سیدحسن نصرالله چگونه مقاومت را از یک ابزار صرفا نظامی به جنبشی فراگیر تبدیل کرد؟
ساخت اجتماعی مقاومت
سخنان سیدحسن نصرالله، فراتر از شعارهای سیاسی یا نظامی، نمادی از یک جهانبینی عمیق و همهجانبه بود که مفهوم «مقاومت» را به عنوان هسته مرکزی هویت، وجود و هستی انسانی و جمعی تثبیت میکند. سخنرانیهای سیدحسن نصرالله تنها برای تحریک احساسات نبود، بلکه یک «گفتمانسازی نظاممند» بود. او با بیانی روشن، پیچیدهترین مفاهیم نظری را به زبان مردم ترجمه میکرد. گزاره مورد بحث ما، در این گفتمان چند کارکرد دارد؛ ابتدا یک تکلیف دینی- اخلاقی را به انرژی برای عمل جمعی تبدیل میکند، دوم به رنجها و ایثارها معنابخشی میکند و مثلا شهادت نه یک پایان تراژیک، بلکه اوج تحقق کرامت در این جهان تفسیر میشود و سوم اینکه این گفتمان، خود را به لبنان محدود نمیکند و تمام مستضعفان جهان را خطاب قرار میدهد. این یک دعوت به مقاومت جهانی در برابر هر شکل از استکبار است.
نصرالله نهتنها یک سخنران ماهر، بلکه معمار روایتهایی بود که تجربیات روزمره و زیسته حامیانش را به یک روایت کلان و الهامبخش از مقاومت پیوند میزد. او با بهرهگیری هوشمندانه از زبان نمادها و استعارهها، از یادبود شهدا و قهرمانان مقاومت گرفته تا بازنماییهای عاطفی از رنجهای جامعه محلی – مانند بمبارانهای اسرائیلی در جنوب لبنان یا محاصرههای اقتصادی – روایتی میساخت که فراتر از واقعیتهای تلخ، افقهای امید و استقامت را ترسیم میکرد. این خطابهها که اغلب در سخنرانیهای زنده یا پخششده از پناهگاههای زیرزمینی ایراد میشد، افق انتظارات مردم را به دقت تنظیم میکرد؛ پیروزی را نه صرفاً به عنوان فتح نظامی، بلکه به عنوان حفظ کرامت و هویت جمعی تعریف میکرد؛ عقبنشینی را به عنوان تاکتیک استراتژیک برای بقا توجیه میکرد و تابآوری را به مثابه یک ارزش اخلاقی و فرهنگی، ریشهدار در سنتهای شیعی و مقاومت، معنا میبخشید. در واقع، این مدیریت انتظارات، فراتر از یک ابزار ارتباطی، نوعی حکمرانی هوشمندانه و پیشگیرانه به شمار میرفت؛ میتوان آن را به عنوان سپری در برابر شکافهای احتمالی میان وعدههای ایدئولوژیک و واقعیتهای عملیاتی دانست. نصرالله با این رویکرد، سرمایه اجتماعی حزبالله را در دورانهای فرسایشی – مانند جنگ ۲۰۰۶ یا بحرانهای اقتصادی لبنان – حفظ و حتی تقویت میکرد.
نقش سیدحسن نصرالله در ارتقای مقاومت حزبالله از یک گروه چریکی محدود به عملیات نظامی، به یک جنبش جامعهمحور و چندبعدی، بیش از هر چیز در 2 سطح کلیدی قابل ردیابی است. نخست، معماری یک شبکه گسترده و شبکهای از خدمات اجتماعی و اقتصادی که خلأهای عمیق دولت مرکزی لبنان – بویژه در مناطق شیعهنشین مانند بقاع و جنوب بیروت – را پر میکرد. این شبکه، شامل مدارس، بیمارستانها، مراکز بهداشتی و برنامههای حمایت از خانوادههای شهدا و بیکاران، نهتنها سرمایه اجتماعی سازمانیافتهای تولید میکرد، بلکه حزبالله را به عنوان یک «دولت در سایه» تثبیت میکرد؛ جایی که مردم، به جای وابستگی به دولت ناکارآمد، به ساختارهای حزب متکی میشدند. دوم، بازتعریف مفهوم مقاومت از یک کنش صرفاً واکنشی و دفاعی – مانند حملات موشکی در برابر تجاوزات اسرائیلی – به یک کنش هویتساز و ریشهدار در زندگی روزمره. نصرالله مقاومت را به عنوان یک سبک زندگی ترویج میکرد؛ از آموزش ایدئولوژیک در مدارس حزب تا جشنوارههای فرهنگی که نمادهای مقاومت را در هنر و رسانه ادغام میکرد. این تحول، حزبالله را از یک نیروی حاشیهای به یک بازیگر مرکزی در سیاست لبنان و منطقه تبدیل کرد و آن را به مثابه یک «حرکت همهجانبه» – با ابعاد اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی – بازسازی کرد.
موضوع گزارش پیش رو بر محور دوم یعنی تلاش سید مقاومت در بازتعریف مقاومت به عنوان یک کنش هویتساز استوار است.
* مقاومت به عنوان «هویت»
در نظرگاه سیدحسن نصرالله، مقاومت نهتنها امری عارضی نبود، بلکه به عنوان یکی از عناصر هویتی جهان اسلام و بویژه لبنان به شمار میرفت. او مقاومت را فقط یک ابزار نظامی نمیدانست، بلکه آن را هویت جمعی و فرهنگی معرفی میکرد. در ادبیات او واژه مقاومت، جایگزینی برای مفاهیمی مانند «ملیت» یا «قومیت» در گفتمان روزمره میشود و به مردم حس تعلق میدهد. او در یک سخنرانی ابراز کرد: «مقاومتی که ما آن را باور داریم، با امکاناتی محدود، از جبل عامل آغاز شد... مقاومت، در جنوب لبنان در برابر دشمن تسلیم نشد و به همین سبب ضربه زدن به مقاومت، به معنی ضربهزدن به ماهیت و هویت ما است».
از منظر هویتی، مقاومت روایتی پویا و سازنده است که تاریخ جامعه شیعی لبنان و متحدان منطقهایاش را بازسازی میکند. پیروزی در جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶، ایستادگی در جنگ غزه یا حتی مقاومت در برابر فشارهای اقتصادی، همگی حلقههایی از این روایت بزرگترند که به زندگی روزمره افراد معنا، هدف و هویت میبخشد.
همانطور که از نقل قول اشاره شده روشن است، در این جمله او میگوید مقاومت نه صرف یک عمل نظامی، بلکه به مثابه ماهیت و هویت است. تأکید او بر این بود که ضربه به مقاومت، ضربه به هویت است؛ یعنی مقاومت با هویت مردم و فرهنگشان همپوشانی دارد.
در واقع او با استفاده از واژهها، استعارهها و روایتهای دینی ـ تاریخی، مقاومت را نه فقط یک استراتژی، بلکه چیزی فراتر از یک سلاح میدانست و آن را با هویت، اراده، ایمان و تاریخ یک ملت گره میزد. او مقاومت را به عنوان یک مفهوم جامع و چندبعدی میدید. به عبارتی، مقاومت در سخنان نصرالله «زبان مشترک» میان مذهب، هویت ملی و مبارزه سیاسی بود.
