01/آبان/1404
|
00:45
پروژه خلع ‌سلاح «مقاومت»

توطئه‌ای پشت نقاب «ثبات»

حامد پارسافر: در ماه‌های اخیر، دولت آمریکا در چارچوب راهبرد موسوم به «فشار حداکثری» حرکتی مشکوک و خطرناک را در غرب آسیا آغاز کرده است. هسته این راهبرد، اصرار هدفمند بر خلع‌ سلاح کامل «محور مقاومت» است؛ شبکه‌ای پیوسته از نیروهای مردمی که دهه‌ها مانع یکه‌تازی واشنگتن و رژیم صهیونیستی شده‌اند. تمرکز ویژه این فشار بر لبنان، عراق و غزه نشان می‌دهد هدف، آنطور که ادعا می‌شود، «مدیریت بحران‌های منطقه» نیست، بلکه حذف متحدان راهبردی جمهوری اسلامی و بازآرایی ژئوپلیتیک منطقه به نفع غرب است.
* ماهیت واقعی مشوق‌ها و ضرب‌الاجل‌ها
واشنگتن این سیاست تجاوزکارانه را با شعارهایی چون «ثبات منطقه‌» و «بازگرداندن حاکمیت ملی» می‌پوشاند اما جزئیات فشارها، ماهیت ضدامنیتی این طرح را عیان می‌کند.
لبنان: گزارش‌ها نشان می‌دهد آمریکا به بیروت ضرب‌الاجل داده تا حزب‌الله خلع‌ سلاح شود. تهدید تشدید حملات رژیم صهیونیستی و مشوق‌های مالی، از جمله بسته‌های حمایتی معنادار برای نیروهای امنیتی لبنان، ابزار اصلی واشنگتن برای تسلیم مقاومت است. این فشارها همزمان با اظهاراتی از سوی مقامات آمریکایی همراه بوده که به ‌روشنی از تلاش برای پایان دادن به حضور نظامی حزب‌الله در ساختار قدرت لبنان سخن می‌گویند. در مقابل، علی لاریجانی در سفر خود به بیروت با لحنی صریح این فشارها را رد کرد و گفت: «ما طرحی برای لبنان نیاوردیم ولی آمریکایی‌ها برای آنها طرح آوردند... ما دخالتی در تصمیم‌گیری لبنان نداریم». او تأکید کرد لبنان باید آزادانه درباره سلاح مقاومت تصمیم بگیرد و هیچ کشور خارجی حق ندارد برای ملت لبنان نسخه بپیچد. این موضع آشکارا در برابر طرح‌های غرب برای خلع‌ سلاح حزب‌الله ایستاد و نشان داد نگاه ایران به این موضوع، حفظ استقلال تصمیم‌گیری لبنانی‌هاست. خلع‌ سلاح حزب‌الله، می‌تواند راه را بر گسترش اشغالگری صهیونیست‌ها در جنوب، نابودی زیرساخت‌ها و تشدید فشار بر مردم لبنان باز کند؛ هدف نهایی اما حذف تهدید دائمی رژیم صهیونیستی و در شمال، برای تحرک بی‌دغدغه و کم‌هزینه علیه ایران است. 
عراق: در عراق نیز ایالات متحده فشارهای فزاینده‌ای را با همان بهانه‌ «احیای حاکمیت ملی» آغاز کرده است. مقامات آمریکایی گروه‌های مقاومت را «عامل تضعیف دولت» می‌نامند و با زبان تهدید و فشار، خواستار انحلال یا خلع‌سلاح کامل آنها شده‌اند. مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، در تماس اخیر خود با نخست‌وزیر عراق گفت: «ضرورت تسریع در خلع‌ سلاح گروه‌های مسلح مورد حمایت ایران در عراق کاملاً روشن است؛ حضور این گروه‌ها حاکمیت بغداد را تضعیف می‌کند».
این سخنان، در ظاهر ادبیاتی دیپلماتیک دارد اما در باطن، معنای روشن‌تری دارد: حذف بازوی مقاومت در عراق برای آماده‌سازی زمینه حضور دائمی نظامیان خارجی در خاک این کشور. خلع‌ سلاح بسیج مردمی می‌تواند نه‌تنها ساختار دفاعی عراق را فروبپاشد، بلکه راه را برای گسترش پایگاه‌های نظامی آمریکا و حتی در سناریوهای بلندمدت، برای استقرار تجهیزات و نیروی زمینی در نزدیکی مرزهای غرب ایران هموار کند.
