26/آبان/1404
|
00:26
گفت‌وگو با ساجده تقی‌زاده، نویسنده کتاب «خانوم ماه» که بزودی از تقریظ رهبر انقلاب بر آن رونمایی خواهد شد

عاشقانه‌ای آرام‌سوز

عرفان خیرخواه: امروز وقتی بخشی از آنچه بر زندگی و زمانه مردان و زنان انقلابی دهه ۶۰ گذشت را می‌شنویم از خود می‌پرسیم اینها به واقع چه کسانی بودند و از کجا آمده بودند که می‌توانستند چنین باشند؟ اما در واقع اگر از نمای نزدیک‌تر به زندگی‌شان نگاه کنیم، می‌بینیم کاملاً بدون پیچیدگی و حتی می‌شود گفت خیلی ساده‌تر از زیست امروزی بسیاری از ما با این بلاروزگار مواجه شدند. حقیقت آنچه ماجرا را پیچیده و غریب می‌کند، در زیر لایه این زیست به ظاهر ساده و ابتدایی است؛ آنجا که انسان‌ها از خودشان عبور می‌کنند و به خدا می‌رسند، همه خداجویان دیگر را با خودشان یکی می‌بینند و یک روح واحد و بسیط می‌شوند و همین است که قصه‌های آنها را ساده اما عمیق و شبیه به هم اما متفاوت و منحصر به فرد می‌کند. یکی از کتاب‌‌هایی که این قضیه را به وضوح عیان می‌کند، «خانوم ماه؛ روایتی از زن بدون هیچ پسوندی...» اثری از ساجده تقی‌زاده است. این کتاب داستان زندگی خانم‌ناز علی‌نژاد، همسر شهید شیرعلی سلطانی را روایت می‌کند. کتاب «خانوم ماه» داستانی از زندگی خانم‌‌ناز علی‌نژاد همسر شهید شیرعلی سلطانی است. این داستان در 3 فصل جداگانه روایت می‌شود و از زندگی و انتخاب‌های خانم‌ناز می‌گوید. نویسنده اما در این میان داستان زنی دیگر از پاریس را هم با مخاطبانش در میان می‌گذارد. تا پیش از اینکه این 2 زن در داستان به هم برسند، کتاب به صورت داستان‌های کوتاه بهم پیوسته روایت می‌شود. به‌زودی تقریظ رهبر معظم انقلاب بر این کتاب همزمان با برگزاری رویداد ملی قهرمان منتشر خواهد شد و به همین بهانه گفت‌وگوی «وطن امروز» با ساجده تقی‌زاده، نویسنده این کتاب را می‌خوانید. امروز وقتی بخشی از آنچه بر زندگی و زمانه مردان و زنان انقلابی دهه ۶۰ گذشت را می‌شنویم از خود می‌پرسیم اینها به واقع چه کسانی بودند و از کجا آمده بودند که می‌توانستند چنین باشند؟ اما در واقع اگر از نمای نزدیک‌تر به زندگی‌شان نگاه کنیم، می‌بینیم کاملاً بدون پیچیدگی و حتی می‌شود گفت خیلی ساده‌تر از زیست امروزی بسیاری از ما با این بلاروزگار مواجه شدند. حقیقت آنچه ماجرا را پیچیده و غریب می‌کند، در زیر لایه این زیست به ظاهر ساده و ابتدایی است؛ آنجا که انسان‌ها از خودشان عبور می‌کنند و به خدا می‌رسند، همه خداجویان دیگر را با خودشان یکی می‌بینند و یک روح واحد و بسیط می‌شوند و همین است که قصه‌های آنها را ساده اما عمیق و شبیه به هم اما متفاوت و منحصر به فرد می‌کند. یکی از کتاب‌‌هایی که این قضیه را به وضوح عیان می‌کند، «خانوم ماه؛ روایتی از زن بدون هیچ پسوندی...» اثری از ساجده تقی‌زاده است. این کتاب داستان زندگی «خانم‌ناز علی‌نژاد»، همسر شهید «شیرعلی سلطانی» را روایت می‌کند. کتاب «خانوم ماه» داستانی از زندگی خانم‌‌ناز علی‌نژاد همسر شهید شیرعلی سلطانی است. این داستان در 3 فصل جداگانه روایت می‌شود و از زندگی و انتخاب‌های خانم‌ناز می‌گوید. نویسنده اما در این میان داستان زنی دیگر از پاریس را هم با مخاطبانش در میان می‌گذارد. تا پیش از اینکه این 2 زن در داستان به هم برسند، کتاب به صورت داستان‌های کوتاه بهم پیوسته روایت می‌شود. به‌زودی تقریظ رهبر معظم انقلاب بر این کتاب همزمان با برگزاری رویداد ملی قهرمان منتشر خواهد شد و به همین بهانه گفت‌وگوی «وطن امروز» با ساجده تقی‌زاده، نویسنده این کتاب را می‌خوانید.
* لطفاً ابتدا خودتان را معرفی کنید و بعد بفرمایید چه انگیزه‌ای باعث شد سراغ روایت زندگی یک زن مانند خانم‌ناز علی‌نژاد بروید و چرا این داستان را برای مخاطب فرهنگی امروز مهم دانستید؟
من ساجده تقی‌زاده هستم، متولد سال ۱۳۶۵، اصالتاً اهل میمند فارس و ساکن شهر شیراز. معلم هستم و پیش از این به مدت ۱۰ سال در حوزه زنان و دفاع‌مقدس فعالیت داشتم. در ایامی که مربوط به دهه ۹۰ می‌شود، یک برنامه‌ریزی داشتم برای دیدار منظم با خانواده‌های شهدا در شیراز، بویژه همسران شهدا و زنانی که به نوعی در حوزه دفاع‌مقدس نقش‌آفرین بودند و به لطف خداوند در سال ۹۴ با همسر حاج شیرعلی سلطانی آشنا شدم. شهید سلطانی البته از سرداران بی‌سر و به‌واسطه ماجرای آرامگاه‌شان در شیراز، بویژه بین قشر مذهبی، تقریباً شناخته‌شده هستند اما من تا آن زمان با همسر ایشان آشنایی نداشتم تا اینکه سال ۹۴ برای نخستین بار ایشان را دیدم و بعد وارد گفت‌وگو شدیم و به ایشان پیشنهاد دادم کتاب خاطرات‌شان نوشته شود. ایشان خیلی اکراه داشتند و این کار را به‌ نوعی متناقض و متضاد با روحیه اخلاص و کاری که برای خدا انجام داده بودند می‌دانستند. به هر صورت چالش اول ما این بود که خانم‌ناز را به حرف بیاوریم. با کمک خانواده ایشان و استناد به برخی صحبت‌های مقام معظم رهبری که فرموده بودند به موضوع همسران شهدا و مادران و پدران شهدا بپردازید، بالاخره ایشان متقاعد شدند و از سال ۹۵ همکاری‌مان رسماً آغاز شد. نگارش اولیه به‌ صورت رمان بود و بعد از اینکه این مرحله طی شد، نسخه پیش از چاپ را به تعدادی از اساتید و دوستان و اهل کتاب دادم و اغلب نظرات این بود که بهتر است به‌ صورت رمان نباشد و هیچ تخیلی وارد داستان نشود و دقیقاً یک روایت ساده و صادقانه و خالص از خود زندگی این بانو باشد و من مجبور شدم یک بار دیگر مجدداً شروع کنم و از اول کتاب را نوشتم و نهایتا در سال ۹۹، یعنی حدود 4 یا 5 سال بعد، نخستین نسخه کتاب وارد بازار شد. من همیشه نقدی به کتاب‌های زندگی همسران شهدا داشتم، البته آن زمان که من شروع کردم این کتاب‌ها به فراوانی الان نبودند و خیلی احساس می‌کردم که چرا همسر شهید صرفاً یک راوی است از زندگی آن شهید، مثل همرزم، خواهر، مادر یا برادرش که روایتگر شهید هستند، در حالی که همسر شریک زندگی آن شهید و هم‌قدم و همراه او و مؤثر در تصمیماتش بوده و نقشی که در تصمیم‌گیری‌های آن شهید داشته، بسیار بسیار بسزا بوده است. این نخستین مساله‌ای بود که در کتاب «خانوم ماه» برای من اهمیت داشت و اگر ملاحظه بفرمایید یا کتاب را خوانده باشید، متوجه می‌شوید که اصلاً موضوع من خود شهید نبود و روایت من از زبان همرزمان یا ماجرای جبهه و اینها نیست، بلکه از نوجوانی خانم ماه شروع می‌شود، آشنایی با همسر، ازدواج، شهادت همسر و بعد فصل اصلی کتاب، یعنی فصل سوم که نزدیک به ۴۰ سال زندگی بعد از شهادت را روایت می‌کند و فکر می‌کنم این جذابیت را برای نسل جدید داشته باشد که اصطلاحی که امروز در روانشناسی و جامعه‌شناسی به آن می‌گویند تاب‌آوری اجتماعی یا تاب‌آوری، موضوعی است که امروز مورد نیاز نسل حاضر است، چون نسل جدید فکر می‌کند همه چیز خیلی راحت و آسان رقم خورده، انقلاب به‌سادگی انجام شده و زندگی‌ها به سادگی به اینجا رسیده، در حالی که پشت این رنج‌های فراوان و نگفتنی، مردان و زنان بسیاری بوده که ما را امروز سر سفره انقلاب نشانده‌اند.
* عنوان «خانوم ماه» و زیرعنوان «روایتی از زن، بدون هیچ پسوندی» چه پیامی را منتقل می‌کند و چگونه این مفهوم در متن کتاب بازتاب یافته است؟
روایت از زن بدون هیچ پسوندی دقیقاً اشاره دارد به اینکه حتی اگر خانم ماه همسر شهید هم نمی‌شد یا خواهر شهید نبود، باز هم این زندگی قابلیت روایت و بیان داشت و صرف‌نظر از اینکه ایشان چه نقشی در مقابل شهید دارند، خودشان به‌عنوان یک زن و تصمیماتی که گرفتند و انتخاب‌های سختی که کردند، قطعاً درس‌آموز بود و من سعی کردم همان‌طور که خانم ماه روایت کردند، بیان کنم و چیزی به این موضوع اضافه نکنم.
* نقش فرهنگ مذهبی و انقلابی در شکل‌گیری شخصیت خانم‌ناز و شیرعلی چگونه در کتاب نشان داده شده است؟
طبیعتاً ارتباط شهید با آیت‌الله دستغیب و بعد آشنایی خانم ماه با تفکرات، اعتقادات، مجاهدت‌ها و مبارزات حاج شیرعلی باعث می‌شود در ادامه ایشان هم در کنار حاجی قرار بگیرد و از جایی که اجازه می‌گیرد که «من هم بروم راهپیمایی شرکت کنم»، مشخص است ایشان وارد مسیر تازه‌ای می‌شوند که حتی بعد از شهادت شهید هم ادامه داشته است. خانم ماه در بطن یک خانواده عادی به دنیا می‌آید اما تأثیری که همسرشان روی ایشان می‌گذارد در آشنایی با امام، فرهنگ انقلاب، آرمان‌های انقلاب، جنگ و موضوعات اینچنینی بسیار برجسته است.
* به نظر شما، چرا روایت زندگی زنان پشت جبهه در ادبیات دفاع ‌مقدس اهمیت دارد و این کتاب چه سهمی در این حوزه ایفا می‌کند؟
فکر می‌کنم این مختص ادبیات دفاع ‌مقدس نیست و در حقیقت ما هر جنگی را زمانی می‌توانیم خوب بشناسیم که پشت تصویر ظاهری آن را هم ببینیم، یعنی بدانیم اگر مردی به جبهه رفته و جنگیده، پشت سرش پدری بوده، مادری بوده، خواهری بوده، دختری بوده و خانواده‌ای بوده که هزاران قصه داشتند تا به این نقطه برسند و زمانی می‌توانیم یک تصویر کامل، ناب، منطقی، تأثیرگذار و خوب از دفاع‌مقدس ارائه کنیم که نقش زنان، خانواده‌ها و همه اقشار را به اندازه خودش روایت کنیم.
* انتخاب‌های «خوب‌تر» خانواده سلطانی، مانند صرف‌نظر از مزایای بنیاد شهید یا برگزاری مراسم عروسی ساده، چگونه قابل فهم و انتقال برای وضعیت فرهنگی امروز ما است؟
فکر می‌کنم انتخاب‌هایی که خانم ماه کردند، خود نوعی مجاهدت بود که ایشان داشتند و در فرهنگ مذهبی خودمان می‌گوییم آزمایش‌هایی که خداوند در قرآن می‌فرماید: آیا همین که گفتید ایمان آوردیم کافی است و دیگر آزمایش نمی‌شوید؟ خیر! قطعاً آزمایش می‌شوید. اگر آزمایش آن شهید این بوده که به جبهه برود، بجنگد، پا روی دلش بگذارد، خانواده‌اش را پشت سرش قرار دهد و برود، قطعاً آزمایش این بانو هم به این شکل بوده و آزمایش فرزندانش هم به این شکل بوده است. بخشی از ماجرا این است که هرچه ما بتوانیم نشان دهیم شهید به چه هدفی و با چه نگاهی وارد این عرصه شده و همین‌طور همسرش و هر چه روایت‌مان درست‌تر، دقیق‌تر و صادقانه‌تر باشد، قطعاً برای نسل امروز باورپذیرتر است. 
* به‌عنوان نویسنده‌ای که در حوزه دفاع‌ مقدس فعالیت می‌کنید، چگونه از تکراری شدن روایت‌های این حوزه جلوگیری کردید تا «خانوم ماه» اثری تازه و تأثیرگذار باشد؟
من هیچ جای داستان سعی نکردم چیزی را تغییر دهم، حتی جاهایی که می‌گفتم‌ ای کاش مثلاً شیرعلی این جمله را نگفته بود یا خانم ماه در جواب او فلان حرف را نزده بود، دقیقاً همان جمله را آورده‌ام، با اینکه خودم موافق نبودم اما برای اینکه روایت صادقانه خودم را بیان کرده باشم و مخاطب خودش باشد که به نقد و تحلیل هر چیزی که می‌خواهد بپردازد و مشغول باشد، سعی کردم به این روایت صادقانه خیلی متعهد باشم. بخشی از تکرار در روایت‌های زندگی همسران شهدا ناگزیر است، چون شباهت‌هایی در این زندگی‌ها وجود دارد. من در دهه ۹۰ برنامه‌هایی برای دیدار با همسران شهدا داشتم و شاید نزدیک ۲۰۰ خانواده شهید را در آن سال‌ها بازدید کردم و قصه‌ها شبیه هم بود، مثل قصه رزمندگان که شبیه هم است: آن سادگی، ازخودگذشتگی‌ها، رنج‌ها، سختی‌ها، عشق و محبت، ساده‌زیستی‌ها و تحمل‌ها. اینها بخش ناگزیری از تکرار است و ما هرچه بخواهیم صادقانه باشیم، مجبوریم این بخش را بیاوریم اما برای اینکه ملال‌آور نشود و کتاب‌ها شبیه هم درنیایند، به نظر من زوایای مختلف نگاه کردن به موضوعات خیلی مهم است. هرچه زوایایی که انتخاب می‌کنیم صادقانه‌تر و با تعهد حرفه‌ای به حقیقت باشد، هیچ‌وقت خسته‌کننده نمی‌شود، چون مخاطب متوجه می‌شود کجاها غلو کرده‌ایم، کجاها پیازداغ را زیاد کرده‌ایم یا کجاها سعی کرده‌ایم دیدگاه خودمان را دخیل کنیم یا حرف خودمان را در دهان راوی بگذاریم اما وقتی صادقانه آنچه بوده را بیان کنیم، فکر می‌کنم صداقت هیچ‌وقت ملال‌آور نیست.
* با توجه به اینکه خانم ‌ماه پس از شهادت همسرش بار زندگی را به دوش کشید، این استقامت چگونه روایت شده و چه الهامی می‌توان از آن گرفت؟
درباره اینکه استقامت خانم ماه را چطور روایت کردم و چطور می‌شود از آن الهام گرفت، فکر می‌کنم اگر مخاطب کمی دقیق به این کتاب نگاه کند، می‌بیند که از نخستین لحظات زندگی که در این کتاب روایت می‌شود، از زایمان مادر و فوت بچه‌ها، لحظه به لحظه رنج را در زندگی این دختر می‌بیند: رنج از دست دادن خواهر و برادر، رنج مسؤولیت‌ها و غم‌ها و غصه‌هایی که مادر خانواده دارد، تا وقتی وارد زندگی مشترکش می‌شود، مسائلی که وجود دارد، یک دوره کوتاه ۱۴ ساله از این روایت 60-50 ساله که در کنار شیرعلی است، آن هم به نوع دیگری رنج وجود دارد، دوری، نگرانی از اینکه اتفاقی برای شهید بیفتد یا نیفتد و در نهایت دوره طولانی بعد از شهادت، مسؤولیت فرزندان و این موضوعات. استنباط خودم این است که این رنج، مقدس بود و این رنج مقدس انسان‌ساز بود برای خانم ماه و به خود من ثابت کرد همیشه رنج بد نیست و گاهی انسان را قوی‌تر می‌کند برای تصمیم‌گیری‌های بزرگ، برای راحت گذشتن از خیلی چیزها و برای استقامت در هدفی که دارد. سعی کردم این را همان‌طور که هست القا کنم، چون یک وقت شما چیزی را تحمل می‌کنید اما ناراضی و ناراحت هستید و چون مجبورید، تحمل می‌کنید اما من هیچ جا سعی نکردم این حس را به خواننده بدهم، چون خانم ماه در صحبت‌هایش این حس را نمی‌داد و رنج‌هایی که کشیده بود را با شیرینی بیان می‌کرد. خانم ماه یک جا می‌گوید من برای حاجی عاشقانه اشک ریختم و برای صفدر خواهرانه و برای صادق مادرانه و در کنار این 3 غم بزرگ و متفاوت، بیش از همیشه زن بودم و خیلی شبیه زن بودم.
* در نگارش کتاب چگونه با چالش‌های بازنمایی احساسات پیچیده خانم‌ ماه، مانند غم‌های متفاوت برای شهدای مختلف روبه‌رو شدید؟
خانم ماه زنی است که در موقعیتی قرار گرفته که هم چشم‌انتظاری پدر و مادرش برای بازگشت برادرش و در نهایت خبر شهادت و مفقودالجسد بودن برادر را دیده. از آن طرف سال‌هایی  را دیده که شیراز بمباران می‌شد و اتفاقاتی که می‌افتاد، تلخی‌هایی داشت. در کنارش حس خواهرانه‌ای که همیشه به صفدر داشت و در نهایت عشق بزرگی که به حاجی داشت هم هست. من سعی کردم همه اینها را همان‌طور که روایت شده، به همان سادگی بیان کنم و امیدوارم این بیان من جایی غلوآمیز نبوده باشد که به نظرم هم نیست، چون اگر همین‌طور روی کاغذ هم بنویسید که این راوی چه مسائلی را از سر گذرانده، به نظرم قابل‌فهم است.
* با توجه به تجربه‌تان در نگارش «خانوم ماه»، فکر می‌کنید روایت‌های زندگی زنان ایرانی چه ظرفیت‌هایی برای جهانی شدن در ادبیات معاصر دارد؟ آیا این شخصیت‌ها قابلیت یافتن خواننده خارج از مرزها را دارند؟
حقیقتش کمی به نظرم توقع زیادی از دستگاه‌های فرهنگی جامعه‌مان داریم، چون حتی هنوز نتوانستیم این روایت‌ها را در داخل مرزهای خودمان معرفی کنیم و بشناسانیم. من معلم هستم، سر کلاس می‌روم و می‌بینم دانش‌آموزانم هنوز نمی‌دانند فرنگیس کیست، سیده‌زهرا حسینی کیست، معصومه کرباسی کیست و این نشان می‌دهد که ما معرفی نکرده‌ایم، کار خاصی انجام نداده‌ایم، قدم بزرگ و مؤثری برنداشته‌ایم، چه رسد که بخواهیم اینها را به‌ صورت جهانی مطرح کنیم. مساله این نیست که ظرفیت ندارند، قطعاً ظرفیت‌های جذابی در داستان، رمان، زندگینامه‌نویسی و خاطره‌نویسی دارند، ولی متأسفانه ما کاری نکرده‌ایم که حتی یکی از این افراد را خوب معرفی کنیم.
* در بخش «اگه می‌شه نفرستیدش سر چشمه»، ماجرای نخستین دیدار شیرعلی و خانم‌ناز با طنزی لطیف و عاشقانه روایت شده است. چگونه این صحنه را به‌عنوان نقطه شروع رابطه عاشقانه این زوج طراحی کردید و چرا این لحظه را برای معرفی رابطه آنها انتخاب کردید؟
درباره صحنه روبه‌رو شدن و سر چشمه رفتن، همیشه شیرعلی احساسی به خانم‌ناز داشته و بعد می‌گوید من هر بار نزدیک می‌شدم که با تو صحبت کنم و بگویم چه اعتقاداتی و تفکراتی دارم اما تو همیشه از من فرار می‌کردی و من نمی‌توانستم اینها را بیان کنم. من سعی کردم همان خاطره را که خانم‌ناز با شرم و سختی بیان کردند و خیلی دوست نداشتند جزئیات را بگویند، حس ایشان را نسبت به آن نخستین دیدار در این روایت بازتاب دهم و به نظرم طبیعی هم بود، چون یک دختر 14-13 ساله شرمگین، طبیعتاً احساسات خاصی نسبت به این موضوع داشته و برایش سخت بوده است اما در ادامه وقتی از علاقه و عشق قلبی شیرعلی نسبت به خود مطمئن می‌شود، طبیعتاً این ارتباط بهتر می‌شود. با این حال حتی در زندگی مشترک، بارها خانم‌ناز اعتراف می‌کند که من خیلی خجالتی بودم و حتی زمانی که ازدواج کرده بودیم و بچه داشتیم، وقتی ایشان ابراز علاقه‌ای می‌کردند یا صحبت خیلی عادی بین ما شکل می‌گرفت، من خجالت می‌کشیدم و این شرمی که بین‌شان بود، هیچ‌وقت به ‌طور کامل از بین نرفت.