در نگاه سیدحسن نصرالله، مقاومت یک کنش صرف یا یک استراتژی موقت نبود، بلکه یک حالت وجودی بود. این همان ماهیت مورد اشاره او است.
از منظر او، مقاومت جوهرهای است که یک فرد، جامعه یا امت را تعریف میکند. همانطور که ماهیت آب، جاری بودن و رفع عطش است، ماهیت «مقاومت» نیز ایستادگی در برابر ظلم است. بنابراین هرگونه ضربه به مقاومت، تلاشی برای تغییر این جوهره ذاتی است. اگر مقاومت از ایستادگی دست بردارد، دیگر «مقاومت» نیست؛ این تغییر ماهوی، برابر با نابودی آن موجودیت است.
این نگاه، یک رابطه دیالکتیکی وابسته به «دیگری» (دشمن) ایجاد میکند. هویت مقاومت در تقابل با «سلطه» شکل میگیرد و تعریف میشود. حمله به مقاومت، حمله به همین رابطه هویتساز است. اگر دشمن بتواند این تقابل را از بین ببرد، هویت جمعی مبتنی بر آن دچار بحران میشود.
اگر این گزاره را با زبان هستیشناسی متفکرانی چون هایدگر بخوانیم، به این معناست که «مقاومت» صرف یک عمل قابلتفکیک نیست، بلکه نوعی «بودن – در - جهان» است: یک سبک زیست جمعی که از طریق رفتارها، مناسک، روایتها و نمادها تکرار و تثبیت میشود. این معنی هویتبخشی به مقاومت مبنای ادعای نصرالله را میساخت، یعنی مقاومت به مثابه وجود جمعی. از منظر دیالکتیک نیز هویت مقاومت همواره در نسبت و تقابل با «دیگری» (دشمن) شکل میگیرد؛ پس تضعیف مقاومت، تلاش دشمن برای حذف آن رابطه هویتی است؛ نه فقط حذف یک بازیگر نظامی.
با تعریف مقاومت به عنوان هسته هویتی و دینی، سیدحسن نصرالله هرگونه نقد داخلی یا خارجی به عملکرد حزبالله را از دایره «مناقشه سیاسی» خارج میکرد و آن را به سطح «حمله به هویت و ایمان ملت» ارتقا میداد. این کار، منتقدان را در موضعی ضعیف قرار میدهد، زیرا گویی آنان نه یک حزب سیاسی، بلکه خود «ملت» را هدف گرفتهاند.
مقاومت نه صرف کنشی است که بتوان آن را از کار انداخت، بلکه «هست» جمعی یک گروه، امت و گفتمان است. خود این تعبیر نشان میدهد سخنران میخواهد هر انتقاد یا تهاجمی را از منظر حمله به «هویت جمعی» تفسیر کند.
گفتمان سیدحسن نصرالله مقاومت را به یک «پروژه اگزیستانسیال جمعی» تبدیل میکند که مستقیماً با «اضطراب هستی» جامعه شیعی لبنان - جامعهای که قرنها در حاشیه قدرت و تحت تهدید وجودی بوده - مقابله میکند. در فلسفه هایدگر، اصالت از طریق مواجهه با مرگ و پوچی به دست میآید؛ سیدحسن نصرالله این مفهوم را جمعی و مقاومت را به «درام هستیشناختی» یک ملت بدل کرد. فرد با پیوستن به این پروژه، بر «غربت» تاریخی خود غلبه کرده و اضطراب را به «معنابخشی فعال» تبدیل میکند. این الهیات سیاسی، رستگاری فردی (از طریق شهادت) و جمعی (از طریق پیروزی تاریخی) را درهم میآمیزد و مقاومت را به «راهی برای بودن اصیل» ارتقا میدهد.
گزاره نصرالله تعبیر هویتی - هستیشناختی مقاومت را به طور فشرده بیان میکند: «حمله به مقاومت» برابر با «حمله به هست جمعی مقاومت» است. این بازتعریف، مقاومت را از یک راهبرد نظامی به یک زیست جهانی، دینی و روایتی تبدیل میکند که هرگونه تهاجم را تبدیل به حملهای وجودی میکند.
بنابراین میتوان دریافت چرا مفهوم «مقاومت» در گفتمان سیدحسن نصرالله تا این حد سنگین، مقدس و غیرقابل مذاکره است. این مفهوم، تنها یک راهبرد نیست، بلکه یک جهانبینی تمامعیار است که سیاست، الهیات و هویت را در هم میتند.
* مقاومت برای حفظ کرامت امت
او مقاومت را «ویژگی اصلی ملت لبنان» و «عامل عزت و کرامت» معرفی کرد. سیدحسن نصرالله در یکی از سخنرانیهای خود میگوید: «هنگامی که دشمن کرامت ملت تو را تهدید میکند، مسؤولیت تو این است که مبارزه کنی». در واقع او کرامت انسانی/ ملی را معیار بنیادی قرار میدهد و مقاومت را به عنوان مجموعهای از کنشها (سیاسی، نمادین، اقتصادی و نظامی) که هدفشان بازیابی یا دفاع از آن معیار است، تحلیل میکرد.
این نقل قول که در سخنرانیهای او در سال ۲۰۱۳ (به مناسبت هفتمین سالگرد پیروزی مقاومت در جنگ ۳۳ روزه) بیان شده، بر مسؤولیت فردی و جمعی در برابر تهدید کرامت ملت تأکید دارد.
این گزاره که به شکلی موجز و قدرتمند در سخنان سیدحسن نصرالله متبلور شده، تنها یک شعار سیاسی نیست، بلکه سنگ بنای یک «نظریه سیاسی - اخلاقی» در چارچوب مکتب مقاومت اسلامی است.
سیدحسن نصرالله در سخنرانیهای مختلف همواره بر «کرامت» تأکید داشت و موکد میگفت مقاومت راه حفظ کرامت انسانی و اسلامی در برابر دشمن است. شکست در مقاومت تنها به معنای از دست دادن زمین نیست، بلکه به معنای از دست دادن کرامت انسانی است. بنابراین ضربه به مقاومت، ضربه به این سرمایه معنوی است.
در این نگاه، کرامت صرفاً یک «حق» نیست، بلکه جوهر وجودی انسان است که از جانب خداوند به او اعطا شده است (وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ). بنابراین تهدید کرامت، تنها یک تهدید بیرونی نیست، بلکه یک تهدید وجودی است. دشمن با تحقیر، اشغال و سلطه، قصد دارد این جوهر الهی را نفی کند و انسان را به وضعیت «شیء» یا «ابژهای مطیع» تنزل دهد.
در این منظومه فکری، تسلیم در برابر دشمن تحقیرگر، به معنای «مرگ تدریجی معنوی» است. فرد یا جامعهای که کرامت خود را ببازد، اگرچه به لحاظ فیزیکی زنده بماند اما هویت حقیقی خود را از دست داده است. از این منظر، مقاومت نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی وجودی برای حفظ «حیات انسانی» به معنای واقعی کلمه است. این مفهوم، وامگرفته از درس عاشوراست: «الموت اولی من رکوب العار»؛ مرگ شرافتمندانه بهتر از زندگی با ذلت است.
کرامت، محور سنجش حقانیت هر کنش سیاسی است. هر سیاستی که منجر به ذلت شود، نامشروع است. مقاومت، عینیت بخشیدن به کرامت ذاتی است. اگر کرامت ارزش بنیادین است، پس هر عاملی که آن را تهدید کند (دشمن)، باید با آن مقابله کرد.
مقاومت مسؤولیتی فردی و جمعی است که به سطح یک «ماموریت تمدنی» ارتقا مییابد. هدف نهایی، تنها رهایی یک سرزمین نیست، بلکه احیای تمدنی مبتنی بر کرامت در برابر استکبار جهانی است. در واقع مقاومت، یک پروژه تمدنساز است. در تقابل با نظریههای واقعگرایانه که بر «قدرت» و «منفعت» متمرکزند، این اصل بر «ارزشها» و «کرامت» به عنوان محور سیاست تأکید دارد.
گزاره حفظ کرامت از مسیر مقاومت، تنها یک جمله نیست، بلکه چکیدهای از یک جهانبینی و یک پروژه تمدنی است که سیدحسن نصرالله و جریان مقاومت، تجسم عینی و عملیاتی آن هستند.
این گفتمان یک زبان سیاسی - اخلاقی ایجاد میکند که مفاهیم پیچیده فلسفی را به زندگی روزمره مردم منتقل میکند. این گفتمان، یک پارادایم معرفتی و عملی ایجاد میکند که هویت جمعی و انسجام اجتماعی را تقویت میکند. همچنین این گفتمان قابلیت ترجمه جهانی دارد، زیرا در سطح انسانی و اخلاقی با مفاهیمی مانند کرامت مرتبط است. این نوع چارچوببندی باعث میشود مقاومت با زندگی روزمره مردم پیوند بخورد.
* مقاومت به مثابه تکلیف الهی
سیدحسن نصرالله مقاومت را از یک تاکتیک سیاسی موقتی - که اغلب به عنوان پاسخی دفاعی به اشغالگری اسرائیل یا فشارهای غربی دیده میشد- به یک وظیفه دینی عمیق و هویتساز جمعی برای شیعیان تبدیل کرد. این تحول، ریشه در سخنرانیهای پرشور و عاطفی او داشت که در مناسبتهای مذهبی مانند محرم و عاشورا، بر جمله مشهور امام حسین(ع) تأکید میکرد: «هیهات منا الذله»؛ ذلت بر ما حرام است. این عبارت، نمادی از رد قاطع هرگونه تسلیم در برابر ظلم است و نصرالله آن را به عنوان پلی میان تاریخ کربلا و واقعیتهای معاصر میزد. برای مثال، در سخنرانی شب عاشورای محرم ۱۴۳۷ (۲۰۱۵ میلادی)، نصرالله این شعار را به چالشهای روزمره مقاومت گره میزند و تأکید میکند این دوگانگی
- جنگ یا ذلت- دقیقاً همان انتخاب امام حسین بود و پاسخ شیعیان، همان «هیهات منا الذله» است.
این پیوند ایدئولوژیک، مقاومت را از یک عمل نظامی صرف به یک ارزش شیعی نهادینهشده تبدیل کرد. نصرالله با تکرار مداوم این نمادها در سخنرانیهایش - مانند شب عاشورای ۱۴۳۹ (۲۰۱۸) - به آن قداستی مذهبی بخشید؛ جایی که مقاومت نهتنها دفاع از سرزمین، بلکه احیای سنت حسینی و رد هرگونه ذلت و خواری در برابر ظالمان است. در نتیجه، مقاومت به بخشی جداییناپذیر از هویت ایمانی پیروان تبدیل شد. یک «عبادت مداوم» که فراتر از میدانهای نبرد بود. این رویکرد، مشارکت عمومی را معنادار کرد و به انسجام داخلی جامعه شیعی لبنان - و حتی فراتر از آن، در محور مقاومت - انجامید؛ جایی که هر فرد، از مبارز مسلح تا حامی مدنی، خود را بخشی از یک «امت حسینی» میدید.
میتوان این نگاه سیدحسن را در ۳ لایه بررسی کرد: مذهبی - عقیدتی، هویتی - اجتماعی و سیاسی - استراتژیک.
۱- لایه مذهبی - عقیدتی: از کربلا به خط مقدم مقاومت
نصرالله با ریشههای حوزوی و تربیت سنتی شیعی، مقاومت را به عنوان امتداد قیام عاشورا بازسازی کرد. در شیعه، «هیهات منا الذله» نهتنها یک شعار، بلکه یک اصل کلامی است که بر پایه آموزههای امام حسین(ع) بنا شده: مرگ در راه حق، سعادت است و زندگی با ظالمان، ذلت. نصرالله این را در سخنرانیهایش به چالشهای معاصر تعمیم میدهد. برای نمونه، در برابر اشغال اسرائیل از ۱۹۸۲ یا فشارهای آمریکایی - تکفیری، مقاومت را «تکلیف شرعی» میخواند. این پیوند، مقاومت را از یک عمل سیاسی به «جهاد مداوم» تبدیل میکرد. نصرالله با این رویکرد، مفهوم «شهادت» را از ارزش فردی به ابزار جمعی ارتقا داد، به گونهای که شهادت نه پایان، بلکه بذر انسجام و پیروزی است. این تحول، مقاومت را از حاشیه به مرکز تاریخ اسلام برد.
۲- لایه هویتی - اجتماعی: ساختن امت مقاوم
یکی از دستاوردهای کلیدی نصرالله، هویتسازی جمعی بود. در لبنان، جایی که شیعیان حاشیهنشین بودند، او مقاومت را به عنوان «هویت شیعی مدرن» بازتعریف کرد؛ نهتنها ضداسرائیلی، بلکه ضداستکباری و انسانی. سخنرانیهای پرشور او - که اغلب با تصاویر عاشورایی و نمادهای حسینی همراه بود- مشارکت را از نخبگان به تودهها گسترش داد. این هویتسازی، حس تعلق و هدفمندی ایجاد میکرد؛ نتیجه، افزایش بسیج اجتماعی بود، همانطور که در پیروزی ۲۰۰۶ مشهود بود؛ جایی که مقاومت به نماد غرور ملی بدل شد.
۳- لایه سیاسی-استراتژیک: پایداری در برابر فشارها
نصرالله مقاومت را به ابزاری استراتژیک برای بقا تبدیل کرد. با گره زدن آن به وحدت شیعه-سنی (نه به عنوان تاکتیک مقطعی، بلکه اصل دینی)، او محور مقاومت را فراتر از لبنان گسترش داد، از فلسطین تا سوریه. این رویکرد، حزبالله را از یک گروه شبهنظامی به یک «حرکت تمدنی» بدل کرد که مرزهای مذهبی را درنوردید و مساله فلسطین را به بعد انسانی - بشردوستانه رساند.
لذا سیدحسن نصرالله، مقاومت را به یک «پدیده چندلایه» تبدیل کرد که فراتر از پیروزیهای نظامی، هویت و انسجام میسازد. این میراث، حتی پس از شهادتش، الهامبخش است.
* مقاومت به مثابه زندگی
سیدحسن نصرالله مقاومت را به عنوان بخشی از زندگی روزمره - از آموزش نسل جوان تا حمایت از فلسطین - گسترش داد.
شهید نصرالله توانست مقاومت را از یک کنش واکنشی در برابر اشغال، به یک «نظام معنابخش» برای جامعه شیعی و متحدانش تبدیل کند. او با الهام از سنتهای شیعی - بویژه عاشورا و فرهنگ انتظار - مقاومت را به سطحی رساند که نهتنها دشمنستیزی، بلکه «زندگی با معنا» را تعریف کند. در این چارچوب، هر عمل روزمره (از خرید کالای محلی تا شرکت در مراسم عزاداری) بخشی از جهاد دائمی تلقی میشود. این فرآیند باعث شد مقاومت از یک استراتژی سیاسی - نظامی، به یک «تئولوژی زندگی» تبدیل شود؛ یعنی چارچوبی که فرد مؤمن از طریق آن جهان، روابط و آینده خود را معنا میبخشد.
او در سخنرانیهایش، مانند خطابههای پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، محور مقاومت را به «امت اسلامی» متصل و آن را به عنوان یک «جنبش فراگیر» توصیف میکرد که ابعاد فرهنگی و رسانهای را در بر میگیرد. این استراتژی، حزبالله را در برابر انزوای بینالمللی مقاوم کرد.
سیدحسن نصرالله، مقاومت را به عنوان یک عنصر حیاتی و نفوذناپذیر در تار و پود زندگی روزمره جامعه شیعی لبنان و فراتر از آن، به مثابه یک «سبک زندگی مقاومتی» بازسازی کرد. این گسترش، نهتنها در عرصههای نظامی، بلکه در ابعاد فرهنگی، آموزشی، اجتماعی و ایدئولوژیک رخ داد؛ جایی که مقاومت از یک واکنشی دفاعی به یک هویت جمعی و روزمره تبدیل شد. برای نمونه، نصرالله با تأکید بر آموزش نسل جوان - از طریق شبکه گسترده مدارس و مراکز آموزشی حزبالله که بیش از ۱۰۰ مدرسه را شامل میشود - مقاومت را به عنوان یک ارزش اخلاقی و فرهنگی در برنامههای درسی ادغام کرد. این برنامهها که شامل درسهای ایدئولوژیک بر پایه فقه شیعی و تاریخ مبارزات ضداستعماری است، جوانان را از کودکی با روایتهایی از شهدا و قهرمانان فلسطینی آشنا و آنها را به عنوان «نسل آینده مقاومت» تربیت میکند. همزمان حمایت از فلسطین را فراتر از عملیات نظامی، به یک تعهد همیشگی و روزمره تبدیل کرد؛ از جمعآوری کمکهای مالی و غذایی برای غزه و کرانه باختری در مساجد و مراکز محلی، تا برگزاری جشنوارههای فرهنگی که نمادهای مقاومت فلسطینی را در هنر، موسیقی و رسانههای محلی بازنمایی میکند. این رویکرد، مقاومت را از یک مفهوم انتزاعی به یک عمل ملموس و مداوم در زندگی روزمره مردم تبدیل کرد، طوری که حتی در دوران صلح نسبی، حمایت از فلسطین بخشی از مناسبتهای مذهبی مانند عاشورا میشود و آموزش مقاومتی، به عنوان یک وظیفه خانوادگی و اجتماعی، نسل به نسل منتقل میشود.
نصرالله که از سال ۱۹۹۲ رهبری حزبالله را بر عهده داشت، مقاومت را به عنوان یک «فقه سیاسی» بازتعریف کرد؛ مفهومی که الهامگرفته از آموزههای امام خمینی و ولایت فقیه است و مقاومت را نهتنها یک جهاد دفاعی، بلکه یک عبادت مداوم و بخشی از زندگی ایمانی میداند. این بازتعریف، مقاومت را از حاشیه نظامی به مرکز زندگی اجتماعی کشاند و آن را به مثابه «زندگی مقاومتی» معنا بخشید؛ جایی که هر عمل روزمره، از آموزش فرزندان تا حمایت از مظلومان، به یک کنش سیاسی و معنوی تبدیل میشود.
نصرالله با آگاهی از اینکه «نسل جوان، ستون فقرات آینده مقاومت» است، شبکه آموزشی حزبالله را به ابزاری کلیدی برای نهادینهسازی مقاومت تبدیل کرد. نصرالله در سخنرانیهایش، مانند خطابههای پس از جنگ ۲۰۰۶، نسل جوان را «میراثداران مقاومت» خطاب میکرد و تأکید داشت آموزش مقاومتی، کلید بقای هویت در برابر «فرهنگ غربی و صهیونیستی» است. این رویکرد، مقاومت را از یک مفهوم نخبهای به یک تجربه روزمره تبدیل کرد. والدین در خانهها، معلمان در مدارس و جوامع محلی در مساجد، مقاومت را به عنوان یک ارزش خانوادگی ترویج میدهند. نتیجه، ایجاد یک «نسل مقاوم» است که به گفته تحلیلگران، حزبالله را از یک گروه چریکی به یک جنبش جامعهمحور با پایگاه اجتماعی عمیق تبدیل کرده است. این معنا بخشیدن، ریشه در باور شیعی به «انتظار مهدوی» دارد؛ جایی که مقاومت روزمره، مقدمهای برای عدالت جهانی است و جوانان را به عنوان «سربازان امام زمان» میبیند.
از سوی دیگر حمایت نصرالله از فلسطین، یکی از برجستهترین نمونههای گسترش مقاومت به زندگی روزمره بود. او در سخنرانیهای متعدد، مانند اعلام باز کردن جبهه جنوب لبنان در 8 اکتبر ۲۰۲۳- فردای عملیات توفان الاقصی - فلسطین را «قلب تپنده مقاومت» توصیف میکرد و تأکید داشت «حمایت از غزه، واجب شرعی و انسانی» است. این حمایت، فراتر از عملیات موشکی حزبالله (مانند حملات به شمال اسرائیل در حمایت از حماس)، به ابعاد روزمره گسترش یافت: جمعآوری کمکهای مردمی در کمپینهای محلی، ارسال کاروانهای امدادی به فلسطین و ادغام روایتهای فلسطینی در رسانههای حزبالله مانند المنار. نصرالله با ستایش از «جوانان فلسطینی» در انتفاضهها، آنها را الگویی برای لبنانیها قرار داد. این استراتژی، فلسطین را از یک مساله دور به یک «درد مشترک روزمره» تبدیل کرد. نصرالله حمایت از فلسطین را به یک هویت فراملی و روزمره تبدیل کرد؛ جایی که هر لبنانی شیعه، با شرکت در تظاهرات یا اهدای کمک، بخشی از این زنجیره میشود.
