|
ارسال به دوستان
روحانی که بود و چه کرد؟
8 سال پیش، در چنین روزهایی حسن فریدون، ملقب به روحانی، یکی از دور و بریهای رفسنجانی، پا به عرصه اجرا نهاد. او که با برنامه 100 روزه آمده بود تا بترکاند، وقت کم آورد. 8 سال وقت گرفت تا همه چیز را مو به مو اجرا کند. او و کابینهاش با دیپلماسی لبخند اقتصاد، انرژی هستهای، امورخارجه، آب، برق، گاز، هوا، ورزش، صنعت و معدن و تجارت، بحران،... و حتی تلگرام و استاندارد را هم تحت تأثیر قرار دادند تا وجودشان تأثیرگذار شناخته شود و ملت نگویند نه خانی آمد، نه خانی رفت. روحانی آمده بود تا نگذارد دلار، 5 هزار تومان شود و همان هم شد. در نهایت به قولش عمل کرد و تا 30 هزار تومان ارزشش را بالا برد تا پول جهانی دچار کسر شأن نشود. دیپلماسی لبخند باعث شد فریدون خود را در برابر تندروهای کم سواد و بیعقل و شناسنامه که از جای معدود تغذیه میشدند، از تک و تا نیندازد و تا روزهای پایانی، به وعدههایش عمل کند و بترکاند!
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
ذکر خیر نامه
دوش در حلقه ما صحبت ایام تو بود
بین پیران سخن از دولت ناکام تو بود
مدل غربگدایی، ته دیپلماسی ات
ابر برجام و گلابی هم از اوهام تو بود
وعدههایت همه تو زرد درآمد ای شیخ
ناله مرغ سحر هم گله از دام تو بود
ربنا روی زمین ماند تعجب دارد؟
به زمین مانده دو خروار از اقلام تو بود
«اونچنون رونق» تو شایعه بود انگاری
کِرِهای نیست بگویم که ز احشام تو بود
من و همسایه و فامیل ته صف بودیم
مرغ بریان سرشب در طبق شام تو بود
اقتصاد فلج و بورس که رفته به فنا
این وسط نفت زبانبسته چرا خام تو بود؟
کردهای کشور خود را تو زمینگیر و فلج
به من ای شیخ بگو فایزر از اقوام تو بود؟
از خداحافظی تلخ تو شیرین تر چیست؟
این یکی جان خودم، احسن الاقدام تو بود
ارسال به دوستان
مردم از خدایشان هم باشد!
تاریخ اثبات خواهد کرد که مردم کشور ما نقش کلیدی در دولت یازدهم و دوازدهم داشتهاند و اصرار دولت تدبیر و امید بر رساندن مردم به حقوق خود، بر هیچ جنبنده ریز و درشتی پنهان نیست. صدالبته نقش حسن روحانی نیز به عنوان یک حقوقدان برجسته غیر قابل انکار بوده و خودش به تنهایی خیلی به مردم حال داده است. نمونهاش همین حق ناراحت بودن که آن را سخاوتمندانه به مردم اعطا کرد. البته انتظار میرود مردم هم از خودشان بی جنبه بازی در نیاورده و به همین ناراحت بودن قناعت کنند و از خدایشان هم باشد. دیگر قرار نیست پایشان را از موکت یا فرشهای ماشینی خود درازتر کرده و خدای ناکرده این ناراحتی آنها را متوقع گرداند که چرا دولت برای حل مشکلات معیشتی آنها کاری انجام نداد. بر مردم است که قدردان حقوق خود در تمامی این 8 سال باشند، چرا که در کشورهای دیگر دیده شده است که حتی مردم تا ۲۴ ساعت اجازه ناراحت شدن ندارند و باید کلاً راضی باشند. اگر آب و برق قطع شد، اگر طلا و دلار بالا کشیدند و بورس پایین، اگر قیمت تمامی اجناس تا 10 برابر رشد کرد، ولی همواره حق ناراحتی مردم به رسمیت شناختهشد. مردم ما باید دانا باشند، هوشیار و بیدار باشند و حتی شایسته است برای این حق به دولت خسته نباشید بگویند...
ارسال به دوستان
از بهر معیشت مکن اندیشه باطل!
منظور مسؤؤلان از بعضی کلمات چیزی نیست که ما فکر میکنیم. مدخل کلمه «معیشت» در دایرهالمعارف دولت را بخوانید:
معیشت[به فتح میم و شین]: زندگانی، چیزی که مردم با آن زنده بمانند و رای بدهند (زمانی کنسرت بود مثلا) آنچه برای ایرانی نان و آب شود (توی مایههای برجام فرضا) رزق لازم برای ادامه حیات به صورت نباتی (نه این یارانه کوفتی. با اونچنون رونق که به این نیازی ندارید)
حکیمان گفتهاند مبادا اندیشه کنید تنگی معیشت تقصیر دولت است. چرا که حافظ گوید: از بهر معیشت مکن اندیشه باطل!
معیشت را چندین چیز به خطر اندازد: یکی فیلترینگ، زیرا 80 میلیون جمعیت ایران 160 میلیون صفحه در اینستا دارند. دوم عدم مذاکره با آمریکا که با هر روزش شونصد میلیارد ضرر بر مملکت وارد آید. سوم گروه «بعضیها» که دم انتخابات وجود ندارند ولی بعدا معلوم میشود نگذاشتند کار کنیم!
ارسال به دوستان
همراه با رئیسجمهور در یکی از نظرسنجیهایش
- آقای راننده یواشتر برو من بتونم تو چهره مردم دقیق بشم.
+ چشم قربان، دیرتون نشه؟
- اینم بالاخره کار مملکته دیگه... اِ پیرمرده رو!
+ همین که اینجا وایساده؟ ماشاءالله سن حضرت نوح رو داره!
- از خوشحالیه. آدم از زندگیش راضی باشه عمرش طولانی میشه. بذار یادداشت کنم... اینم سیزدهمین خوشحال.
+ آقاهه اومد کمکش از خیابون ردش کرد.
- به به، الهی شکر. چهاردهتا.
+ با اجازتون سر چهارراه یه روزنامه از این پسره بخرم.
- بخر. شد پونزده تا.
+ با کی؟
- روزنامهفروشه! ازش روزنامه بخری خوشحال میشه دیگه.
(پنج دقیقه بعد)
- شدن صدوبیست تا.
+ کسی رو ندیدیم که!
- فقط که دیدن نیست. روزنامه که بخری، غیرمستقیم همه پرسنلش خوشحال میشن. تازه خانوادههاشون رو حساب نکردم.
+ ولی گرونش کردنها.
- مهم نیست.
+ دفعه اولشون نیست آخه.
- خودتو ناراحت نکن.
+ میگن کاغذ گرون شده. خب چی گرون نشده؟
- ای بابا... ناراحتیا! چارهای نیست، اینم یه دونه ناراحت.
+ شرمنده قربان لیستتونم خراب کردیم.
- نه بالاخره بعد صدوبیست تا خوشحال حالا یه نفرم ناراحته، طبیعیه دیگه. همه رو که نمیشه راضی کرد!
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
مخاطب این «ما»ها کیست؟
عجیبتر از قوم مایا
بر همگان مبرهن است که منظور روحانی از «ما» هر که باشد، قطعاً دولت خودش نیست، لذا حرفهای روحانی را میشکافیم تا ببینیم «ما»ی روحانی کیست که میتوانست کاری کند و نکرد؟
در دولت روحانی ۳ دوره مختلف مجلس روی کار بود. دوره اول با کشدادن رأی اعتماد وزرا، کشور را معطّل کرد؛ بهگونهای که آن صد روز معروفی که روحانی قولش را داده بود، کلّا رفت برای رأی اعتماد وزرا و بدینشکل پیشرفت مملکت چندین سال عقب افتاد.
در دوره بعد، مجلس برای تصویب برجام چیزی حدود 20 دقیقه زمان گذاشت که برای چنین توافق مهم و درخشانی، زمان خیلی زیادی بود. چهبسا اگر برجام را در 30 ثانیه تصویب میکردند، به آمریکای مستکبر و جهانخوار برنمیخورد و دیگر بهانهای برای دشمنی نداشت.
در دوره جدید مجلس هم که دیگر نگوییم. هر سوراخی را که دولت از آن قصد مذاکره با آمریکا و تسلیمشدن برابر قدرتهای بزرگ را داشت، بستند و باز هم نگذاشتند دولت کار کند. والا با این طرح صیانتشون...
به دلیل محدودیت کلمات از کارشکنیهای سپاه و بسیج و قوّه قضائیه و... میگذریم.
ارسال به دوستان
رسیدی زنگ نزن!
رسیدی زنگ نزن!
بر دامن غرب اینقدر چنگ نزن
هر دم به رقیبان خودت انگ نزن
باید بروی شیخ! هم از سایه نرو
هم بعد رسیدنت به من زنگ نزن
***
من نبودم...
