وارش گیلانی: عبدالعظیم صاعدی بیشتر شاعری کلاسیکسراست که در یکی دو دهه گذشته در سرودن اشعار سپید و نیمایی نیز فعالیت خود را گسترده کرده، تا آنجا که بیش از 10 دفتر شعر در همین یکی دو دهه چاپ و منتشر کرده است؛ مجموعههایی که کمتر کلاسیک هستند.
اینکه عبدالعظیم صاعدی در سرودن شعر کلاسیک چگونه است و چگونه نیست، بماند برای وقتها و فرصتهایی که با اشعار او روبهرو میشویم اما درباره اشعار نیمایی و سپید او میتوان گفت حرف بسیار است. من شعرهای نیمایی او را در یکی دو دفتری که سالهای اخیر چاپ کرده خواندهام و همینطور شعرهای سپید او را که آنها نیز بماند به وقت و فرصت خود؛ چون بهتر است به مجموعه حاضر که نامش «پچپچ تکه پرچمها» است و شاعر نام دوم آن را «شعرهای پاییزی» نامیده بپردازیم. این مجموعه شعر را انتشارات «تجلی مهر» به چاپ و انتشار رسانده است؛ مجموعهای در 146 صفحه با 97 شعر سپید؛ شعرهای سپید کوتاه و غیر کوتاه؛ شعرهایی که بیشتر به سمت نثر ادبی گرایش دارند. حتی بهترین شعرهای این دفتر خالی از سطرهای منثور نیستند. البته با زبان نثر، شعر گفتن به خودی خود اشکالی ندارد که اتفاقا سبک و شیوه بسیاری از شاعران سپیدگراست اما در زبان نثر ماندن و نثرزدگی است که شاعران این عرصه را از شعر سپید دور میکند، چرا که بین شعر سپید و نثر خوب و منزه یا نثر ادبی برجسته، فاصلهای است که تشخیص آن کمی سخت است، زیرا شعر سپید در ظاهر به نثر نزدیک است و از این رو است که بسیاری را به اشتباه انداخته تا دلنوشتهها و نثرهای خود را شعر سپید بدانند. گاه حتی شعرهای سپیدی را میبینیم که خالی از نکتههای شاعرانه و ظرافتها و نگاه شعری و شاعرانه نیستند اما در همان نکته و نگاه میمانند و زبان شعر سپید را از دست میدهند؛ زبان شعر سپیدی که یا آهنگین است و به واسطه همین آهنگین بودن و موسیقایی شدن کمتر به دام نثر میافتد یا زبان شعر سپیدی که همین موسیقی و آهنگ را هم ندارد و ظاهرش به نثرهای عادی و ساده ادبی نزدیک است و در این راه و کار و شیوه ناگزیر است که روی لبه تیغ زبان راه برود، زیرا باریکه و فاصله بین نثر ادبی و شعر سپید اگرچه برای اهلش قابل تشخیص است اما برای عموم مخاطبانی که چندان در مواجهه با شعر سپید حرفهای نیستند، چندان قابل تفکیک و تشخیص نیست؛ مثلا در نخستین شعر این دفتر که به منظور «مقدمه» آمده و نامش «جهانهای ممکن دیگر» است، حتی نکتههای ظریف شاعرانه نیز نتوانسته آن را از دام و چاله نثرزدگی دور بدارد؛ نکتههایی که نگاه شاعر را شاعرانه میکند اما زبانش را نه:
«من هستم با تو
تو هستی با من
دنیا را بگو
بر زانوی هر که خواهد
بنشیند
یا ننشیند.
و مرگ
جز رفاقت با دو عاشق
چه کارش اُولیتر؟
ما
عیسای رویاهای مرده
این روزگاریم
چه بیم
از تمشیتها
توطئههای این جهان و
جهانهای ممکن دیگر»
در شعر بالا، در قسمت «دنیا را بگو/ بر زانوی هر که خواهد/ بنشیند» و «عیسای رویاهای مرده/ این روزگاریم»، ۲ نکته شاعرانه است که نگاه شاعر را به شعر نزدیک میکند اما دیگر سطرهای منثور این اثر نمیتوانند بازتاب این شاعرانگی باشند، سطرهایی همچون:
««من هستم با تو/ تو هستی با من» یا «چه بیم/ از تمشیتها/ توطئههای این جهان و/ جهانهای ممکن دیگر»؛ سطرهایی که در آنها کلمات اصراف شده است، سطرهای مطولی که در آنها ایجاز رعایت نشده است و مهمتر از آن، زبان شعر در آنها راه ندارد.
بسیاری از شعرهای دفتر «پچپچ تکه پرچمها» به نثر ادبی شباهت دارند و این نشان از آن دارد که تصور عبدالعظیم صاعدی از شعر سپید بیش از نثر زیبا یا نثر ادبی نیست. اثر زیر یکی از دهها نمونهای است در این دفتر که نه در حد نثرهای متون کلاسیک است و نه قابل مقایسه با نثرهای خوب امروزی، بلکه انگار شاعر میخواهد و در تلاش است نثر خوبی را که خوانده و عارفانه هم هست معرفی کند:
«مرگی
پاییزانه
عارفانهترین مرگ را
گزیدند.
و جهان را
پر از رویاها و رازهای
پنهان مانده
در نام انسان کردند.
حافظه لحظهها
حکاک 72 نام
بر کتیبه جان سالکان
و روزگاران
همچنان
تسبیحگردان ذکرشان
فکرشان...»
عبدالعظیم صاعدی، بسیاری از شعرهای سپیدش را با قافیه میآراید تا زیباتر کند، در حالی که این کار در صورتی به زیبایی و استحکام شعر میافزاید که شاعر مصنوعی عمل نکند؛ چون قافیهها در شعر نو و کلاسیک، آگاهانه و از پیش انتخاب نمیشوند، بلکه این امر کاملا اتفاقی است اما «فکرشان، ذکرشان» که در حساسترین جای اثر - یعنی پایان اثر - آمده، از اراده آگاهانه شاعر برآمده است، چرا که در زبان و بیان خود درجا میزند. در مثال زیر نیز همین امر مصداق دارد:
«... چرا
به جای قار قار
قهر قهر نکنند
در کلامی بیارمغان
وصف شهر نکنند!»
گاه شاعر دفتر «پچپچ تکه پرچمها» با افراط در قافیهسازی و قافیهبندی و قافیهپردازی چنان کارهای خود را مصنوعی نشان میدهد که زبان را نیز به سطحیترین حد ممکن میرساند و وقتی هم که این کار با بازیهای مثلا زبانی درمیآمیزد، به مصنوعیتر و سطحی شدن کلام نیز افزوده میشود:
«فاخته
یاخته یاخته
سبزی صدایش را
به غوغا و غریو پاییز
باخته!»
خلاصه اینکه منهای ردیف کردن قافیههای مصنوعی در بسیاری از شعرهای سپید این دفتر ویژگیهای زبان شعر فارسی نیز در کل - چه با قافیه و چه بیآن - در آن نازل است؛ یعنی این ویژگیها گاه آنقدر ضعیف است که برجستگی و نقش زبان به چشم نمیآید که هیچ، گاه ترکیب و در کنار هم چیدن کلمات برای جملهسازیهای سالم نیز مخدوش میشود؛ به سطرهای 4، 5، 6 و 7 اثری که در زیر آمده توجه کنید:
«محبوبم
بیخبر به باغ آمده
به باغ سرد خزان زده
آرام
از کنار شاخه هَرَسهای بر زمین
ریخته
عبور میکند.
بر شاخهها
شکوفه ظهور میکند»
درست است که نحوه پلکانینویسی سطرها بیشتر به سلیقه شاعران انجام میشود اما بسیاری از معیارها به دستور زبان و قاعدههای معمول بازمیگردد که رعایت نکردن آنها بیمعناست؛ مثلا «بر زمین ریخته» باید پشت سر هم بیاید، نه مثل اثر بالا زیر هم نوشته شود. یا اینکه بعد از «عبور میکند» نیازی به نقطه گذاشتن نیست، آن هم وقتی که جمله و شعر در ادامه هم میآیند. اگر نوشته بالا را به صورت نثر پشت سر هم بنویسیم، بله! اینگونه نقطهگذاریها درست است اما نه وقتی که جمله با پلکانینوشتن قابل تفکیک است. اینگونه اشتباهها در بسیاری از شعرهای این دفتر دیده میشود.
یکی دیگر از اشکالهایی که بر بسیاری از شعرهای این دفتر وارد است، کامل نبودن آنهاست؛ یعنی گاه حتی ساختار معنایی و معنوی شعر بر پایه برشی از یک شعر نیست؛ یعنی انگار بخشی و تکهای از یک شعر را شاعر از جایی کنده و آورده و آن را با نام «در هیبت غروب» نشان مخاطب داده است:
«باد خزانی
دربهدر معبری گرم
تن
به شعلههای آتش میکشد
به شاخههای لرزان و
هراسان از تقدیر
در هیبت غروبی با خود در ستیز
در وسعت غمی آرزوکش»
اما نقطه مثبتی که عبدالعظیم صاعدی در مجموعه «پچپچ تکه پرچمها» به مخاطب نشانی میدهد، یک شعری است با نام «پچپچ تکه پرچمها»؛ شعری که شاعر نام این دفتر شعرش را از آن گرفته است، شعری که به لحاظ زبان و فرم و ساختار با 97 درصد شعرهای این مجموعه فاصله دارد. در واقع، این نشانی، نشان از آن دارد که عبدالعظیم صاعدی بر اشعار درجه یک خود اشراف دارد؛ در همان حالی که آثار معمولی خود را نمیشناسد، یا اینکه میشناسد اما دل ندارد از آنها دل ببرد.
اخوان ثالث میگوید:
«هر شاعری شعرهای خوب و بد و متوسط دارد اما شاعران رند و هوشیار فقط اشعار خوبشان را انتخاب و منتشر میکنند».
حرف آخر ما، شعری است از عبدالعظیم صاعدی از دفتر «پچپچ تکه پرچمها»، با نام «پچپچ تکه پرچمها»:
«فصل پچپچ تکه پرچمها
پاره
پاره
ریخته بر زمین
و در پرواز.
فصلی
که زیر هر گامش
رنگها زاده رنگها میمیرند.
تشویشزده
در طنین گلایههای گنگ
میرود
تا روی سرانگشتان سرد هوا
به پرچم یکرنگ صلح
سلام کند
به سپیدیهای همیشه محض!»
نگاهی به دفتر شعر «پچپچ تکه پرچمها» سروده عبدالعظیم صاعدی
شعرهای پاییزی
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها