26/اسفند/1403
|
10:49
۲۲:۴۰
۱۴۰۳/۱۲/۲۱

نگاه

نگاهی به سریال تازه منتشر شده «دردویل: تولدی دوباره»؛ دنباله سریال تحسین شده دردویل
تولد تاریکی

امیرعلی نصیری: ابرها سنگین‌تر از همیشه بر فراز نیویورک سایه انداخته‌اند. در خیابان‌های خیس از باران، در پس چراغ‌های نیمه‌جان و پنجره‌های غبار گرفته، تنها یک مرد قدم برمی‌دارد؛ عصایی در دست، نقابی بر چهره، زخمی بر جان. مت مورداک، این وکیل نابینای شب‌گرد، بازگشته است؛ نه به عنوان قهرمانی شکست‌ناپذیر، که به عنوان مردی که بار گناه و جنون را به دوش می‌کشد. اما آیا Daredevil: Born Again همان تولد دوباره‌ای است که طرفداران انتظارش را داشتند؟ آیا این بازگشت، در هیبت ققنوسی است که از خاکستر برمی‌خیزد، یا تنها شبحی از گذشته‌ باشکوه سریال نتفلیکسی است که در تاریکی دست و پا می‌زند؟
* ضرباهنگ مشت‌ها، موسیقی مرگ
سکانس‌های اکشن این سریال یادآور همان خشونت خالص و بی‌پیرایه‌ای است که دردویل را از همتایانش در دنیای مارول متمایز می‌کرد؛ مشت‌هایی که به سنگینی آوار فرود می‌آیند، لگدهایی که دنده‌ها را خرد می‌کنند و نفس‌هایی که در گلو می‌شکنند. اینجا خبری از نبردهای نمایشی و افکت‌های دیجیتالی رنگارنگ نیست. هر ضربه، گویی قسمتی از روح شخصیت‌ها را متلاشی می‌کند. سکانس‌هایی که در آنها مت مورداک در راهروهای تنگ و باریک برابر دشمنانش ایستادگی می‌کند، درخشش سینمایی دارد؛ دوربین، سرگردان میان سایه‌ها، با لرزش‌هایی حساب‌شده که در مرز بین آشفتگی و کنترل حرکت می‌کند. اما این خشونت، بی‌دلیل نیست. هر قطره خونی که بر زمین می‌ریزد، سندی است بر فسادی که نیویورک را از درون خورده است. خیابان‌هایی که در آن عدالت دیگر مفهومی انتزاعی است و قانون، چیزی جز واژه‌ای بر روی کاغذهای فرسوده‌ دادگاه‌ها نیست. دردویل در این جهان نه یک ابرقهرمان، که آخرین مرز بین هرج‌ومرج و بقاست.
* غیبت فاگی و عدالت گمشده
اما درست در جایی که سریال می‌توانست به قله‌ خود نزدیک شود، چاله‌ای عظیم در دل روایت دهان باز می‌کند: نبود فاگی نلسون، دوست، همکار و مهم‌تر از همه، قلب تپنده‌ داستان. فاگی همیشه آن قطب‌نمای اخلاقی بود که مت را از سقوط در ورطه‌ جنون نجات می‌داد. بدون او، مت مانند کشتی‌ای است که در توفان بی‌سکان باقی مانده. این نبود، نه‌تنها ضربه‌ای احساسی به مخاطبان وارد می‌کند، بلکه تعادل دراماتیک داستان را نیز بر هم می‌زند. سینما و تلویزیون بارها نشان داده‌اند که حضور یک دوست، یک همراه، همان چیزی است که قهرمان را از تبدیل شدن به یک ضدقهرمان بازمی‌دارد. شرلوک بدون واتسون، بتمن بدون آلفرد و دردویل بدون فاگی، تنها پوسته‌ای از آن چیزی هستند که می‌توانستند باشند. در غیاب او، مت دیگر با کسی روبه‌رو نمی‌شود که رفتارهایش را زیر سؤال ببرد، که به او یادآوری کند چرا جنگیدن مهم است. این خلأ، مانند زخمی عمیق در بافت سریال باقی می‌ماند.
* چرخش‌های روایی؛ از غافل‌گیری تا سردرگمی
یکی از نقاط قوت سریال، تلاش برای ترکیب ژانرهای مختلف است. در یک لحظه، درام حقوقی است؛ در لحظه‌ای دیگر، نئونوآری است که در خیابان‌های خیس شبانه جریان دارد و در صحنه‌ای دیگر، حماسه‌ای خشن از انتقام و رستگاری. اما این تغییرات گاهی به‌ جای آنکه به عمق داستان بیفزاید، آن را به مرز آشفتگی می‌کشاند. گویی فیلمنامه میان 2 جهان سرگردان است: جهان سنگین و تلخ سریال نتفلیکسی و دنیای استاندارد و تنظیم‌شده‌ مارول. این تردید، مانند تردیدهای خود مت مورداک، در تار و پود سریال تنیده شده و در لحظاتی، ریتم آن را کند و نامتوازن می‌کند. درخشان‌ترین بخش‌های Daredevil: Born Again، همان لحظاتی هستند که سریال به تاریکی و بی‌رحمی واقعیت تن می‌دهد. اما هر گاه سریال تلاش می‌کند تا جای پای خود را در دنیای مارول محکم کند، از آن شدت و صلابت کاسته می‌شود.
* دردویل؛ تولدی دیگر یا مرگی تدریجی؟
پس از پایان 2 قسمت اول، سوال اصلی همچنان باقی می‌ماند: آیا این همان دردویلی است که می‌خواستیم؟ از یک‌سو سریال موفق شده است تا بخشی از آن روح خشن و واقع‌گرایانه‌ نسخه‌ نتفلیکسی را حفظ کند؛ صحنه‌های اکشن، عمیق و بی‌رحمانه‌اند. شخصیت مت همچنان پیچیده و درگیرکننده است و فضای سریال، گرچه گاهی دچار تزلزل می‌شود اما همچنان حس یک درام نئونوآر اصیل را القا می‌کند. اما از سوی دیگر، آشفتگی در روایت، حذف شخصیت‌هایی کلیدی و تلاش برای متوازن کردن لحن سریال میان جدیت و استانداردهای مارولی، باعث شده Born Again نه به تولدی دوباره، بلکه بیشتر به تقلایی برای بقا شبیه باشد. در نهایت، این سریال مانند خود مت مورداک است: زخمی، درهم‌شکسته، سرگردان میان تاریکی و روشنایی. آیا این سرگردانی، راهی به رستگاری خواهد یافت؟ یا در خیابان‌های خیس نیویورک، در سایه‌های بلند شب، گم خواهد شد؟ تنها 2 قسمت دیگر برای پاسخ به این سوالات، وقت لازم است.

ارسال نظر
پربیننده