07/آبان/1404
|
00:46
ورود هوش مصنوعی به عرصه تألیف و ترجمه مفهوم اصالت کتاب را دگرگون کرده است

ماشین می‌نویسد فرهنگ می‌لرزد

مهرداد احمدی: ورود فناوری‌های مبتنی بر هوش مصنوعی به عرصه نویسندگی و ترجمه کتاب، پرسش‌های بنیادینی را درباره اصالت آثار مکتوب، وجه انسانی تولید ادبی و ترجمه و حوزه فرهنگ طرح می‌کند: آیا اثری که مستقیماً یا عمدتاً توسط یک ماشین تولید یا ترجمه شده است، واجد همان ارزش‌ها و کارکردهایی است که فرهنگ‌ ما برای کتاب و ترجمه قائل بوده؟ آیا این روند صرفاً تهدیدی است برای عرصه فرهنگ یا می‌تواند فرصتی باشد برای بازاندیشی در نسبت انسان، ابزار و متن؟ در این بحث تلاش می‌کنم  ضمن بررسی فرهنگی- فلسفی این مسأله، به مقایسه مختصری میان «عقل مولف انسانی» و «هوش غیرمولف هوش مصنوعی» بپردازم و این را مطرح کنم که اگر هوش مصنوعی می‌تواند به‌مثابه دستیار عمل کند، ساحت فرهنگ همچنان با عقل مولف انسانی و کنش او کار می‌کند.

نویسنده ما هستیم یا ماشین‌ها؟

در گذشته، دغدغه عمده در حوزه نشر کتاب و ترجمه این بود که آیا نویسنده یا مترجم اثر، دست‌کم از نظر اخلاقی یا حقوقی، از کار دیگری «ربوده» باشد؛ یعنی تقلید بدون ارجاع، استفاده غیرمجاز از متن، ترجمه غیرقانونی یا سرقت معنایی. اما امروز، پرسش فراتر رفته است: آیا خود تولید اثر توسط ماشین - یا به عبارت دقیق‌تر، با نقش محوری یک مدل زبان بزرگ، یا یک سامانه تولید متن - به اعتبار فرهنگی کتاب آسیب می‌زند؟ آیا کتابی که حاصل «پرسش به ماشین» و «پاسخ‌ گرفتن از ماشین» است همان ماهیت فرهنگی را دارد که کتاب تالیف شده توسط انسان دارد؟ این پرسش را نمی‌توان با پاسخ‌های ساده‌ای از جنس «خیر، تهدید است» یا «بله، فرصت است» جمع‌بندی کرد، بلکه لازم است در بستر فلسفه فرهنگ، معنا، اصالت و نقش انسانی تولید ادبی به آن بنگریم.
در نگاه نخست، تهدید آشکار است: کتاب‌های تولیدشده توسط هوش مصنوعی ممکن است آنچه را که فرهنگ به عنوان «کتاب» می‌فهمد، خُرد کنند. فرهنگ کتاب در سیاق مدرنی که ما در آن زیست می‌کنیم، همچنان به ایده «نویسنده انسانی» پیوند دارد؛ نویسنده‌ای با تجربه، زمینه زیستی، نیت، جهان فردی و جمعی؛ متنی که بازتابی از آن تجربه است و خواننده‌ای که با آن تجربه وارد گفت‌وگو می‌شود. وقتی جای نویسنده انسانی با الگوریتمی عوض می‌شود، ممکن است آن تجربه زیستی، آن نیت انسانی، آن بار پرسشگرانه و آن پیوند گفت‌وگومند با خواننده کم‌رنگ شود. پژوهش‌هایی که به جایگاه مولف در عصر هوش مصنوعی پرداخته‌اند، نشان می‌دهند مساله «مولف» صرفاً یک قضیه حقوقی نیست، بلکه یکی از چالش‌های بنیادین فلسفه هنر و رسانه است. 
برای نمونه ممکن است آثار تولیدشده توسط «هوش‌های مولد»  دقیقاً فاقد آن نیت مؤلفانه باشند که برای انتخاب اصالت لازم انگاشته می‌شود. چنین کتاب‌هایی گاهی به‌عنوان آثار «بی‌مولف» یا «نیمه‌مولف» مطرح می‌شوند؛ آثاری که تولیدشان از سوی ماشین است و دست‌کم بخشی از نیت و کنترل انسانی در آن کم‌رنگ شده است. از منظر حقوقی نیز این وضعیت تازه، حوزه «مالکیت فکری»، «حق تألیف» و «کشف منشأ» را به بحران کشیده است.
از منظر فرهنگی نیز اگر کتاب صرفاً کارکردی از انتقال داده، ترکیب متن و ترجمه سریع شود، ممکن است آن «گفت‌وگو»یی که فرهنگ با متن دارد فروکش کند. کتاب در سنت ما تنها حامل اطلاعات نیست، بلکه طرحی است از سؤال، تأمل، تجربه انسانی، زیست فرهنگی و زمینه تاریخی ـ اجتماعی. ترجمه نیز در این سنت، کاری صرفاً فنی نیست، بلکه بازنمودی است از نسبت زبان‌ها، جهان‌ها، فهم و نا‎فهم، انتقال معانی، ایستادن در مَحل دیگری و بازتاب دوباره. وقتی ترجمه یا تألیف به ماشین واگذار می‌شود، ممکن است آن «آگاهی فرادستی» انسانی، آن انتخاب دقیق واژه‌ها، آن بازاندیشی مفهوم و آن حساسیت فرهنگی کاهش یابد یا گم شود.

