علیرضا ابوترابی: دیگر عادیترین مخاطبان سینما یا حتی آنهایی که کمتر به سینما میروند هم کم و بیش این را دریافتهاند که برای سینمای تجاری ایران اخبار فروش، حتی باارزشتر از خود فروش است. این اخبار فروش است که میتواند باقی مخاطبان را کنجکاو کند و به فروش واقعی منجر شود و این اخبار فروش است که حتی اگر کار یک تهیهکننده، کارگردان یا ستاره بازیگری در عمل شکست خورده باشد، باعث میشود نرخ او برای کارهای بعدی بالا بماند یا توانایی جذب سرمایه را حفظ کند.
این وضعیت تا حدود زیادی باعث شده بسیاری از فیلمسازان تجاری ما کارهایی تولید کنند که بیشتر از جذابیتهای ذاتی درون خود اثر، متوجه گنجاندن ویژگیهای خبرساز در آن باشد. چند سال پیش وقتی پوسترها و عکسهای تبلیغاتی فیلم «لسآنجلس - تهران» با بازی پرویز پرستویی منتشر شد، مخاطبان نشان دادند که تا حدود زیادی دست این نوع ترفندها را خواندهاند. پرستویی در قسمتی از فیلم توضیح میدهد کارهای مختلفی کرده و مثلاً در فلان کشور راننده تریلی شده و در کشور دیگر آشپز رستوران بوده و... . تمام این نقل خاطرهها به لحاظ متریک از چند دقیقه تجاوز نمیکرد اما عکسها و ویدئوهای تبلیغاتی دقیقاً روی همانها تمرکز کرده بود و تلاش میشد به نظر برسد با فیلمی طرفیم که در چند نقطه دنیا با سرنوشتهای بسیار متفاوت و هیجانانگیز شخصیتش روایت میشود. به عبارت ساده و سرراست، انگار از ابتدا فیلم را طوری ساخته بودند که پوستر و تیزرهای خوبی از آن بیرون بیاید و خبرساز شود اما مخاطبان فریب این بازیها را نخوردند و فروش آن فیلم چندان خیرهکننده نبود. با این حال چنین بازیهایی در سینمای ایران هنوز تمام نشده و خیلیها همچنان دنبال ساختن فیلمی هستند که به جای جذاب و سرگرمکننده بودن، میخواهد خبرساز شود؛ مثلاً خبر مردنمایی یک بازیگر زن...
هاتف علیمردانی سال ۱۳۸۸ وارد سینمای حرفهای شد. او کارش را با «راز دشت تاران» و «یک فراری از بگبو» که ویژه کودکان و نوجوان بود آغاز کرد و از ۱۳۹۱ با «به خاطر پونه» به سینمای اجتماعی آمد. بعد «مردن به وقت شهریور»، «کوچه بینام»، «۷ ماهگی» و «آباجان» تا سال ۱۳۹۵ سایر فیلمهای اجتماعی او بودند. او در سال ۹۷ برای نخستین بار خودش را در سینمای کمدی و تجاری با «کلمبوس» آزمود و البته نتوانست به موفقیت چندانی دست یابد.
سال بعد علیمردانی «ستارهبازی» را ساخت که بازگشتی به سینمای درام و اجتماعی بود و همچنان که در چند اثر اجتماعی پیشین این کارگردان هم موفقیتی حاصل نشده بود، این بار هم اتفاق خاصی نیفتاد. شکست در چند ژانر و گونه مختلف که همه با صرف هزینههای بسیار و تلاشهای فراوان ساخته شده بودند به مدت ۵ سال باعث شد هاتف علیمردانی فیلمی نسازد اما او این بار با «کجپیله» برگشت که تمام توش و توان خودش را برای خبرساز شدن و به اصطلاح بفروش از آب درآمدن آن گذاشته بود. این هم البته به دلایل متعددی از آن نوع تلاشهایی به نظر میرسید که نهایتاً منجر به شکست خواهند شد.
کجپیله به کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی هاتف علیمردانی اکنون در سینماهای تهران و شهرستانها در حال اکران است.
این فیلم با اینکه به دلیل بعضی مسائل عقیدتی در بعضی شهرستانها اکران نشده اما با این حال موفق شده در همین مدت، حدود ۳۲ میلیارد تومان فروش داشته باشد. در ابتدای اکران رتبه نخست فروش هفتگی را به خود اختصاص داده بود اما در ادامه حتی نسبت به بفروشهای عامهپسند این روزها هم در سطح بسیار پایینتری از فروش قرار گرفت. از بازیگران این فیلم میتوان به الناز شاکردوست، سروش صحت، نیما شعباننژاد، نعیمه نظامدوست، فرنوش نیکاندیش، واله داوودنژاد، رامین ناصرنصیر، یلدا عباسی و سعید نعمتی اشاره کرد. کجپیله روایتگر زندگی یک بازیگر زن و معروف و پولدار است که از مردان نفرت دارد و با دسیسه یکی از نزدیکانش راننده خود را اخراج میکند تا اینکه یک حادثه غیرمنتظره زندگی او را دستخوش تغییر میکند.
در ادامه ابتدا به نقد و بررسی این فیلم پرداخته شده که با هزار بهانه غیرمنطقی میخواسته زنپوشی الناز شاکردوست را توجیه کند و گویا حتی اگر این کار با منطق روایی آن هم جور درنمیآمد، قصد داشت برای خبرساز شدن فیلم، منطق روایی را قربانی کند. به عبارتی کجپیله بیشتر از سینماها در اکسپلورر اینستاگرام دیده شد که چنین چیزی را نمیتوان یک موفقیت تجاری به حساب آورد.
سپس به حضور تعدادی از بازیگران در این فیلم پرداخته شده که سوابق قابل توجه و احترامبرانگیزی داشتهاند اما این انتخابشان را میتوان نقد کرد. کجپیله در کارنامه هاتف علیمردانی یک کار افسوسبرانگیز نیست؛ چه اینکه او پیش از این هم هیچگاه کارگردان کاملاً موفقی نبوده اما برای بعضی عوامل دیگر میتوان حساب جداگانهای باز کرد و از آنها توقعات بیشتری داشت.
شرحه شرحه
ایده زنپوش بودن بازیگران مرد چیزی بود که در ابتدا میتوانست جنجالی باشد و مردم را به سینما بکشاند اما این حرکت بهتدریج رنگ باخت و دیگر برای مردم جذابیتی ندارد. حالا چیزی که هنوز در سینمای ایران کمتر امتحان شده و احتمال آن میرفت که بتواند برای مخاطب جالب باشد و به نوعی جنبه تبلیغاتی اثر را به دوش بکشد، مردنما بودن یک بازیگر زن است. این موضوع در فضای مجازی هم تا حدودی کار خودش را کرد و توانست فیلم را سر زبانها بیندازد. این طور که مشخص است فیلم درباره زنی است که به مردان نگاه بدی دارد و در نهایت خودش در برههای به یک مرد تبدیل میشود تا به این شکل بتواند مصائب زندگی یک مرد، آن هم از طبقه نسبتا فرودست جامعه را بچشد. با صرف نظر از اینکه ابدا در فیلم، علت مشخصی نه در روایت و نه به واسطه اتمسفر ژانری برای تبدیل شدن یک زن به مرد وجود ندارد؛ مردنما شدن الناز شاکردوست قابل درک است.
اما ماجرا آنجایی غیر اصولی به نظر میرسد که نسخه مردانه خانم شاکردوست شباهت زیادی به وحید رهبانی و هوتن شکیبا دارد. کارگردان میتوانست با حفظ ظاهر نسخه گریم شده شخصیت اصلی برای بخش مردانه کار از بازیگران مرد استفاده کند تا اجرا دقیقتر دربیاید. آیا این حرکت برای چیزی غیر از این است که جنبه تبلیغاتی اثر در رسانهها برجسته شود؟ میگویند این کار انجام شده تا صحنههای ابراز محبت میان زن و شوهر به راحتی و بدون اعمال ممیزی صورت بگیرد اما نکته اینجاست که اگر این حرکت انجام نمیشد لطمهای به این فیلم ظریف و شکستنی وارد نمیشد و به قوت خود در راه باطلش باز هم قدم میگذاشت.
در ادامه ما با پوستر و تیزر فیلم روبهرو هستیم که به سادگی یادآور آثار کمدی معروف به شانهتخممرغی است که حتی به لحاظ کیفی سطح پایینتری از فیلمفارسیها داشتند و این ناهمگونی میان طنز یا ژست دغدغه اجتمایی داشتن در همه ابعاد خود را به نمایش میگذارد.
چیزی که کجپیله بیشتر از همه از آن رنج میبرد، چند پاره بودن و به هر سو رفتن است. از طرفی به نظر میرسد ما با یک کمدی سطح پایین روبهرو باشیم که با گذشت بخشی از اثر متوجه میشویم بخش دوم حدسمان یعنی فقط سطح پایین بودن درست بوده و فیلم حتی نمیتواند موقعیتهای طنز دست چندم به وجود بیاورد. از سوی دیگر فیلم ژست نقد اجتماعی با خود میگیرد و میخواهد به عنوان مصلح اجتماعی نظرش را به مخاطبی که تمرکزش بیشتر روی زنان است اعمال کند.
عمده مسالهای که صاحب اثر برای گرفتن خنده از مخاطب روی آن حساب باز کرده، در 3 چیز خلاصه میشود. نخست، مرد شدن یک زن و چالشهایی که وی با آن مواجه میشود، در وهله دوم بروز یک سری شوخی جنسی که ثمره قدم نخست است. در بخش سوم ما با بازیگر زنی روبهرو هستیم که کارگردان روی اضافه وزن او بسیار حساب باز کرده و میخواهد در سکانسهایی که روی خط قرمز ممیزی خرامان راه میرود، با این اضافه وزن شوخی کند.
در بُعد دیگری ما شاهد آن هستیم که فیلم میخواهد نظریهبافی کند و این نظریات تا آنجا پیش میرود که محصول شبیه سریالهای «کلید اسرار» و «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» میشود. به طور کلی در سالهای اخیر ما با خیلی از آثار کمدی و سطح پایینی روبهرو میشویم که از بنا پوشالیاند اما ناگهان میخواهند از غم جامعه دهان باز کنند. استاد این حرکت هم با اختلاف سعید سهیلی است. او که در ساخت فیلمهای کمدی پر سر و صدای بیحرف زبده است، به کرات دیده شده شخصیتهای آثارش، ناگهان سخنرانیهایی در دفاع از مردم میکنند. حال این دادخواهی برای ملت را باور کنیم یا ساخت آثار بیکیفیتی که وقت و پول و فکر مردم را میخورند و میبَرَند؟ در کجپیله هم وضعیت همانطور است. وجود بخش آنتاگونیست و شرور فیلم هم بهدرستی تبیین نمیشود و اساسا معلوم نیست آن زنی که قصد دزدی دارد چرا آنقدر در نقشهاش مصمم است، چطور شد با شخصیتی که شعباننژاد ایفاگر نقشش است قصد همکاری پیدا کرده و خیلی از سوالات دیگر هم بیپاسخ میماند و مخاطب در کلافی از این سوالات معلق رها میشود. آنقدر خشتهای ابتدایی روایت سست و بیفکر چیده شده که وقتی نوبت به پایانبندی هم رسید، دست فیلمنامهنویس در روایت یک پایان قوامیافته خالی میشود و میخواهد با یک نریشن و پایانی که یادآور اصطلاح «قصه ما به سر رسید کلاغه به خونهش نرسید» است سر و ته ماجرا را به زور به هم برساند.
فارغ از متظاهر بودن به بیان یک دیدگاه اجتماعی، روایت اثر در پی آن است با به کارگیری و سوار شدن بر نام شکسپیر بزرگ، یک رخ فرهنگی- ادبی هم به خود بگیرد. استفاده از نمایشنامه رومئو و ژولیت برای بازگشت و پوستاندازی شخصیت اصلی به هیچ وجه عمیق ظاهر نمیشود، چرا که وقتی ما مبدل گشتن او به شمایل مردانه را میبینیم، اساسا با یک تبلیغ مضحک روبهرو هستیم و حالا برگشتن او به حالت زنانه قبلیاش با این فضا ناهمگون است.
در مسابقه پسرفت
سروش صحت که موفق شد در تلویزیون با آثار مهم و سرگرمکنندهاش از خود نام نیکویی در ذهنها و خاطرههای عمومی حک کند، حالا بسیاری از اوقات نشان میدهد در انتخاب پروژه دچار خطاست. با اینکه صحت در زمینههای مختلف فعالیت کرده اما حقیقت این است که عمده ظرفیت و استعداد او در کارگردانی و فیلمنامهنویسی است. برای مثال حتی اگر یک درصد او خودش گمان میکرد بازیگر خوبی است، تاکنون در حداقل یکی از آثارش به ایفای نقش میپرداخت. زمینه دیگر فعالیت او که در چند مدت اخیر هم با واکنشهایی همراه بوده، اجرا و میزبانی در برنامههای فرهنگی همچون «کتابباز» و «اکنون» است. در هر حال او با آنکه طنز و هنر را میشناسد، گاهی مرتکب اشتباهاتی در انتخاب پروژه میشود که ما در کجپیله با آن مواجهیم. گویی تصور فیلمساز این بوده که چون آقای صحت یک تصویر فرهنگی در رسانه دارد و ما در این فیلم با یک نمایشنامه مواجه هستیم، پس چه کسی بهتر از او. حتی گریم و لباس خاصی هم برای این شخصیت منظور نشده و انگار این کاراکتر را مستقیما از برنامه اکنون برداشتهاند.
الناز شاکردوست نیز ابتدا با فیلمهای کمدی و عاشقانه ضعیف پا به میدان گذاشت و رفته رفته معروف شد اما با فیلم سینمایی «شبی که ماه کامل شد» بود که او با یک ریبرندینگ توانست نامش را به یک بازیگر جدی تغییر دهد. اگرچه شاکردوست پس از مدتی حضور در سینمای تجاری، با انتخابهای دقیقتر توانست نامش را معتبرتر کند و در ادامه هم برای حفظ این اعتبار کوشید اما در حال حاضر شاهد آن هستیم که او با بازی در کارهایی نظیر «گوزنهای اتوبان» و «کجپیله» گویی به تنظیمات کارخانه برگشته و دقت در انتخاب پروژهها دیگر چندان برایش اهمیت ندارد.