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
همه تاثیر در این وضع قاراشمیش دارند
جز من و دولت تدبیر که بی تقصیریم
پس بگویید که دست از سرمان بر دارند!
***
کلک
هرچند که مملکت ز لطفم، سرپاست
حالا که مسیر آب هم سربالاست
جا داشت ابوعطا بخوانم اما
کافیست کلک به خلق، «حق با آنهاست»
ارسال به دوستان
طلب حلالیت مردم از روحانی
پس از سوال رئیس جمهور با این عنوان که «چه میتوانستیم بکنیم»، مردم شریف ایران طی نامهای اقداماتی که دولت میتوانست انجام دهد و در انجام آن کوتاهی نمود را یادآوری نمودند:
۱- میتوانستید ورودی هر خانه یک عایق اکسیژن نصب کنید تا مردم اینقدر هوای مفت استشمام نکنند.
۲- میتوانستید به جای پیامک هر روز تصویر لبخند خود را برای مردم ارسال کنید تا با دیدن شما روز خوبی را آغاز نمایند.
۳- میتوانستید با هواپیما روی سر مردم اسید بپاشید تا تعداد زیادی تبخیر شده و برای بقیه جا باز شود.
۴- میتوانستید مردم ایران را به عنوان کالای اضافی صادر نموده و غذای سگ و گربه آمریکایی به عنوان کالای اساسی با ارز ۴۲۰۰ وارد نمایید.
۵- میتوانستید دست همه فرزندان مظلوم وزرا را در واردات بند کنید، اما عموی خوبی برایشان نبودید و آنها مجبور شدند خودشان وارد عمل شوند.
۶- و در آخر اگر همه اینها کارساز نبود، در ورودی پارک ژوراسیک را باز میکردید و مرزها را میبستید.
دایناسورها خودشان بلد بودند چه کار کنند.
در پایان این نامه مردم ایران از اینکه هنوز زندهاند و باعث شدند خدمات دولت بیاثر شود از رئیسجمهور «حلالیت» طلبیدند.
ارسال به دوستان
تقصیر من نبود
اگر کل دهانت تلخ گشته
شکر دادم خودت خوردی، به من چه؟
نشد با آب و صابون پاک رویم
نگاهم کردی افسردی، به من چه؟
رسیدی تا هزار و چارصد پس
همین اندازه هم بردی، به من چه؟
گناهم چیست وقتی مملکت را
به دست اهل نسپردی، به من چه؟
وکیلم کردهای دربست حالا
دعاگویان سرگردی؟ به من چه؟
شکستی زیر آوار تورم
نگفتی که چنین تردی، به من چه؟
کمی بی برق یا بیآب ماندی
تو گل بودی که پژمردی؟ به من چه؟
دوتا هم نسخه دادم اشتباهی
نمیخوردی نمیمردی، به من چه؟
بهجای آفرین بر خندههایم
از این آرامش آزردی، به من چه؟
مرام بازی است و سر شکستن
هلت دادم تو سُر خوردی، به من چه؟
همه ایران حلالم کرد جز تو
عرب هستی، لری، کردی،...؟ به من چه!
ارسال به دوستان
حکایت طفل حقگیر
در میانه بازی بین دو طفل دعوایی درگرفت. یکی دیگری به زمین کوفت و دیگری سخت دردش آمد. پس طفل اول ندا سر داد: «حقت است، فردا شب عقدت است، قورباغه همقدت است!»
پیری این حادثه دید. به مریدان گفت: «این طفل که آن یکی را هل داد، دیدید؟» مریدان گفتند: «بلی یا شیخ.» پیر گفت: «هیچ گزاره از این شعر که خواند علی الظاهر به یکدیگر مرتبط نبود. ولی اگر در بطن مطلب دقیق شوید، در خواهید یافت که در باطن نیز ربطی به هم ندارند و این نشان میدهد این طفل روزی بر مسند حکمرانی خواهد نشست و از برای مردم حقها قائل میشود و حقوقها میدهد و حقیقتها کتمان میکند.» مریدان جملگی دچار پاشش شده و هر یک به سویی روان شدند.
اگر سخت بگذشته بر مردمان
و ناراحت اند از گرانی نان
که حق با همه مردم است و همه
به فردا شبی هم شب عقدشان
ببینیم ماها چه باید کنیم
که لاحول گویند شادیکنان
ارسال به دوستان
بررسی کاملا کارشناسانه
حاکمی را تایم تعویض تخت و تاج رسید. چون داشت اسباب منچ و مارپله همایونی و تیشرت آدیداسش را جمع میکرد، صدایی از حیاط پشتی عمارت به گوش رسید که «حاکم تیمت رو بردار و برو».
