06/آذر/1404
|
00:53
یادداشت روز

ترورها حزب‌الله را قوی‌تر می‌کند

محمدعلی صمدی: ساختار دولت در لبنان با روش رایج در بسیاری از کشورها کاملاً متفاوت است. لبنان از معدود کشورهایی است که تعریف «دولت» در آن با مدل کلاسیک همخوانی ندارد و مجلس، دولت و نهادهای سیاسی در آن بر اساس سهمیه‌بندی طایفه‌ای شکل می‌گیرند. 
۱- حزب‌الله یک جنبش مقاومت ملی - مذهبی است که تکیه اصلی‌اش بر یکی از طوایف لبنان، یعنی شیعیان قرار دارد اما چتر فعالیت و شمولیت آن فراتر از طایفه شیعه است. حزب‌الله رزمنده مسیحی دارد، رزمنده سنی دارد و گردان‌های مقاومت ملی تحت فرماندهی‌اش از طوایف مختلف تشکیل شده‌اند. با این حال پایگاه اجتماعی و سازمانی حزب‌الله عمدتاً در میان شیعیان است.
فرهنگ شهادت در لبنان و فلسطین محصول شعار نیست؛ تجربه‌ای است که دشمن تحمیل کرده. مردم این منطقه با مرگ و تهدید دائم بزرگ شده‌اند. اسرائیل - با وجود تبلیغاتی که حول آن ساخته می‌شود - در عمل یکی از بی‌تدبیرترین دولت‌های جهان است؛ دولتی که همچون یک کودک لوس در منطقه‌ای پرآشوب عمل می‌کند، با اتکا به آمریکا دست به اقدامات نسنجیده می‌زند و سپس در رسانه‌ها آن را به ‌عنوان دستاوردی بزرگ جلوه می‌دهد.
وقتی دهه‌ها مردم را تحت اشغال، ترور و تهدید قرار می‌دهید، ترس از مرگ - که آخرین مرز تهدید است - برای آنها بی‌اثر می‌شود. افراد مذهبی از این مرحله عبور می‌کنند و مرگ را در مسیر اعتقاد، عين رستگاری می‌بینند. عناصر ملی هم حتی اگر باور مذهبی محکمی نداشته باشند، به‌ مرور نسبت به مرگ بی‌حس می‌شوند. این چیزی است که رژیم ناخواسته ایجاد کرده است.
۲- در حزب‌الله کسی برای رسیدن به مسؤولیت‌های بالا رقابت دنیایی ندارد، چون می‌داند این جایگاه‌ها معمولاً چند ماه یا نهایتا چند سال بیشتر طول نمی‌کشد. تاریخ حزب‌الله هم این را نشان می‌دهد. دبیران کل‌، فرماندهان، حتی رهبران میان‌رده، غالباً شهید شده‌اند و هر بار نیروهای جوان‌تر و قوی‌تر جای آنها را گرفته‌اند. این همان بی‌تدبیری رژیم اشغالگر است که نمی‌فهمد حذف برخی فرماندهان، نتیجه عکس دارد. شما در جنگ ایران نمونه‌اش را دارید. شهید حسن باقری گاهی می‌گفت فلان فرمانده بعثی را نزنید، چون اگر حذف شود، ممکن است فردی کارآمدتر جای او بیاید. اسرائیل چنین فهمی ندارد؛ فقط می‌زند و می‌کشد.
از شیخ احمد یاسین، تا صلاح شحاده، تا فرماندهان غزه، تا چهره‌های تاریخی مقاومت فلسطین؛ همگی را حذف کردند اما هر بار نسلی تازه و قدرتمندتر رشد کرد. در حزب‌الله نیز همین الگو تکرار شد. سیدعباس موسوی شهید شد، سیدحسن نصرالله آمد و صدها گام جلوتر رفت. اگر امام موسی صدر را یک مبدأ در نظر بگیریم، سیدحسن در مسیر او بسیار پیش‌تر رفت؛ به ‌واسطه شرایط مناسب‌تر، زمان طولانی‌تر فعالیت و همراهی بیشتر جامعه. پس از او نیز کسانی خواهند آمد که از او عبور کنند؛ لبنان سرزمین همین عبورهاست.
مفهوم جایگاه رئیس ارکان و حوزه مسؤولیت آن با زمان عماد مغنیه متفاوت است و این فقدان را نمی‌توان با جای خالی حاج‌رضوان مقایسه کرد. هیچ‌ یک از فرماندهانی که در این سال‌ها شهید شده‌اند به نبوغ و جایگاه شهید عماد مغنیه نرسیدند؛ با این حال حزب‌الله بعد از شهادت مغنیه نه‌تنها ضعیف‌تر نشد، بلکه بسیار قدرتمندتر شد. خود اسرائیل هم به این مساله اذعان دارد. بعد از مصطفی بدرالدین نیز حزب‌الله نه تنها فرونریخت، بلکه گسترده‌تر و باتجربه‌تر شد.
