محمدامین حقگو: در سالهای اخیر، نظم اقتصادی جهان شاهد یک دگردیسی بنیادین بوده است؛ تحولی که در کانون آن گسترش خیرهکننده قدرت اقتصادی، صنعتی و ژئواکونومیک چین قرار دارد. این خیزش که روزگاری تنها به عنوان فرصتی برای دسترسی به کالاهای ارزان و بازاری بزرگ دیده میشد، اکنون تغییر ماهیت داده و اروپا را نه صرفا با یک رقابت تجاری متعارف، بلکه با یک «شوک ساختاری» تمامعیار روبهرو کرده است. تحلیلگران معتقدند پکن قواعد بازی را تغییر داده و اتحادیه اروپایی را در موقعیتی قرار داده که بقای صنعتی و استقلال راهبردیاش در معرض آزمونی دشوار است.
* گذار از «کارخانه جهان» به «هژمون صنعتی»؛ ماهیت دگرگونشده رقابت
نخستین گام برای درک عمق بحران، شناخت تغییر ماهیت بازیگر مقابل است. تصویر سنتی از چین به عنوان تولیدکننده صرف کالاهای ارزانقیمت با فناوری پایین امروز به کلی رنگ باخته است. چین مجموعهای پیچیده از سازوکارها و الگوهای توسعهای نوین را به کار گرفته که میتوان آن را پارادایم «چرخه قیمت و عرضه» نامید. در این مدل، پکن دیگر تنها به مزیت نیروی کار ارزان متکی نیست، بلکه با ترکیب تولید در مقیاسهای غولآسا، تمرکز بر فناوریهای لبه مرز و البته نقش محوری دولت در تخصیص یارانه و منابع، بازارهای جهانی را تسخیر میکند. این شوک ناشی از یک رخداد گذرا نیست، بلکه برآمده از یک استراتژی بلندمدت است که در آن «اقتصاد متمرکز هوشمند» جایگزین بازار آزاد کلاسیک شده است. چین با سیاستهای صنعتی هدفمند، زنجیرههای تأمین و نظامهای تنظیمگری اروپا را هدف گرفته است. رقابت کنونی، رقابت بر سر قیمت یک کالا نیست، بلکه نبردی است میان ۲ مدل حکمرانی اقتصادی؛ یکی مبتنی بر بازار آزاد و پراکندگی اروپایی و دیگری متکی بر سرمایهداری دولتی و تمرکز منابع چینی. هدف پکن در این مرحله نه فقط حضور در بازار، بلکه تسلط بر زیرساختهای حیاتی و استفاده از ابزارهای تجاری برای دستیابی به اهداف کلان ژئواستراتژیک است. بنابراین اروپاییها با واقعیتی روبهرو هستند که در آن مرزهای میان تجارت، صنعت و امنیت ملی بشدت کمرنگ شده است.
* کالبدشکافی نفوذ چندلایه اقتصاد، فناوری و ژئوپلیتیک
تأثیرگذاری چین بر اروپا تکبعدی نیست و میتوان آن را در ۴ لایه اصلی ردیابی کرد که هر یک به نوبه خود ستونهای ثبات اروپا را میلرزانند.
نخستین لایه، «شوک اقتصادی و صنعتی» است. سیل کالاهای چینی که با حمایتهای دولتی در مقیاس انبوه تولید شدهاند، دیگر فقط بازارهای پاییندستی را هدف نمیگیرند، بلکه صنایع متوسط و تخصصی اروپا را که ستون فقرات اشتغال قاره هستند، تحت فشار قرار دادهاند.
این امر باعث کاهش توان چانهزنی نیروی کار اروپایی، ورشکستگی بنگاههای کوچک و در نهایت تغییر اجباری ساختار تولید در قاره سبز شده است.
لایه دوم، تهدید «تجاری و زنجیره تأمین» است. چین با استراتژی هوشمندانه، عمق استراتژیک خود را در زنجیرههای تأمین جهانی افزایش داده و با جایگزینسازی داخلی قطعات، وابستگی خود به خارج را کاهش داده است اما در سوی مقابل، وابستگی اروپا به گلوگاههای حیاتی تحت کنترل چین افزایش یافته.
این عدم تقارن به پکن اجازه میدهد در بزنگاههای سیاسی، جریان کالا را مدیریت کرده و اروپا را تحت فشار قرار دهد.
در لایه سوم، شاهد خیزش چین در عرصه «فناوری و نوآوری» هستیم. حرکت شتابان اژدهای زرد از مونتاژکاری به سمت خلق تکنولوژی در حوزههایی نظیر هوش مصنوعی، مخابرات، خودروهای برقی و انرژیهای پاک، زنگ خطر را برای رقیب (اروپا) به صدا درآورده است. این جهش به معنای آن است که اروپا دیگر نمیتواند صرفا با تکیه بر «کیفیت بالاتر» کالاهای خود، احساس امنیت کند.
نهایتا در لایه چهارم، جنبه «ژئواکونومیک و سیاسی» ماجرا رخنمایی میکند. چین به صراحت از ابزارهای اقتصادی به عنوان بازوهای نفوذ سیاسی بهره میبرد. سرمایهگذاری در زیرساختهای حیاتی بنادر اروپا، تملک شرکتهای هایتک و شرطگذاری برای دسترسی به بازار عظیم چین همگی ابزارهایی است که سیاست خارجی اروپا را با معضل انتخاب میان «منافع اقتصادی کوتاهمدت» و «امنیت استراتژیک بلندمدت» مواجه کرده.
* ریشههای شکنندگی قاره سبز و سناریوهای تیره پیش رو
چرا اروپا تا این حد در برابر این موج جدید آسیبپذیر است؟ پاسخ را باید در فقدان یکپارچگی جستوجو کرد. برخلاف چین که از یک سیاست صنعتی متمرکز و قدرتمند بهره میبرد که اجازه جابهجایی سریع منابع را میدهد، اتحادیه اروپایی با ۲۷ سیاست صنعتی متفاوت و گاه متضاد دستوپنجه نرم میکند. ساختار بازارهای اروپا که بر مبنای رقابت آزاد و کمترین دخالت دولت طراحی شده، در برابر رقیبی که قواعد بازار را با یارانههای دولتی دور میزند، عملا خلع سلاح است. فقدان سازوکارهای واکنش سریع در سطح اتحادیه باعث شده پاسخ به شوکهای ژئوپلیتیک و اقتصادی اغلب کند، جزیرهای و ناکارآمد باشد.
اگر اروپا نتواند پاسخی درخور برای این وضعیت بیابد، پیامدهای آن ویرانگر خواهد بود. در کوتاهمدت شاهد تضعیف بنگاهها، دامپینگ قیمتها و کاهش حاشیه سود صنایع کلیدی خواهیم بود اما سناریوی ترسناکتر مربوط به بلندمدت است: «تضعیف ساختاری زنجیرههای نوآوری». اگر سودآوری از صنایع اروپایی رخت بربندد، سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه متوقف میشود و این به معنای «فرار مغزها» و سرمایههای انسانی به سمت قطبهای جدید قدرت است. در چنین وضعیتی، اروپا به یک «مصرفکننده صرف فناوری» و وابسته مطلق به قطعات و زیرساختهای چینی تبدیل خواهد شد؛ وضعیتی که در ادبیات سیاسی از آن به عنوان «استعمار نوین صنعتی» یاد میشود و دست دولتها را برای اتخاذ سیاستهای مستقل عمومی کاملا میبندد.
حال مساله اصلی این است که اروپا در میانه درگیری از یک سو با شرق و از سوی دیگر با آمریکا، ابتکار عملی را به دست خواهد گرفت؟ از آن مهمتر، دلالتهای این رقابت و جنگ نرم اقتصادی برای کشورهایی نظر ایران است. واضح است سیاستهای اقتصادی آمریکا، چین و روسیه به اتاقهای فرماندهی جنگ اقتصادی سوق پیدا کردهاند اما طبیعتا کشورهایی که سرعت عمل در تصمیمگیری و ابتکار عمل را در این دوره از دست بدهند، از این بازی جا خواهند ماند. سرنوشت غمانگیز امروز اروپا میتواند درسهای بسیاری برای دیگر کشورها داشته باشد.
بازخوانی شوک ساختاری چین بر اروپا
سونامی شرقی در قاره سبز
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها