26/آبان/1404
|
02:30
یادداشت

رونمایی مجسمه‌ای که نقاب غرب‌زدگی را کنار زد

محسن ردادی: در فیلم سینمایی «جانگوی آزادشده»، برده‌داری به نام کالوین کندی با نگاهی تحقیرآمیز بر سیاهان سلطه دارد اما شخصیت جالب‌تری که ساختار تبعیض را تثبیت می‌کند «استیون» است؛ سیاه‌پوستی که بیش از ارباب سفیدپوستش نگران حفظ برتری نژادی است و هم‌نژادانش را تحقیر می‌کند. او حتی در صحنه‌هایی به ارباب توصیه می‌کند سخت‌گیری‌ها را افزایش دهد تا مبادا سیاهان تصور کنند در جایگاهی نزدیک به سفیدپوستان قرار دارند. این تصویر سینمایی، نمونه‌ای روشن از روانشناسی خاصی است که در بخشی از جریان غرب‌زده ایرانی نیز مشاهده می‌شود؛ جریانی که بیش از خود غرب، نسبت به هرگونه خدشه بر برتری ذهنی و نمادین استعمارگران وحشت‌زده می‌شود. هر نماد یا روایتی که موقعیت تاریخی یا فرهنگی غرب را زیر سوال ببرد، آنان را بی‌قرار و آشفته می‌کند.
نمونه اخیر این وضعیت، رونمایی از مجسمه پیروزی شاپور اول بر رومیان در تهران است؛ رویدادی که با حضور گسترده مردم از طیف‌های مختلف همراه شد و فضای آن با اجرای سرودهای حماسی آکنده از غرور ملی، شادی و حس مشترک افتخار به ایران بود اما درست در مقابل این مشارکت مردمی، غرب‌گرایان مسیر کاملاً متفاوتی در پیش گرفتند. رسانه‌های این جریان، در نخستین واکنش، هیچ بازتابی از این تجمع باشکوه منتشر نکردند؛ گویا اتفاقی با این وسعت هرگز رخ نداده است. در مرحله بعد، به تمسخر جریان انقلاب پرداختند و سخن گفتن از ایران را با هویت انقلابی در تعارض نشان دادند. پس از این نیز تحریف تاریخ را به ‌کار گرفتند تا اساس این اقدام فرهنگی را تخطئه کنند. اما واقعیت آن است که تمام ناراحتی و آزردگی آنان از یک نکته ساده نشأت می‌گیرد: این مجسمه، موقعیت غربی‌ها را در برابر ایران، «فروتر» نشان می‌دهد؛ تصویری که جریان غرب‌زده تاب تحمل آن را ندارد. نمونه روشن این حساسیت، واکنش احمد زیدآبادی است که شکست رومیان از ایران را «جنبه آزاردهنده میراث تاریخی(!)» نامیده و حتی خواستار عدم ترویج این واقعه شده است.
در ادامه، چند نمونه از ادعاها و ایرادهایی که برای تخریب این اقدام بجا و باشکوه مطرح شده‌ مرور می‌شود تا تصویر روشن‌تری از این حساسیت غیرعادی ارائه شود.
۱- ادعای تغییر نام خیابان شاپور و فقدان حق نصب مجسمه!
برخی رسانه‌ها ادعا کردند انقلابیون سال‌ها پیش نام خیابان شاپور را به وحدت اسلامی تغییر داده‌اند، پس امروز حق ندارند از شاپور تجلیل کنند! 
این ادعا از بنیان نادرست است. نام این خیابان در دوره رضاخان به «شاهپور» تغییر داده شد و اساساً ربطی به شاپور ساسانی ندارد. بنابراین تغییر نام خیابان شاهپور، بی‌احترامی به تاریخ ایران نبود.  
۲- ادعای اخلاقی و تاریخی زیدآبادی درباره «غرور ناپسند» شاپور
زیدآبادی در یادداشتی نوشت: «به جای آنکه مثلاً مجسمه‌ای از همان منشور کورش کبیر را در مکان‌های عمومی به نمایش بگذارند، سراغ زانو زدن امپراتور والریانوس در مقابل شاپور اول رفته‌اند که به جای آنکه مایه مباهات باشد، از نقطه‌نظر اخلاق ملی و دینی ایرانیان، نشانه غرور و تکبر ناپسند و نوعی بی‌ظرفیتی ناشی از غلبه بر رقیب است». در پاسخ به این ادعا، ۲ نکته اساسی وجود دارد: نخست آنکه نصب استوانه کورش بزرگ اقدامی شایسته است و اگر انجام شود باعث افتخار ایرانیان است اما بد نیست آقای زیدآبادی متن استوانه را مرور کند، زیرا این سند تاریخی در واقع گزارش «فتح بابل» به دست سپاهیان ایرانی است و در آن کورش بزرگ می‌نویسد شاهان مغلوب «را از بهر من (کورش) به بابل اندر آوردند و بر ۲ پای من بوسه دادند». این موضوع از نظر آقای زیدآبادی «نشانه غرور و تکبر ناپسند و نوعی بی‌ظرفیتی ناشی از غلبه بر رقیب» تلقی نمی‌شود؟! اگر جبهه انقلاب استوانه کورش را در تهران نصب کند و رویداد ایران برگزار کند، غرب‌گرایان اشکال اخلاقی و فرهنگی نخواهند گرفت؟!  
دوم آنکه رومی‌ها قرن‌ها به ایران حمله کرده بودند و شکست دادن متجاوز، مایه مباهات و نشانه غیرت و وطن‌دوستی است. روایت تسلیم شدن امپراتور متجاوز روم، نه نشانه تکبر، بلکه یادآور دفاع مشروع و عزت تاریخی مردم ایران است.
۳- ادعای ساختگی درباره اهل «روم شرقی» بودن والرین
زیدآبادی در یادداشت دیگری که به شکلی بی‌سابقه تند و هیجانی نوشته شده، چنین ادعا می‌کند: این رخداد مربوط به «امپراتوری روم شرقی است که از غربی بودن فقط مسیحی بودنش را به ارث برده بود!» 
این ادعا به وضوح برای کاستن از نسبت این شکست با غرب مطرح شده است. در حالی که امپراتوری روم شرقی سال ۳۹۵ میلادی شکل گرفت اما والرین سال ۲۵۳ میلادی امپراتور شد و نبرد ادسا و اسارت وی، سال ۲۶۰ میلادی یعنی ۱۳۰ سال پیش از تأسیس روم شرقی رخ داده است. واقعیت تاریخی تغییر نمی‌کند: امپراتوری یکپارچه روم، به مرکزیت رم، از ایران شکست خورد و در مقابل ایران زانو زد. هر چند این حقیقت برای برخی ناخوشایند باشد. 
۴- برجسته کردن تبار عربی امپراتور روم (فیلیپ عرب)
زیدآبادی در ادامه می‌نویسد: «گویا آنکه در مقابل شاپور اول زانو‌زده والریانوس نیست و مارکوس یولیوس فیلیپوس معروف به فیلیپ عرب است!» 
هدف از این ادعا روشن است: حذف تصویر شکست «غرب» و تقلیل آن به یک فرد «عرب»! اما ۲ واقعیت مغفول است: نخست اینکه در نقش‌برجسته نقش‌ رستم، هر ۲ امپراتور روم، والرین و فیلیپ عرب، حضور دارند و حالت والرین در این نقش‌برجسته، تسلیم و اسارت است. او پیاده در برابر شاپور اول ایستاده و شاه ساسانی مچ دست او را به نشانه اسارت گرفته است. دوم اینکه فیلیپ عرب که در نقش رستم، نیز در مجسمه رونمایی شده زانو‌زده است، سال‌ها امپراتور روم بود و در زمان او بود که جشن «هزارمین سال تأسیس رم» برگزار شد. بنابراین او نیز نماینده رسمی امپراتوری روم و غرب است، جدا از تبارش.