در چنین ساختاری، شهادت فردی مثل آقای طباطبایی قرار نیست تغییری اساسی در قدرت حزب‌الله ایجاد کند. این ترور، بیش از آنکه ضربه عملیاتی باشد، بخشی از همان سیاست همیشگی اسرائیل است: ضربه‌ زدن بدون درک تبعات و بازتولید چرخه‌ای که در آن نیروهای تازه و قدرتمندتر از دل همین فشارها ظهور می‌کنند.
۳- آمریکا و اسرائیل در غرب آسیا ۲ موجودیت جدا از هم نیستند؛ یک موضوعیت واحدند. هر جا صحبت از سیاست و جنگ و امنیت است، مجزا کردن‌شان معنا ندارد. گاهی خودشان هم ناخواسته اعتراف می‌کنند. ترامپ صریح گفت اداره جنگ ۱۲ روزه «تمام‌ و کمال بر عهده من بود». در جنگ ۳۳ روزه هم اسرائیلی‌ها بارها تأکید کردند از هفته دوم، ادامه جنگ فقط و فقط به ‌خاطر دستور و حمایت آمریکا بود: «بجنگید؛ سلاح و پولش با ما». پس اینجا مساله «تشویق» نیست؛ اینها ۲ پیکر با یک روحند. اسرائیل در عمل یکی از ایالت‌های غیررسمی ایالات متحده است. انبارهای تسلیحاتی آمریکا، انبارهای اسرائیل است. آمریکا چیزی به اسرائیل نمی‌گوید که «نزن» یا «صبر کن». رابطه‌شان اینطور نیست که یکی دیگری را تشویق کند؛ اینها در میدان عملیات به عنوان یک واحد عمل می‌کنند. 
بحث تشویق یا نهی، بیشتر بازی با کلمات است؛ یا از سر بی‌اطلاعی، یا ناشی از تکرار ادبیات رسانه‌ای رایج. واقعیت این است که در مواجهه با مسائل غرب آسیا هر جا آمریکا کم بیاورد، اسرائیل وارد می‌شود و هر جا اسرائیل زمینگیر شود، آمریکا جای آن را پر می‌کند.
۴- درباره آتش‌بس هم باید گفت تصمیم به دادن زمان، از ابتدا اشتباه آن ۲ رژیم بود. 
اگر آمریکا و اسرائیل قصد داشتند اوضاع را یکسره کنند، نباید فرصت تنفس می‌دادند. این زمان در هر شرایطی به نفع محور مقاومت است. شاید آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها اگر روزی حقیقت را بگویند، اعتراف کنند خودشان هم نیاز به بازسازی داشتند اما معمولاً این اعتراف را ۲۰ یا ۳۰ سال بعد، در بازگویی تاریخ انجام می‌دهند؛ زمانی که دیگر هزینه‌ای برای‌شان ندارد.
اما این فاصله زمانی، عملاً فرصتی طلایی بود برای حزب‌الله. مقاومت در آن مدت ساختارهای خود را بازسازی کرد و اکنون وارد مرحله «تثبیت» شده است. منابع اسرائیلی و غربی هم تلویحاً و حتی به‌ صراحت تأیید می‌کنند حزب‌الله امروز به وضعیت پیش از جنگ ۶۶ روزه ۲۰۲۴ بازگشته و آمادگی کامل دارد. درست است چند فرمانده‌اش شهید شده‌اند اما فرماندهان جوان و ورزیده جایگزین شده‌اند؛ افرادی که اسرائیل نه نام‌شان را می‌داند، نه چهره‌شان را می‌شناسد و نه از استعدادهای‌شان اطلاع دارد. شهید طباطبایی هم از نیروهای نسل قدیمی‌تر بود؛ نه از همین فرماندهان جوان تازه‌ظهور.
اسرائیل سال‌ها بود دنبالش بود. ۲ بار برای ترورش اقدام کرد و بار سوم موفق شد اما تصور اسرائیل همیشه کودکانه بوده؛ مدل یک بچه لوس. فکر می‌کند اگر در لبنان ۲۰ فرمانده را بزند، حزب‌الله فرومی‌ریزد. همین تفکر را در ایران در جنگ ۱۲ روزه هم پیاده کرد؛ تصور اینکه با حذف چند فرمانده ارشد، نظام از هم می‌پاشد اما نتیجه چه شد؟ هیچ فروپاشی‌ای رخ نداد و اسرائیل با ضربه‌ای روبه‌رو شد که از زمان تأسیسش سابقه نداشت: شلیک صدها موشک بالستیک از سوی یک کشور غیرمجاور.
کدام سیستم عاقل چنین ریسکی را برای ترور چند فرمانده می‌پذیرد؟ هیچ جا! اما اسرائیل این کار را می‌کند، چون کسی بازخواستش نمی‌کند. آمریکا پول مفت می‌دهد، سلاح نامحدود تزریق می‌کند و در منطقه نیز قدرتی نیست که برای اسرائیل هزینه سنگین ایجاد کند. همین معادله است که رفتار اسرائیل را به یک چرخه تکراری و بی‌فکر تبدیل کرده؛ همان الگویی که با حماس تکرار کرد و حالا هم با حزب‌الله و ایران می‌خواهد انجام دهد، بدون اینکه بفهمد ماهیت این جریان‌های اسلامی با نمونه‌ای چون فتح متفاوت است.
حزب‌الله و حماس، فتح نیست. ساختار، ایدئولوژی، سازماندهی، حمایت اجتماعی و پشتوانه منطقه‌ای‌شان با آنها قابل مقایسه نیست. نسل‌های جدید فرماندهان حزب‌الله پدیده‌هایی‌اند که اسرائیل آنها را نمی‌شناسد. همان‌طور که نسل شهید عماد مغنیه برای اسرائیل ناشناخته بود تا زمانی که تبدیل شد به کابوس راهبردی آن. باز هم این چرخه ادامه پیدا خواهد کرد.
اسرائیل امروز مثل بچه‌ای است که شمشیر در دستش گذاشته‌اند و دست بقیه را بسته‌اند. هر ضربه‌ای می‌زند، همان لحظه اعلام پیروزی می‌کند. هیچ رسانه مطالبه‌گری ندارد که از او بپرسد این ضربه چه هزینه‌ای داشت؟ هیچ نیروی مهارکننده‌ای بالای سرش نیست که بگوید «بالغ شو، این مسیر تو را نابود می‌کند». در چنین وضعیت بی‌تعادلی، طبیعی است سیاست خارجی‌اش به یک روند تکراری و غیرعقلانی تبدیل شود.
۵- درباره پاسخ مقاومت، تصمیم‌گیری کاملا در اختیار خود مقاومت است. نیرویی که ۴ دهه تجربه پشت سر دارد، دیگر در مرحله نوباوگی نیست، به بلوغ رسیده و ده‌ها تجربه مشابه و حتی سخت‌تر از وضعیت فعلی را از سر گذرانده است. چنین نیروی پخته‌ای خوب می‌داند چه زمانی باید واکنش نشان دهد: همین امروز، ۲ ماه دیگر، ۲ سال دیگر یا از مسیری غیرمستقیم. این تشخیص با خود حزب‌الله است و تجربه تاریخی هم نشان داده معمولا تشخیص‌هایش دقیق و مؤثر بوده؛ ممکن است اشتباهاتی هم داشته باشد اما در مجموع بهترین ارزیابی از سوی خود این جریان انجام می‌شود.
۶- درباره «امنیت منطقه»، این واژه بیشتر شبیه یک تعارف سیاسی یا حتی شوخی است. چه کسی در منطقه واقعا دنبال امنیت مستقل است؟
عربستان نمونه روشنی است. رئیس‌جمهور آمریکا هر چند ماه یک‌ بار تحقیر تازه‌ای نثارش می‌کند و باز هم باید هزینه بپردازد. بحرین اساساً در اشغال آمریکاست. نسبت نیروهای نظامی آمریکا مستقر در این کشور، به جمعیت بحرین، یک نسبت حیرت‌انگیز و حتی مضحک است. کویت نیز میزبان یکی از بزرگ‌ترین پایگاه‌های آمریکا در منطقه است و اگر تعداد نیروهای آن را نسبت به جمعیت کویت بسنجید، تصویر هولناک‌تر می‌شود. این کشورها عملاً در وضعیتی بدتر از ژاپن اشغالی پس از جنگ دوم جهانی به سر می‌برند.
امنیت مستقل فقط برای محور مقاومت معنا دارد. باقی دولت‌های منطقه - آنهایی که از دل توافق سایکس/ پیکو بیرون آمدند- تعریف امنیت را از آمریکا و اسرائیل آموخته‌اند و به این مدل خو گرفته‌اند. غربی‌های اروپایی مثل فرانسه و انگلیس هم در این پرونده بیشتر نقش همراه را دارند، تا در حد توان‌شان سهمی از سفره ببرند.
اما این ترورها و چنین اقداماتی نه هژمونی تازه‌ای برای اسرائیل می‌سازد و نه معادلات منطقه را دگرگون می‌کند. برخی می‌گویند رژیم می‌خواهد با این ترورها هژمونی خود را تثبیت کند، در حالی که چه با این ترورها و چه بدون آن، تأثیری بر کشورهای تابع نظم آمریکایی - اسرائیلی ندارد. اینها همان کشورهایی‌اند که سال‌هاست اراده‌شان را در چکمه‌های سیاست خارجی آمریکا جا گذاشته‌اند. ادامه مسیر نیز همین است و این ترورها تغییر بنیادین در ساختار بازی ایجاد نمی‌کنند.
همچنین ادامه این بحث، ما را دوباره به همان نقطه آشنا می‌رساند. بازیگران واقعی امنیت در منطقه، همان‌هایی‌اند که هزینه استقلال را می‌پردازند، نه آنهایی که امنیت را از بیرون اجاره می‌کنند.

ارسال نظر
پربیننده