|
خردهروایتهایی از اشغال لانه جاسوسی آمریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام(ره)
ماجرای تسخیر
محمدرضا کردلو: یکی از نگرانیهایی که بعد از رخداد انقلاب اسلامی، همواره برای بخشهایی از جامعه بویژه در سطوح فعالان سیاسی و دانشجویان و مطلعان از مناسبات بینالمللی و مسائل جهانی وجود داشت، احتمال کودتا توسط ایالات متحده بود بویژه که در برخی کشورهای آمریکای لاتین، در همان حول و حوش انقلاب در ایران این اتفاق رخ داده بود. 6 سال قبل در 1973پینوشه در شیلی با کودتایی علیه آلنده و با حمایت آمریکا شرایط را تغییر داده بود. در پاناما هم به شکل دیگری تحولات علیه مردم رقم خورده بود. این موضوع از طرفی و سیاستهای ضدایرانی ایالات متحده از کودتای 28 مرداد 32 به این سو که با برکنار کردن دولت مردمی مصدق آغاز شده بود و در ادامه با حمایت از دیکتاتوری مانند محمدرضا پهلوی ادامه پیدا کرده بود از سوی دیگر، موجب شده بود حسی جز «تنفر» نسبت به دولت ایالات متحده در مردم وجود نداشته باشد. دخالت آشکار ایالات متحده در کودتای 28 مرداد32، 50 سال بعد، توسط مادلین آلبرایت، وزیر اسبق خارجه آمریکا تایید شد؛ ۱۸ مارس سال۲۰۰۰ میلادی مادلین آلبرایت، وزیر خارجه وقت آمریکا در جلسه «شورای آمریکاییان- ایرانیان» گفت: «در سال ۱۹۵۳ (1332شمسی) آمریکا نقش موثری در براندازی نخستوزیر مردمی ایران، محمد مصدق داشت. دولت آیزنهاور معتقد بود اقداماتش به دلایل استراتژیک موجه است». آلبرایت اذعان میکند که «آن کودتا آشکارا باعث پسرفت سیر تکامل سیاسی ایران شد و تعجبی ندارد که هنوز بسیاری از ایرانیان از این دخالت آمریکا در امور داخلیشان ناراحتند». ارسال به دوستان
تجربه تلخ روزگار مصدق
تحلیل دانشجویان چه بود؟
یکی از دلایل اصلی که در جلسات اولیه توسط دانشجویان برای تسخیر عنوان شد، پناه دادن دولت آمریکا به شاه بود. معصومه نورمحمدی از دانشجویان حاضر در تسخیر، در گفتوگویی میگوید: اینکه صحبت شود از اینکه میخواهیم در مقابل آمریکا بایستیم وجود نداشت. تنها یک حرکت اعتراضی و صحبت از 2 تا 3 ساعت حضور در سفارت بود که میگفتند شاید حداکثر 2 تا 3 روز طول بکشد. منتها دقیقا یادم هست که پرسیدم: با توجه به حضور ناو یو.اس.کانسیلیشن در خلیجفارس، این عمل ما باعث نمیشود آنها به ایران حمله کنند؟ نادر دبیران از دیگر حاضران در تسخیر سفارت آمریکا پیش زمینههای تسخیر سفارت را اینطور توضیح میدهد: در آن مقطع ما به عنوان نه آدمهای بالای ۵۰ سال و در پایان دهه 80، بلکه به عنوان دانشجویان مسلمانی بودیم که احساس میکردند فعالیتهایی در کشور میشود که این به نفع ایران نیست؛ مانند تحریک اقلیتهای قومی و قبیلهای و... که بیشتر ما را یاد ایام دولت دکتر مصدق و فعالیتهایی که دولت آمریکا برای سرکوبی آن دولت انجام داد میانداخت. در جامعه مردم به این یقین رسیده بودند که در بسیاری از این اتفاقاتی که در کشور میافتد و موجب هرج و مرج میشود دست آمریکا در کار است. ارسال به دوستان
خیلی از اسناد از بین رفت!
معصومه نورمحمدی میگوید موقع وارد شدن داخل سفارت علیه دانشجویان حرکت تندی نشد. او اینطور تعریف میکند: خاطرم هست که آقای بیطرف عنوان کرد نیروهای نظامی چون از پلیس خودمان هستند امکان ندارد که حرکت تندی علیه ما داشته باشند. بالاخره میدانند این افراد بچه مسلمان هستند و عکس امام (ره) با آنهاست. اینها یک اطمینانی را به ما میدادند از این جهت که ما منتسب به امام هستیم و مورد تعرض پلیس قرار نمیگیریم. در آن مقاومت اولیه حتماً پلیس دخالت داشت اما ضرب و جرح نبود. بچههای پلیتکنیک فکر میکنم قسمت جنوبی بودند. چون در قسمت خروجی بعد از اینکه گروگانها بیرون میآمدند در عکسها هم موجود است که اکثرا بچههای پلیتکنیک را میبینم. او در ادامه میافزاید: بعد به داخل ساختمان رسیدیم. طبقات اشغال شد به غیر از یک محوطهای که سری بود، طبقه دوم ساختمان بود. احساس کردیم از پشت دیواری صدا میآید. بچهها گشتند متوجه شدند یک درِ مخفی آنجا وجود داشت. در را باز کردند، ۳،۴ نفر آنجا بودند که داشتند یکسری اسناد و کاغذ و فیلم را در دستگاه خردکن از بین میبردند. خیلی از اسناد از بین رفت. ارسال به دوستان
فلان فلان شدهها!
دولت موقت که بلافاصله پس از این اقدام استعفا کرده بود، در روزها و ماههای بعد از تسخیر نیز نهتنها روی خوشی به این اقدام نشان نداد، که دانشجویان پیرو خط امام(ره) را به خاطر افشاگریها مورد توهین و افترا قرار میداد. بازرگان طی سخنانی در اسفندماه 58 در مسجد نارمک خطاب به دانشجویان خط امام گفت: «...اسم خودشان را میگذارند خط امام. خط شیطانند اینهایی که افشا میکنند. فلان فلان شدهها. بیشرفند اینهایی که میگویند ما با آمریکا راه کج رفتهایم». ترس دولت موقت از افشاگریها که بعدها در اسنادی از ارتباط چند تن از وزرای بازرگان با سیا، دلیل آن مشخص شد، در بنیصدر نیز وجود داشت. بنیصدر 2 روز پس از تنفیذ ریاستجمهوریاش، در 17 بهمن 58، افشاگریهای دانشجویان از رادیو و تلویزیون را ممنوع کرد. دانشجویانی که به خاطر جوسازیهای گسترده علیه حزب جمهوری، به کاندیداهای مورد تایید حزب جمهوری اقبالی نشان ندادند و حاضر شدند به بنیصدر رای دهند، ماههای بعد با کلیدواژه «افشاگری» اسناد عدم کفایت بنیصدر را به مجلس تحویل دادند و به اصلیترین جریان در خلع او از ریاستجمهوری تبدیل شدند. ارسال به دوستان
ویزای ابوطالبی و takeover
دانشجویان پیرو خط امام تا سالهای متمادی در افکار عمومی آمریکا به واسطه رسانههایی که کاملا یکسویه به ماجرای 444 روز گروگانگیری میپرداختند، جزو گروههای خشن و افراطی دستهبندی میشدند. حتی بعد از افشای دخالت آمریکا در کودتای 28 مرداد (که تسخیرکنندگان آن را از دلایل اصلی تسخیر سفارت عنوان کردند) تصویری که سالها از دانشجویان ارائه شده بود، تغییر چندانی نیافت. وجهه دانشگاهی تسخیرکنندگان سفارت آمریکا نیز تاثیر و تغییری بر این نگرش و تصور جامعه آمریکایی و غربی نداشت. واقعیت این بود که رسانههای آمریکایی کار خود را خوب انجام داده بودند و توانسته بودند، با موفقیت بخشهایی از حقایق موجود در رابطه با تسخیر (takeover) را سانسور کنند. چندی پیش اتفاقی افتاد که شاهدی بر موفقیت رسانههای آمریکایی بود. ایالات متحده ویزای حمید ابوطالبی را صادر نکرد. ابوطالبی از دانشجویان تسخیرکننده سفارت بود که حسن روحانی، رئیسجمهوری اسلامی ایران وی را برای نمایندگی ایران در سازمان ملل معرفی کرده بود اما ایالات متحده راضی به حضور ابوطالبی در نیویورک نبود. جالب آنکه وزارت خارجه آمریکا به پشتوانه بیانیه گروههای مردمی که «غرور ملی» را مهمتر از «عرف دیپلماتیک» میدانستند، از ورود ابوطالبی جلوگیری کرده بود. ارسال به دوستان
مگر بچهبازی است؟!
محمدهاشم پوریزدانپرست که حوادث روزهای تسخیر را بخوبی در خاطر دارد، درباره رویکرد دولت موقت و مواجهه بازرگان با مسأله تسخیر در گفتوگویی اینطور مطرح میکند: دولتمردان دولت موقت بازرگان، بویژه دکتر ابراهیم یزدی که همان روز از سفر الجزایر بازگشته بود، مرتب تماس میگرفتند که آقا بیایید بیرون. میگفتند: اینجا مگر الکی است. مگر بچهبازی است. آمریکاست. سفارت یک ابرقدرت است. با ما چه کار خواهد کرد و فلان خواهد کرد. بچهها میگفتند: «نه ما اینجا هستیم و بیرون هم نمیآییم». کار به تهدید کشید. گفتند ما الان با پلیس میآییم و شما را بیرون میریزیم. دانشجویان جریان را برای آقای خوئینیها توضیح دادند. ایشان با حاج سیداحمد خمینی در قم تماس گرفتند و گفتند :«این دانشجویان آشنا هستند». دولتموقتیها هم با دفتر امام تماس گرفته بودند تا از آن طریق و با گرفتن دستور از امام، دانشجویان را بیرون کنند. امام شدیداً ناراحت شده بودند. در صحیفه هست که گفتهاند: «ریشههای فاسد با من تماس گرفتند تا دانشجویان را بیرون کنم». ارسال به دوستان
آمریکاییها؛ معترض، شگفتزده و عصبی
آیا کسی از شورای انقلاب با شماست؟
آنطور که در خاطرات دانشجویان شرکتکننده در تسخیر سفارت آمده است طبق برنامهای از پیش تعیین شده، هر دانشگاه وظیفه مشخصی داشت. دانشجویان دانشگاه شریف مسؤولیت حراست فیزیکی مجتمع و ساختمانها را به عهده داشتند. دانشجویان دانشگاه ملی از گروگانها مراقبت میکردند. دانشگاه تهران مسؤولیت تدارکات و پشتیبانی را بر عهده داشت و دانشجویان پلیتکنیک باید اسناد طبقبندی شده را جمعآوری و نگهداری میکردند.کارمندان سفارت هر یک واکنش مختلفی نشان میدادند. برخی از آنها معترض، برخی شگفتزده و برخی دیگر دارای اعتماد به نفس بودند. برخی، دانشجویان را با پرسشهایشان عصبانی و آنها را تهدید میکردند که به دردسر میافتند. برخی دیگر عصبی و سایرین ساکت بودند ولی مشخص بود آنها نیز کنترل اعصاب خود را از دست دادهاند. یکی از دانشجویان حاضر در تسخیر سفارت میگوید: 2 ماه قبل سفارت به مدت کمی اشغال شده بود؛ شاید آنها فکر میکردندکه این بار نیز همان داستان تکرار میشود. یکی گفت: «پلیس میآید و به این غائله خاتمه میدهد.» دیگری گفت: «شما نمیدانید که چکار میکنید.» آنها سعی کردند با شلیک گلولههای گاز اشکآور اجازه ندهند دانشجویان به طبقه اول و بعد به طبقه بالا برسند ولی گاز اشکآور به طبقه بالا راه پیدا کرد و خود تفنگداران به سرفه افتادند. این تاکتیک نیز مؤثر نیفتاد. ظرف چند دقیقه دانشجویان به دلیل تعداد زیادشان بر تفنگداران غلبه و آنها را خلع سلاح کرده بودند. دانشجویان به آمریکاییهایی که پشت در بودند گفتند بهتر است در را باز کرده و تسلیم شوند. «بسیاری از دوستان و هموطنان شما گروگان ما هستند. نمیخواهیم هیچ یک از آنها صدمه ببینند.» یکی از مأموران سیاسی به نام «جان لیمبرت» که فارسی را نسبتاً خوب حرف میزد، بیرون آمده بود تا با دانشجویان صحبت کند. میخواست بداند آیا هیچ یک از مقامات دولتی همراه آنها هستند. دانشجویان گفتند با دولت کاری ندارند. ارسال به دوستان