برگزاری رویداد «شب ایران» و رونمایی از مجسمه‌ای که در آن امپراتوران متجاوز رومی در برابر ایران زانو زده‌اند، اقدامی ارزشمند و درخور تحسین است. اینگونه یادآوری‌های تاریخی باید استمرار یابد، زیرا نمادهای تاریخی ابزارهایی زنده برای بازتعریف هویت در جهان امروزند. هر جامعه‌ای که تاریخ خود را در قالب نمادهای عمومی بازآفرینی کند، در حقیقت قدرت نرم خویش را بازسازی کرده است.  این مساله هنگامی روشن‌تر می‌شود که آن را کنار تجربه‌ای قرار دهیم که سال ۱۳۹۴ رخ داد. چند ماه پس از اعلام موافقت ایران با برجام، آقای روحانی سفری رسمی به ایتالیا داشت. محل امضای تفاهمنامه‌ها میان ایران و ایتالیا، به ‌طرزی بی‌سابقه، موزه کاپیتولین (Capitoline) انتخاب شد؛ رئیس‌جمهور ایران را درست زیر پای مجسمه امپراتور «مارکوس آئورلیوس» نشاندند. این انتخاب کاملاً نمادین بود: امپراتوری که نقش مؤثری در آخرین دوره جنگ‌های روم با اشکانیان داشت و بخش‌هایی از ایران - از جمله ارمنستان - را تصرف کرد، اکنون برتری غرب بر ایران را روایت می‌کرد. بعید است تصور کنیم چنین مکان و زمانی بدون منظور انتخاب شده باشد؛ قرار دادن رئیس‌جمهور ایران زیر سم اسب مجسمه امپراتوری که زمانی ایران را شکست داده بود، آگاهانه بود و پیامی سیاسی داشت: ایران دوباره مغلوب غرب شده است. جالب آنکه در آن مقطع، هیچ‌یک از منتقدان امروز - از جمله آقای زیدآبادی - درباره «جنبه‌های آزاردهنده میراث تاریخی» سخنی نگفتند. تحقیر رئیس‌جمهور ایران با ارجاع به یک شکست تاریخی برای جریان غرب‌گرا حساسیت‌برانگیز نبود اما امروز یادآوری شکست رومیان از ایران ناگهان «مساله» شده و موجی از یادداشت‌ها علیه آن منتشر می‌شود. این دوگانگی، خود گواه روشنی است از اینکه اعتراض‌های اخیر نه از سر دغدغه تاریخی یا اخلاقی، بلکه با هدف متوقف کردن روند مبارکی است که پس از جنگ ۱۲ روزه آغاز شده: روند بازتعریف هویت اسلامی–ایرانی با تکیه بر تاریخ کهن ایران‌زمین. از زمان اشاره رهبر انقلاب اسلامی به خواندن سرود «ای ایران» در شب عاشورا، نوعی توجه دوباره به عناصر هویت ایرانی در جبهه انقلاب شکل گرفت. نصب مجسمه «آرش کمانگیر» در تهران حلقه‌ای از همین روند بود. اکنون نیز ساخت و رونمایی مجسمه زانو زدن امپراتور روم در برابر ایران اقدامی مهم و دقیقاً در امتداد بازتعریف هویت ملی - تمدنی ایرانی است؛ اقدامی که باید از طراحان و برگزارکنندگان آن قدردانی کرد. 
در برابر این مسیر، نباید از نهیب‌ها و اعتراض‌های جریان غرب‌گرا دلسرد شد. فرزندان حقیقی ایران کهن و کورش نه سلطنت‌طلبانند و نه غرب‌زدگان. وارث تاریخ چند هزار ساله ایران میلیون‌ها ایرانی انقلابی‌اند که در ۲ جنگ تحمیلی ۸ ساله و ۱۲ روزه از این سرزمین دفاع کردند و مرزهای ایران مدیون همین مردم است. مسیر بازسازی هویت انقلابی‌ ایرانی، با تکیه بر نمادهای تاریخی، ضرورتی راهبردی است و باید با قدرت دنبال شود.

ارسال نظر
پربیننده