حاکم که از تتمه تیمش یکی دو قلم بیشتر نمانده و مابقی به جرم رانت و اختلاس دربند بودند گفت «خب».
وزیر زیرک خویش را که زبان همه، از جمله جماعت رعیت دون کیسه را بلد بود و استثنائا در بند نبود، فراخواند و گفت «جواب این مشتی پاپتی را چه دهم که چون پای بر بیرون سرای گذارم، به قطعات تهچین تبدیلم خواهند کرد».
وزیر که از هوش بهرهها داشت و هر غروب برای کیاستش یک شانه تخم مرغ زمین میزدند گفت «بگویید برای من زرشک نزنند» ولی چون محاسن حاکم از خشم بر زمین ریخت گفت «زرشک را هم خواصی فراوان است. از جمله تعدیل فشار خون و...».
کلا دیگر حاکم را موی بر بدن نبود که وزیر واقعنی تصمیم گرفت بخشی از فسفرهایش را بسوزاند. لذا گفت «رعیت را بگو البته ما داریم بررسی میکنیم. حالا بعدی میآید به او میگوییم برایتان انجام دهد. کار را که همه میتوانند کنند، مهم بررسی کارشناسی است».
ارسال به دوستان
ارسال به دوستان
پدربزرگ مردم
خاطرات خانم وندی شرمن را نخواندید؟ میگوید: «رفتم به اتاقشان و گریه کردم!» شما میفهمید وقتی یک پیرزن گریه میکند و میگوید باید بروم نوههایم را ببینم؛ بیا این قرارداد را امضا کنیم، برویم یعنی چه؟ احساس ندارید شما؟ مادربزرگ خودتان هم بود باز میگفتید: «برو نوههایت را ببین ما قرارداد هولهولکی امضا نمیکنیم؟» یا میگفتی همه دنیا فدای سرت؟ منافع همه دنیا هم به اشکهای یک پیرزن نمیارزد چه برسد به منافع یک کشور کوچک مثل ایران! خب چه کاری میتوانست بکند؟
انصاف هم خوب چیزی است! این دولت خیلی جاها اختیارات کافی را نداشته تا تأمین بودجه کند، مثلا نمی توانسته قانوناً یک استان را بفروشد... البته مرحله فروختن قانونی یک استان برای شاه هم قفل بوده است، ولی امان از خواستگار سمج!
اما شما تصورش را بکنید دولت میتوانست! مظنه قیمت هر متر زمین را بپرسید و حساب کنید با فروش هر استان چه پولی به کاخ ریاست جمهوری سرازیر میشد! پس اینقدر الکی پدربزرگ مردم را قضاوت نکنید! بنده خدا نمیتونسته!
ارسال به دوستان
خواجه حافظ بیابانی
ای صاحب فال!
8 سال پیش به ما سر زدی گفتی تو را به شاخ نبات بانو قسم ما را رئیس جمهور کن.
خواجه با انشاءالله و ماشاءالله و نوید پیروزی، نه محمدزاده، تو را راهی کرد. حالا شیرینی خواجه هیچ، نباید در طول دوران به قول خودت خدمت، یک نیت میکردی و لای کتاب را باز میکردی؟ یعنی سهم ما یک واردات هم نبود؟ با ما نان و ماست میخوردی با بقیه نان و بره؟
حالا آمدی دنبال چه؟ ذلیل.... برو زودتر تا شیفت دیلیتت نکردم. خواجه از وقتی کاغذ گران شده و کسی کتابش را نمیخرد، گریبان چاک کرده سر به بیابان گذاشته. موبایلش را هم از دسترس خارج کرده. در این 8 سال یک پیام را هم سین نکرده.
دنبال علم و فرهنگ هم نباش. بگذار یک جای سالم در کشور باقی بماند. تو همین که در گوشهای دست به سینه بنشینی به ما لطف بزرگی کردهای. اگر بلاکمان هم بکنی که دیگر نورعلینور است. باور کن دیگر جای چلانده شدن نداریم. پوستمان هم که تلخ است. به ما رحم نمیکنی به معدهات رحم کن.
ولمان کن و برو. منم بروم زودتر تا شغل جدیدم را از دست ندادم.
ایستگاه بعد مولوی، مسافرین محترم....
ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|