23/آبان/1404
|
18:08

به عبارت دیگران

اگر می‌خواهید فرزندان‌تان آدم باشند!

قرآن در آيات متعدد تصريح مى‌كند كه اگر خدا مى‌خواست اين مشركان مشرك نشوند مى‌توانست چنين كند و بعد هم مشركان مشرك نمى‌شدند. ولى قرار بر اين بود كه اينها بتوانند مشرك شوند. خوب دقت كنيد؛ نقش خدا به عنوان مبدأ هستى و آفريدگار فعّال لِما يريد، نقش پيامبران به عنوان رهبران و راهنمايان امت، نقش امام به عنوان زمامدار و مسؤول امت و مدير جامعه، همه اينها نقشى است كه بايد به آزادى انسان لطمه وارد نياورد. اگر اين نقش‌ها بخواهد به آزادى انسان لطمه وارد کند، برخلاف مشيت خدا عمل شده است. خوب، حالا شما، اى پدر و اى مادر! مى‌خواهى درباره فرزندت چگونه نقشى داشته باشى؟ و شما اى معلم و شما اى مربى! مى‌خواهى درباره اين دختركان و پسركان چگونه نقشى داشته باشى؟ آيا شما مى‌خواهى سلب‌كننده آزادى و اختيار بچه‌ها باشى و تازه اسمش را بگذارى دلسوزى و تربيت؟! من خيلى پدر خوبى؛ خيلى مادر دلسوزى هستم، آنقدر مراقب هستم نمى‌گذارم بچه‌ام چپ و راست برود و خطا بكند. آنقدر مراقب كوچك‌ترين حركات بچه‌ام هستم كه نمى‌گذارم اين‌طرف يا آن‌طرف برود! چه مدرسه خوبی! آنقدر مراقب بچه‌ها هستند كه بچه‌ها امكان تخطّى از اين ‌طرف و آن ‌طرف ندارند. آفرين بر من و تو مسلمانِ پيرو قرآن كه اين‌قدر كج فكر مى‌كنيم! مى‌گويم قرآن مى‌گويد اگر خدا مى‌خواست اينها مشرك نشوند برايش كارى نداشت؛ مشرك نمى‌شدند؛ خدا خواسته آنها امكان مشرك شدن داشته باشند. خدا به پيغمبرش مى‌گويد: اَفَاَنت تُكره النّاس حتى يكونوا مؤمنين؟! تو مى‌خواهى مردم را مجبور كنى مؤمن باشند؟ تو براى اين رسالت نيامدی! حالا توی پدر و توی مادر، مى‌خواهى بچه‌ات را مجبور كنى كه مؤمن باشد؟ و توی معلم و مربى مى‌خواهى اين بچه را مجبور كنى مؤمن و خوش‌رفتار باشد؟ قيمت اين آدمك‌هاى مصنوعى ظريف زيباى دلربا از قيمت يك مجسمه قشنگ بيشتر نخواهد بود. بياييد همه با هم تصميم بگيريم بچه‌هاي‌مان آدم باشند. آدم باشند يعنى چه؟ يعنى مختار باشند؛ آگاه و مختار. نقش ما و شما نسبت به اين بچه‌ها بايد نقش كمك باشد؛ نقش فراهم‌آورنده زمينه‌هاى بيشتر براى رشد سريع‌تر و سالم‌تر و سرراست‌تر باشد، نه نقش استادكار قالب‌سازى كه مى‌خواهد اين استعداد نرم و لطيف كودك را در يك قالب خشن بريزد و از او يك موجود قالبى بسازد.
سیدمحمد حسینی بهشتی
نقش آزادی در تربیت کودکان
انتشارات روزنه - صفحه 16

***
حکمتی از نوجوان شهید دزفولی

آنان که به هزاران دلیل زندگی می‌کنند، نمی‌توانند به یک دلیل بمیرند و آنان که به یک دلیل زندگی می‌کنند، به همان یک دلیل نیز می‌میرند.
حسین بیدخ

***
ولع سیرنشدنی رضاخان از غصب املاک مردم

رضاخان در طول سلطنتش تمام املاک مرغوب شمال را به زور سرنیزه به نام خود کرد. پس از سقوط او، تا مدت‌ها روزنامه‌ها و مجلات کشور پر بود از نمونه‌هایی از غصب اموال مردم توسط رضاخان. البته گاهی پول مختصری هم به عنوان بهای آن می‌داد. املاک را به منطقه‌های مختلف تقسیم کرد و در هر منطقه یک افسر گمارد و کل املاک او را سرلشکر کریم‌آقاخان بوذرجمهری اداره می‌کرد. در سال ۱۳۱۹ (یک سال قبل از رفتن رضاخان از ایران) صورتحساب عایدی خالص سالیانه املاک پهلوی ۶۲ میلیون تومان بود، که همه اینها را به محمدرضا منتقل کرد و سایر اولاد او بی‌نصیب ماندند. بعدها آنها به رضاخان شکایت کردند و او نیز به محمدرضا نوشت که کاخ‌های فرزندان را به آنها انتقال دهد و علاوه بر آن به هرکدام یک میلیون تومان بپردازد، که انجام شد.
اگر رضاخان خاطرات خود را می‌نوشت و در آن توضیح می‌داد که چرا هزاران هزار مالک را بی‌ملک کرد تا خود مالک شود، دانستن انگیزه او جالب بود. تصور می‌کنم اگر خاطراتش را می‌نوشت باید می‌گفت که از نظر ملک سیری نداشتم! از شخصی که خود زمانی به رضاخان پیشنهاد فروش املاکش را داده بود، پرسیدم. پاسخ داد: «اگر می‌خواستید رضاخان خوشحال شود، درجه بدهد، مقام بدهد و یا پیشنهاد را تصویب کند، بهتر بود قبل از شروع نام چند ملک را با مشخصات و قیمت آن مطرح می‌کردید و مطمئن بودید که کارتان انجام می‌شد!» همه و یا لااقل تعداد زیادی از کسانی که حق ملاقات با او را داشتند چنین پیشنهاداتی می‌دادند و این نقطه ضعف بزرگ رضاخان بود.
در روزهای اشغال ایران توسط متفقین، که انگلیسی‌ها رضا را به عنوان یک مهره بی‌ارزش و مدفون می‌دانستند، رادیوی بی‌بی‌سی 3 روز متوالی درباره املاک رضاخان سخن گفت و می‌گفت که بزرگ‌ترین خدمتی که رضاخان به مملکتش کرد، غصب تمام اموال مردم شمال است!
حسین فردوست
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی
[خاطرات ارتشبد حسین فردوست 
از نزدیکان دربار پهلوی]
موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی
جلد 1، صفحات ۱۱۱ و ۱۱۲

گردآورنده، تقی دژاکام

ارسال نظر