نصرالله با بهرهگیری از کاریزمای سخنرانیهایش، مقاومت را به یک «فرهنگ مقاومتی» تبدیل کرد که در زندگی روزمره ریشه دواند. او در خطابهها، مقاومت را با مفاهیم قرآنی مانند «صبر و جهاد» پیوند میزد و آن را به عنوان «راه زندگی» توصیف میکرد: «مقاومت نه فقط جنگ، بلکه ساختن جامعهای است که در برابر ظلم ایستاده». این معنا، از طریق خدمات اجتماعی حزبالله - مانند بیمارستانها و مراکز حمایتی که خلأهای دولت لبنان را پر میکنند - عملی شد.
در نهایت، میراث نصرالله در این است که مقاومت را از یک تاکتیک موقت به یک «زندگی معنادار» تبدیل کرد؛ جایی که نسل جوان، با آموزش ایدئولوژیک، و جوامع، با حمایتهای روزمره از فلسطین، در چرخهای از هویت و پایداری شرکت میکنند. این تحول، حتی پس از شهادتش در سپتامبر ۲۰۲۴، حزبالله را به عنوان یک مدل پایدار برای جنبشهای مقاومت در منطقه تثبیت کرده و نشان میدهد رهبری او، فراتر از نظامیگری، بر پایه معنا بخشیدن به زندگی مقاومتی استوار بود.
یک سال پس از شهادت سید مقاومت؛ رسانههای جهان از میراث شهید نصرالله در لبنان چه گفتند؟
از «صدای عدالت» تا «رهبر ماندگار»
فرزانه دانایی: یک سال از شهادت سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان، گذشت؛ شخصیتی که نام او با مقاومت در برابر اشغالگری و دفاع از مردم لبنان و فلسطین گره خورده و در نهایت به یکی از شهدای برجسته جبهه مقاومت تبدیل شد. در این یک سال، تحولات متعددی در جغرافیای غرب آسیا رخ داده و آینده محور مقاومت بیش از پیش در کانون تحلیلها، رایزنیها و مجادلات فکری قرار گرفته است. اگرچه در رسانههای منطقه بارها درباره ادامه راه شهدای مقاومت – از جمله سیدحسن نصرالله و شهدای غزه – سخن گفته شده اما آنچه در این مدت جلب توجه میکند، واکنش رسانههای غرب نسبت به این شهادت است؛ واکنشهایی که همواره مطابق با روایت مطلوب صهیونیستها و ایالات متحده نبوده است.
در حالی که دولت آمریکا و متحدان غربیاش همصدا با تلآویو تلاش کردهاند محور مقاومت را با برچسب «تروریسم» معرفی کرده و همزمان اعتراضات علیه نسلکشی در غزه را سرکوب کنند، بخش قابل توجهی از رسانههای غرب در مواجهه با شخصیت نصرالله از توصیفاتی بهره بردند که بار معنایی مثبت داشت. آنان بهرغم فشارهای سیاسی، در بسیاری موارد بر ویژگیهای کاریزماتیک، توان مدیریت و جایگاه بیبدیل او در معادلات منطقهای تأکید کردهاند.
این روایت رسانهای نشان میدهد تصویر نصرالله در عرصه عمومی فراتر از چیزی است که دشمنانش میخواستند القا کنند. در واقع، در سطح رسانهای نیز تلاشی برای برجستهسازی وجوه انسانی و تاریخی شخصیت او شد. علاوه بر این، بسیاری از تحلیلها بر این باورند برخلاف ادعاهای مکرر صهیونیستها و آمریکاییها مبنی بر تضعیف یا نابودی حزبالله لبنان، این جریان نهتنها از میان نرفته، بلکه همچنان یکی از نیروهای تعیینکننده در معادلات امنیتی و سیاسی منطقه به شمار میرود.
اما رسانههای دنیا درباره شخصیت سیدحسن نصرالله چه گفتند و چگونه او را توصیف کردند.
«چهرهای کاریزماتیک و زیرک»: بسیاری از رسانههای غرب بعد از شهادت سیدحسن نصرالله، او را رهبر کاریزماتیک و سیاستورز زیرکی توصیف کردند که توان القای ایدئولوژی و بسیج اجتماعی داشت. نشریه انگلیسی گاردین در این باره نوشت: «شخصیت کاریزماتیک، زیرکی سیاسی و رهبری سیدحسن نصرالله در طول ۳ دهه، جامعه شیعه لبنان را به کارگزاران قدرت در بیروت تبدیل کرد». رویترز نیز در همین زمینه با اشاره به سخنرانیهای آتشین و نطقهای پرقدرت سیدحسن نصرالله نوشت: «نصرالله لبنان، حزبالله را به قدرت منطقهای تبدیل کرد. او حتی توسط دشمنانش هم به عنوان سخنرانی ماهر شناخته میشد».
خبرگزاری آسوشیتدپرس و شبکه سیانان نیز از سید مقاومت با نام «معمار تبدیل حزبالله به قدرت منطقهای» یاد کردند. تأکید بر رشد نظامی، گستردگی قدرت منطقهای و توانایی راهبری در جنگها و مقابلات منطقهای محورهای توصیفات این ۲ رسانه از شخصیت و عملکرد سیدحسن نصرالله بود.
نشریه لوموند فرانسه نیز او را نماد مقاومت در منطقه دانست. لوموند در گزارش خود، همچنین از حزبالله با عنوان نهادی یاد کرد که بار خدمات اجتماعی به مردم لبنان را نیز بر دوش میکشد.
لوموند با نگاهی اجتماعی - سیاسی به واکنش مردم لبنان و فلسطین، جایگاه عاطفی و نمادین نصرالله را برجسته کرد. این روزنامه تأکید کرد محبوبیت او صرفاً به خاطر توان نظامی حزبالله نبود، بلکه به دلیل نوعی همدلی اجتماعی و فرهنگی با آرمان فلسطین شکل گرفته بود. این نشریه همچنین تأکید کرد: «نصرالله برای بسیاری از لبنانیها و فلسطینیها صدای عدالت و نماد مقاومت در برابر قدرتهای بزرگ بود».
واشنگتنپست نیز در گزارشی تحلیلی، دوگانگی نگاه به سید مقاومت را بررسی و این دوگانه را چنین توصیف کرد: «دشمنی شدید غرب در مقابل احترام و محبوبیت در جهان عرب». این روزنامه تأکید کرد مرگ او شکافی بزرگ ایجاد کرد اما میراث مقاومتش همچنان بر معادلات منطقه سایه خواهد انداخت.
تحلیلگر این روزنامه نوشت: «نصرالله اگرچه دشمنی سرسخت برای آمریکا و اسرائیل بود اما در عین حال برای بسیاری از جوامع عرب نماد ایستادگی در برابر سلطه خارجی محسوب میشد».