دستیار نویسنده یا دیکته‌خوان؟

با این حال، اگر صرفاً تهدید را دیدیم، نسبت به فرصت‌های جدی‌ای که هوش مصنوعی فراهم می‌کند هم چشم‌بسته نخواهیم بود. این فناوری می‌تواند به ابزار قدرتمندی برای تسهیل تولید، ترجمه و دسترسی متن تبدیل شود، بویژه در متن فرهنگ فارسی که حجم ترجمه‌ها و تألیفات کمتری نسبت به بازاری چون انگلیسی دارد، این امکان وجود دارد که مترجمان و نویسندگان با استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی بازده‌شان را افزایش دهند، اشتباهات را کاهش دهند، ترجمه آزمایشی سریع‌تری داشته باشند و تمرکز بیشتری بر جنبه تحلیلی و مفهومی بگذارند. از منظر پژوهشی نیز هوش مصنوعی می‌تواند وظایفی چون «پیش‌پژوهش»، «گردآوری منابع» و «شناخت زمینه تاریخی» را سرعت بخشد. در مقاله‌ای آمده است که هوش مصنوعی  «نه رقیب خلاقیت انسانی، بلکه افزوده‌ای بر آن» است؛ یعنی همکاری انسان-ماشین می‌تواند مرزهای خلاقیت ما را گسترش دهد.
پرسش این است: آیا با حضور هوش مصنوعی، کتاب همچنان همان جایگاه فرهنگی را حفظ خواهد کرد؟ پاسخ منفی مطلق ندادنی است اما آشکار است که جایگاه کتاب در این فرآیند دستخوش چالش می‌شود و نیازی به بازتعریف دارد. در واقع، فرهنگ ما باید در مواجهه با هوش مصنوعی، میان 2 وضعیت تمایز قائل شود: نخست، تولید متن کاملاً توسط ماشین، بدون حضور مؤثر انسانی؛ دوم، استفاده از هوش مصنوعی به عنوان ابزار کمکی در خدمت نویسنده یا مترجم انسانی. در وضعیت نخست ـ یعنی کتابی که عمدتاً توسط ماشین تولید شده ـ وجه انسانی، تجربه شخصی، نیت منتقدانه، زیست فرهنگی، مخاطب‌اندیشی نویسنده و آن ارتباط خاص میان مولف و خواننده که فرهنگ کتاب بر آن تکیه داشته است، کاهش می‌یابد. این وضعیت می‌تواند منجر به تولید متون کم‌عمق، استاندارد شده، فاقد استقلال فکری و گفت‌وگوی انسانی شود؛ یعنی فرهنگ را در موقعیتی آسیب‌پذیر قرار دهد. در وضعیت دوم، اما ما با ابزار مواجهیم که اگر با درایت به کار رود، می‌تواند نویسنده را آزاد کند از مسائلی چون خطاهای تکنیکی، زمانبر بودن جمع‌آوری منابع و اجازه دهد بر شکل، لحن، محتوا، تحلیل بگذارد. اینجاست که هوش مصنوعی می‌تواند به دستیار مؤلف تبدیل شود، نه به جایگزین مؤلف. از منظر جامعه‌شناختی و فرهنگی، مساله اصالت کتاب نیز با ورود هوش مصنوعی پیچیده‌تر شده است. پیش‌تر اصالت معطوف بود به «آیا این اثر کپی اثر دیگری نیست؟» اما اکنون پرسش این است: «آیا این اثر محصول انسان است یا ماشین؟» و همین پرسش به اعتبار فرهنگی کتاب ربط پیدا می‌کند. اگر خواننده بداند یا مشکوک شود که ترجمه یا تألیف کتاب عمدتاً توسط ماشین انجام شده، ممکن است اعتماد فرهنگی کاهش یابد؛ ممکن است حس انسانی بودن متن از میان برود و رابطه فرهنگ و مخاطب شکل دیگری به خود بگیرد. این بدان معنا نیست که متن تولیدشده توسط هوش مصنوعی همیشه فاقد ارزش است، بلکه بدان معناست که جایگاه نص مکتوب در فرهنگ ما نیازمند بازاندیشیدن است: چه چیزی آن را واجد اصالت می‌کند؟ آیا عنصر بشرانه نویسنده ـ یعنی زیست، تفکر، انتخاب، نیت، مخاطب‌شناسی، توجه به ارزش‌های فرهنگی ـ جزء لاینفک آن نیست؟ اگر یکی از این عنصرها حذف شود، آیا هنوز همان «کتاب» را داریم؟ این پرسش‌ها بیشتر از آنکه محض تکنولوژیک باشند، فرهنگی‌اند: درباره رابطه ابزار، انسان و معنا.

