آراز مطلبزاده: ممکن است خیلی از ما از خودمان بپرسیم آیا کودکان امروز هم میتوانند چنانکه ما در گذشته خاطرات بسیار شیرینی با فیلمهای کودک تولید شده در سینمای ایران داشتیم، چنین خاطراتی از تولیدات ایرانی امروز برای رده سنی خودشان داشته باشند؟ آیا نباید از این بابت نگرانی وجود داشته باشد که ما کودکانمان را با انیمه و ابرقهرمانهای مارول تنها گذاشتهایم؟ اگر چنین نیست باید پرسید چه چیزی باعث غنی شدن آثار دیروز و ضعف در آثار امروز شده است. در حالی که به برگزاری سیوهفتمین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان نزدیک میشویم، سوالاتی در ذهن بزرگسالان امروز و کودکان دیروز در این باره پررنگتر از همیشه مطرح میشود که همگی به سیر کیفی فیلمسازی برای کودکان از گذشته تا به امروز مربوط است. سینمای کودک و نوجوان ایران در دهههای 60 و 70 شمسی، یکی از درخشانترین و تأثیرگذارترین دورههای خود را تجربه کرد. آثاری چون خانه دوست کجاست (عباس کیارستمی، 1364)، بچههای آسمان (مجید مجیدی، 1375)، کلاهقرمزی و پسرخاله (ایرج طهماسب، 1373)، گلنار (کامبوزیا پرتوی، 1367)، دزد عروسکها (محمدرضا هنرمند، 1368)، مریم و میتیل (فتحعلی اویسی، 1369)، خواهران غریب (کیومرث پوراحمد، 1374)، مدرسه موشها (مرضیه برومند، 1364)، الو الو من جوجوام (مرضیه برومند، 1369)، ماهی (کامبوزیا پرتوی، 1366)، نیاز (علیرضا داوودنژاد، 1370) و شاخ گاو (کیانوش عیاری، 1374) نهتنها قلب کودکان و نوجوانان ایرانی را تسخیر کردند، بلکه بزرگسالان را نیز به خود جذب و در جشنوارههای بینالمللی افتخارآفرینی کردند. این فیلمها با داستانهای ساده اما عمیق، خلاقیت بیمرز، پیوند عمیق با فرهنگ ایرانی و استفاده هوشمندانه از فانتزی، به بخشی از حافظه جمعی ایرانیان تبدیل شدند. اما امروز، در سال 1404، این سینما تقریباً به خاموشی گراییده است. دیگر خبری از آن شور و شوق، خلاقیت و تأثیرگذاری نیست. سالنهای سینما پر از فیلمهای تجاری و کمدیهای سطحی است و اثری از داستانهای جادویی که کودکان را مسحور میکرد، دیده نمیشود. چه شد که این ستاره درخشان کمفروغ شد؟ در این نوشتار، در بخش اول دلایل موفقیت این فیلمها را با جزئیات بررسی و ویژگیهای کلیدی آنها را موشکافی میکنیم. در بخش دوم به دلایل اصلی افول این سینما پرداخته و آن را تحلیل خواهیم کرد.
* سادگیای که قلبها را تسخیر کرد؛ روایتهایی برای همه نسلها
یکی از برجستهترین ویژگیهای سینمای کودک و نوجوان در دهههای 60 و 70، توانایی آن در خلق داستانهایی ساده اما عمیق بود که همزمان کودکان و بزرگسالان را به خود جذب میکرد. خانه دوست کجاست، ساخته عباس کیارستمی، نمونه درخشان این ویژگی است. داستان فیلم درباره پسربچهای به نام احمد است که به اشتباه دفترچه دوستش را با خود به خانه میبرد و سفری پرماجرا را برای بازگرداندن آن آغاز میکند. این قصه ساده، با لایههای عمیق انسانیاش، مفاهیمی چون مسؤولیتپذیری، صداقت و دوستی را به شکلی منتقل میکرد که برای کودکان قابل فهم و برای بزرگسالان تأملبرانگیز بود. کیارستمی با استفاده از بازیگران غیرحرفهای و لوکیشنهای روستایی، فضایی زیبا و باورپذیر خلق کرد که مخاطب را به دنیای احمد میبرد. بچههای آسمان، ساخته مجید مجیدی نیز از همین فرمول بهره برد؛ داستان گم شدن یک جفت کفش و تلاش علی و زهرا، 2 کودک فقیر، برای حل این مشکل که به موضوعاتی جهانی مانند فقر، همدلی و استقامت پرداخته است. این فیلم با روایت صمیمی و تصاویر بصری تأثیرگذار، نهتنها کودکان را با داستان سادهاش همراه کرد، بلکه بزرگسالان را نیز به دلیل عمق عاطفیاش به خود جذب کرد. نامزدی این فیلم برای اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان در سال 1999، گواهی بر توانایی آن در برقراری ارتباط با مخاطبان جهانی بود. این سادگی در روایت، که از ویژگیهای کلیدی سینمای نئورئالیسم ایتالیا الهام گرفته بود، به فیلمسازان ایرانی اجازه میداد با بودجههای محدود، آثاری خلق کنند که از نظر عاطفی و هنری غنی بودند. این فیلمها به جای تکیه بر جلوههای ویژه یا داستانهای پیچیده، بر قدرت داستانگویی و احساسات انسانی تمرکز داشتند. نیاز، ساخته علیرضا داوودنژاد، نمونه دیگری است که با تمرکز بر مشکلات یک کودک کار، داستانی ساده اما تأثیرگذار را روایت میکرد که هم کودکان را سرگرم میکرد و هم بزرگسالان را به فکر فرو میبرد.