اولین تصویری که مخابره شد
محمدهاشم پوریزدانپرست، از دانشجویان حاضر در اشغال لانه جاسوسی، آغاز تجمع برای تسخیر را اینطور تعریف میکند: اول بچهها به علت شلوغی و کثرت جمعیت در این روز و احتمال تداخل جمعیت و بیرون رفتن کار از دست طراحان برنامه، ترسیده بودند که همزمان اقدام کنند، چون یکی از مسیرهای منتهی به دانشگاه تهران خیابان طالقانی بود و جمعیت زیادی نیز از آنجا به سمت دانشگاه تهران راهپیمایی میکردند اما بعد دیدند اتفاقاً پوشش خوبی است، لذا قرار را برای روز سیزدهم آبان میگذارند و تاریخ قبلی را تغییر میدهند. البته عوض شدن قرار را نتوانسته بودند به تعدادی از مدعوین اطلاع دهند، از جمله به من. خلاصه! من در محل کار نشسته بودم که رادیو اعلام کرد دانشجویان سفارت آمریکا را تسخیر کردند. به سرعت به طرف سفارت رفتم. حدود ساعت یک و نیم رسیدم که کار تسخیر اولیه لانه جاسوسی آمریکا تمام شده بود. بالا رفتن از دیوار سفارت کار سادهای نبود. فیلم و عکس دانشجویان در حالی که روی دیوار سفارت دست و پایشان را برای بالا رفتن تکان میدادند، نخستین تصویری بود که به دنیا مخابره شد. هنوز هم پس از گذشت سالیان نخستین تصویری که پس از شنیدن تسخیر در ذهن خیلیها نقش میبندد بالا رفتن دانشجویان از دیوار سفارت است. «شهید رجببیگی» و «شهید محسن وزوایی» از نخستین نفرات بودند و در آن عکس معروف هم مرحوم شهید وزوایی بالای در است. «شهید علی حاتمی» در آن عکس مشهور در پایین در ورودی دارد به دوربین نگاه میکند. نادر دبیران نیز میگوید: بعضی دوستان قیچیهای بزرگ آهنبری با خود آورده بودند؛ این را ابتکار هم در کتاب خود آورده است: برخی دانشجویان دختر زیر چادرهایشان آهنبرهای قوی برای بریدن زنجیرهای در ورودی سفارت و یک قفل و زنجیر جدید حمل میکردند. دبیران توضیح میدهد که پیش از تسخیر فکر همه جایش را کرده بودند: بچهها از قبل شناساییهای لازم را انجام داده بودند و حسابی تمرین کرده بودند. در زیر چادر بعضی خانمها قیچیها را پنهان کرده بودند که جلوی در لانه از آنها استفاده شد. در همین حین هم بعضی آقایان از در لانه بالا رفتند و بخش اعظمی از بچهها هم از در لانه وارد شدند. ارسال به دوستان
200نفر بودیم که وارد شدیم
سیدحسن امامیرضوی، از دانشجویان حاضر در تسخیر سفارت آمریکا اتفاقاتی را که در حول و حوش سفارت در حال رخ دادن است تعریف میکند: آنجا جمع شدیم، حرکت کردیم و جلو آمدیم. کمی هم استرس داشتیم. رسیدیم آنجا گوشه دیوار بیرون سفارت یک «ریو»ی ارتش ایستاده بود شاید هم شهربانی بود. بچهها کمی نگران شدند. یکی دو نفر از بچهها به سمتش رفتند ولی ماشین ایستاده بود و جلو نیامد. بچهها آماده بودند که داخل شوند. ما جلو رفتیم. بچهها شروع به چیدن سیمها کردند که مقداری طول کشید. اگر فیلمها و عکسهای آن موقع را دیده باشید در حین اینکه تعدادی سیمها را میچیدند، چند نفر از بچهها از نرده در سفارت بالا میروند که من هم شروع کردم از نرده بالا رفتن که همان موقع در باز شد و داخل شدیم. مقابل در نگهبان نبود. روبهرویمان که ۵۰ متر آن طرفتر ساختمان بود نیروهای شهربانی ایستاده بودند. نیروهای محافظ خود سفارت نبودند چند تا نیروی شهربانی بودند که جلو آمدند اما مسلح نبودند. یک نفر از بچههای ما مسلح بود و کلت داشت، فکر کنم علی زحمتکش بود. نیروهای شهربانی آمدند، جلوی ما را گرفتند و گفتند: چه کار میکنید. به آنها گفتم: شما دخالت نکنید، ما میخواهیم تحصن کنیم. آنها هم خیلی ممانعت نکردند. بچهها داخل شدند و در را پشت سرشان بستند. حدود ۲۰۰ نفر بودیم که وارد شدیم. ارسال به دوستان
سفیر فرار کرده بود
دبیران میگوید بعد از ورود، مسؤول توجیه کردن مردم بوده است؛ اینکه در مقابل در بماند و به پرسشهای مردم پاسخگو باشد تا آنها را با هواداران گروههای چپ اشتباه نگیرند: کار اصلی ما معرفی «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» به مردم و توجیه آنها بود. سیدحسن امامیرضوی تایید میکند که قرار بوده عدهای بیرون بمانند. او ماجرای داخل شدن به سفارت و رسیدن به ساختمان اسناد را اینطور تعریف میکند: عدهای هم قرار شد بیرون سفارت باشند که تدارکات و اطلاعات را رد و بدل کنند. ساختمانها از قبل شناسایی شده بود، بچهها تقسیم شدند. ما جزو گروهی بودیم که در ساختمان اصلی دور زدیم که بعدا به «ساختمان اسناد» معروف شد. بیشترین مقاومت را آن ساختمان انجام داد، چون اسناد جاسوسی در آنجا بود و درهای فلزی بسیار محکم داشت. جاسوسان درها را بسته بودند و داخل بودند. در داخل ساختمان گاز اشکآور و اسلحه داشتند. نیروهای گارد سفارت که آنجا را به طور کامل محافظت میکردند، فکر کردند این حرکت هم مثل حرکت چریکهای فدایی است. منتظر بودند پلیس بیاید جریان را جمع کند ولی پلیس نیامد. نمیدانم دلیلش چه بود، هماهنگ شده بود یا نه. ما دور ساختمان حلقه زدیم. گروههایی که مامور ساختمانهای دیگر بودند رفتند و آن ساختمانها را اشغال کردند؛ مثلا خوابگاه، ساختمان ویزا، منزل سفیر و... ما هم دور ساختمان ایستاده بودیم و میخواستیم وارد ساختمان شویم اما روزنهای برای ورود وجود نداشت. کمی هم باران میآمد. در همین حین دیدم آقای موسویخوئینیها به لانه آمد و در محوطه با بچهها صحبتی کرد و رفت. او در آن موقعیت نماند. بچهها دنبال روزنهای میگشتند که داخل شوند تا اینکه یکی از مسؤولان گارد حفاظت سفارت از زیرزمینی که در نردهای داشت از ساختمان بیرون آمد. شروع کرد با بچهها مذاکراتی انجام داد که چه میخواهید و اینجا چه میکنید؟ بچهها پاسخ دادند: میخواهیم داخل ساختمان بیاییم و تحصن کنیم. او گفت: نمیشود. و به ساختمان برگشت. بچهها هم متوجه همان روزنه برای داخل شدن به ساختمان شدند. بچهها نردهها را با تکان کندند و داخل شدند. آمریکاییها در راهروها گاز اشکآور زده بودند ولی بچهها وارد شدند و درها را باز کردند آن ساختمان هم اشغال شد. تعدادی از نیروهایشان میخواستند مقاومت کنند ولی ظاهرا به آنها دستور داده بودند مقاومت نکنند. سفیر هم نبود؛ فرار کرده بود. ارسال به دوستان
نفوذی و اسناد رشته رشته
دانشجویان و بنیصدر!
نکته عجیبی که پیرامون رابطه بنیصدر با دانشجویان وجود دارد، این است که برخی دانشجویان پیرو خط امام و تسخیرکنندگان سفارت آمریکا اقبالی نسبت به گزینههای حزب جمهوری برای نخستین دوره ریاستجمهوری نشان ندادند و با این استدلال که بنیصدر رای بیشتری دارد، به وی رای دادند! محمد هاشمپور یزدانپرست در این باره میگوید: تعدادی از بچهها آن موقع به علت تهاجم وسیعی که توسط ضد انقلاب و حتی بعضی نیروهای خودی نسبت به آیتالله بهشتی وجود داشت، دیدشان نسبت به حزب جمهوری اسلامی خوب نبود. این مسالهای است که نمیشود آن را کتمان کرد، به خاطر همین تعدادی قابل ملاحظه از آنان با کاندیداهای حزب مخالف بودند؛ کسی در صحنه نبود که توان مناسبی برای ریاستجمهوری داشته باشد. معصومه نورمحمدی نیز حمایت دانشجویان تسخیرکننده سفارت از بنیصدر را اینطور تایید میکند؛ من خودم به بنیصدر رأی ندادم اما جرات نمیکردم در سفارت علنی کنم، یعنی همان موقع هم اکثر بچهها به بنیصدر رأی دادند؛ اینطور نبود که بنیصدر دستش رو باشد اما به مرور در بحث جنگ خودش را نشان داد. فروز رجاییفر نیز میگوید: گفته میشود که در صندوق رای لانه در انتخابات ریاست جمهوری یک رای به حبیبی داده شده که من مطمئنم آن رای من بودم یعنی تا این حد من جزو مخالفان سرسخت بنیصدر بودم. تنها چند هفته پس از اشغال سفارت، ابوالحسن بنیصدر که در آن زمان از اعضای شورای 15نفره انقلاب بود، در دی ماه 1358به ریاستجمهوری رسید و مبارزهای را با دانشجویان آغاز کرد تا آنها را مجبور به تحویل همه اسناد به دولت کند. وی نخستین بار این مساله را در جلسات شورای انقلاب مطرح کرده و برای جلب حمایت از این طرح وقت و انرژی بسیاری صرف کرده بود. افرادی که به وی نزدیک بودند بعدها به ما گفتند تلاش بنیصدر برای دستیابی به اسناد تا چه حد برای آنها عجیب بوده است. پوریزدانپرست میگوید: بالاخره مساله را با امام که همواره کلید گشایش مشکلات لاینحل بودند در میان گذاشتیم. امام خمینی فرمان دادند اسناد همچنان در دست ما بماند و افشاگریها برای ملت ادامه یابد. در واقع امام به ما دستور دادند بدون در نظر گرفتن افراد، همه چیز را منتشر کنیم. ایشان فرمودند: حتی اگر چیزی درباره من نیز پیدا کردید، افشا کنید. ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|