اشپیگل در یادنامهای به ویژگیهای شخصیتی نصرالله پرداخت و نشان داد چرا او در طول ۳ دهه توانست رهبر بلامنازع حزبالله باقی بماند. مقاله تأکید داشت جانشینی او کار آسانی نیست و همین موضوع بقای حزبالله را به عنوان نهادی ماندگار تضمین میکند. در تحلیل این مجله آمده است: «نصرالله به عنوان یکی از نادرترین رهبران خاورمیانه، توانست تلفیقی از کاریزما، استراتژی و پایگاه اجتماعی بسازد که جایگزینپذیر نیست».
حزبالله نابودشدنی نیست
شورای آتلانتیک، چتم هاوس و چند اندیشکده غربی دیگر اما در کنار توصیف مهارتهای سازمانی سیدحسن نصرالله، درباره پیامدهای فقدان او و گزینههای پیش روی حزبالله بحث کردند. تحلیلگران اندیشکده چتم هاوس، حزبالله را گروهی مقاوم خواندند که از بینرفتنی نیست. تحلیلگران این اندیشکده نوشتند: حزبالله نهادی ریشهدار با شبکه اجتماعی، امکانات نظامی و پشتوانه منطقهای است، بنابراین «غیرقابل خلعسلاح آسان» است و فروپاشی سریع آن محتمل نیست. این دید در مطالعاتی که بر ساختار اجتماعی و تدارکات حزبالله تأکید میکنند، بازتاب دارد.
گروه دیگری از تحلیلگران از اندیشکده «بنیاد قرن» معتقدند جنگ بلندمدت و حملات هدفمند، زیرساخت و نیروی انسانی حزبالله را تضعیف کرده و ممکن است ظرفیت بازدارندگی آن را پایین آورد اما هنوز فروپاشی کامل را محتمل نمیدانند.
شبکه خبری سیانان هم در همین راستا خاطرنشان کرد: «حزبالله پس از نصرالله همچنان به عنوان یکی از قدرتمندترین بازیگران غیردولتی خاورمیانه باقی خواهد ماند». مقاله تحلیلی سیانان تأکید میکند این گروه نهتنها بخشی از سیاست لبنان است، بلکه در موازنه قدرت منطقهای نیز نقشی تعیینکننده دارد.
پلیتیکو نیز بیشتر بر نگاه سیاستمداران آمریکایی و اروپایی متمرکز شد و توضیح داد چرا حتی در محافل امنیتی غرب، سناریوی «پایان حزبالله» واقعبینانه تلقی نمیشود. گزارش این رسانه یادآور شد حزبالله اکنون بخشی از ساختار سیاسی - امنیتی لبنان است. تحلیلگر این رسانه در ادامه نوشت: «حتی دشمنان حزبالله نیز اذعان دارند این گروه بهرغم از دست دادن رهبر خود، بسادگی خلع سلاح یا نابودشدنی نیست. اکونومیست هم بر پیامدهای سیاسی - اجتماعی شهادت نصرالله تمرکز و استدلال کرد حذف فیزیکی رهبر حزبالله نهتنها این گروه را از بین نبرده، بلکه روایت مقاومت را در منطقه تقویت کرده است: «شهادت نصرالله حزبالله را تضعیف نکرد، بلکه آن را در چشم هوادارانش به نهادی ریشهدارتر و مقاومتر تبدیل کرد.
رسانههای غربی عمدتاً نصرالله را به عنوان یک رهبر «پیچیده» و «کارآمد» روایت کردند: هم یک سیاستورز محلی - ملی با شبکه خدماتی و پایه اجتماعی و هم یک فرمانده نظامی منطقهای. رسانهها و ستوننویسان صهیونیست که از این مساله بشدت نگران و ناراحت بودند، انتقادهای جدی به تمام رسانههای غربی وارد کردند! آنها این لحن را «سفیدشویی» یا «همدلی نامناسب» خواندند و هشدار دادند چنین پوششی پیامدهای امنیتی و رسانهای دارد. صهیونیستها با کمک ایالات متحده تلاش کردند عنوان کنند حزبالله نابود شده یا در ضعیفترین حالت ممکن قرار دارد اما بیشترین اجماع تحلیلی در غرب این است: «حزبالله نابودشدنی نیست».
مروری بر فعالیتهای پرشور مردم و هنرمندان ایرانی برای وداع با سیدحسن نصرالله
سوگوارههای حماسی
میلاد جلیلزاده: مردم ایران صف بسته بودند برای قدردانی. یک خانم خانهدار تبریزی که همسرش هم در جنگ جانباز شده بود، همه طلاهایش را که یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان قیمت داشت اهدا کرد و یک استاد دانشگاه در همان شهر که او هم جانباز جنگ بود، آپارتمان ۱۲ میلیاردیاش را برای کمک به این پویش فروخت. یک نفر در آستارا زمین خریده بود تا ویلا بسازد اما نقشه ویلایش را نصف کرد و باقی زمینش را برای فروش گذاشت و پولش را آورد و به اینجا داد. یک گندمکار همدانی زمینش را فروخت و ۲ میلیارد تومان پول آورد و در حالی تقدیم کرد که زیر لب میگفت: «کفن جیب ندارد». یک مادر بوشهری طلاهای خانمهای مسجد را جمع کرد و با ۲ میلیارد تومان پول آمد. در سلفچگان قم یک نفر ارثیهاش را فروخت تا به این پویش کمک کند. مشتری او هم وقتی فهمید ماجرا چیست، دوباره همان زمین را فروخت و پولش را به همین پویش داد. یک نفر در اسلامشهر آپارتمان نقلیاش را حراج کرد و یک میلیارد تومان آورد و اهدا کرد و همانجا یک نفر دیگر هم زمین ۱۷۵ متریاش را برای فروش گذاشت تا ۱۰ میلیارد تومان کمک کند. چه خبر شده بود؟ این مرد که بود و خودش و یارانش چه کرده بودند که مردم ایران اینطور عاشقانه برایش از جان مایه میگذاشتند؟ این مرد ققنوس قدس بود. ستاره دنبالهدار محور مقاومت و دوست جوانمرد ایران. سیدحسن نصرالله مردی بود که تصویرش در خاطر چند نسل از مردم ایران نقش بسته بود و عاطفهای قوی نسبت به او وجود داشت. این نخستین بار بود که مردم ایران چنین چیزی را تجربه میکردند؛ تجربه اینکه یک نفر با تابعیت کشوری دیگر، تا پای جان حامی ایران باشد. چنین تجربههایی برای نخستین بار پس از تشکیل شدن و فعالیت پررنگ محور مقاومت برای مردم ما ایجاد شد. آرمانهای آزادیخواهانه و عزتطلبانه، پیوندهایی میان افراد و گروههای مختلف در مناطق غرب آسیا و شمال آفریقا ایجاد کرد که فراتر از قومیتها و مرزهای سیاسی بود و همین باعث شد پدیدههایی مثل دوستی سیدحسن با مردم ایران شکل بگیرد. این قصه از دهه ۷۰ شمسی شروع نشد و از دوران مبارزات انقلابی برای سرنگونی رژیم شاه آغاز شده بود و در زمان رویارویی با اسرائیل که هدف و ضرورتی مشترک بین مردم ایران و لبنان حس میشد، ابعاد دیگری یافت و پس از آن در مقاطع مختلف روی همین ریل ادامه یافت. روزی که سیدحسن نصرالله شهید شد، شوک بزرگی به مردم ایران وارد آمد و قلبهای زیادی فشرده و افسرده شد. تشییع پیکر سیدحسن چندین ماه پس از شهادت او و پیدا شدن پیکرش اتفاق افتاد و همین قضیه فرصتی فراهم کرد تا هنرمندان ایرانی برای طراحی این مراسم و تزیین آن با صور مختلف هنری، فرصت پیدا کنند. در ادامه مروری داشتهایم بر تشکیل زمینههای دوستی بین سیدحسن و مردم ایران. سپس مروری بر مهمترین آثار که در این زمینه توسط هنرمندان ایرانی خلق شدند، صورت گرفته است؛ آثاری که بخش مهمی از آنها در مراسم تشییع پیکر شهید نصرالله و تعدادی دیگر در مزار ایشان مورد استفاده قرار گرفتند.