* در بخشی از کتاب می‌خوانیم مادر شیرعلی در زمان زایمان با خواندن سوره مریم به آرامش و تولد نوزادان کمک می‌کند. این صحنه چگونه نقش فرهنگ دینی و معنویت را در زندگی روزمره این خانواده نشان می‌دهد و چرا آن را در کتاب برجسته کردید؟
با توجه به اینکه مادر حاج شیرعلی سیده بودند و در شیراز معمولاً حضور یک بانوی سیده در لحظه تولد نوزاد نوعی تبرک محسوب می‌شده و ایشان قرآن خواندن بلد بودند و وقتی خانمی موقع وضع حمل سختی‌های غیرمتعارفی متحمل می‌شد، رسم داشتند با خواندن آیاتی از قرآن به او آرامش بدهند، مادر شیرعلی هم این کار را می‌کردند و سوره مریم را می‌خواندند. من خودم هم این را در کتاب آورده‌ام؛ در آن آیه که خداوند سلام می‌دهد بر حضرت مسیح به روزی که متولد شدند و روزی که به سمت خداوند عروج کردند. خواستم نوعی استحلالی هم باشد به ماجرای شهادت و افراد قدیسی که شهدا هستند.
* در بخش «روضه‌خوانی در بقیع»، شیرعلی با وجود خطر و ضرب‌وشتم به روضه‌خوانی ادامه می‌دهد و خانم‌ناز نیز در این ماجرا آسیب می‌بیند. این صحنه چه تصویری از تعهد این زوج به فرهنگ عاشورایی و مقاومت ارائه می‌دهد و چگونه آن را به رشته تحریر درآوردید؟
درباره روضه‌خوانی در بقیع، شاعر بودن و مداح اهل بیت بودن حاج شیرعلی، بارها در جای‌جای داستان روضه‌خوانی‌ها و شعرخوانی‌های‌شان را می‌بینیم. از ابتدای داستان که خانم ماه هنوز نوجوان است و ازدواج نکرده، روایت محرم را در شیراز بیان می‌کند و در ادامه در قسمت‌های مختلف کتاب، این مساله روضه و ارتباط با امام حسین و عشق به امام حسین و حتی اوج آن ماجرای بی‌ سر شدن شهید را می‌بینیم، چون شرم داشتند در محضر حضرت اباعبدالله با سر وارد شوند. اینها نشان می‌دهد که شخصیت امام حسین برای حاجی چقدر محوری بوده و مجالس امام حسین و هر چیزی که مرتبط با حضرت باشد، برای‌شان عادی و تفننی نبود، بلکه چیزی بود که حتی جاهایی به خاطرش بهای سنگین داده‌اند.
* در بریده «هدیه تولد بعد از شهادت»، خانم‌ناز از گردنبندی سخن می‌گوید که شیرعلی پیش از شهادت برایش سفارش داده بود. این لحظه چگونه احساسات عمیق عاشقانه و پیوند معنوی این زوج را نشان می‌دهد و چرا تصمیم گرفتید این روایت را در کتاب بگنجانید؟
داستان گردنبند زرافشان که حاج خانم گفتند بعد از تولد عمار به دست‌شان رسید، هدیه‌ای از شیرعلی بود و تأکیدی بر این نکته که هر بار تأکید داشتند «برای من این‌گونه نبود که شیرعلی مرده باشد، بلکه شیرعلی شهید بود و این شهید بودنش به این معنا بود که شاهد بود در تمام لحظات من و همیشه کنار من بود و هر جا هر حسی داشتم، او حس من را جواب می‌داد و من احساس می‌کردم که در کنار من است». خودشان یک جا در کتاب آورده‌اند که زندگی من بعد از شهادت ایشان و زندگی مشترک ما تمام نشد، بلکه به شکل دیگری با هم زندگی می‌کردیم. من سعی کردم این را در روایت نشان دهم.

ارسال نظر
پربیننده