30/آبان/1404
|
23:07

منطق انقلابی صدیقه طاهره

جواد سلیمانی‌امیری*: شخصیت‌هایی که در تاریخ تأثیر درازمدت و شگرفی می‌گذارند، از طریقت وجودی بسیار ارزشمندی برخوردارند. ما نباید به زندگی، گفتار و رفتار آنها نگاه سطحی و تک‌بعدی داشته باشیم. این بزرگان از حقیقتی وجودی برخوردارند که فهم آن پیچیدگی‌هایی دارد. اگر به عمق تدبیرها، اهداف، آرمان‌ها و روش کار آنان نرسیم، طبعاً نمی‌توانیم از آنها الگو بگیریم و در زندگی خود بهره ببریم. یکی از مهم‌ترین ابعاد معرفت همین است: آنان چه هدف و آرمانی را، با چه عمقی دنبال کردند که توانستند در دل تاریخ جریان‌سازی کنند و آثار وجودی‌شان 14 یا 15 قرن بعد همچنان ادامه داشته باشد.
نکته دوم اینکه برخی می‌پندارند عنصر انقلابی کسی است که فقط به آرمان‌ها توجه می‌کند، همیشه از آرمان‌ها دم می‌زند و برای رسیدن به آنها هر کاری از دستش برآید انجام می‌دهد و اندیشیدن را کار عنصر انقلابی نمی‌دانند. گمان می‌کنند مسؤولان نظام باید اهل سنجیدگی باشند ولی عنصر انقلابی نباید توجهی به مصالح داشته باشد. برای این دیدگاه نیز استدلال‌هایی می‌آورند که اکنون قصد ورود به آنها را ندارم اما ما معتقدیم حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها بنیان‌گذار حرکت انقلابی در تاریخ تشیع است؛ یعنی می‌توان گفت ایشان نخستین انقلابی تاریخ شیعه است. اگر بر این باور باشیم که جریان شیعه پس از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله - در حالی ‌که ریشه‌هایش پیش‌تر وجود داشته – به ‌صورت یک جریان سیاسی و اجتماعی ظهور یافته است، آغازش پس از رحلت پیامبر و واقعه سقیفه بوده است. اگر چنین اعتقادی داشته باشیم، نخستین شخصیتی که در آن مقطع موضع انقلابی گرفت و بر آن تا پای شهادت ایستاد، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بود. ایشان الگوی تمام انقلابیونی است که در امت اسلامی طول تاریخ پیدا شدند.
امیرالمؤمنین علیه‌السلام به این علت که اگر در آن زمان پس از رحلت رسول خدا موضع سیاسی و اجتماعی تندی اتخاذ می‌کرد، این امر به درگیری مسلحانه تبدیل می‌شد و بیم آن می‌رفت جریان‌هایی که دشمن اسلام بودند ـ یعنی جریان مرتدانی که در شهرهای مختلف از اسلام بازگشته و مرتد شده بودند ـ فرصت یافته و شهرهای گوناگون را فتح و تصرف می‌کردند، همچنین جریان اموی به رهبری ابوسفیان که اسلام منافقانه‌ای آورده بود - یعنی به ظاهر اظهار اسلام کرده اما در حقیقت مسلمان نبود - مترصد بود درگیری‌ای میان اصحاب رخ دهد تا وارد صحنه شود. از طرف دیگر، تازه‌مسلمانان و توده‌هایی که بتازگی اسلام آورده بودند، اگر می‌دیدند امیرالمؤمنین علیه‌السلام با برخی افراد دیگر که از یاران رسول خدا و اهل بیت ایشان بودند، درگیر شده و کار به مواجهه نظامی کشیده است، از دین برمی‌گشتند.
در چنین شرایطی، اگر امام علی علیه‌السلام هیچ سخنی درباره انحرافی که پس از رسول خدا در مسیر خلافت پدید آمد بیان نمی‌کرد، آیندگان می‌گفتند این تنها یک اختلاف سیاسی موردی میان دو نفر بود که خود را شایسته رهبری جامعه می‌دانستند و پس از مدتی هم اختلاف برطرف شد و سپس می‌دیدند امیرالمؤمنین علیه‌السلام با خلفا رابطه برقرار کرده، به آنان مشاوره می‌دهد و احیاناً مراوداتی با هم دارند؛ پس اساساً انحرافی رخ نداده است! 
در حالی که از منظر تشیع، انحرافی بسیار ریشه‌ای و عمیق واقع شد؛ انحرافی که می‌توانست مسیر اسلام ناب را برای همیشه نابود کند و باید کسی فریاد می‌زد و اعلام می‌کرد که این حرکت، حرکتی غلط بوده و در آینده تبعاتی خواهد داشت و این جریان و پیروان آن از منظر ما اهل لغزشند و حق‌طلبان عالم در امت اسلامی نباید در این مسیر حرکت کنند.
از این‌رو حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها آرمان خود را «تحکیم مرجعیت دینی و سیاسی اهل بیت علیهم‌السلام» قرار داد. ایشان می‌خواست پایه‌های این مرجعیت را در تاریخ استوار کند. نگاه ایشان محدود به زمان خود نبود؛ نگاه‌شان تاریخی بود و تا عصر ظهور امتداد داشت. می‌خواست فریادی در تاریخ بزند که باقی بماند. در شرایطی که بخش عظیمی از اصحاب با جریان انحرافی همراهی می‌کردند و برخی از سران اصحاب نیز در همان جریان، برابر مکتب اهل بیت علیهم‌السلام می‌ایستادند، ایشان آشکارا آرمان خویش را بیان کرد و فرمود:
«جَعَلَ طاعَتَنا نظاماً للإمامَه، وَإمامَتَنا أماناً للفرقَه».
خداوند اطاعت از ما را - در تبیین دین، تفسیر دین، تبیین واجبات و محرمات و بیان فرامین الهی - مایه برقراری نظم در دین قرار داده است. برخی تفسیری از دین ارائه می‌کنند که میان ابتدا و انتهای آن تناقض دیده می‌شود. نسل‌های آینده وقتی این تفسیر متناقض از دین را می‌بینند، احساس می‌کنند دین پر از تناقض است و از آن فاصله می‌گیرند اما ما هستیم که می‌توانیم تفسیری از اعتقادات، ارزش‌ها، احکام، آیات قرآن و سنت رسول خدا ارائه دهیم که حکیمانه، منطبق بر عقل، دارای انسجام و در تعارض با فلسفه حقوق، فلسفه سیاست، مبانی معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی نباشد، بلکه همگی در یک راستا باشد.
سپس فرمود: هر کس امامت ما را بپذیرد - یعنی امامت امیرالمؤمنین و اهل بیت را قبول کند - از تفرقه نجات می‌یابد؛ یعنی جامعه‌اش از تفرقه نجات پیدا می‌کند. 
برای رسیدن به این آرمان، حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها یک مبارزه انقلابی را آغاز و برابر برخی موانع کاملاً ایستادگی کرد. مانع نخست این بود که افکار عمومی در آن زمان فعلاً با خلیفه اول بیعت کرده بود. حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در این مساله با افکار عمومی روبه‌رو شد و صریحاً بیان کرد چرا خلافت را بر ستون‌های رسالت و پیامبری بنا نکردند و اینکه این حرکت، انحراف است، زیرا شما می‌خواهید در کنار بنایی که رسول خدا بنیان نهاده، بنای دیگری برپا کنید.  ما ولایت و خلافت را نصب آسمانی می‌دانیم؛ ولی الهی آسمانی را خود پیامبر معرفی می‌کند؛ همان کسی را که خداوند برگزیده و رسول خدا او را نصب کرده است. این همان بنایی است که خدا می‌خواهد در این عالم، در نظام سیاسی اسلام پابرجا بماند. در مساله مربوط به اینکه امامت از آن امیرالمؤمنین علیه‌السلام است نیز حضرت به ‌صراحت سخن می‌گوید و تأکید می‌فرماید که امامت از آن ما است؛ همچنین در خطبه فدکیه تصریح می‌کند که برخی می‌گویند علی علیه‌السلام را کنار بزنیم، زیرا اگر او بیاید فتنه ایجاد می‌شود! در حالی که اتفاقاً آمدن او فتنه‌ها را خاموش می‌کند و شما قدرت خاموش کردن فتنه را ندارید.
نکته بعد، مساله «اجماع اصحاب» بود که در آن زمان مطرح بود؛ اینکه اگر اکثریت اصحاب بر چیزی اجماع کنند، کسی نباید با آن مخالفت کند اما حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها می‌فرماید این مبنا را نمی‌پذیرد و به‌تنهایی در برابر آنچه اصحاب بر آن اجماع کرده بودند، ایستاد و مخالفت کرد. اما همین حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها که برای رسیدن به این آرمان‌های خود، در برابر این 3 امر مقاومت می‌کند، در برابر 3 واقعیت دیگر، تسلیم می‌شود. آن 3 واقعیت چیست؟ اینکه امیرالمؤمنین علیه‌السلام دست به شمشیر ببرد. حضرت هرگز به امیرالمؤمنین نمی‌فرماید باید وارد میدان شوید، شمشیر بزنید و بنی‌هاشم نیز وارد میدان شوند و در این منازعه و درگیری کمک کنند؛ این را نمی‌خواهد. همچنین از اصحاب دیگر - که به هر حال مؤمنان راستین و دارای بصیرت بودند؛ مانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمار - نیز نمی‌خواهد وارد میدان شده و درگیری نظامی ایجاد کنند.
چرا نمی‌خواهد؟ زیرا می‌داند اگر آنان دست به شمشیر ببرند و درگیری آغاز شود، این امر موجب آشوب در مدینه و بروز جنگ مسلحانه خواهد شد. در چنین درگیری‌هایی، اصحابی که اساس اسلام و حکومت اسلامی را قبول دارند، یکدیگر را مورد ضربه قرار می‌دهند و جریان‌هایی که اصل اسلام را قبول ندارند، فرصت تسلط پیدا خواهند کرد.
یعنی حضرت اهم و مهم می‌کند. اهم و مهم کردن یک مبنای عقلی دارد؛ یعنی اگر انسان به دنبال «مهم» برود، «اهم» را از دست می‌دهد. پس باید به‌ دنبال «اهم» بود. بنابراین در عین اینکه سکوت نمی‌کند اما هوشمندانه انتخاب می‌کند که کدام مسیر به نفع اسلام و مسلمانان است و کدام مسیر موجب نابودی اسلام خواهد شد.
به همین دلیل، طرف مقابل را توبیخ می‌کند اما اجازه نمی‌دهد کار به حد نزاع امنیتی برسد. یعنی این درگیری را در حد گفتمانی حفظ می‌کند و در همین عرصه حضور فعال دارد اما اجازه نمی‌دهد نزاع به درگیری امنیتی و نظامی کشیده شود.
اکنون جامعه ما بشدت نیاز به وحدت دارد، در برابر دشمنی که اساس انقلاب اسلامی را قبول ندارد و می‌خواهد هم حکومت اسلامی و هم انقلاب اسلامی و هم انقلابیون را نابود کند.
حال آیا ما باید در این منازعات داخلی جریان انقلاب اسلامی، به ‌گونه‌ای رفتار کنیم که نتیجه‌اش نابودی اساس انقلاب اسلامی باشد؟ عقل می‌گوید این کار اشتباه است. آیا باید در خانه بنشینیم؟ خیر! راه صحیح این است که بفهمیم در برابر کدام موانع مسیر آرمان‌ها باید سکوت کرد، تحمل و صبر پیشه کرد و در برابر کدام موانع باید ایستاد، فریاد زد و صبر نکرد، حتی اگر به قیمت شهادت تمام شود. این همان منطق انقلابی تراز حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیهاست.

* عضو هیأت علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)

ارسال نظر