* جهان فانتزی که کودکان را مسحور کرد؛ خلاقیت بیمرز
فانتزی و تخیل، یکی از ستونهای اصلی موفقیت سینمای کودک و نوجوان ایران در این دوره بود. فیلمهایی مانند گلنار، ساخته کامبوزیا پرتوی، با بهرهگیری از قصههای عامیانه ایرانی و فضایی موزیکال، دنیایی جادویی خلق کردند که کودکان را مسحور میکرد. داستان گلنار، دختری که در جنگل گم میشود و با ماجراهای تخیلی روبهرو میشود، با آهنگهای بهیادماندنی و شخصیتهای رنگارنگ، هنوز هم در خاطر بسیاری از ایرانیان زنده است. این فیلم با استفاده از عناصر فانتزی مانند خرس سخنگو و محیطهای رویایی، کودکان را به سفری تخیلی میبرد که همزمان سرگرمکننده و آموزنده بود. دزد عروسکها، ساخته محمدرضا هنرمند، نیز از این عنصر فانتزی به شکلی خلاقانه استفاده کرد. داستان این فیلم درباره دزدیده شدن عروسکهای یک خانواده توسط یک سارق عجیب و غریب، ترکیبی از طنز، ماجرا و فانتزی بود که کودکان را به خنده میانداخت و بزرگسالان را سرگرم میکرد. مدرسه موشها، ساخته مرضیه برومند، نمونه دیگری از این خلاقیت بود. این مجموعه با شخصیتهای عروسکی مانند کپل، دمدراز و عینکی، فضایی آموزشی و سرگرمکننده خلق کرد که کودکان را به یادگیری درسهایی مانند همکاری، دوستی و نظم ترغیب میکرد. استفاده از عروسکها و فضاهای فانتزی، به فیلمسازان اجازه میداد با هزینههای کم، دنیایی جذاب و باورپذیر خلق کنند. این فیلمها از کلیشههای رایج دوری میکردند و به جای تقلید از مدلهای غربی، با خلاقیت و اصالت، جهانی منحصربهفرد خلق میکردند. الو الو من جوجوام، دیگر اثر مرضیه برومند، با داستان یک جوجهتیغی سخنگو که وارد زندگی یک خانواده میشود، نمونهای از این خلاقیت بود. این فیلم با طنز ظریف و فضایی فانتزی، توانست کودکان را به خنده بیندازد و بزرگسالان را با داستانهای عاطفیاش تحت تأثیر قرار دهد.
