«من یار مهربانم دانا و خوشبیانم»
اما ز قهر مردم بند آمده زبانم
ارزان و مفت بودم در سالهای پیشین
اما به لطف برخی اکنون کمی گرانم
هر کس که عاشقم هست جیبش ز پول خالیست
غمگینم از فراق یاران مهربانم
من را نخر تو ای دوست بهر تراز یخچال
یخچالتان بسوزد از ناله و فغانم
من را رها نکن تا از رنگ و رو بیفتم
من مایلم که توی دست تو باز مانم
وقتی به جای من هست گوشی به دستت ای دوست
احساس میکنم که بدبخت این جهانم
من را بخوان و قدری بر دانشت بیفزای
گاهی پر از حقایق، گاهی پر از رمانم
گر حال خوانشم نیست ای یاور قدیمی
سالی یکی دو دفعه قدری بده تکانم
از من نباش غافل حداقل به فوتی
از گرد و خاک رویم قدری بده امانم
یا هر کجا که دیدی یک یار عاشقم را
من را بده به او یا او را بده نشانم
از جانبم بگو به هر کس که خوانده من را
من عاشق توام ای یار کتابخوانم
یار مهربان
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها