
ایلیا داوودی: اخیرا عباس آخوندی، وزیر اسبق راه و شهرسازی در مصاحبهای با ادبیاتی که بوی فرار به جلو میدهد، مبانی امنیت ملی و سیاستهای راهبردی نظام را به چالش کشیده است. او در اظهارات اخیر خود مدعی شده دنیا پشت چهارراه ما معطل نمیماند و با دوگانهسازی میان بستن تنگه هرمز و توسعه اقتصادی، تلاش دارد مقاومت و اقتدار امنیتی جمهوری اسلامی را عامل عقبماندگی در حوزه ترانزیت معرفی کند. این سخنان از زبان کسی جاری میشود که خود سالها سکاندار اصلیترین وزارتخانه مرتبط با زیرساخت و ترانزیت بوده است. صحبتهای او نشان میدهد این جریان فکری، نهتنها درک درستی از مولفههای قدرت در جهان آنارشیک کنونی ندارد، بلکه تلاش میکند کارنامه خالی و پر از ترک فعل خود را پشت حمله به مبانی انقلاب و امنیت ملی پنهان کند.
* امنیت عاریهای یا اقتدار بازدارنده؟
اول آنکه برای یادآوری تاریخ لازم است آقای آخوندی به سخنان آقای روحانی مراجعه کند؛ «کسی که اندکی سیاست بفهمد، نمیگوید جلوی صادرات نفت ایران را میگیریم. تنگههای زیادی داریم؛ تنگه هرمز فقط یکی از آنهاست» و «اگر نفت ایران صادر نشود، نفت هیچ کشوری در منطقه صادر نخواهد شد». خوب است ایشان قبل از هر چیز نسبت خود را با مواضع شخصی که ایشان وزیرش بوده، مشخص کند!
اما بعد؛ نخستین خطای راهبردی در تحلیل آخوندی، تقلیل دادن مفهوم امنیت به سکوت و لبخند است. او مدعی است ادبیات مبتنی بر تهدید بستن تنگه هرمز، جهان را از ما ترسانده است. صرف نظر از اینکه تاکنون مقامات رسمی ایران در مقطع کنونی از بستن تنگه صحبتی نکردهاند، با این نگاه سادهلوحانه به روابط بینالملل، گویی فراموش کرده ما در منطقهای زندگی میکنیم که تنها زبان قابل فهم برای مستکبران، زبان زور و اقتدار است. امنیت، کالایی نیست که با خواهش و تمنا یا اعلام بیطرفی فعال به دست آید. اگر جمهوری اسلامی ایران امروز میتواند درباره شاهراه انرژی جهان ادعایی داشته باشد و دشمن را وادار به محاسبه کند، دقیقاً به خاطر همان قدرت میدانی و توان نظامی است که امثال آخوندی آن را مزاحم میپندارند.
تنگه هرمز برای ایران تنها یک گذرگاه آبی نیست، بلکه ضامن امنیت ملی و ابزار بازدارندگی در برابر تهدیدات وجودی است. دنیای غرب و نظام سلطه، عاشق کشوری هستند که موقعیت ژئوپلیتیک داشته باشد اما اراده اعمال قدرت نداشته باشد؛ کشوری که مثل یک پاساژ امن، نفت و کالا را عبور دهد و در برابر تجاوزات سکوت کند اما جمهوری اسلامی این معادله استعماری را بر هم زده است. اگر هزینه بیمه کشتیها بالا میرود، این هزینهای است که غرب باید برای ماجراجوییهایش در منطقه بپردازد. نمیشود انتظار داشت ایران تحت شدیدترین محاصره اقتصادی باشد و همزمان جادهصافکن تجارت دشمنانش شود. آنچه آخوندی نمیفهمد یا نمیخواهد بفهمد، این است که در دنیای واقعی، اقتصاد بدون پشتوانه اقتدار، حبابی بیش نیست که با یک اشاره دشمن میترکد.
