گفتاری از دکتر حمید پارسانیا
انقلاب اسلامی امتداد اجتماعی مهدویت
نوشتار پیش رو متن تلخیص شده «وطن امروز» از سخنرانی دکتر حمید پارسانیا، جامعهشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران درباره تقارن نیمه شعبان و ایام پیروزی انقلاب اسلامی است
***
حقیقت انقلاب با نیمه شعبان پیوند دارد
۲ عید با هم تقارن پیدا کرده، مثل زمانی که عید غدیر با نوروز تقارن مییابد و شمسی و قمری با هم تقارب دارند. حقیقت انقلاب با نیمه شعبان پیوندی وسیع دارد. اگر نیمه شعبان در فرهنگ تشیع و در میان ایرانیان شکوه و عظمت خود را پیدا نمیکرد، انقلاب اسلامی رخ نمیداد. همانطور که اگر عاشورا غریب میبود، انقلاب اسلامی رخ نمیداد. الهامبخش و منبع جوشش حرکت اجتماعی که به انقلاب منتهی شد، با محرم 1342 بود. تداوم، الگو گرفتن، شفاف شدن و میدان یافتن این حرکت با نیمه شعبان بود. سمت و سو، جهت، تدوین و تبیین، تفسیر و تصویرش و اینکه چه میخواهد را باید در نیمه شعبان دید.
***
نیابت امام زمان(عج)، اعتبار مرجعیت
اعتبار مرجعیت و ولایت فقیه که به عنوان نایب ولیعصر(عج) شناخته میشود، به اعتبار امام زمان(عج) است. اگر امام زمان(عج) شأن و منزلت خود را در جامعه و در میان شیعیان نمیداشت، آیا نایب او احترام پیدا میکرد؟ اگر مردم نسبت به حضرت امام خمینی(ره) اطاعت داشتند، به خاطر شخص او بود؟ شاید جامعه حول محور شخصی جمع شود اما اگر محور شخص باشد، با رفتن یا آسیب دیدنش، آن جریان تمام میشود.
جامعهشناسان در بحثی مربوط به این سخن میگویند وقتی محور حرکت اجتماعی احساساتی باشد که آدمها نسبت به یک شخص دارند، قدرت ایجاد میکند و رهبری به وجود میآورد و اسمش را میگذاریم رهبری کاریزماتیک. افرادی در تاریخ این ویژگی را داشتند. از نظر ما انبیا نیز دارای این ویژگی بودند.
اشخاص دیگری نیز در طول تاریخ این ویژگی را داشتند. بعدها هیتلر و موسولینی آمدند و مصادیقی از کاریزماتیک بودن رهبران سیاسی نمایان شد اما چنین رهبریای قابل تداوم نیست و باید برای بعدش فکری کرد، چون نظام اجتماعی بعد از آن شخصیت کاریزماتیک فرو میریزد. یا باید کارهایی که رهبر کاریزماتیک انجام میدهد سنت، عادت و قانون شود و مردم بر این اساس عمل کنند یا به سمت عقلانیتی مثل بروکراسی پیش بروند، زیرا اقتدار و کاریزما با از بین رفتن آن هویت فرو میریزد.
***
رهبری انقلاب، رهبری کاریزماتیک!
بسیاری از کسانی که در دهه اول انقلاب این حرکت اجتماعی را تحلیل میکردند، از نگاه جامعهشناسی و با این مدل تحلیل میکردند. در حوزه علوم اجتماعی نظریههای تحول اجتماعی یا مارکسیستی یا لیبرالیستی بود، مثل پارسونز که انقلاب را بیشتر آسیب میدید. از این رو آن نظریهها این پدیده را تحلیل نمیکرد و انقلاب را که اینچنین ارکان یک نظام اجتماعی را به هم ریخته توضیح نمیداد. بنیادهای نظریه مارکسیستی دینستیزانه بود و تنها کسی که میشد با نظریاتش به انقلاب اسلامی نزدیک شد، مارکس وبر بود، لذا مد شده بود و میگفتند رهبری انقلاب، رهبری کاریزماتیک است اما نمونه رهبری کاریزماتیک در دوران معاصر، فاشیسم و موارد دیگری بود و حتی وبر میگفت باید برای بعد فکری کرد. بعدها در بحثهای فلسفه سیاسی، جامعه مدنی را بحث کردند و گفته شد این مدل باید به سمت جامعه مدنی برود تا از آسیبهایی که ممکن است در این رهبری ایجاد شود، جلوگیری شود. این موضوع در ایران و در میان روشنفکران مسیر خاصی را دنبال کرد. با تفسیری که میآمد، تئوریپردازان مقابل مارکسیستها مثل پوپر از آن دفاع میکردند. در این دوره تمام آثار پوپر در ایران ترجمه شد و بیش از 10 سال مورد توجه قرار گرفت و هنوز آن رویکرد در میان برخی از اصحاب علوم اجتماعی مدرن وجود دارد. آنجا بسیاری از بچه مسلمانها و مذهبیهای این رشته وبری شدند و از دل طرحها و رسالههای آنها ایده جامعه مدنی به وجود آمد و تفاسیر لیبرالیستی در برابر رویکردهای مارکسیستی ایجاد شد.
***
امام تجسم یک فرهنگ بود
شکی نیست که مدل حضور مردم در انقلاب با احساساتی غلیان یافته، قوی و قدر پیرامون رهبری توانمندی مثل امام شکل گرفت ولی عشق مردم به امام عشق به فرد نبود. تنها خصوصیات شخصی امام باعث نشد این جایگاه را پیدا کند؛ امام تجسم یک فرهنگ بود؛ معنایی بود که در باور مردم زنده بود؛ معنایی که در نحوه تفسیر مردم از عالم و آدم و در نگاهشان به خدا، پیامبر، وحی و نبوت وجود داشت. مردم با این باورها زندگی میکردند. ارتباط مردم با عالم معنا قطع نشده بود؛ امام زمان(عج) محور اتصال زمین و آسمان این مردم بود.
هانری کُربن در توجه به تشیع چند ویژگی را بر تشیع منحصر میکند، از جمله اینکه تشیع تنها مکتبی است که این ارتباط را قطع شده نمیداند. کاتولیکها سعی داشتند چنین کاری را در برابر پروتستانها داشته باشند که پاپ حلقه اتصال است اما این حلقه اتصال با اجماع و... شکل میگیرد ولی در تشیع انسان کاملی وجود دارد که بدون او عالم فرو میریزد. به عقیده کربن تشیع تنها مکتبی است که سبب اتصال ارض و سما را دارد.
در صدر مشروطه غرب، قدرتهای غربی و استعمار آمدند و میخواستند اختلاف بیندازند و کشورهای اسلامی را تکهپاره کنند. در قدم اول مفاهیم دینی پوشش میگرفت و فرقههای موجود را به جان هم میانداخت و فرقههای مرده و ضعیف را زنده میکرد و فرقههای جدید ایجاد میکرد. دعوای بین شیعه و سنی با شواهد تاریخی وجود دارد. این ۲ گروه سدههای طولانی با هم زندگی میکردند اما دعواها و درگیریها در این دوره به معرکهای تبدیل شد.
در زمان صفویه نیز عثمانیها برای اینکه بتوانند برای جنگ بسیجی درست کنند، هویت شیعی را به مساله تبدیل میکردند و با انگیزه سیاسی به این ماجرا میپرداختند اما آن انگیزهها اینچنین شدید نبود، زیرا در درون عثمانی شیعیان و علویان حضور داشتند و باید تعامل میداشتند ولی وقتی قدرتها در منطقه نفوذ پیدا کردند، غرض اول تفرقهاندازی بود. دغدغه آرام کردن منطقه بخشی از نیت عثمانی بود ولی برای بیگانه این دغدغه وجود نداشت.
***
امت اسلام به دنبال ناجی است
این روزها بحث آقاخان مطرح است. آنها سدههای طولانی در ایران بودند و برخی امامانشان در کرج دفن هستند اما اختلاف انداختن و زنده کردن تنشها و به راه انداختن موج سیاسی وجود نداشت. یکی از کارهایی که در زمان نفوذ انگلستان در منطقه وجود داشت، سیاسی کردن این جریان بود. وقتی امیرکبیر این ماجرا را جمع کرد، آنها را به جایی بردند که دولت انگلیس آنجا حضور داشت. سیاست انگلستان در آن مقطع کار روی این ماجرا و ایجاد جهتگیریهایی برای اختلاف بود. اگر این گروه نرفته بود، در ایران به قائلهای تبدیل میشد و ادامه مییافت ولی با تدبیر امیرکبیر ماجرا تغییر کرد.
بخشی از ایده انگلیس ایجاد فرقههای جدید بود و موضوع امام زمان(عج) ظرفیت زیادی داشت، زیرا تمام امت اسلام به شکلی به دنبال ناجی هستند و این نگاه در شیعیان قویتر است؛ چه خود امام زمان(عج) و چه باب امام زمان(عج) باشد. به شکلی که در دهههایی در هر گوشه جهان اسلام یک امام زمان(عج) ظهور کرد، در حالی که در سدههای قبلی چنین حرفهاییزده نمیشد! در ایران هم امام زمان(عج) ظهور کرد و بابیت و بهائیت از دل آنها به وجود آمد.
این مساله موجب بیشتر شدن همت شیعیان برای روشنگری درباره امام زمان(عج) در مقابل این بدلسازیها شد. شیعیان در طول تاریخ نسبت به امام حسین(ع) و عزاداری ایشان عنایت داشتند و بویژه زمانی که قدرت داشتند، این مناسک و مراسم را عظمت میدادند و این سنت به طور دائم استمرار داشت اما سنت تکریم نیمه شعبان و سراسری شدن این جشن کاری تاریخی بود و در سده اخیر در ایران بیشتر شد.
با آمدن بابیت و بهائیت و در برابر حملهای که آنها دارند، تشیع میخواهد از هویت خود دفاع کند و به خاطر ضرباتی که آنها میزدند، نیمه شعبان را بیشتر تکریم میکرد. قبل از انقلاب در مشهد محلهای وجود داشت که بابیها بیشتر آنجا ساکن بودند. جایی که این جشن باشکوهتر از هر جایی برگزار میشد و تمام خیابان چراغانی میشد، همان جا بود، چون شیعیان از این موضوع احساس خطر میکردند و اسم میدان، مسجد و... در آن محله صاحبالزمان بود.
***
تکریم امام، مرجعیت و ولایت، یعنی تکریم امام زمان(عج)
با این اختلافات، شعائر الهی بود که آسیب میدید و تعظیم و تکریمش در حقیقت حفظ دین از عرصه زندگی شخصی به عرصه فرهنگ بود. هر چه شعائر الهی تکریم شود، منزلت انسان بالا رفته و انسان تکریم شده است. ثمره رعایت احترام ائمه معصومین به خود ما میرسد. هر چه نماز بزرگ داشته شود، خود ما هستیم که بزرگ میشویم. هر چه حج باشکوهتر باشد، امت اسلام شکوه مییابد. اگر دیدید حج حذف شد، بدانید امت اسلام حذف شدهاند و دیگر هویت اجتماعی ندارند.
وقتی که امام زمان(عج) صلواتالله علیه عظیم داشته میشود و جایگاه او بیان میشود و گفته میشود او محور عالم است و حکم از آن اوست و او واسطه بین حق و خلق است، امامت تکریم میشود و جایگاه اسلام و امامت مشخص میشود. به مقداری که او تکریم میشود، نایب او هم اعتبار اجتماعی مییابد. اگر جامعه ایران از امام زمان(عج) دفاع نمیکرد، آیا از فقاهت و ولایت دفاع میکرد؟
حقیقت ولایت و فقاهت یک چیز و واقعیت اجتماعیاش چیزی دیگر است. او حق است و نیازی به ما ندارد اما ما با تکریمش به او نزدیک میشویم و با تعظیمش نقطه عطف ایجاد میکنیم. امت اسلامی با پشت کردن به مقام امامت و امیرالمومنین علی(ع) و فاطمه زهرا(س) به حقیقت خود پشت کردند. با تنها گذاشتن آنها، خودشان تنها ماندند، خودشان به اسارت گرفته شدند.
اگر قرار است این نور بازگردد، با رجوع و تکریم او است که کرامت و هویت خود را مییابند. اگر باید طلوعی داشته باشد، برزخ این طلوع رویکرد ما به سوی او است. نقطه عطف این فجر باید از جایی آغاز شود. تکریم حضرت امام و تکریم مرجعیت و ولایت یعنی تکریم امام زمان(عج). ولایت و امامت عقل مجسم است. کاریزمای امام کاریزمای آن معناست، یعنی کاریزمای عقل است.
خورشید، امامت است و او است که میدرخشد. اگر اینگونه باشد، نظام ولایت خود کاریزما دارد و خود محور است و قائم به فرد نیست و قائم به فقاهت و ولایت است. هر کس دیگری در این نیابت مجسم شد، این فرهنگ و این امت او را همانطور مقدس میداند و این نه به خاطر خود او، بلکه به خاطر قداست امام زمان(عج) است. به خاطر نیابت امام زمان(عج) است. خود او یکی است مثل بقیه و چون او محور است معیار وجود دارد و هر بار او از اسلام عدول کرد، نه این است که این توجه و اعتبار از بین میرود، بلکه این توجه و اعتبار او را کنار میزند و کس دیگری دیده میشود.
حضرت امام(ره) بیان میکرد: کسانی که میگویند «درود بر خمینی» و «روح منی خمینی» اگر من برخلاف اسلام عمل کنم خواهند گفت «مرگ بر فلانی». این سخن یعنی من محور نیستم؛ من آیینهای هستم تا فقاهت در من تجسم یابد. خود من فانی هستم و هر چه مردم احساس کنند مخلصانهتر کار میکنم بیشتر نزدیک میشوند و اگر ببینند غیرمخلصانه کار میکنم، تقابل و تردید خواهند کرد، لذا سی و چند سال از دوران امام گذشت ولی آن محوریت خاموش نشد. چون این چراغ، چراغ امام زمان(عج) است.
***
جامعه ایران بعد از مشروطه به امام زمان(عج) پناه برد
این ۲ عید با هم جمع شده است. انقلاب اسلامی ایران مبتنی بر نظریه ولایت فقیه است و اهمیت و شکوهش مرهون شکوه و اهمیت نیمه شعبان است. اگر در امت اسلامی نیمه شعبان ضعیف شود، به تبعش مرجعیت و ولایت هم ضعیف خواهد شد. جامعه ایران بعد از مشروطه با مسائلی که پیش آمد، به امام زمان(عج) پناه برد و از حریم امامت دفاع کرد و شادی خود را با شادی آمدن او درآمیخت. توجه به او ارتقا دادن توجه به حقیقت عالم است و ما را زنده میکند.
چطور میتوانیم خودمان را کنترل کنیم؟! مگر اینکه بدانیم نامه اعمال ما همیشه به او میرسد. شوق دیدار او ما را کنترل میکند. چطور میتوانیم دیدار او را داشته باشیم در حالی که درک محضر او را نداریم؟! تا خود را اصلاح نکنیم، نمیتوانیم نزدیک کسی بشویم که در محیط ما است. او است که برای ما استغفار میکند. او است که طهارت و پاکی ما را طلب میکند و میخواهد. انشاءالله که همه ما مشمول ادعیه امام زمان(عج) باشیم.
ارسال نظر
پربیننده
تازه ها