می‌توان با آنها مذاکره کرد، امتیاز داد و امتیاز گرفت و مرزهای قدرت را ترسیم کرد اما اسرائیل، با دیوانگی بی‌حد، رژیمی است که با حمایت آمریکا، مرزهای خود را با بمب و موشک جابه‌جا می‌کند و هر لحظه ممکن است این آتش به عربستان سرایت کند.  
 این درک، ریاض را از موضع «عادی‌سازی روابط با اسرائیل» - توافق‌های موسوم به آبراهام - به سمت تنوع‌بخشی اتحادها هدایت کرده؛ از بریکس تا پاکستان و اکنون - البته هنوز به طور محتاطانه- به سمت تهران و متحدانش. حمله به قطر، تلاش‌های میانجی‌گرانه دوحه (میزبان حماس و مذاکرات آتش‌بس غزه) را مختل کرد و عربستان را به انتخاب واداشت: ماندن در مدار آمریکا - اسرائیل یا پیوستن به جریانی قابل مذاکره. دونالد ترامپ که حمله را «اشتباه» خواند اما روابط واشنگتن - تل‌آویو را تأیید کرد، ناخواسته این فرآیند را تسریع کرد.
دلایل نزدیکی طرفین، چندبعدی و متقابل است. 
نخست، ایدئولوژیک: ۲ طرف، هرچند از زوایای متفاوت، بر «آزادی قدس» و «مقاومت در برابر صهیونیسم» تأکید دارند. شیخ قاسم از «وحدت عملی مسلمانان» تجلیل کرد و عربستان در اجلاس دوحه، هرچند صریحاً از «هماهنگی با محور مقاومت» سخن نگفت اما محکومیت حمله به قطر، موضع عملی‌اش را نشان داد.
دوم، ژئوپلیتیک: عربستان که پیش‌تر از خلع سلاح حزب‌الله حمایت می‌کرد، اکنون با تهدید «اسرائیل بزرگ» روبه‌رو است. سفر لاریجانی، با تمرکز بر «تضمین منافع مشترک»، این دلایل را تقویت کرد و نشان داد ایران آماده امتیازدهی است.
سوم، رسانه‌ای و اجتماعی: پست‌های توئیتر از «خواست حزب‌الله برای مذاکره با عربستان» تا «تغییر مواضع پس از سفرهای لاریجانی»، بیانگر گفت‌وگوی عمومی‌ای است که ریاض نسبت به آن تمایل نشان داده است. این دلایل، عملی هستند: عربستان در اجلاس‌های اخیر بر «بازنگری عادی‌سازی» تأکید کرده و حزب‌الله با دعوت شیخ نعیم قاسم، در را برای گفت‌وگو گشوده. با این حال، این نزدیکی محتاطانه است؛ اختلافات ایدئولوژیک، مانند حمایت قبلی سعودی از خلع سلاح، همچنان باقی است و پایداری آن به پیشرفت دیپلماتیک وابسته است.
نکات برجسته این تحول، در پیامدهای استراتژیک آن نهفته است.
نخست، تغییر پارادایم: عربستان که ایران را «تهدید وجودی» می‌دانست، اکنون آن را «بازیگری قابل قبول» می‌بیند؛ در برابر اسرائیل که مرزها را با خشونت بازنویسی می‌کند.
دوم، نقش ایران: دیپلماسی ایران، با ایجاد «درک مشترک»، نه‌تنها لبنان را تثبیت کرد، بلکه عربستان را به بازاندیشی واداشت.
سوم، تأثیر بر محور مقاومت: سخنرانی شیخ قاسم، با پیش‌بینی «سقوط اسرائیل»، روحیه‌ها را تقویت کرد و وحدت را به استراتژی تبدیل کرد.
چهارم واکنش‌های جهانی: ترامپ و دولت آمریکا، با تأیید حمله رژیم به خاک قطر، عربستان را به سمت «محور شرق» سوق دادند.
پنجم، پتانسیل اقتصادی: این نزدیکی می‌تواند به ثبات یمن و لبنان کمک و عربستان را از جنگ‌های نیابتی رها کند.
تأثیر اصلی این مساله بر «قضیه خلع سلاح حزب‌الله» است، طرحی آمریکایی که سال‌ها به عنوان پیش‌شرط ثبات لبنان مطرح بوده. طرح‌های واشنگتن - از فشارهای شورای امنیت تا حمایت از دولت‌های مختلف لبنان - بر خلع سلاح حزب‌الله اصرار داشته‌اند اما اکنون، با نزدیکی عربستان و حزب‌الله، این طرح ناکام می‌ماند. عربستان، ستون فقرات سابق این فشار، با درک تهدید اسرائیلی‌ها، از «سرمایه ملی بودن مقاومت»  احتمالا حمایت ضمنی می‌کند. 
سخنرانی شیخ نعیم قاسم، با تأکید بر «سلاح‌های متوجه اسرائیل»، خلع سلاح را به «خیانت به امنیت ملی» تبدیل کرد و ریاض که در اجلاس دوحه بر «حق دفاع مشروع» تأکید کرد، نمی‌تواند بدون آسیب به اعتبار خود، فشار را ادامه دهد. تحلیلگران پیش‌بینی می‌کنند این نزدیکی، طرح آمریکایی را به حاشیه خواهد راند: لبنان بدون خلع سلاح، در برابر اسرائیل مقاوم‌تر می‌شود و آمریکا، درگیر بحران غزه، گزینه‌ای جز عقب‌نشینی ندارد. حمله به قطر، با مختل کردن میانجی‌گری، نشان داد خلع سلاح بدون امنیت منطقه‌ای، غیرواقعی است و عربستان، با پیوستن به «درک مشترک»، این توهم را خنثی می‌کند.
در نهایت، این تحول دیپلماتیک، هرچند شکننده، نویدبخش بازآرایی منطقه است. نزدیک شدن عربستان و حزب‌الله و همگرایی‌اش با ایران، آغاز یک بازی جدید است؛ جایی که تهدید مشترک، ایدئولوژی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و دیپلماسی، تنش‌ها را مدیریت می‌کند. 
سخنرانی شیخ قاسم، دیپلماسی منطقه‌ای ایران و سایه حمله به قطر، عناصری از این پازل هستند؛ پازلی که می‌تواند «اسرائیل بزرگ» را مهار و منطقه را به سوی همگرایی واقعی هدایت کند. با این حال، موفقیت آن به امتیازدهی متقابل وابسته است؛ خاورمیانه، با سابقه پیچیدگی‌هایش، نیازمند اقداماتی است که «دشمن اصلی» را به درستی هدف گیرد.

ارسال نظر
پربیننده