25/آذر/1404
|
16:06
تقریظی بر سخنرانی وزیر اقتصاد در روز دانشجو

علمی برای روزهای خیالی و شیک

محمدامین حقگو* و رضا باقری‌پور*: مدتی قبل در یادداشتی با عنوان «ملاقات آتنا، فائستوس و آرِس»، ۳ الگوواره فی‌مابین جنگ و حکمرانی را صورت‌بندی کردیم. بر این نتیجه فرود آمدیم که دیگر اداره کشور با حالتی آماده و جنگ‌محور، محدود به دوره نبرد نیست. امروز باید اساسا از همان ابتدا کشور را برای جنگ و پیروزی ساخت. مثلا اینکه آلمان یک اقتصاد قوی دارد، یک موضوع است و اینکه آلمان یک اقتصاد قوی و آماده مقابله با تهاجم روسیه داشته باشد، مساله‌ای دیگر. آنجا در آن یادداشت مذکور درباره ایران چنین قضاوتی ارائه دادیم: «خلعت فهم و درک وضعیت، بر تن حاکمان ما ننشسته و خیلی از آنچه باید باشیم فاصله داریم». نطق اخیر وزیر اقتصاد در کنار همه نطق‌هایی که پس از جنگ از عموم مسؤولان بویژه مقامات قوه مجریه می‌شنویم، این حجت را تمام کرد که چندان نیز بیراه قضاوت نشده بود.
حدیث ناله‌ وزیر اقتصاد از «وضعیت بسیار بد» یا استدلال ایشان در دانشگاه شریف که «توقع ثبات و عدم افزایش قیمت‌ها و نرخ ارز در زیر بمباران دشمن نابجاست»، از منظری قابل تأمل است. نه از آن جهت که دشواری‌های تحریم و جنگ نظامی را انکار کنیم، بلکه از آن ‌رو که این گزاره‌ها پرده از یک «تأخر تاریخی» در اتاق فرمان اقتصادی ما برمی‌دارد. گویی ما می‌خواهیم با نقشه‌های دریانوردی «دوران صلح»، کشتی اقتصاد را در میانه‌ «توفان جنگ جهانی» که بیش از هر زمان دیگر عیان شده هدایت کنیم. نقد بنیادین به دستگاه اقتصادی دولت چهاردهم این نیست که چرا معجزه نمی‌کند، بلکه این است که چرا هنوز بر دُگم‌های منسوخ‌شده‌ای چون «استقلال بانک مرکزی»، «تک‌نرخی کردن دستوری ارز» و «خروج دولت از صحنه نبرد» اصرار می‌ورزد؟ آن هم در روزگاری که در مهد سرمایه‌داری و قطب‌های جدید قدرت، این مفاهیم مدت‌هاست جلوی پای قدرت ملی و رفاه شهرواندان قربانی شده‌اند.
نگاهی به آرایش جدید قدرت‌های جهانی، این تغییر پارادایم را فریاد می‌زند. در ایالات متحده، دیگر صحبت از استقلال مقدس فدرال‌رزرو نیست؛ دونالد ترامپ آشکارا در پی نشاندن چهره‌ای وفادار همچون «کوین هَسِت» به جای جروم پاول است تا سیاست‌های پولی را نه بر اساس کتاب‌های درسی کلاسیک، بلکه در خدمت سیاست‌های انبساطی و ملی‌گرایانه آمریکا خم کند. جایی که ترامپ صراحتا در پیام سالگرد دکترین مونرو می‌گوید: «ایالات متحده هرگز در دفاع از میهن، منافع یا رفاه شهروندانش تردید نخواهد کرد... و نه کشورهای خارجی و نهادهای جهانی‌گرا، بلکه مردم آمریکا همیشه سرنوشت خود را کنترل خواهند کرد». این یعنی پایان عصر سرسپردگی به مکانیزم‌های خودکار بازار و آغاز عصر «اقتصاد سیاسیِ تهاجمی». در سوی دیگر، روسیه را می‌بینیم که پس از شوک ۲۰۲۲، نه با تسلیم شدن در برابر بازار آزاد، بلکه با فعال‌سازی «کینزینیسم نظامی» و بازگرداندن دولت به قلب اقتصاد، توانست توفان تحریم را تا حدود زیادی مهار کند. مسکو با وضع کنترل‌های شدید سرمایه (فرمان شماره ۷۹) و هدایت دستوری ارز حاصل از صادرات، عملا تئوری‌های بازار را به تعلیق درآورد و نتیجه آن، رشد اقتصادی و کنترل تورم در دل جنگ بود.
حال پرسش مردم از سکاندار اقتصاد این است که اگر ما همچنان هزینه‌های گزاف تورم و جهش ارز را می‌پردازیم، دقیقا در حال پرداخت «هزینه‌ فرصت» کدام استراتژی‌ هستیم؟ چه طرحی برای ما در میانه این توفانی که هیچ صاحبی ندارد،‌ برقرار است؟ اگر قرار بود نسخه‌های دمده‌ که برای دوران ثبات نوشته شده‌اند در اوج جنگ اقتصادی اجرا شود، پس طبیعی است که وضعیت به قول آقای وزیر «بسیار بد» باشد اما دردناک‌تر آن است که کشورهای دیگر با اتخاذ رویکردهای جسورانه و مداخله‌گرایانه (همچون آمریکا، چین و روسیه)، زیر همین آسمان جنگ‌زده، امنیت اقتصادی بیشتری برای شهروندان‌شان خریده‌اند. به نظر می‌رسد آنچه ما را رنج می‌دهد، بیش از آنکه «بمباران دشمن» باشد، اصرار بر ماندن در سنگرهای فکری فروریخته‌ دوران پیش از جنگ است.
کشور در حال جنگ، اولویت خود را سبز نگه داشتن تابلو بورس قرار نمی‌دهد؛ واردات خودروی خارجی را مزه‌مزه نمی‌کند و با هدیه دادن آیفون به طبقات مرفه و حامی خود، راه را برای تهاجم معیشتی علیه عموم جامعه باز نمی‌کند؛ کشور در حال جنگ، در عالی‌ترین سطوح دولتش برای پابرجا نگه ‌‌داشتن بانک‌های ناتراز و فاسد ایستادگی و رایزنی نمی‌کند. یک کشور در حال جنگ، ماموریت‌گرا می‌شود؛ مدارهای تصمیم‌گیری خود را کوتاه و چابک می‌کند و دست به برنامه‌های ماورای تصور، مبتکرانه و انبساطی در صنعت و تولید و بسیج قدرت داخلی می‌زند. نه در نطق مقامات اجرایی کشور اثری از روحیه‌ سیاستمدار جنگ هست و نه حتی برنامه‌ها چنین چیزی نشان می‌دهد. اقتصاد در فروبسته‌ترین و منقبض‌ترین حالت ممکن، خون در رگ‌های کشور را منجمد ساخته است. اگر سال‌ها غفلت انجام شده، لااقل امروز بهترین فرصت برای ایجاد نقشه صنعت کشور است. امروز وقت احیای بنادر و مسیرهای حیاتی است. امروز وقت تعیین‌تکلیف با شبکه مال‌داری سوداگری است که به‌رغم تصرف حوزه‌های حیاتی کشور از قبیل نهاده‌های پروتئینی، روغن، غله، سرمایه و...، هیچگاه دین خود به پیشرفت، صنعتی شدن و خوداتکایی کشور را ادا نکرده‌اند.
گذشته از بررسی سیاست پولی یا مدیریت بازار کالا و مواردی از این دست، در یک کلام می‌توان گفت یک کشور درگیر و در آستانه جنگ، «تصمیم» می‌گیرد. جنگ را بر کانون میز تصمیمش‌ می‌نشاند، نسبت به آن امور را اولویت‌بندی می‌کند و هر آنچه هست را برای آن به خدمت می‌گیرد. نه آنکه به گوشه‌ای تکیه کند و جامعه نحیفش را در حالی ‌که توسط گرگ درنده‌ بازار دریده می‌شود به تماشا بنشیند و در آخر هم بگوید: «چه انتظاری دارید؟ ما همین‌قدر بلدیم».

* پژوهشگر اقتصاد
* پژوهشگر سیاست‌گذاری عمومی

ارسال نظر