از تنهایی در مسیر حق نترسید!
به تعبیر امام علی(ع): «در راه حــــق و آیین درست نباید از تنهایی وحشت داشت». باید در این راه قدم برداشت و استقامت کرد.
در این صورت قوای فعال عالم به مساعدت انسان میشتابد و به پیروزی وی کمک میکنند؛ کسانی که از گوشه و کنار و در میان مردم [از] دور و نزدیک کمک میکنند. افکار عمومی، وجدان مردم، تسهیلات و توفیقاتی که در اثر کار خیر نصیب انسان میشود. این همه؛ همان قوای همراه و مظهر یاری ملائکه [است]. نتیجه آنکه جهان و قوای آن در یاری خوبان و رهروان طریق حقیقت است. نکته شایان توجه آنکه حقجویی و صلاح و درستی باید با استقامت همراه باشد.
سیدموسی صدر
نای و نی
علی حجتیکرمانی
انتشارات موسسه فرهنگی - تحقیقاتی امام صدر
صفحه ۵۳
***
گلایه امیرالمؤمنین از آگاهان جامعه
جاهلُکم مُزدادٌ و عالِمُکم مُسَوِّف.
نادانان شما پرتلاش و آگاهان شما تنپرور و کوتاهی ورزند.
امام علی(ع)
نهجالبلاغه
محمد دشتی
مؤسسه فرهنگی و اطلاعرسانی تبیان
حکمت ۲۷۵، صفحه ۳۴۹
***
کاری که سینما میکند...
تماشاگر در سینما اغلب از خود سلب اختیار میکند و سِحر فیلمساز در او اثر میکند. و به تبعِ اشباح و تصاویر میخندد، گریه میکند، میترسد، عشق میورزد، احساس نفرت میکند، لذت جنسی به او دست میدهد و گاه دچار جنون میشود و راهی آسایشگاه روانی.
و بدینطریق در نهایت به عالمی میرود که بیخودی برایش حاصل میشود. او دیگر خود نیست، بلکه مسخ در اشباح شده است و فیلمساز با ایجاد امواجی موهوم به هر جا که خواسته او را کشانده است. بیننده فیلمهای سینمایی جنایی یا اروتیک اغلب در جستوجوی نحوی غفلت از خود و استغراق در غیر است.
از این حیث فیلمساز با ساحت خیالی و وهمی و به تعبیر افلاطونی با ساحت شهوی و عصبی، یعنی ساحت غیرعقلانی وجود بشری و از نظرگاه دینی با ساحت دنیوی بشر سروکار دارد.
او تماشاگر را در حالت تعلیق روانی نگاه میدارد و حیلههای روانی را بر ایشان اعمال میکند. از اینجا رابطه سینما با بیننده نوعی رابطه تسخیری است که در آن بیننده بر اثر کشش و جاذبهای مقاومتناپذیر مسحور میشود.
البته این جاذبیت و کشش نه به کمالات انسانی بلکه به ضعفهای او برمیگردد.
محمد مددپور
سیروسلوک در سینما
انتشارات برگ
صفحه ٢٨
***
ساعت دیواری یولاند چه شد؟
در همان روزها نام «یولاند» را برای اپرای «دختر شاه رنه» انتخاب کرد، که نام قهرمان زن این داستان بود. متن موسیقی یولاند ١٦ سپتامبر به پایان رسید. و هنرمند ما به سازبندی پوئم سمفونیک «وُی وُد»، که مدتی قبل در تفلیس نوشته بود، مشغول شد. چشم او سالم بود و خلقی خوش داشت و برای کار آماده بود. تنها اتفاقی که چند روز او را متأثر کرد، آن بود که در اوایل آگوست، دزدی به خانه او دستبرد زد و ساعت دیواری زیبایی را که نادژا در سال ۱۸۸۸ به او هدیه داده بود، دزدید. چایکوفسکی این ساعت را که یادگار آن عشق معنوی و آسمانی بود بسیار گرامی میداشت. اما چند ماه بعد از این ماجرا، روزی مأموران پلیس به او خبر دادند که دزد را گرفتهاند. شرح بقیه ماجرا را از خود چایکوفسکی بشنویم:
«امروز به مرکز پلیس رفتم تا آن دزد را ببینم. آن مرد وقتی چشمش به من افتاد، از مأموران خواست که ما را با همدیگر تنها بگذارند تا همه چیز را اعتراف کند. مأموران ما را به اتاق مجاور بردند. وقتی تنها شدیم دزد خود را روی پای من انداخت و با خواهش و التماس تقاضای بخشش کرد. در جوابش گفتم که او را از پیش بخشیدهام و خیالش از این بابت آسوده باشد. دزد بیچاره کمی آرام شد، آن وقت از او خواهش کردم که بگوید آن ساعت دیواری را در کجا پنهان کرده و چگونه باید آن را به دست آورد؟ آن مرد لال شده بود. اصلاً حرف نمیزد. ناچار چند بار خواهش خود را تکرار کردم و برای او گفتم که این ساعت چرا اینقدر از نظر من اهمیت دارد. و او سکوت را شکست و گفت که منظور مرا میفهمد ولی اشکال کار اینجاست که اصلاً به خانه من نیامده و آن ساعت را ندزدیده است!»
هربرت ولستوک
زندگی پراضطراب چایکوفسکی
محمد مجلسی
نشر دنیای نو
صفحه ۴۴۱
گردآورنده، تقی دژاکام