08/مهر/1404
|
03:13
شباهت‌های سیدحسن نصرالله و امام موسی صدر

۲ قاب بر دیوار جنوب

هدی محمدی*: نام جنوب لبنان با حاشیه گره خورده است؛ از جاده‌هایی که به صور و نبطیه می‌رسد تا خانه‌هایی که فقر از در و دیوارشان چکه می‌کند اما روی همین دیوارهای ترک‌خورده نیم‌قرن است ۲ قاب عکس جا خوش کرده‌اند: امام موسی صدر و سیدحسن نصرالله. قاب‌هایی که تنها تصویر ۲ رهبر نیستند، بلکه روایت ۲ مرحله از تاریخ شیعیان لبنانند؛ روایتی از حرکتی از حاشیه به مرکز. این ۲ قاب، نه فقط یاد ۲ چهره‌اند، بلکه نقشه راهی‌اند که شیعیان لبنان در نیم‌قرن گذشته پیموده‌اند؛ راهی از فقر و بی‌منزلتی به منزلت و بازدارندگی. نوشتن درباره آنکه آیت‌الله سیدموسی صدر که بود و چه شد که به لبنان آمد در این مقال نمی‌گنجد اما نگاه و کنش صدر در لبنان محور اصلی این نوشتار است.
* امام موسی صدر: معمار منزلت
آیت‌الله سیدموسی صدر، دهه ۶۰ میلادی رهبر شیعیان لبنان شد. رهبر شیعیان لبنان شدن یعنی رهبری بر کسانی که دچار «فقر»، «بحران» و «بی‌منزلتی اجتماعی» بودند. راه عبور از این بحران‌ها در مکتب موسی صدر نهادسازی بود. او بخوبی فهمیده بود در ساختار طایفه‌ای لبنان، جامعه شیعه عملاً نماینده قانونی ندارد و صدایش به رسمیت شناخته نمی‌شود. برای تغییر این وضعیت، شورای عالی شیعیان لبنان را تأسیس کرد. برای توانمندسازی نسل جوان جنوب، مدارس و مؤسسات رفاهی جبل‌عامل را احداث کرد و در نهایت، «حرکت المحرومین» را با شعار «لا تقولوا لی یأس» امیدبخش محرومان کرد. در نگاه صدر، دین صرفاً مناسک نبود؛ ابزاری برای رهایی اجتماعی به شمار می‌رفت. او تلاش کرد شیعه بتواند همزمان که در ساختار قدرت نقش دارد، هویت مستقل خود را نیز حفظ کند. ربایش مرموز او در لیبی، پروژه فکری‌اش را نیمه‌تمام گذاشت. جنوب یتیم شد و حالا چهل و چند سال می‌شود عکسش روی دیوارهای جنوب جا خوش کرده.
* سیدحسن نصرالله: معمار بازدارندگی
نصرالله از نسل دیگری بود. برخلاف سیدموسی صدر، کودکی و نوجوانی‌اش در لبنان گذشته بود. او از نسل پس از اشغال ۱۹۸۲ بود؛ نسلی که دیگر فقر تنها مساله‌اش نبود، بلکه با تانک‌ها و سربازان اسرائیلی در کوچه‌ها و خیابان‌های شهرش همزیستی اجباری داشت. نصرالله که میراث منفک‌شده سیدعباس موسوی از جنبش امل را رهبری می‌کرد، حزب‌الله را از یک گروه چریکی که بنا بود شاخه نظامی مکتب موسی صدر باشد، به بازیگری چندوجهی بدل کرد. او نیرویی مسلح ساخت که بازدارندگی در برابر اسرائیل داشت و همین برای لبنان معنای امنیت بود. امنیت‌سازی حزب‌الله برابر بود با سرمایه اجتماعی در سطح ملی. حالا همه لبنان می‌دانستند امنیت‌شان را مدیون حزب‌اللهند.  اما نصرالله به این بسنده نکرد. با رویکردی درست شبیه امام موسی صدر، شبکه خدمات اجتماعی را تقویت کرد و مدارس، بیمارستان‌ها و امداد را در اختیار جنوب گذاشت. از سوی دیگر، حزب‌الله تبدیل به حزبی سیاسی شد که در پارلمان و کابینه تریبون شیعیان باشد، صدای بی‌صدایانی که سیدموسی صدر گام به گام از حاشیه به سوی متن هدایت‌شان کرده بود. نصرالله که خطیبی ارزنده بود، میدان جنگ را به میدان روایت پیوند زد. کاری که صدر با خطابه‌های کاریزماتیک خود در منبرهای صور و بیروت آغاز کرده بود، نصرالله در سطحی گسترده‌تر و رسانه‌ای‌تر ادامه داد و به اوج رساند.
* ۲ قاب، یک راه
صدر و نصرالله هر ۲ رهبرانی روحانی بودند که دین را در متن زندگی مردم می‌دیدند، نه حاشیه آن. هر ۲ نهادسازی را راه‌حل عبور از بحران می‌دانستند: صدر با شورای عالی و مؤسسات رفاهی و نصرالله با شبکه گسترده اجتماعی و رسانه‌ای. 
هر ۲ جنوب محروم را به کنشگری فعال بدل کردند. صدر از لبنان واحد سخن می‌گفت و نصرالله از ملت - مقاومت؛ که هر ۲ نشان از نوعی ملی‌گرایی لبنانی داشت اما این ملی‌گرایی باعث نشد هیچ‌یک از آرمان فلسطین دست بکشند. در لبنان هزار و یک طایفه، چانه‌زنی با نظام طایفه‌ای سنگی است بر دوش هر رهبر دینی اما سیاست مشترک این ۲، نه خروج کامل و نه ادغام کامل بود. هر ۲ راه میانه‌ای برگزیدند که موجب شد استقلال خود را حفظ کنند. و امروز، وقتی به دیوارهای ترک‌خورده جنوب نگاه می‌کنی، قاب‌ عکس امام و سید فقط یاد ۲ رهبر دینی و سیاسی نیست، بلکه گواهی است بر اینکه محرومان می‌توانند تاریخ بسازند و از حاشیه به مرکز برسند.

* پژوهشگر رسانه

ارسال نظر
پربیننده