دیلیا داودی: پایگاه اوراسیا ریویو ۱۷ اکتبر ۲۰۲۵ مقالهای را با عنوان «بازنگری در گزینه نظامی علیه ایران؛ درسهایی که واشنگتن نمیتواند نادیده بگیرد» به قلم «اریکا فیوزیر» منتشر کرده که به نقد رویکرد غالب در واشنگتن در قبال ایران، بویژه تاکید بر گزینه نظامی در مواجهه با چالشهای دیپلماتیک، اختصاص دارد. این گزارش، چنین نتیجه میگیرد گزینه نظامی علیه ایران، همانند تجربیات گذشته، پیامدهای بیثباتکننده و نتایج نامطلوبی در پی خواهد داشت. فیوزیر مقاله خود را با طرح این پرسش کلیدی آغاز میکند: آیا استفاده از زور، آنطور که وعده داده شده، منجر به ثبات بلندمدت شده است؟ او به طور سیستماتیک، شواهد تاریخی و منطقی را برای اثبات ناکارآمدی رویکرد نظامی در خاورمیانه ارائه میدهد و تاکید میکند در بستر پیچیده کنونی، گزینه نظامی علیه ایران نهتنها خطرناک، بلکه غیرسازنده است. متن حاضر گزارشی از آن مقاله است.
***
1- سابقه ناکارآمدی راهبردهای نظامی آمریکا در خاورمیانه
فیوزیر با استناد به تجربیات ایالات متحده در عراق، افغانستان و لیبی، بیان میکند راهبرد نظامی - آنطور که ادعا میشود- به ثبات و دموکراسی منجر نشده است. وی به هزینههای «بیش از ۷ تریلیون دلار» و «هزاران جان» از دست رفته اشاره میکند و پیامدهای این مداخلات را «کشورهای شکننده، آشفتگی منطقهای و کاهش اعتبار ایالات متحده» برمیشمرد. نویسنده تاکید میکند «اقدام نظامی میتواند یک تهدید را از بین ببرد اما نمیتواند صلح بسازد». این درسها «انتزاعی نیست» و هنوز هم «در هزینههای انسانی و اقتصادی» قابل مشاهده است. این بخش مقاله، یک بنیاد محکم برای رد گزینه نظامی علیه ایران فراهم میآورد، زیرا تجربیات گذشته به وضوح نشان داده تحمیل راهحلهای نظامی، نهتنها مشکلات را حل نمیکند، بلکه به پیچیدگی و طولانیتر شدن بحرانها میانجامد. ارزیابی نویسنده حاکی از آن است وعدههای ثبات و امنیت از طریق زور، هرگز محقق نشده و این امر، هرگونه توجیه برای تکرار چنین اشتباهی را از بین میبرد.
2- پیچیدگیهای ایران ۲۰۲۵ و استحکام نظام سیاسی داخلی
فیوزیر در ادامه، به این نکته اشاره میکند که «ایران امروز با ایران یک دهه پیش یکسان نیست». او تاکید میکند ایران «قابلیتهای تکنولوژیک و دفاعی قابل توجهی» را توسعه داده و «نقش منطقهای آن هم از طریق دیپلماسی و هم از طریق بازدارندگی تکامل یافته است». این تحولات، فضای راهبردی را به مراتب پیچیدهتر از گذشته کرده. نویسنده همچنین به «عملیاتهای پنهان و تحریمهای اخیر» اشاره میکند که «لایههای بیاعتمادی» را افزوده و «تشدید مجدد» را «بویژه خطرناک» میکند. نکته حائز اهمیت در تحلیل فیوزیر، اذعان به «عدم فروپاشی قریبالوقوع سیستم سیاسی ایران» است. وی هشدار میدهد «هرگونه تلاش خارجی برای تسریع تغییر با زور، احتمالاً جناحهای تندرو را تقویت میکند، نه تضعیف». این دیدگاه، به طور غیرمستقیم، بر پایداری و تابآوری نظام سیاسی ایران در برابر فشارهای خارجی صحه میگذارد. از دیدگاه نویسنده، هرگونه تلاش برای اعمال تغییر از بیرون، نهتنها به اهداف خود دست نخواهد یافت، بلکه میتواند به تقویت نیروهای داخلی مخالف تغییرات مطلوب غرب منجر شود و در نتیجه، دستیابی به اهداف دیپلماتیک را دشوارتر کند.
3- نقش اطلاعات نادرست و گروههای اپوزیسیون تبعیدی
گزارش همچنین به مساله «اطلاعات نادرست و مشاورههای گمراهکننده» در گذشته میپردازد. نویسنده به صراحت از «برخی گروههای اپوزیسیون تبعیدی، از جمله مجاهدین خلق (منافقین)» نام میبرد که «به دنبال معرفی خود به عنوان جایگزینهای دموکراتیک بودند و اطلاعاتی را به سیاستگذاران ارائه دادند که بعداً زیر سوال رفته یا رد شد». وی نتیجه میگیرد «تکیه بر چنین بازیگرانی که مشروعیت آنها در داخل ایران ناچیز است، خطر تحریف درک ایالات متحده از پویاییهای داخلی آن کشور را در پی دارد». فیوزیر تاکید میکند «استراتژی صحیح با اطلاعات صحیح آغاز میشود، نه با جانبداری که به عنوان تخصص ارائه میشود». وی هشدار میدهد اتکا به منابع نامعتبر، میتواند منجر به تصمیمگیریهای راهبردی فاجعهبار شود.
4- خطرات راهبردی تشدید نظامی و توان بازدارندگی ایران
در ادامه تحلیل، فیوزیر به «خطرات راهبردی تشدید نظامی» میپردازد و تاکید میکند «ایران دارای قابلیتهای بازدارندگی قابل توجهی است» و «هرگونه حمله میتواند پاسخهای نامتقارن از طریق متحدان منطقهای یا عملیات سایبری را آزاد کند». نویسنده همچنین به پیامدهای اقتصادی و امنیتی بالقوه اشاره میکند: «قیمت نفت میتواند از ۱۰۰ دلار در هر بشکه فراتر رود، تجارت دریایی از طریق تنگه هرمز میتواند با اختلال مواجه شود و نیروهای آمریکایی مستقر در سراسر منطقه میتوانند به اهداف فوری تبدیل شوند». فیوزیر هشدار میدهد «توهم یک جنگ کوتاه و مهار شده، قبلاً واشنگتن را گمراه کرده و میتواند دوباره چنین کند». این بخش مقاله، به وضوح، بر عدم قطعیت و پیامدهای غیرقابل پیشبینی هرگونه اقدام نظامی علیه ایران تاکید میکند. نویسنده به روشنی بیان میکند ایران، با توجه به توانمندیهای دفاعی و شبکههای منطقهای خود، قادر به پاسخگویی است و این پاسخگویی میتواند منطقه را به یک درگیری گسترده و پرهزینه سوق دهد. در نتیجه، گزینه نظامی نهتنها اهداف اعلامشده را محقق نمیکند، بلکه میتواند به بحرانی عمیقتر و غیرقابل کنترل منجر شود.
5- به سوی یک راهبرد هوشمندانهتر
فیوزیر در پایان مقاله خود، «جایگزینهای عملی» را برای یک راهبرد هوشمندانهتر ارائه میدهد:
دیپلماسی گامبهگام با راستیآزمایی: درگیر کردن مجدد تهران از طریق توافقات محدود و قابل راستیآزمایی که بتدریج تنشها را کاهش میدهد. پیشرفت کوچک بهتر از شکست بزرگ است.
کانالهای ارتباط مستقیم: حفظ خطوط امن بین مقامات ایالات متحده و ایران (هم دیپلماتیک و هم نظامی) برای جلوگیری از حوادث و سوءتفاهمها.
میانجیگری منطقهای: تشویق کشورهای حاشیه خلیجفارس و بازیگران بیطرف مانند عمان و قطر به میانجیگری. ثبات پایدار نیازمند مالکیت منطقهای است، نه تحمیل خارجی. فشار هدفمند و مسؤولانه: اگر فشار لازم است، باید دقیق باشد (متمرکز بر تصمیمگیرندگان، نه غیرنظامیان). تحریمهای گسترده به ایرانیان عادی آسیب میرساند و اعتبار اخلاقی ایالات متحده را از بین میبرد. بررسی دقیق اطلاعات: ایجاد بازبینی دقیق و بینسازمانی برای هرگونه اطلاعات، بویژه از سوی منابع غیررسمی یا تبعیدی، برای جلوگیری از تعصب و پیشگیری از دستکاری. این راهکارها بر این فرض استوار است که «قدرت واقعی در خویشتنداری است». نویسنده معتقد است «صبر، واقعگرایی و دیپلماسی شاید فاقد درام حملات هوایی باشد اما نتایج بادوامتری به بار میآورد». این پیشنهادات، چارچوبی برای تعامل با ایران فراهم میآورد که بر اساس درک واقعیتهای موجود و پرهیز از اقدامات تحریکآمیز است. هدف نهایی، «همزیستی با ایران به طور قاطعانه، محتاطانه و هوشمندانه» است، نه تلاش برای «بازسازی» آن. نتیجهگیری فیوزیر این است: «تاریخ نشان میدهد موثرترین استفاده از قدرت آمریکایی همیشه نظامی نیست». وی بر اهمیت «صبر، واقعگرایی و دیپلماسی» در دستیابی به نتایج «بادوامتر» تاکید میکند. مقاله هشدار میدهد «ایران یک ملت پیچیده با ریشههای تمدنی عمیق و جمعیتی جوان و سرافراز است؛ برخورد صرف با آن به عنوان یک دشمن، تنش دائمی را تضمین میکند.» بنابراین راهبرد پایدار باید بر «همزیستی» استوار باشد و «رهبری واقعی، دانستن این است که چه زمانی جنگ دیگری را شروع نکنیم».