* ریشه در فرهنگ ایرانی؛ هویتی که مخاطب را به خود پیوند داد
یکی از مهمترین دلایل موفقیت این فیلمها، پیوند عمیق آنها با فرهنگ و ارزشهای ایرانی بود. کلاهقرمزی و پسرخاله، ساخته ایرج طهماسب، با طنزی بومی و شخصیتهایی که برای مخاطب ایرانی ملموس بودند، بهسرعت به بخشی از حافظه جمعی ایرانیان تبدیل شد. دیالوگهای ساده اما پرمعنای کلاهقرمزی، با بازی درخشان ایرج طهماسب و حمید جبلی، هنوز هم در میان ایرانیان نقل میشود. این فیلم با استفاده از عروسکها و فضایی شاد، درسهایی درباره دوستی و صداقت میداد که ریشه در فرهنگ ایرانی داشت. خواهران غریب، ساخته کیومرث پوراحمد نیز با بهرهگیری از موسیقی و داستانی عاطفی درباره 2 خواهر که به طور اتفاقی یکدیگر را پیدا میکنند، به موضوعاتی مانند خانواده و روابط انسانی پرداخت که برای مخاطب ایرانی بسیار آشنا بود. آهنگهای این فیلم، مانند «مادر من، مادر من»، به بخشی از نوستالژی نسلهای مختلف تبدیل شد. مریم و میتیل نیز با داستانی درباره 2 دختربچه که در یک ماجرا درگیر میشوند، فضایی خلق کرد که کودکان ایرانی خود را در آن میدیدند. این نزدیکی فرهنگی، حس تعلق خاطر را در مخاطبان ایجاد میکرد و باعث میشد خانوادهها با اشتیاق به تماشای این فیلمها بنشینند.
* جهانی شدن با زبان محلی؛ پلی بین فرهنگها
موفقیت این فیلمها تنها به مرزهای ایران محدود نشد. «بچههای آسمان» نامزد اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان شد و «خانه دوست کجاست» جوایز متعددی از جشنوارههایی مانند لوکارنو دریافت کرد. این فیلمها با زبان جهانی اما ریشهدار در فرهنگ محلی، توانستند مخاطبان جهانی را جذب کنند. داستانهای انسانی و جهانی این آثار، مانند دوستی، تلاش و همدلی، به فرهنگ یا زبان خاصی وابسته نبود و همین امر آنها را برای مخاطبان بینالمللی جذاب میکرد. به عنوان مثال، شاخ گاو، ساخته کیانوش عیاری، با داستانی درباره دوستی 2 کودک در یک روستا، توانست در جشنوارههای بینالمللی توجه منتقدان را جلب کند. این فیلمها نشان دادند که سینمای ایران میتواند با تکیه بر فرهنگ بومی خود، پیامهایی جهانی منتقل کند. استفاده از لوکیشنهای واقعی، بازیگران غیرحرفهای و داستانهای ساده اما عمیق، این آثار را به نمونههایی برجسته از سینمای نئورئالیسم جهانی تبدیل کرد.
* تیمهای خلاق و متعهد؛ قلب تپنده این سینما
نقش فیلمسازان متعهد و خلاق در موفقیت آثار دهههای 60 و 70 غیرقابلانکار است. کارگردانانی مانند عباس کیارستمی، مجید مجیدی، ایرج طهماسب، مرضیه برومند و کیومرث پوراحمد، با درک عمیقی از دنیای کودکان و تعهد به خلق آثار باکیفیت، آثاری ماندگار خلق کردند. این فیلمسازان به جای دنبال کردن سود مالی، به دنبال خلق آثاری بودند که تأثیر فرهنگی و اجتماعی داشته باشد. آنها با دقت به جزئیات، از انتخاب بازیگران کودک تا طراحی صحنه و موسیقی، آثاری خلق کردند که هم از نظر هنری ارزشمند بودند و هم از نظر تجاری موفق. به عنوان مثال، کیارستمی در خانه دوست کجاست با استفاده از کودکان روستایی به جای بازیگران حرفهای، حس و حالی واقعی به فیلم بخشید. مجیدی در بچههای آسمان با انتخاب بازیگرانی که خود از طبقات محروم بودند، داستانی باورپذیر خلق کرد. طهماسب و جبلی در کلاهقرمزی و پسرخاله با خلق شخصیتهای عروسکی و دیالوگهای طنزآمیز، اثری خلق کردند که نسلهای مختلف را به خود جذب کرد.
* حمایتهای فرهنگی و جشنوارهای؛ بستری برای شکوفایی
در دهههای 60 و 70، جشنوارههایی مانند جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان نقش مهمی در حمایت از این سینما داشتند. این جشنوارهها بستری برای نمایش آثار، تشویق فیلمسازان و جذب سرمایهگذاری فراهم میکردند. همچنین حمایتهای نهادهایی مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، که بسیاری از این فیلمها را تولید یا حمایت میکرد، به تولید آثار باکیفیت کمک کرد. این نهادها با فراهم کردن بودجه، امکانات و آموزش، فضایی ایجاد کردند که فیلمسازان بتوانند با فراغ بال به خلق آثار خود بپردازند.
* موسیقی و جلوههای بصری؛ جادوی ماندگار
موسیقی و طراحی بصری نیز نقش مهمی در موفقیت این فیلمها داشتند. گلنار با موسیقی بهیادماندنیاش و خواهران غریب با موسیقیهای عاطفیاش، توانستند احساسات مخاطبان را برانگیزند. طراحی صحنههای ساده اما تأثیرگذار در خانه دوست کجاست و بچههای آسمان، با استفاده از لوکیشنهای واقعی، به فیلمها حس و حالی اصیل بخشید که مخاطب را به دنیای داستان میکشاند.
در سال 1404، سینمای کودک و نوجوان ایران دیگر آن شکوه گذشته را ندارد. سالنهای سینما پر از فیلمهای تجاری و کمدیهای بیمایه است که بیش از 15 دقیقه آنها را نمیتوان تحمل کرد. دیگر اثری از آن داستانهای جادویی که کودکان را مسحور میکرد، دیده نمیشود. چه شد که این سینما به حاشیه رفت؟ در ادامه به دلایل اصلی این افول میپردازیم.
فاصله گرفتن از خلاقیت و فانتزی؛ خاموشی دنیای جادویی: یکی از مهمترین دلایل افول سینمای کودک و نوجوان، کاهش خلاقیت و دوری از دنیای فانتزی است. در دهههای گذشته فیلمهایی مانند «گلنار» و «دزد عروسکها» با استفاده از عناصر تخیلی و داستانهای خلاقانه، کودکان را به دنیایی جادویی میبردند اما در سالهای اخیر بسیاری از آثار این حوزه به جای خلق داستانهای نو، به بازسازی آثار قدیمی یا تقلید از انیمیشنهای خارجی پرداختهاند. این آثار اغلب فاقد اصالت و جذابیت لازم هستند و نمیتوانند با نیازهای مخاطب امروزی رقابت کنند. به عنوان مثال، برخی فیلمهای اخیر که سعی کردهاند با استفاده از جلوههای ویژه ضعیف، فضایی فانتزی خلق کنند، به دلیل کیفیت پایین فنی و داستانگویی ضعیف، شکست خوردهاند.
سرمایهسالاری و اولویت سود مالی؛ گیشه بر هنر غلبه کرد: سینمای ایران در سالهای اخیر تحت تأثیر سرمایهسالاری قرار گرفته است. تهیهکنندگان و سرمایهگذاران ترجیح میدهند روی پروژههایی سرمایهگذاری کنند که بازگشت مالی سریعتری دارند، مانند کمدیهای تجاری یا فیلمهای گیشهای. تولید فیلمهای کودک و نوجوان که نیاز به خلاقیت، زمان و بودجه بیشتری دارند، در اولویت قرار نمیگیرد. این موضوع باعث شده بسیاری از پروژههای باکیفیت در این حوزه حتی به مرحله تولید نرسند. به عنوان مثال، بسیاری از فیلمسازان جوان که ایدههای خلاقانهای برای سینمای کودک دارند، به دلیل عدم حمایت مالی، نمیتوانند آثار خود را به سرانجام برسانند.
شکاف نسلی و عدم درک مخاطب امروزی؛ نسلی که دیگر دیده نشد: کودکان و نوجوانان امروز، که در عصر دیجیتال و رسانههای جهانی بزرگ شدهاند، نیازها و سلایق متفاوتی دارند. آنها به انیمیشنهای پیشرفته هالیوودی، بازیهای ویدئویی و محتوای پلتفرمهای استریمینگ دسترسی دارند. اما سینمای ایران نتوانسته خود را با این تغییرات هماهنگ کند. فیلمسازان اغلب درک درستی از دنیای دیجیتال و علایق نسل جدید ندارند و همچنان به سبکهای قدیمی و کلیشهای پایبند ماندهاند. این شکاف نسلی باعث شده کودکان و نوجوانان امروزی، سینمای ایران را به عنوان گزینهای جذاب برای سرگرمی در نظر نگیرند.
تأثیر رسانههای دیجیتال و خارجی؛ رقابتی نابرابر: کودکان و نوجوانان امروزی بیشتر تحت تأثیر محتوای دیجیتال هستند تا سینمای سنتی. انیمیشنهای متعدد و بازیهای ویدئویی و سریالهای پلتفرمهای استریمینگ، استانداردهای بالایی برای سرگرمی ایجاد کردهاند. سینمای ایران با بودجههای محدود و عدم دسترسی به فناوریهای پیشرفته، نتوانسته با این محتواها رقابت کند. کودکان امروز به جای تماشای فیلمهای ایرانی، سراغ محتوای خارجی میروند که از نظر بصری و داستانی جذابتر است. این رقابت نابرابر، سینمای کودک و نوجوان ایران را به حاشیه رانده است.
کمبود حمایتهای رسمی و حاکمیتی؛ نبود بستر رشد: عدم حمایتهای کافی از سوی نهادهای دولتی و فرهنگی، یکی دیگر از دلایل افول این سینماست. در دهههای گذشته نهادهایی مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نقش مهمی در تولید آثار باکیفیت داشتند اما امروز این حمایتها بهشدت کاهش یافته است. جشنواره فیلم کودک و نوجوان نیز که زمانی بستری برای نمایش آثار و تشویق فیلمسازان بود، دیگر تأثیرگذاری سابق را ندارد. کمبود بودجه، نبود آموزش تخصصی برای فیلمسازان و عدم حمایت از پروژههای خلاقانه، این سینما را به حاشیه رانده است.
ضعف در زیرساختهای توزیع و اکران؛ فیلمهایی که دیده نشدند: حتی در مواردی که فیلمهای باکیفیتی در حوزه کودک و نوجوان تولید شدهاند، مشکلات توزیع و اکران مانع دیده شدن آنها شده است. سالنهای سینمایی اختصاصی برای کودکان تقریباً وجود ندارند و تبلیغات این فیلمها بسیار ضعیف است. بسیاری از خانوادهها حتی از اکران این آثار مطلع نمیشوند. این مشکلات باعث شده حتی آثار با پتانسیل بالا نیز به مخاطب هدف خود نرسند. به عنوان مثال، برخی فیلمهای کودک و نوجوان که در سالهای اخیر تولید شدهاند، به دلیل عدم اکران مناسب و تبلیغات ضعیف، عملاً در گیشه شکست خوردهاند.
* نمونههای ناموفق اخیر؛ درسهایی از شکست
سینمای کودک و نوجوان ایران در سالهای اخیر تلاشهایی برای احیای خود داشته اما بسیاری از این تلاشها به دلیل ضعفهای مختلف، از جمله فیلمنامههای ناپخته، عدم جذابیت بصری و ناتوانی در برقراری ارتباط با مخاطب امروزی، به نتیجه نرسیدهاند. این آثار نتوانستهاند موفقیت فیلمهای درخشان دهههای 60 و 70 را تکرار کنند و اغلب در گیشه یا جشنوارهها با شکست مواجه شدهاند.
یکی از نمونههای بارز این ناکامی، فیلم سوییپر (1401)، ساخته امین شفیعی است که با هدف احیای سینمای کودک و نوجوان اکران شد. این فیلم داستان گروهی از کودکان را روایت میکرد که در یک ماجراجویی خیالی درگیر میشوند. فیلم با وجود ایده اولیه جذاب، ملی و بدیع و تلاش برای استفاده از عناصر فانتزی، به دلیل فیلمنامه پراکندهاش نتوانست مورد استقبال قرار بگیرد و در گیشه با شکست مواجه شد. این شکستها نشاندهنده چالشهای عمیقی است که سینمای کودک و نوجوان ایران با آن مواجه است. نبود خلاقیت در داستانگویی، عدم توجه به نیازهای مخاطب امروزی و کمبود منابع فنی و مالی، همگی دست به دست هم دادهاند تا این سینما نتواند جایگاه گذشته خود را باز یابد. برای احیای این سینما، نیاز به بازنگری در سیاستگذاریهای فرهنگی، سرمایهگذاری در خلاقیت و فناوری و توجه به نیازهای نسل جدید است. آیا سینمای ایران میتواند بار دیگر جهانی جادویی برای کودکان خلق کند؟ این سوالی است که پاسخ آن به تلاش فیلمسازان، حمایتهای فرهنگی و استقبال مخاطبان بستگی دارد. شاید هنوز امیدی باشد که کلاهقرمزیها و گلنارهای جدیدی به سینمای ایران بازگردند و قلب نسل جدید را تسخیر کنند.
بررسی روندهای سینمای کودک ایران به بهانه جشنواره بینالمللی فیلم کودک
کجاست آن کودکی؟
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها