|
ارسال به دوستان
حسین جوادی؛ سرباز انقلاب اسلامی
جواد آقایی: وقتی هدفت شد خدا و حرکت به سمت او، دیگر فرقی نمیکند در کدام حوزه و کدام رسانه قلم میزنی یا در کدام شهر و دیار قدم! مهم این است که هدف در هر شرایطی تغییر نمیکند. نه میخواهم چربنویسی کنم و نه میخواهم غلو کنم اما «حسین جوادی» آنقدر شاخصههای عجیب، قابل توجه و ارزشمند به همراه داشت که شاید همه آنها یکجا و در قالب یک خبرنگار ورزشی نگنجد و حتما برای بعضی قابل باور نیز نخواهد بود اما حقیقت است! وقتی قرار باشد از یک خبرنگار و روزنامهنگار ورزشی مانند «حسین جوادی» که در حوزه خود بویژه حوزه ورزش جهان به معنای واقعی کلمه حرفهای درخشیده، بنویسیم طبیعتا باید از نگاه رسانه و ورزش درباره وی نوشت که فکر میکنم اهالی رسانه و ورزش به خوبی با عملکرد او آشنا هستند و لازم به شرح آن نیست لذا اجازه دهید از جنبهای دیگر به او بپردازم تا شاید بخشی از حقی را که او بر گردنم دارد، ادا کرده باشم. بیشک در حوزه ورزش کمتر خبرنگاری پیدا میشود که دغدغه کاری او مسائل ارزشی باشد! کمتر خبرنگار ورزشی یافت می شود که ورزش جهان بهویژه فوتبال را از منظر لایههای پنهان آن در راستای افشاسازی حقیقت کثیف لابیهای صهیونیستی و اثرگذار در ورزش جهان، پردازش کند و با هدف اطلاعرسانی سالم و حقیقی فعالیت کند و برای رسیدن به هدف خود هیچ مانعی را بر سر راه خود نبیند. همین است که یک خبرنگار ورزشی به اسم «حسین جوادی» فکر و ذکرش میشود «شهید حسن باقری» و تمام دغدغهاش پیاده کردن زندگی آن شهید بزرگوار در قاب زندگی و کار خود میشود. «حسین جوادی» به معنای واقعی کلمه رسانه را سنگر میدید و قلم را اسلحه میپنداشت که بارها و بارها طرحهایی را بر اساس زندگی شهید باقری برای پرورش خبرنگاران ارزشی و انقلابی آماده و ارائه کرد. وقتی نیت و هدف خدایی شد، یکی مثل «حسین جوادی» میشود سرباز جبهه انقلاب اسلامی که سفر میکند تا از حقایق جامعه فوتبالی اروپا پرده بردارد، یکی هم میشود مثل معاون سردبیر فلان روزنامه ورزشی دولتی که با تیم ملی همراه میشود تا در اتریش پناهنده شود! اینجاست که هدف سرنوشت را تعیین میکند و نه کشور یا رسانه. ارسال به دوستان
حسین جوادی، خبرنگار بیمزار
محسن جندقی: قرار بود با هم به بارسلون برویم. اواخر تابستان 93 و زمانی که قرعهکشی لالیگای فصل جاری انجام شد قرار گذاشتیم الکلاسیکوی دوم را از نزدیک ببینیم. با اینکه حسین جوادی یک رئالی دو آتشه بود و میخواست اولین الکلاسیکویی که میبیند در «سانتیاگو برنابئو» ورزشگاه اختصاصی رئال باشد اما قرعه و تقدیر چیز دیگری را رقم زد و الکلاسیکوی دوم در نوکمپ برگزار شد. حسین حتی برای اینکه 7 ماه بعد از این قرار مشکل مالی نداشته باشیم یک قرار دیگر هم گذاشت و آن اینکه هر ماه 200 یورو برای این سفر کنار بگذاریم. یکی، دو ماه بعد مشخص شد که نه من میتوانم به این سفر که حداقل 10 میلیون تومان هزینه داشت، بروم نه او. گرفتاریهایمان آنقدر زیاد بود که دیدن الکلاسیکو و سفر به بارسلون جزو 10 اولویت ما هم نبود اما به یکباره همهچیز عوض شد؛ دیدارهای دوستانه ایران در اروپا آن هم در تعطیلات نوروز قطعی شد تا حسین جوادی آن قول و قرار را دوباره زنده کند، قول و قراری که اینبار فقط خود او میتوانست عملی کند، چراکه فدراسیون تصمیم گرفته بود برای بازیهای دوستانه چند خبرنگار را اعزام کند و باز هم قرعه به نام حسین افتاد. در این میان میلاد اسلامی یکی از دوستان بسیار نزدیک حسین که برخلاف او یک بارسایی دو آتشه بود هم برای سفر اروپایی تیم ملی از سوی خبرگزاری تسنیم انتخاب شد. آنها تصمیم گرفتند در فرصت مناسبی که تا دیدار تیم ملی ایران و شیلی بود، الکلاسیکو را از نزدیک ببینند. حسین جوادی تا آخرین روز کاری در «وطن امروز» درگیر تهیه بلیت هواپیما از اتریش به بارسلون و انجام این سفر خارج از برنامه فدراسیون و تیمملی بود. او به توصیه ما مبنی بر بازگشت از بارسلون به صورت زمینی نیز عمل کرد چراکه تجربه یکی از دوستان ثابت کرده بود بازگشت زمینی از بارسلون به وین منتج به دیدن چند کشور میشود و برای کسانی که برای اولین بار به اروپا سفر کردهاند بسیار دلچسب خواهد بود. حسین جوادی که عاشق سفر و تجارب جدید بود، به گفته یکی از دوستان بلیت قطار و بازگشت به صورت زمینی را هم تهیه کرده بود اما مشخص نیست در خلال سفر به بارسلون چه اتفاقی افتاد که آنها تصمیم به پرواز گرفتند، آن هم با آن وضعیت و نبود بلیت مستقیم به اتریش. اصلا آلمان در برنامه حسین جوادی و میلاد اسلامی نبود و معلوم نیست چرا آنها برنامه شخصی خود را تغییر دادند اما چیزی که مشخص است اینکه تقدیر برای آنها اینگونه خواسته بود. تقدیر میخواست حسین جوادی توسط یک آلمانی و در یک هواپیمای آلمانی کشته شود و این در حالی بود که او عاشق تیمملی آلمان بود. آندریاس، آن کمک خلبان دیوانه که به طرز عجیب و بسیار مشکوکی سلامت روانیاش مورد تایید شرکت هواپیمایی ژرمنوینگز قرار گرفته بود قاتل حسین و میلادی شد که به خاطر عشق و علاقه به کارشان به آن سفر کذایی رفته بودند و دردآورتر اینکه موفق نشدند با وجود سفر به بارسلون، الکلاسیکو را از نزدیک ببینند. آنها حواشی دیدار رئال و بارسا را گزارش کردند و تا توانستند از آن خبر تهیه کردند. میلاد اسلامی برخی از آنها را در خبرگزاری تسنیم منتشر کرد اما حسین جوادی اصلا فرصت نکرد در این مورد گزارش یا مطلبی در روزنامه منتشر کند و به جای الکلاسیکو خود سوژه خبر شد. در حالی که هنوز بسیاری از ابعاد خودکشی و کشتار دستهجمعی این آلمانی روانی مشخص نشده اما آن چیزی که واضح است اینکه تقدیر همه چیز را مهیا کرد تا پازل مرگ مظلومانه حسین جوادی و میلاد اسلامی کامل شود. تقدیر این بود که حسین در اوج کشته شود؛ اوج محبوبیتی که یک خبرنگار میتواند داشته باشد. حسین در نوشتن و انتخاب سوژههای ورزشی صاحب سبک بود و به همین علت در جشنوارههای مطبوعاتی در میان خیل عظیم روزنامهنگاران حرفهای جزو برترینها بود. حسین مداح اهلبیت (ع) نیز بود و به گفته دوستان نزدیکش ستون هیات خودشان محسوب میشد. این محبوبیت را وقتی درک کردیم که در مجلس ختم وی حاضر شدیم و جمعیت غیرقابل وصفی را دیدیم که به مجلس عزای حسین که بانی برگزاری مجالس فراوان حسین (ع) بود، آمده بودند. به جرات میتوان گفت حسین مذهبیترین خبرنگار ورزشی بود و در جمع خبرنگاران به این موضوع افتخار میکرد. او همیشه درباره اربابش ارسال به دوستان
آخرین پرواز حسین و میلاد
رضا سیگاری: نوروز ، هواپیما ، کوههای آلپ، سقوط ، فرانسه، وداع، حسین و... شاید این کلمات با سین شروع نشود اما این سفره نوروز اهالی رسانههای ورزشی در سال 94 بود. خبرنگارانی که خود برای تهیه خبر به همراه تیم ملی به اتریش رفته بودند اما خودشان تیتر یک رسانههای داخلی و خارجی شدند تا وداعشان هنوز هم باورکردنی نباشد. اوایل سال 90 بود که با حسین در آموزشگاه زبان آشنا شدم و کمکم با هم همکاری ورزشیمان را شروع کردیم. شاید زمان دوستی من با حسین خیلی طولانی نباشد اما انگار سالها بود که او را میشناختم؛ پسری خوشقلب و مهربان، پسری که نماد تلاش و کوشش بود و بیمهریهای مختلف حتی یک بار هم حسین را از مسیرش دور نکرد و او هر روز با انگیزه بیشتری برای رسیدن به هدفش تلاش میکرد. اولین روز آشناییمان شاید ترجمه کردن یک خط زبان اسپانیایی برایش آرزو بود اما آنقدر در راهش ثابتقدم ماند تا صحبت کردن به زبان اسپانیایی برایش سادهترین کار ممکن شود. وقتی در اولین ساعتهای سال 94 حسین به من خبر داد که میخواهد الکلاسیکو را از نزدیک تماشا کند، خوشحال از این بودم که بالاخره توانسته است تا به کمترین حقش در حرفه خودش برسد و میتواند حساسترین دیدار باشگاهی دنیا را از نزدیک تجربه کند؛ اتفاقی که رخ نداد و به قول خودش شاید حکمتی داشت... حکمتی عجیب که شاید خود حسین هم آن را حس کرده بود. حسین در آخرین روزها متفاوتتر از آنچه میشناختم بود و روحیه عجیبی پیدا کرده بود. پسر محجوب دوستداشتنی در آخرین پستهای اینستاگرام و حرفهایش التماس دعا داشت تا در اولین فاطمیهای که حضور نداشت، برایش دعای ویژهای کنیم تا در آخرین پروازش همسفره مادرش حضرت زهرا(س) شود. آخرین پروازش هنوز هم برای دوستانش باورکردنی نیست و به جرأت میتوانم بگویم تاکنون در زندگیام چنین لحظاتی را تجربه نکرده بودم. وقتی شنیدم هواپیمایی در رشته کوههای آلپ سقوط کرده است، دنیا یک لحظه برایم ایستاد. چشمهایم را به صفحه وایبرش دوخته بودم تا شاید با آنلاین شدنش ضربان قلبم را آرام کند اما انگار این شایعه لعنتی واقعیت داشت و حسین در آن هواپیما بوده است تا در یکی از معدود سقوطهای تاریخی هواپیمای اروپایی یکی از نجیبترین رفیقهایم را از دست بدهم. سقوطی که به دست یک روانی آلمانی رقم خورد تا حالا نگاههای آرامبخش حسین از ما گرفته شود و شاید نام آن ابله در تاریخ حک شود. ارسال به دوستان
برای حسین عزیز و به یادش
محمد علیجانی بائی: اولین بار را یادم نیست ولی آخرین باری که حسین جوادی را دیدم، عصر آخرین چهارشنبه سال پیش بود. چه میگویم؟ آخرین بار؟ آخرین؟ راستش برای اینکه درست و حسابی باور کنم دیگر از کلکلهای رئال – بارسایی با او و نقد و انتقادهای خودمانی و آنچنانیاش خبری نخواهد بود، به زمان زیادی نیاز دارم، چرا که هم من آدمی خاطرهباز هستم و هم او در دوستی پررنگ بود. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|