* کارنامه خالی آقای وزیر و فرافکنیهای امروز
اما بخش دردناک ماجرا آنجاست که مدعی امروز، متهم ردیف اول دیروز است. عباس آخوندی که امروز نگران چهارراه جهان شده، نزدیک ۶ سال وزیر راه و شهرسازی این مملکت بود. باید از ایشان پرسید در آن سالهای طولانی که بر صندلی قدرت تکیه زده بودید و همفکران شما در دستگاه دیپلماسی مشغول مذاکره و لبخند بودند، دقیقاً کدام آجر را روی آجر گذاشتید تا این چهارراه فعال شود؟ آیا تکمیل راهآهن رشت - آستارا که گلوگاه کریدور شمال - جنوب است، نیاز به اجازه آمریکا داشت یا نیاز به همت و مدیریت جهادی؟ آیا اتصال ریلی چابهار به شبکه سراسری که میتوانست شرق کشور را متحول کند، معطل برجام بود یا معطل مدیریتی که مسکن مهر را مزخرف میخواند و اعتقادی به توان داخلی نداشت؟
واقعیت این است که عقبماندگی در بهرهبرداری از موقعیت ترانزیت، محصول دیپلماسی انقلابی نیست، بلکه محصول مستقیم مدیریت لیبرالی و خسته است که سالها کشور را معطل وعدههای پوچ غرب نگه داشت. زمانی که باید ریل میساختند، مشغول نظریهپردازی درباره لیبرالیسم بودند. زمانی که باید با چین و روسیه قراردادهای راهبردی میبستند، تمام تخممرغها را در سبد غربی چیدند که در نهایت زیر میز زد. حالا که آن مدیریت اشرافی و ناکارآمد فرصتسوزی کرده، طلبکارانه به میدان آمده و میگوید چون شعار مرگ بر آمریکا دادیم، جادهها ساخته نشد. خیر آقای آخوندی! جادهها ساخته نشد، چون شما نساختید؛ چون تفکر حاکم بر وزارتخانه شما، تفکر توسعه برونزا و وابسته بود که منتظر نشسته بود شرکتهای فرانسوی و ایتالیایی بیایند و برای ما زیرساخت بسازند.
* سراب بیطرفی فعال در میانه میدان جنگ
آخوندی نسخه بیطرفی فعال را تجویز میکند. این واژه شیک و مجلسی، در عرصه عمل معنایی جز خلع سلاح و تسلیم ندارد. در نبردی که یک سوی آن جبهه استکبار به رهبری آمریکا و صهیونیسم جهانی ایستاده و سوی دیگر آن ملتهای آزاده منطقه، بیطرفی معنا ندارد. بیطرفی در جنگ حق و باطل، یعنی کمک به باطل. تاریخ معاصر نشان داده است کشورهایی که به امید اماننامه غرب، مولفههای قدرت خود را واگذار کردند و سیاست بیطرفی پیش گرفتند، نخستین قربانیان تجاوز بودند. اوکراین نمونه زندهای از اعتماد به تضمینهای غربی و دوری از بازدارندگی ذاتی است.
جمهوری اسلامی اگر امروز در منطقه نفوذ دارد و اگر امنیت مرزهایش فراتر از جغرافیای رسمی تأمین میشود، به برکت همان تفکری است که آخوندی به آن میتازد؛ تفکری که امنیت را نه در بیطرفی، بلکه در مقاومت فعال میبیند. اگر ایران صرفاً یک چهارراه بیاراده بود، امروز باید مثل برخی کشورهای منطقه به پایگاه نظامی آمریکا تبدیل میشد و منابعش را به تاراج میدادند. اینکه جهان روی ایران حساب میکند، دقیقاً به خاطر استقلال و قدرتی است که این نظام از خود نشان داده است. بازیگران بزرگ جهانی مثل چین و روسیه، به دنبال شریکی مستقل و قدرتمند هستند که بتواند در برابر فشارهای آمریکا بایستد، نه شریکی که با یک اخم واشنگتن، مسیرش را عوض کند و شعار بیطرفی بدهد. بنابراین بر خلاف نظر ایشان، آنچه ایران را در کریدورهای جدید جذاب میکند، همین ایستادگی است، نه وادادگی دیپلماتیک.
* توهم جایگزینی ایران و واقعیتهای ژئوپلیتیک
آخوندی با بزرگنمایی تهدیدها ادعا میکند جهان مسیرهای جایگزین پیدا کرده و ایران حذف شده است. این حرف نیز ناشی از مرعوب بودن در برابر تبلیغات رسانهای غرب است. نقشه جغرافیا با سخنرانی تغییر نمیکند. ایران قلب تپنده غرب آسیاست و هیچ مسیری در منطقه، توجیه اقتصادی و امنیت مسیر ایران را ندارد، مشروط بر اینکه مدیریت داخلی اصلاح شود. گزارشهای فنی نهادهای بینالمللی انرژی هم تایید میکند تنگه هرمز و مسیر ایران، همچنان بیرقیب است. اگر امروز بار ترافیکی کمتری داریم، به دلیل کمکاری مدیرانی است که نتوانستند زیرساختهای گمرکی و بندری را بهروز کنند و حالا برای فرار از پاسخگویی، آدرس غلط میدهند و سیاست خارجی انقلابی را مقصر جلوه میدهند.
دنیای غرب سالهاست آرزوی حذف ایران از معادلات انرژی و ترانزیت را دارد اما نتوانسته است، چرا؟ چون منطق جغرافیا و منطق اکتسابی اقتدار، قویتر از نقشههای شوم آنهاست. اگر قرار بود دنیا منتظر نماند، باید در همان اوج تحریمهای فلجکننده، ایران کاملاً ایزوله میشد اما میبینیم که صادرات نفت ادامه دارد و تعاملات منطقهای رو به گسترش است. مشکل اینجاست که آقایان، دنیا را فقط در آمریکا و ۳ کشور اروپایی خلاصه میکنند و چون آن چند کشور اخم کردهاند، فکر میکنند کل جهان راهش را کج کرده است. جهان واقعی بسیار بزرگتر از دایره دید محدود غربگرایان است.
* امنیت ایران ضامن امنیت منطقه است
سخنان عباس آخوندی در واقع بیانیهای سیاسی برای تطهیر جریان تکنوکرات و غربگراست؛ جریانی که هر وقت فرصت خدمت داشت، با کاهلی و نگاه به بیرون، ظرفیتهای داخلی را سوزاند و هر وقت کنار رفت، با ژست اپوزیسیون به مبانی نظام حمله کرد. راه فعال شدن چهارراه جهانی ایران، نه از مسیر ذلتبار بیطرفی و نه از مسیر انفعال در برابر غرب، بلکه از مسیر مدیریت جهادی میگذرد.
ما برای اینکه چهارراه جهان باشیم، نیاز داریم تنگه هرمز را با اقتدار نگه داریم تا دنیا بداند امنیت این شاهراه دست ما است. آنها باید بدانند امنیت ایران ضامن امنیت و ثبات منطقه است و همزمان نیاز داریم مدیرانی داشته باشیم که به جای نظریهپردازیهای انتزاعی و ترساندن مردم از جنگ، شب و روز کار کنند تا ریلها کشیده شود، بندرها توسعه یابد و فرآیندهای گمرکی تسهیل شود. مشکل ما شعارهای انقلابی نیست؛ مشکل ما مدیرانی بوده و هستند که انقلاب را باور نداشته و ندارند. اگر در دوره وزارت ایشان، به جای چشم دوختن به ایرباس و بوئینگ و قراردادهای کاغذی با، بر توان مهندسی سپاه و شرکتهای دانشبنیان داخلی و شرکای شرقی تمرکز شده بود، امروز کریدورهای ما پر از بار بود. پس آقای آخوندی! لطفاً آدرس غلط ندهید؛ سد راه توسعه ترانزیت، اقتدار نظامی ما نیست، بلکه انفعال مدیریتی شما و همفکرانتان در دهه سوخته 90 است که کشور را شرطی کردید و فرصتهای طلایی را سوزاندید. تاریخ و حافظه ملت ایران، ترک فعلها را فراموش نخواهد کرد، حتی اگر پشت زیباترین الفاظ سیاسی پنهان شود.