* ذخیره خدا برای محور مقاومت
سال 57 بود و از ایران بوی انقلاب میآمد. حزب بعث عراق از مدتها قبل تصمیم داشت به ایران حمله کند و برای همین ایرانیهای ساکن نجف و کربلا را در چند نوبت اخراج کرده بود. حالا اما آنها تصمیم گرفتند با طلبههای لبنانی هم برخورد کنند چون به نظر میآمد پیوند عمیقی بینشان با طیف انقلابی طلاب ایرانی وجود دارد. برای همین یک روز ریختند در خانه سیدعباس موسوی که از قضا داخل عراق نبود. بلافاصله پیغامی به سیدعباس رسید که به این کشور برنگردد چون اوضاع قرمز است. به خانه یکی از شاگردان سیدعباس هم یورش بردند که هنوز در نجف بود اما به طور اتفاقی، همزمان با این حمله بیرون از خانه بود. خبر به آن طلبه جوان رسید و به جای اینکه برود سمت خانه، مستقیم رفت طرف مرز سوریه، تا بتواند قبل از اینکه ابلاغیه دستگیریاش به مرزبانی برسد، از آنجا رد شود. اگر آن روز سیدحسن نصرالله داخل خانه بود و در حمله بعثیها دستگیر میشد، سرنوشت مقاومت منطقه و بلکه جهان به یک مسیر دیگر میرفت اما خدا این مرد را نگه داشت و ذخیره کرد برای روزهای بعد. 4 سال که گذشت، نبیه بری به عنوان رهبر جنبش امل لبنان، در اجلاس آشتی ملی که به آن کمیته نجات هم میگفتند شرکت کرد و این منجر شد به حمایت رسمی این جنبش از طرح ترک درگیری با اسرائیل. جنبش امل به دست امام موسی صدر و دکتر چمران تاسیس شده بود و توانست هم شیعیان لبنان را متحد کند، هم ضرورت مقاومت در برابر تجاوز صهیونیستها به خاک این کشور را بین بخش بزرگی از مردم جا بیندازد. حالا اما اتفاقی داشت میافتاد که این جنبش را از مسیر اصلیاش خارج میکرد. سیدعباس، سیدحسن و خیلیهای دیگر از امل خارج شدند و در دره بقاع لبنان گروه جدیدی درست کردند که بعدها نامش عالمگیر شد؛ حزبالله لبنان.
حزبالله کمکم از دره بقاع بیرون آمد و دایره فعالیتش به تمام لبنان رسید. از سال ۱۳۷۰ سیدعباس موسوی دبیرکل حزب شد اما یک سال و نیم بعد به همراه خانوادهاش به دست صهیونیستها ترور شد. حالا سیدحسن که آن زمان هنوز بسیار جوان بود، به دبیرکلی حزب رسید. این سید که از قبل انقلاب، با انقلابیهای ایران در ارتباط بود، سال ۶۰ در ایران با رهبر انقلاب دیدار کرده بود و نماینده امور شرعی امام در لبنان شد. از آنجا که فارسی را هم خوب یاد گرفته بود، رابط خوبی بین 2 طرف قضیه ایجاد شد. حزبالله در دوره دبیرکلی سیدحسن شاهکارهای بیسابقهای پدید آورد؛ مانند جنگ ۳۳ روزه که نخستین شکست اسرائیلیها از لبنان بود و نابغهای به اسم عماد مغنیه هم در طراحیاش نقش داشت. در تمام این سالها حزبالله به عنوان اصلیترین مرزبان جبهه مقاومت، بیخ گوش اسرائیلیها پایگاه و جایگاه داشت تا اینکه مهرماه سال 1۴۰۲ فلسطینیها عملیات غافلگیرانهای انجام دادند به اسم توفانالاقصی و بالای ۲۰۰ اسرائیلی را اسیر کردند تا با اسرای خودشان مبادله شود. از آنجا به بعد اسرائیل یکی از وحشیانهترین نسلکشیهای تاریخ را رقم زد و دهها هزار زن و کودک را زیر بمب و موشک گرفت. حزبالله لبنان از محور شمال و انصارالله از جنوب دریای سرخ وارد نبرد شدند؛ نبردی که به شهادت دهها سردار جبهه مقاومت از ایران و لبنان منجر شد؛ از جمله ستاره این سپهر، یعنی سیدحسن نصرالله.
