26/آذر/1404
|
23:47

نامه‌ای به مادربزرگم ملوک

مادربزرگ عزیزم سلام!
حال‌تان چطور است؟ اوره و فشار و چربی و پادرد و سایر امراض‌تان خوبند؟
اگر از احوال ما جویا باشید، ملالی نیست جز دوری شما.
ممکن است بگویید: «خب! ننه وخی برا شبی یلدا بیا یه توک پا خونه‌مون، روی ماهدا بیبینم دلم واز شه.»
اما وقتی به ملال قیمت‌های ارزاق شب یلدا فکر می‌کنیم ملال دوری شما برای‌مان قابل تحمل می‌شود.
ننه ملوک جانم!
آن قدیم‌ها که آقابزرگ زنده بود و از جیبش بادام و پسته و گردو بیرون می‌آورد و کف دست‌مان می‌ریخت را یادتان هست؟ آخرین خاطره مشترک من و پدربزرگ و پسته بود.
پدربزرگ که به دیار باقی شتافت و دیدارمان رفت به قیامت و پسته هم که قیمتش نسبت به پارسال ۸۵ درصد گران شده و دیگر دیدارش برای مایی که به قول شما «بالا بالاها رامون نیست» میسر نخواهد شد.
یعنی احتمال دیدارمان با پدربزرگ بیشتر است از احتمال دیدارمان با پسته!
می‌دانم که حالا می‌گویی: «ناامید نباش و این‌قذه آیه یاس نخون ننه»
ننه! تو چه می‌دانی از هزارتومان‌هایی که با خون جگر به دست می‌آیند و با تُف از دست می‌روند؟!
البته دولت کمک‌های مالی هم می‌کند؛ ولی نه به همه!
مثلا به دایی کامبیز که کارمند دولت است مبلغی برای یلدا داده‌اند، اما به پدر کارگر من چیزی نرسیده و همین شده که تصمیم گرفتیم امسال دورهم جمع نشویم هرچند مسؤولین خیلی دل‌شان می‌خواهد ما دور هم جمع شویم. حتی گفته‌اند: «هدف ما حفظ حال و هوای جشن در کنار مردم است.» اما بستگی دارد مسؤولین منظورشان از مردم چه کسانی باشد...
سرت را درد آوردم ننه! در همین فاصله که برایت نامه نوشتم چند تومنی روی قیمت‌ها رفت که آن هم فدای یک تار موی سپیدت.
امیدوارم با این وضعیت لااقل دیدار من و شما به قیامت نیفتد و چشم‌مان به جمال پرچین و چروک مبارک‌تان روشن شود.
مراقب خود و رفتارها و گفتارهای ملوکانه خود باشید.
خدانگهدار
نوه عزیز شما

ارسال نظر
پربیننده