
علیرضا ابوترابی: سینما یا هر هنر دیگری میتواند نسبت به تمام پدیدهها نگاهی انتقادی و چالشی داشته باشد و هر هنرمندی میتواند نسخههای بد هر پدیدهای را برجسته کند و بدیهای آن را به چشم بیاورد. حتی امکان قضاوتهای شاذ و نگاههای پیچیده هم میتواند در شرایطی خاص برای فیلمسازان یا هنرمندان هر عرصه دیگری مجاز باشد اما طبیعتاً تمام اینها تا وقتی طبیعی است که در یک بستر متعادل و هنجارمند پیش برود، نه اینکه چیزهای ناهنجاری را بر خلاف عرف تکاملیافته جامعه ترویج کند. برخورد سینمای ایران طی چند دهه با موضوع پدر از فراز و نشیبهای متعددی گذشت و این امر را درباره سریالهای تلویزیونی هم میتوان صادق دانست. عمده این تحولات به آنچه در بستر واقعی جامعه تغییر میکرد ربط داشت و بازتاب مسائلی بود که مردم به چشم خود میدیدند و احتمالاً گاهی دربارهاش صحبت میکردند. چیزهایی که دیدن مابهازای آنها روی پرده سینما یا در قاب تلویزیون، امکان عمیقتر شدن بحثهای جدی را بیشتر فراهم میکرد. با این حال از دهه ۹۰ به بعد موج جدیدی در سینمای ایران به راه افتاد که نگاهها را به پدر خانواده و به طور کلیتر به مردان جامعه ایران میخواست تغییر دهد؛ نگاهی که ابتدا از سرچشمه سفارشی که جشنوارههای سینمایی اروپا به فیلمسازان ایرانی میدادند آغاز شد و میخواست جامعه ایران را جامعهای زنستیز نشان دهد که برای ترقی باید از فرهنگ بومی خود فاصله بگیرد و در فرهنگ مدرن اروپا ادغام شود. از همان دهه ۹۰ به این سو رفتهرفته چیزی در ایران جدیتر شد به اسم شبکه نمایش خانگی و سریالهایی که در این بستر توزیع میشدند، با اینکه فارغ از ژستهای هنری جشنوارهپسند، یعنی آنچه در سینما معمول بود ساخته میشدند و رویکردی کاملا عامهپسند داشتند اما نگاه منفی به پدر در آنها موج میزد. به عبارتی، اگر فیلمهای جشنوارهپسند شبهاجتماعی را کسی نمیدید و تاثیری روی جامعه واقعی ایران نمیگذاشت اما این سریالها به واقع همان ماموریت را بدون اینکه نخل طلا یا خرس طلا یا شیر طلایی ببرند انجام میدادند. شخصیتهای پدر چه در سریالها و چه سینما همیشه چهرههای پیچیدهای داشتهاند و مخاطبان ترکیبی از قاطعیت و ابهت و مهر را میتوانستند در این چهرهها ببینند. اما نکته قابل توجهی که همواره حول پرسوژناهای پدر بود قابل توجه بودن بخش خشن هویت پدرانه است. این موضوع بهتدریج کار را به جایی رساند که مخاطب با پدرانی دیوصفت و سیاه روبهرو شد که اساسا هیچ بویی از مهر نبردهاند. در نمایش خانگی هم این موضوع به وضوح دیده میشود و آثار زیادی با تمرکز بر مساله پدر ساخته شدند که چنین رویکردی را به درجات مختلف داشتند. برای مثال در اپیزودی از سریال قورباغه اثر هومن سیدی به شکلی مستقیم در یکی از نریشنها بحث پدر به میان میآید و شخصیت اصلی به نقش مهم پدر به عنوان یک الگوی تربیتی اشاره میکند.
شرارتنمایی تصویر پدر که در چند سال اخیر در سینمای ایران به چشم میخورد باعث شده نگاهی به وضعیت شخصیتهای پدر در نمایش خانگی داشته باشیم و ببینیم این موضوع به چه شکلی مورد بازتاب قرار گرفته است. برای آگاه شدن از وضعیت محصولات نمایش خانگی در قبال موضوع پدر، «وطن امروز» به دنبال تحلیل و بررسی تمام آثار منتشر شده از زمان تاسیس نمایش خانگی تا اوایل سال 1404 رفته است. در این پژوهش برای ارزیابی بهتر حضور نقش پدر در سریالها، 5 شاخص منفی مدنظر قرار گرفته و حضور آنها در تکتک سریالهای نمایش خانگی اندازهگیری و بررسی شده است. شاخصهایی که در طول روند تحقیق در رابطه با جایگاه پدر در سریالهای نمایش خانگی مورد نظرمان بوده شامل: حبس و سابقه کیفری، بزهکاری و جرم، خیانت و خشونت خانگی، طلاق و رابطه منفی پدری و فرزندی میشود. به طور کلی از برآیند کلی این پژوهش میتوان نتیجه گرفت تصویری که از پدر در سریالهای نمایش خانگی به نمایش میرسد، تا حدی شبیه به همان تصویر سیاه سینمای ایران در چند سال اخیر است با این تفاوت که ازدیاد آثار و حاشیهسازیهای متعدد آنها پیرامون مسائل مختلف که عملا به بخشی از کمپین تبلیغاتی این محصولات تبدیل شده، مانع آن میشود تا به مساله پدران نفرتانگیز موجود در این داستانها همانقدر که بایسته است توجه شود. نکته قابل توجه در تحقیق و تفحص انجام شده مبحث مجرمانگاری شخصیتهای پدر است؛ به طوری که برای مثال تقریبا یکچهارم آثار نمایش خانگی نمایانگر پدران مجرم و بزهکار هستند. از سوی دیگر تقریبا در یکدهم سریالها به جنبه خشونت خانگی توجه شده و آثاری قابل رویت هستند که از پدران وجهای کنترلگر و متوحش نشان میدهند که به طور قطع چنین مواردی را نمیتوان برآمده از واقعیت جامعه ایران دانست؛ آن هم در حالی که شبکه نمایش خانگی طیف اصلی مخاطبانش را طبقه متوسط جامعه میداند. در ادامه چند بخش مختلف این پژوهش بسط تحلیلی یافته و در انتها جدولی که نشان میدهد هر کدام از شاخصهای منفی در ارتباط با شخصیت پدران در شبکه نمایش خانگی، چه درصدی را به خود تعلق دادهاند، آورده شده است. باید توجه داشت که این پژوهش بر اساس تمام آثار نمایش خانگی از ابتدا تا نیمه سال ۱۴۰۴ است که بعضی از موارد سالمتر آن با مخاطبان کمتر و تعداد قسمتهای پایینتر، این آمار را اندکی قابل تحملتر کردهاند. اگر پلتفرمهای نمایش خانگی شفافیت داشتند و تعداد واقعی مخاطبان هر برنامه یا سریال را اعلام میکردند، آنگاه میشد در پژوهشی جامعتر محاسبه کرد که مخاطبان به چه میزان در معرض مشاهده این ناهنجاریها قرار داشتهاند.
* اجتماعی یا اشتباهی؟!
زیرگونه اجتماعی که در ایران اشتباها به آن ژانر اطلاق میشود، در 2 دهه اخیر به یکی از کلیشههای سینمای ایران تبدیل شده و نمایش خانگی هم از این قاعده مستثنا نیست. نشان دادن کمبودها و معضلات اجتماعی و به تبع آن جرائمی که ممکن است یک جامعه متحمل شود، جزو طبیعت این زیرگونه به شمار میرود. حال در 10 درصد از آثار نمایش خانگی ما شاهد پدرانی هستیم که به واسطه جرائم عمد و غیرعمد در بخشی از روایت سریال زندانی هستند یا طبق اطلاعاتی که به مخاطب داده میشود، سابقه کیفری دارند. در کنار این شاخص و آمار، به طور خاص 24.7 درصد سریالها معرف کاراکترهایی با نقش پدر هستند که کارهای مجرمانه و خلاف انجام میدهند.
قابل توجهترین سریالهایی که در آن پدرانی مجرم وجود دارند بیشتر به دنبال روایتهایی هستند که در آن شخصیت پدر به دلیل شرایط بد مالی، از روی ناآگاهی یا آگاهانه دست به بزهکاری میزند. این موضوع چه در سریالهای طنزی چون هیولا و چه در آثار جنایی همچون «پوست شیر» خودنمایی میکند. چنین نگاهی به رابطه فقر و فساد تا حدی قابل پذیرش است اما از جایی به بعد جرمآفرینی فقر و شرایط بد خانوادگی پیامی جز ناچار بودن فقرا به انجام جرائم مختلف را به دلیل وضعیت ضعیف اجتماعی القا نمیکند، در حالی که فقر میتواند خود انگیزهای برای رشد فردی باشد. از سوی دیگر ما با آثار دیگری روبهرو هستیم که از آن سوی بوم افتادهاند و بین ثروت و فساد رابطهای متقابل نشان میدهند. این دیدگاه هم به خودی خود برای مخاطب میتواند آسیبزا ظاهر شود، چرا که طبق محتوای این سریالها ثروت در ذات خود ایجادکننده فساد است و پول نمیتواند از راه درست به دست بیاید. در تعداد دیگری از آثار هم مثل زخم کاری، حرص و طمع ثروت و جایگاه است که باعث ایجاد جرم و جنایت میشود. البته در نمونه مذکور همسر شخصیت اصلی است که پدر خانواده یعنی مالک را به سمت اعمال خلاف سوق میدهد و سریال در مواقعی مفهوم خانواده را مورد صدمه قرار میدهد.
در کل مجرمنمایی شخصیتهای پدر در فیلم و سریالها منجر به نمایش یک تصویر مخدوش و خشن از مفهوم پدر و مردانگی میشود. بعضا دیده میشود فیلمسازان برای بیان تاثیرات منفی ناهنجاریهای اجتماعی روی پدران و به طور کلی خانوادهها، سراغ روایتهای جرمستیزانه و نشان دادن ریشههای بزهکاری میروند؛ این کار به نوبه خود اشکالی ندارد و ممکن است حتی مثبت باشد اما همانطور که ذکر شد در حال حاضر مشاهد میشود تقریبا در یکچهارم آثار نمایش خانگی هر جا که مساله جرم بیان شود نام پدران به چشم میخورد که این نوع روایت در ناخودآگاه بیننده تاثیرات مخربی خواهد گذاشت.
* خانمانسوخته
اگر از سریالهایی که در پی بیان بزهکاری و مجرم بودن پدران هستند گذر کنیم و به بیان مسائل درونخانوادگی که در بستر سریالها وجود دارد بپردازیم باز به نتیجه مطلوبی دست پیدا نخواهیم کرد. به طور کلی در 13.8 درصد آثار نمایش خانگی پدرانی وجود دارند که مرتکب خشونت خانگی میشوند یا رابطه بدی با فرزندان خود دارند. این شاخصها شامل اعمالی چون ضرب و شتم و تعرض به اعضای خانواده، استبداد و کنترلگری و خیانت میشود. از سوی دیگر در 11.8 درصد سریالها شخصیتهای پدری که از همسر خود طلاق گرفتهاند وجود دارد.
در سریالهایی که بیشتر به مسائل خانوادگی میپردازند، نوع دیگری از سیاهنمایی چهره پدر به چشم میخورد. سریالهایی از قبیل «زخم کاری» و «پوست شیر» بیشتر به دنبال روایت داستانهایی هستند که در دنیای واقعی پیرامونمان آنچنان که باید نمودهای مثالزدنی ندارد. در این سریالها فیلمسازان بیشتر به دنبال نمایش خلافهای غیرمعمول و عاقبت آن هستند تا به طبقه فوقالعاده مرفه جامعه یا تحت خط فقر انگهایی که رنگ و بوی پوپولیستی میدهد بزنند. در تعداد دیگری از سریالها، آثاری به چشم میخورد که صاحب اثر به طور جدی و دغدغهمند به دنبال ریشههای جدایی و طلاق میرود و پیامدهای آن را بررسی میکند. از بارزترین و برجستهترین سریالهای نمایش خانگی که به دنبال مساله طلاق میرود سریال «در انتهای شب» است. این اثر با آنکه در مواقعی بیشتر تقصیرات زندگی مشترک به نمایش درآمده را بر عهده شخصیت مرد میاندازد اما در بستر روایت آن سعی شده به علل اجتماعی، اقتصادی، عاطفی و... یک جدایی پردازد و مخاطب میتواند با فراز و نشیبهای یک زندگی و پایان آن همراه شود. فیلم و سریالهایی که سراغ مساله طلاق میروند معمولا رویکرد معضلشناسانه و مفیدی دارند اما زمانی که نگاهی جنسیتی و به تعبیری مردستیزانهای به خود گیرند، از ریل دغدغهمندی خارج میشوند.
از جمله مواردی که در سریالهای مختلف نقش پدران در فروپاشی بنیاد خانواده برجسته میشود اعتیاد، خشونت خانگی و خیانت است که تمام آنها به پرسوناژهای پدر شمایلی کثیف میدهند. برای مثال در سریال زخم کاری که بسیاری از گرههای دراماتیکش حول موضوع خانواده است، در آن بهوفور مساله خیانت و روابط نامشروع دیده میشود. در سریالهایی از این قبیل که پیرامون قشر مرفه جامعه است بیشتر سعی میشود ناهنجاریهای عاطفی و روابط نامشروع مورد نمایش قرار گیرد اما مقصود نهایی فیلمساز به روشنی به معرض ظهور نمیرسد و مشخص نمیشود صاحب اثر در این روایت که انبوهی از ناهنجاریها را بار کاراکترهای متمول اثرش میکند، به دنبال چیست؟ از سویی مالک و حاج عمو که به عنوان شخصیتهای ثروتمند سریال به شمار میروند در هیچ نوع بزهکاری، جرم و رابطه غیراخلاقی کوتاهی نمیکنند؛ از طرف دیگر در سریال مشاهده میشود شخصیت سمیرا که در ابتدای زندگی جزو اقشار پاییندست جامعه به شمار میرود، در زمان کودکی عمویش به او قصد تعرض جنسی داشته. همانطور که مشاهده میشود، ایده مرکزی و مستحکمی پشت اثر نیست و این موضوع هم میتواند نشاندهنده نگاه سیاه فیلمساز باشد و هم میتواند بیفکر حرکت کردن صاحب اثر را در روایت معلقش نشان دهد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت در تعدادی از موارد هم فیلمسازان درک درستی از اکتهای رواییشان ندارند و به درستی متوجه نیستند که پیامدهای آثارشان چه چیزی میتواند باشد.
برای مثال به نمایش رساندن مساله خیانت و خشونت خانگی که از حساسیتهای بالایی برخوردارند، بدون در نظر گرفتن عواقب و آثار اجتماعی و روانی آن منجر به شیوع شکاکیتهای بیخود، کمالگراییهای بیثمر و توقعات بیجا میشود.