09/مهر/1404
|
02:50
اسرائیل به چیزی بیشتر از درگیری نظامی با ایران نیاز دارد؛ جنگ و ماشه، مکمل یا مقابل هم؟

نبرد در ذهن‌ها

محمد رستم‌پور: صدای جنگنده، غرش پدافند یا خبر جابه‌جایی تسلیحات نظامی یا جلسه ترامپ و نتانیاهو؟ کدام یک نشانه جنگ است؟ ساعتی قبل از بامداد جمعه ۲۳ خرداد کدام یک از این نشانه‌ها واقع شد؟ ۴۸ ساعت بعد از اعلام رسمی ۳ کشور اروپایی درباره بازگشت تحریم‌هایی که ۱۰ سال تعلیق شده بود، ایران در آستانه جنگ است یا حمله اسرائیل حالاحالاها رخ نمی‌دهد؟ چه چیزی ایران را مصون از جنگ می‌کند و چه چیزی اسرائیل را به تجاوز ترغیب می‌کند؟ آنچه حملات مکرر و مستمر رژیم صهیونیستی به ایران را بی‌سرانجام کرد، نشان می‌دهد جنگ به تنهایی نمی‌تواند مقصود اسرائیل را برآورده کند، همچنان که در لبنان نیز چنین است. چیزی علاوه بر جنگ، مانند استقبال از متجاوز یا بی‌تفاوتی نسبت به اوضاع و شرایط لازم است تا ورود بیگانه در قلمرو را آسان کند. به تعبیر ساده‌تر، خروج ایران از شوک اولیه و جایگزینی فرماندهان و تصمیم‌گیران نظامی و پایمردی و پشتیبانی اجتماعی در مقابله نظامی با اسرائیل و توانایی وارد کردن ضربات مهلک به رژیم سبب شد صهیونیست‌ها در پی پایان بخشیدن به جنگ باشند. پرسش این است: آیا این سه، اکنون فراهم نیست؟ آیا اقدام به یک جنگ، دشوارتر از ادامه یک وضعیت جنگی نیست؟ اسرائیل برای اقدام به جنگ به ۲ مؤلفه اساسی نیاز دارد: «غافلگیری» و «هدفمندی». ایران امروز از حیث دفاعی و نظامی، اگر آماده‌تر از خرداد نباشد، آگاه‌تر است. به این معنا که نقشه و راهبرد جنگ برای ضربه زدن به ایران، هر آنچه بوده، در جنگ خرداد آزمون شد. توجه به این نکته قابل اعتناست که این نقشه و راهبرد اولاً بسیار دقیق و ماهرانه بوده و ثانیاً با همراهی و ائتلاف کشورهای دیگری از منطقه و خارج از آن انجام شده. در نتیجه اتکای عنصر غافلگیری در جنگ خرداد بر این ۲ اهرم استوار شده و باید دید آیا این دو اکنون نیز موجود است یا خیر. مؤلفه دومی که اسرائیل برای اقدام به جنگ با ایران به آن نیاز دارد، هدف است. در نبرد خرداد چرا اسرائیل به ایران حمله کرد؟ ترور مقامات نظامی و دانشمندان هسته‌ای در طرح کلی تضعیف ایران جا می‌گیرد و «الزاماً» به سرنگونی جمهوری اسلامی ایران منتج نمی‌شود. اسرائیل به چیزی فراتر از اینها نیاز داشت. ایران ضربه خورد و آسیب دید اما هدفی که روز دوم نبرد، وزیر جنگ اسرائیل بر آن تصریح کرد، یعنی سرنگونی نظام سیاسی ایران، محقق نشد. آیا اسرائیل می‌توانست دامنه جنگ را گسترده‌تر کند و این کار را نکرد؟ چه چیزی اسرائیلی را که به هیچ‌یک از معیارهای مثلاً الزام‌آور بین‌المللی پایبند نیست، از ادامه تجاوز به ایران بازداشت و او را به تکاپوی دیپلماتیک برای وارد کردن آمریکا به میدان واداشت؟ چه چیزی معادله را واژگون کرد و رفته‌رفته به تصویر فتح اسرائیل خدشه وارد کرد؟ آیا می‌توان گفت چیزی غیر از قدرتمندی ایران در پاسخگویی به حملات - با همه کمک تجهیزاتی و لجستیکی و اطلاعاتی‌ای که اسرائیل از کشورهای منطقه و فرامنطقه دریافت می‌کرد- بود؟ در نتیجه گزینه جنگ، گزینه اول اسرائیل و آمریکا برای مقابله با ایرانی که بیش از ۷۲ ساعت است بازگشت تحریم‌ها را تجربه کرده، نیست؛ اگرچه باید تصریح کرد این گزینه خارج از میز تصمیم‌گیری هم نیست. نتانیاهو در مراسم آغاز سال نو یهودی آرزو کرد این سال، سال پایان محور ایران باشد. در نتیجه، «مسأله» ایران در نظر اسرائیل محدود به جغرافیای ایران نیست. اسرائیل هنوز نتوانسته موضوع غزه را پس از ۲ سال به سرانجام برساند و خلع سلاح حزب‌الله را نیز با دشواری و چالش روبه‌رو می‌بیند. به اعتراف مقامات اسرائیلی، به دلیل مجاهدت ستودنی یمنی‌ها، اسرائیل حتی یک مقام نظامی یمن را نیز نتوانسته از بین ببرد. در نتیجه، محور ایران، زخمی و آسیب‌دیده هست اما همچنان لقمه راحتی برای بلعیدن نیست. برای اسرائیل کمتر از نابودی جمهوری اسلامی ایران معنادار نیست اما هیچ جنگی به خودی ‌خود نمی‌تواند این هدف را برای صهیونیست‌ها محقق کند. اینجاست که معادله چندوجهی طراحی یک عملیات ترکیبی روی میز می‌آید که به ازای اضافه شدن هر متغیر، سختی طراحی و چالش انجام آن بیشتر می‌شود. گزینه مکمل جنگ برای اسرائیل که روی آن برای ساعات و روزهای پس از بامداد جمعه ۲۳ خرداد حساب کرده بود، «آشوب» بود. آشوب برای به هم زدن ثبات سیاسی، تحت فشار قرار دادن مقامات، مغشوش کردن نظام محاسباتی و بویژه کاستن از پیکره انسجام اجتماعی به کار گرفته می‌شود. مهم‌ترین گرانیگاه آشوب که تاکنون بویژه در آبان ۹۸ در ایران اجرا شده، «نارضایتی‌های اقتصادی» برآمده از تحریم است. خلاف آنچه شبکه ۱۴ اسرائیل وابسته به موساد یا خاطرات مقامات امنیتی صهیونیست ترسیم و تصویر می‌کند، تشکیل شبکه عاملان سازمان‌یافته‌ای که در ساعت صفر، ناگهان در پی ترور یا اشغال ادارات و سازمان‌های دولتی یا نظامی باشند، در ایران به دلیل اجتماعی بودن امنیت بسیار دشوار و بعید است. در نتیجه، اسرائیل نه به اتکای نیروی هوایی فناورانه و نه مبتنی بر یگان‌های مأموران مخفی آموزش‌دیده در روز مبادا نمی‌تواند ضربه‌ای بیشتر از آنچه خرداد وارد کرد، وارد آورد. تنها راهکار باقیمانده برای آنکه همه گزینه‌های ذکرشده بتوانند سهمی از براندازی داشته باشند، یارگیری از آشوب است؛ آن هم آشوبی که میان صفوف اجتماع فاصله بیندازد و در اصلِ حمایت از کشور در مقابله با بیگانه تردید ایجاد کند. این آشوب در شرایط کنونی کاملاً به پیامدهای فعال‌ شدن مکانیسم ماشه وابسته است. مکانیسم ماشه اگر فشار اقتصادی خردکننده‌ای وارد کند که تاب‌آوری اجتماعی را به شکل محسوسی کاهش دهد و هزینه اعتراض خیابانی را کمتر از هزینه تحمل فشار اقتصادی نشان دهد، می‌تواند خشم‌ساز باشد. خشم نیز به خودی خود نمی‌تواند آشوب راه بیندازد. این انباشت خشم است که مثل فنری جمع شده و ممکن است به محض رخ دادن یک اتفاق ناراحت‌کننده و حتی عادی، ناگهان جامعه را برآشفته کند و گروه‌های معترض را بی‌هوا و بی‌هدف به خیابان بکشاند. هر شکل از اعتراض خیابانی، فرصتی است برای فعال‌ شدن گروهک‌هایی که به سبب گستردگی امنیت اجتماعی، جرأت و فرصت رویارویی آشکار با نظام را ندارند. در نتیجه، آنچه جنگ با همه خشونت و خسارتش نتوانست به بار آورد و اتفاقاً خلاف آن یعنی ظهور حمایت سرسختانه از جمهوری اسلامی ایران را تثبیت کرد، آشوب می‌تواند بسازد. با این نگاه، جنگ نزدیک نیست، مگر آنکه ماشه واقعاً چکانده شود. سایه جنگ پیش از آنکه روی ناوها یا بر لبه پهپادها نقش ببندد، روی ذهن‌ها می‌افتد. ذهن هر اندازه شرایط عادی و حتی سخت باشد، فرضی از جنگ به خود راه نمی‌دهد. تا زمانی که تقدم و تأخر «جنگ - آشوب» به «آشوب و بعد جنگ» تغییر نکند، اسرائیل شکست خورده است؛ حتی اگر نتانیاهو هر شب با ترامپ جلسه بگذارد.

ارسال نظر
پربیننده