غزه: در فلسطین، اجرای همان سناریو با شدت و وضوح بیشتری دنبال می‌شود. طرح‌هایی که خلع‌ سلاح کامل حماس و نابودی زیرساخت‌های مقاومت را پیش‌شرط ادامه آتش‌بس معرفی می‌کنند، در واقع معادله‌ای یک‌طرفه طراحی کرده‌اند؛ معادله‌ای که نه «حفظ امنیت» بلکه نابودی کامل بازدارندگی طرف مقابل را دنبال می‌کند. استیو ویتکاف، نماینده ویژه دولت آمریکا، در یکی از آخرین سخنرانی‌هایش در واشنگتن گفت: «خلع‌ سلاح کامل حماس ضروری است و این گروه هیچ آینده‌ای در غزه ندارد».
این جمله در ظاهر موضعی برای «پایان خشونت» جلوه داده می‌شود اما عملا تلاش برای حذف کامل مقاومت فلسطین است. 
نابودی مقاومت غزه به عنوان حلقه اول مبارزه با رژيم ‌صهیونیستی، راه را برای فشار بر دیگر اعضای محور مقاومت و در نهایت بر خود ایران باز می‌کند.
* هدف نهایی: تسلط بر ایران
این موج خلع‌ سلاح، صرفاً مساله‌ای محلی و محدود به کشورهای درگیر نیست، بلکه حلقه‌ مکمل زنجیره فشارهای اقتصادی، تحریم‌های فلج‌کننده و جنگ روانی علیه ایران است. واشنگتن بخوبی می‌داند عمق استراتژیک ایران، یعنی پیوندها و معادلات منطقه‌ای‌اش بزرگ‌ترین سد در برابر سیاست‌های فشار خارجی است. تضعیف این شبکه متحد، هم هزینه احتمالی هر مداخله نظامی را کاهش می‌دهد و هم توان دیپلماتیک و چانه‌زنی تهران را در پرونده‌های حساس امنیتی و هسته‌ای محدود می‌کند. به عبارت روشن‌تر: پیام واقعی این پروژه، زمین‌ زدن نفوذ و جایگاه ایران در معادلات منطقه‌ای است.
* تکرار تجربه سوریه!
خلع‌ سلاح و تسلیم، به گسترش تهاجم می‌انجامد. تجربه سوریه هشدار روشنی می‌دهد: زمین گذاشتن سلاح نه امتیازی برای پایان درگیری، بلکه پوششی برای تضعیف بیشتر و آماده‌سازی میدان برای حملات یک‌طرفه بوده است. دشمن حتی در مواجهه با تسلیم کامل هم دست از حمله برنمی‌دارد. بنابراین، خلع‌ سلاح بازوان بازدارنده در عمل آغاز دوره‌ای است که متجاوز می‌تواند بدون ترس از هزینه متقابل، میدان را یک‌طرفه مدیریت کند.
* قدرتی که خلع‌شدنی نیست
این پروژه فراتر از یک اقدام نظامی یا امنیتی ساده است؛ حرکتی تهاجمی برای شکستن روح استقلال منطقه‌ای و بازگرداندن کشورها به مدار وابستگی اما تجربه تاریخی نشان داده قدرتی که از ایمان، پیوند اجتماعی و اراده مردم منطقه برآمده باشد، با بسته‌های مالی یا فشارهای دیپلماتیک خلع‌شدنی نیست. سلاح مقاومت در کنار اراده و تفکر جهاد، تنها تضمین‌کننده واقعی امنیت و کرامت ملت‌های منطقه و به عبارت دقیق‌تر، حافظ تعادل و امنیت کل منطقه غرب آسیاست؛ از تهران گرفته تا صنعا، بغداد و بیروت.
آنچه امروز به‌نام «خلع‌ سلاح برای ثبات» مطرح می‌شود، در حقیقت زیربنایی‌ترین تهدید برای جایگاه ایران و معادلات منطقه‌ای است. پاسخ منطقی به این پروژه، افشای هدف واقعی آن، اتحاد منطقه‌ای مبتنی بر منافع ملت‌ها و تقویت راهکارهای سیاسی و اجتماعی درون‌ملی است تا هرگونه تلاش برای تضعیف استقلال و امنیت منطقه بی‌اثر بماند.

ارسال نظر