اول که این خبر رسید، هیچکس باورش نمیکرد. بسیاری جزء به جزء اخبار را با دقت بالا و پایین میکردند تا نشانهای پیدا کنند که به آنان بگوید همه چیز دروغ است. حال غریبی بود و از ته قلبهایی که نامنظم و مضطرب میتپید، زمزمهای میگفت:
چه دارد میشود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را، برخیز نصرالله
* من به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
وداع با سیدحسن لحظه انفجار احساسات بود. سید، صورت مهربان و نورانی و متینی داشت و دوستی و وفا و استقامت از او میبارید. مرد بود و تا آخر پای حرفش ایستاد و همه آن خصوصیاتی را داشت که میتوانستند تبدیلش کنند به یک اسطوره، به خانهنشین ابدی قلب هر کس که به مقاومت اعتقاد داشت. چنین شخصیتی برای گرافیستها و نقاشها بسیار الهامبخش است. رهبر حزبالله را با بمبهای سنگرشکن در زیرزمین یک ساختمان چند طبقه کشتند و در محل شهادتش گودال بزرگی درست شد که برای بسیاری یادآور گودال قتلگاه سیدالشهدا بود. سیدحسن نصرالله ششم مهر سال 1۴۰۳ شهید شد اما مراسم تشییع پیکرش 5 ماه بعد، در پنجم اسفندماه برگزار شد. دوره کشدار و پرملال و غمباری بود. از روزی که خبر شهادت سید آمد تا لحظهای که پیکرش تشییع شد، فوران احساسات هنری از تمام کشورهای منطقه در آثار هنری متعددی از شعر و موسیقی گرفته تا طرحهای گرافیکی ادامه داشت. در همین مدت، 2 هنرمند عراقی، جلوی دوربین، نقاشیهای جالبی کشیدند که فرآیند طراحیشان نیز خود یک نمایش جالب و دیدنی جداگانه بود. آنان سید را با دستهایشان رسم کردند و با جوهری که زیر پایشان بود، نقش صورت قاتلش را زیر پایشان کشیدند. کمال شرف، کاریکاتوریست یمنی هم طرحهای جالبی برای این موضوع کشید و حتی به ایران هم آمد تا یک نمایشگاه برای این آثارش برگزار کند. در یکی از طرحهای شرف یمنی، موشکی دیده میشد که روی کلاهکش ستاره ششگوش داوود نقش بسته و مانند یک بُت جلوی اعراب برای سجده گذاشته شده؛ اما یک نفر از میان آن دشداشهپوشها، با عبا و عمامه سیاه سیادت ایستاده و سجده نکرده. بین خود فلسطینیها هم طراحیهایی برای سیدحسن شد. مثلاً خانم میس رسل ابوصاع، هنرمند ساکن کرانه باختری یکیشان بود. خانم ابوصاع قبلاً پرتره رهبران شهید فلسطینی، از شیخ احمد یاسین تا اسماعیل هنیه را کشیده بود و خودش میگوید بعد از اینکه کلی کلنجار رفت تا خبر شهادت سید را باور نکند، بالاخره فهمید که چه شده و وارد اتاق کارش شد و تا این طرح را تمام نکرد، از آنجا بیرون نیامد. از بین هنرمندان ایرانی هم بسیاری برای این موضوع دست به قلم شدند. استاد احمد منصوب به روضه الحورا بیروت رفت و چهره فرمانده حزبالله را میان زائران شهدای لبنانی، روی بومش نقاشی کرد و به همان زیارتگاه هدیه داد. یک اجرای زنده دیگر هم از چند هنرمند نقاش درباره سیدحسن در حوزه هنری خراسان رضوی برگزار شد که غیر از احمد منصوب، علیرضا خالقی و محمدرضا میری و محسن اسدی هم در آن مشارکت کردند. اینها اما همه طرحهایی بودند که مستقیماً سراغ چهره شخصی خود سیدحسن میرفتند و از آنجا که صهیونیستها در فضای مجازی نفوذ زیادی دارند و اجازه نمیدهند تصویر کسی مانند سیدحسن به راحتی منتشر شود، همین قضیه تعدادی از گرافیستهای طرفدار مقاومت را دنبال استعارههای بصری کشاند و به نوعی شاعرشان کرد. کمال شرف طرحی با حرکت دست معروف سیدحسن کشید و پایینش خدمت نتانیاهو هم رسید. بعد در یک طرح دیگرِ کمال شرف، سید از پشت سر دیده میشود که 2 دستش را باز کرده و سپر زنها و بچههای غزه شده تا موشک به خودش بخورد و به آنان نخورد. مونا ترمُس لبنانی هم طرح دیگری با چند نما از دستهای سیدحسن کشید و بالایش نوشت: «انا علی العهد». عارفه نادری هم با استفاده از نماد عمامه و تابوتی که پرچم حزبالله روی آن نقش بسته، تشییع سیدحسن را تا قدس نشان میدهد. به حوالی روز تشییع جنازه که رسید، حسن روحالامینی از یک طراحی دیجیتال رونمایی کرد به اسم «شاهده» که گودال قتلگاه سیدحسن را نشان میداد و کسی که سید افتخار داشت آن شب مهمانش باشد، بالای گودال ایستاده بود.
* با سقف پروازی بالاتر از F35
غم فراق و دلتنگی گاهی از راهروی کلمات میگذرد و شعر و ترانه میشود، گاهی قصه میشود و باید حکایتش کرد و گاهی هم روی بوم نقش میبندد اما آنیترین مجرای بروز آن معمولاً در نواهاست. یکی از غریبانهترین نواهایی که با شهادت سیدحسن دوباره به یادها آمد و زیر لب فوجفوج آدم داغدار زمزمه شد، ترانهای بود که از زبان فرزندان شهید لبنانی خطاب به پدرانشان میگفت «نرو ای زیباترین». «عد لا ترحل»؛ انگار کلمه به کلمه این ترانه اکنون و در این شرایط، زبان حال همه شده بود با سیدحسن. به همه، احساس یتیمی دست داده بود و این زمزمه بسیار به آن حال و احوال میخورد. به حوالی تشییع سیدحسن که رسید، علیالرضا دمشق، سرودی خواند به اسم «أيتمنا السفر» که درباره این یتیمی بود. سلوان الناصری، خواننده عراقی موزیکی خواند که در ایران به اسم «یاقوت سرخ» شناخته میشود و از زبان خودش درباره این وداع صحبت کرد. یکی از سرودهایی که در این بین بیشتر شنیده شد، «ایها العزیز» بود با اجرای یک گروه کُر لبنانی. هدیه ایرانیها به عزاداران سیدحسن اما یک آلبوم بیکلام بود از کارن همایونفر؛ یکی از بهترین و جدیترین موزیسینهای ایرانی. اسم این آلبوم «سید الامه» بود و در حقیقت مارش عزای سیدحسن نصرالله به حساب میآمد. مراسم تشییع سیدحسن در ورزشگاه کمیل شمعون با همین مارش عزا برگزار شد. این یکی از باشکوهترین لحظاتی بود که تشییع جنازه سیدحسن رخ داد.
ابراهیم حاتمیکیا در توصیف این لحظه، میگفت همایونفر موزیسین است اما در عین حال استاد پرواز است و انواع ارتفاعها را هم بلد است. گواهش انواع فیلمهایی است که او برایشان موسیقی ساخته و سینماگران ایرانی کار کردهاند. او هم میتواند در ارتفاع پایین پرواز کند و خیلیها را راضی کند و یک وقتهایی هم به قدری بالا میرود و جولان میدهد که من عقب میکشم. من حداقل درباره خودم بگویم بارها شده دیدهام موسیقی هی دارد بزرگتر میشود و جولان میدهد و من مرتب در حال کوچکتر شدن هستم. حاتمیکیا سپس اشاره میکند اینها را میگوید تا صرفاً به توصیف صحنه تشییع جنازه سیدحسن نصرالله در بیروت برسد. او میگوید هواپیماهای اسرائیلی پیدایشان شد و در یک سقف پروازی پایین حرکت کردند. آنها قصد تحقیر این مردمی را داشتند که آمده بودند برای تشییع پیکره سیدحسن نصرالله. موسیقی هنوز ادامه دارد و آن هواپیماها هنوز در سقف پروازی پایین حرکت میکنند تا دیده شوند. موسیقی از آن بالاتر ایستاده و صدا قطع نمیشود. به نظر من کارن کارش را کرد. آنجا سقف پروازش خیلی بالا بود و داشت درست عمل میکرد. آفرین کارن، آفرین.