ابزار، انسان و معنا

در این بستر چند نکته راهبردی به ذهن می‌آید که برای نظام نشر، مترجمان، نویسندگان و فرهنگ‌ورزان اهمیت دارد. 
نخست، شفافیت درباره نقش هوش مصنوعی: اگر ماشینی در ترجمه یا تألیف مشارکت داشته، باید روشن شود که این کمک از نوع ابزار بوده، نه مؤلفیت محض ماشین. 
دوم، حفظ مسؤولیت انسانی: نویسنده یا مترجم باید همچنان در انتخاب، بازبینی، ویرایش، تضمین اصالت فکری، مخاطب - اندیشی و انطباق فرهنگی حضور فعال داشته باشد. 
سوم، آموزش و فرهنگ‌سازی درباره پتانسیل‌ها و محدودیت‌های هوش مصنوعی در حوزه ترجمه و تألیف: اینکه هوش مصنوعی قادر است داده‌ها را سریع ترکیب کند، شباهت‌ها را شناسایی کند، اشتباهات زبانی را کاهش دهد اما قادر نیست ریشه‌های زیست‌جهانی، پیش‌زمینه فرهنگی، نیت اخلاقی و معنایی ایرانی یا اسلامی را عمیقاً جایگزین کند. 
چهارم، بازنگری در نظام اعتبارگذاری فرهنگی: ممکن است لازم باشد آثار ترجمه‌شده یا تألیفی که با مشارکت هوش مصنوعی تولید شده‌اند، نوعی نشان یا «اختلاف درجه» داشته باشند تا خواننده بداند که با متنی روبه‌رو است که نقش مؤلف انسانی در آن چه بوده است.
اما در سطح فلسفی، ما باید بازگردیم به 2 بحث مهم: اول، مفهوم اصالت و مؤلف؛ دوم، مفهوم عقل انسانی و هوش غیرانسانی. درباره اصالت، پژوهش‌ها نشان می‌دهند تولید توسط ماشین می‌تواند منجر به «آثار بدون مؤلف» شود که مطابق برخی نظریه‌های آثار هنری یا فرهنگی حتی مفهوم «مولف» قابل انتساب نیست. اگر مولف بودن جزئی از اعتبار اثر فرهنگی ما است - یعنی آنچه اثر را واجد معنای فرهنگی می‌کند، حضور انسان مؤلف است - آنگاه آثار ماشینی این اعتبار را تهدید می‌کنند. از منظر فلسفه هنر، اثر زمانی دارای ارزش فرهنگی است که مؤلف انسانی «نیت داشته باشد»، «گنش کرده باشد»، «انتخاب کرده باشد»، «جهتی داشته باشد». در آثار ماشینی، این نیت و انتخاب به شکل مرسوم انسانی دیده نمی‌شود، بنابراین جایگاه فرهنگی آن اثر دچار تزلزل می‌شود. از سوی دیگر، درباره عقل، ما باید تفاوت میان عقل مولف انسانی و هوش مصنوعی را روشن کنیم. عقل مولف انسانی، یک ترکیب پیچیده است از تجربه زیستی، حساسیت فرهنگی، اخلاق، آگاهی تاریخی، زبان، درک مخاطب، بازاندیشی، انتخاب واژه، سبک، لحن، بازتاب پرسش، خطای ممکن، اصلاح و بازبینی. این عقل انسان است که متن را به یک بستر فرهنگی می‌کشاند، به پرسش می‌نشاند، به مخاطب پاسخ می‌دهد و وارد گفت‌وگو می‌شود. این عقل مولف نه صرفاً «ترکیب داده» بلکه تولید معناست، حضور در زمان و مکان، تحمل تناقض، تجربه زیستی، تأثر، انتخاب، تغییر. در مقابل، هوش مصنوعی - در وضعیت فعلی - یک «هوش غیرمولف» است: آنچه انجام می‌دهد، ترکیب گسترده داده‌ها، الگوبرداری از سبک‌ها، محاسبه احتمالات زبانی، پیش‌بینی واژه یا جمله مناسب بر اساس مدل‌های آماری و پیش‌نمونه‌هاست. این ابزار توانمند است اما در عمق آن، فاقد زیست انسانی، فاقد تأثر تاریخی ـ اجتماعی، فاقد نیت اخلاقی و فرهنگی مستقل، فاقد مخاطب - اندیشی اصیل است. بنابراین، وقتی متن توسط هوش مصنوعی تولید می‌شود، ما با «هوش غیرمولف» مواجهیم؛ هوشی که تولید می‌کند اما نه به‌مثابه مولف انسانی، بلکه به‌مثابه ابزار. طبیعی است که تولیدات ابزار را نمی‌توان دقیقاً هم‌ارز تولیدات مؤلف انسانی دانست، زیرا ابزار تحلیل ندارد، تجربه ندارد، پرسشگر نیست، معنا نمی‌گذارد بلکه فقط بازتولید می‌کند یا ترکیب می‌کند.

هشداری به فرهنگ

با این قیاس، آشکار می‌شود فرهنگ کتاب همچنان ـ و شاید بیش از پیش  ـ به عقل مولف انسانی متکی است. هرچند هوش مصنوعی می‌تواند دستیار بسیار مؤثری باشد اما جایگزین مولف نمی‌شود. 
اگر نظام نشر، مترجمان، نویسندگان و مخاطبان بپذیرند که کتاب می‌تواند صرفاً محصول تبدیل داده و ترجمه ماشینی باشد، در حقیقت وجه انسانی فرهنگ متن را فراموش کرده‌اند؛ پیامد آن ممکن است کاهش حساسیت فرهنگی، سطحی شدن محتوا، کاهش تنوع سبک‌های انسانی، افسردگی خلاقیت انسانی شود. از این‌ رو، هوش مصنوعی ـ بی‌توجه به تهدیدها ـ بیش از همه باید به‌مثابه ابزار «دستیار عقل مولف انسانی» دیده شود؛ نه منشأ مستقل فرهنگی، بلکه افزاینده توان انسان برای تولید معنا، پرسش، تجربه، نقد و ترجمه. در این صورت، هوش مصنوعی می‌تواند به گونه‌ای عمل کند که نویسنده یا مترجم را از کارهای تکراری یا تجربه‌زدای فنی آزاد کند اما الزاماً او را از کارکرد بنیادین‌اش - یعنی تأمل، انتخاب، بازاندیشی، مخاطب‌شناسی، زیست فرهنگی، تجربه انسانی - رها نکند.
در پایان می‌توان گفت ورود هوش مصنوعی به ساحت تألیف و ترجمه کتاب، تهدیدی برای فرهنگ نیست که غیرقابل مهار باشد، بلکه هشداری است به فرهنگ ما تا با احتیاط، آگاهی و بازاندیشی با آن مواجه شود. 
کتاب در دل فرهنگ نه فقط محصول زبان و معنا که محصول انسان مؤلف، مؤلف با تجربه، با دغدغه و با مخاطب است. 
اگر هوش مصنوعی ابزار شود تا این انسان مؤلف توانمندتر شود  - با دسترسی بیشتر، با تحلیل بهتر، با سرعت بیشتر، با پوشش گسترده‌تر - آن‌گاه می‌توان این ورود را امکانی دانست برای گسترش دسترسی، تنوع بیان و تأمل فرهنگی. اما اگر هوش مصنوعی جایگزین مولف شود، آن‌گاه فرهنگ، آن ساحت که به عقل مولف انسانی متکی است، دچار نقصان خواهد شد. 
در نتیجه، عقل مولف انسانی همچنان محور فرهنگ متن است و هوش مصنوعی باید در خدمت آن قرار گیرد: دستیار عقل مولف، نه مولف جایگزین؛ ابزار افزایش ظرفیت انسانی، نه ابزار حذف انسان.

ارسال نظر
پربیننده