24/فروردين/1404
|
13:39
۲۳:۵۰
۱۴۰۴/۰۱/۲۳
نگاه

کدام منافع ملی قابل مذاکره‌ است؟

رضا رحمتی: اینکه در مذاکرات بین ایران و آمریکا بر سر چه مسائلی می‌توان گفت‌وگو کرد؟ مذاکره باید مستقیم باشد یا غیرمستقیم؟ مذاکره باید در یکی از ۲ کشور انجام شود یا در کشور ثالث؟ اعضای تیم مذاکره‌کننده باید از وزارت خارجه باشند یا شورای عالی امنیت ملی؟ دستور کار مذاکرات باید چه چیزهایی باشد؟ هر یک می‌تواند موضوعی برای بحث و بررسی باشد که مستقل از جانبداری سیاسی و جناحی، صرفا با توجه به منافع ملی و اصولی ایران مورد توجه قرار گیرد. در این یادداشت تلاش خواهم کرد به یک سوال پاسخ دهم و آن اینکه «کدام منافع ملی قابل مذاکره است؟» به بیان دیگر آیا درباره هر موضوعی یا هر منافع ملی می‌توان با طرف‌های مقابل در مذاکره گفت‌وگو کرد؟ آیا رهبری مذاکرات می‌تواند درباره همه مسائل درون‌مرزی مذاکره کند؟ پاسخ روابط بین‌الملل به این سوالات چیست؟ در ادبیات روابط بین‌الملل، منافع ملی انواعی دارد که عبارت است از: منافع حیاتی، منافع مهم و منافع حاشیه‌ای.
* بهترین مذاکرات کدام است؟
برای درک این موضوع که کدام منافع قابل مذاکره‌ است، باید منافع ملی را بدرستی در روابط بین‌الملل فهمید. آنچه اهمیت دارد اینکه در جایی که منافع ۲ طرف حیاتی است، مذاکره یا عدم عقب‌نشینی از این جنس از منافع توسط دولت‌ها در عمل قابل پیگیری نیست، بنابراین دامنه عمل دیپلماسی آنچنانی گسترده نیست که بتواند همه اقسام منافع ملی را دربرگیرد. در روابط بین‌الملل یک مقوله دیگر نیز حائز اهمیت است و آن امنیت هستی‌شناختی است. معنی این امنیت هستی‌شناختی، همان «حفظ نظام»، «حفظ تمامیت ارضی»، «حفظ استقلال سیاسی» و «امنیت مرزها» است. شرط خردمندی در مذاکرات این است که تا جای ممکن مذاکره به این چند حوزه نزدیک نشود. «مذاکره بر سر منافع ملی حیاتی، به معنای مذاکره بر سر موجودیت یک نظام سیاسی است. روی دیگر این سخن این است که دیپلماسی محدودیت‌هایی دارد و از جمله این محدودیت‌ها، محدودیت نوع و جنس منافع ملی است. در ادبیات روابط بین‌الملل، منافع ملی چند دسته است و متناسب با نوع منافع، گزینه‌های سیاست خارجی کشورها تعریف می‌شود. درک این موضوع کمک بسیاری می‌کند تا تصویری که از دیپلماسی و مذاکرات پیش روی ایران و آمریکاست، به دست آید». بر این اساس می‌توان نسبت بین مذاکرات و منافع ملی را با تقسیم کردن منافع ملی به انواع خود برشمرد. منافع ملی از لحاظ درجه اهمیت به ۳ دسته تقسیم می‌شود:
نخست- منافع حیاتی: این دسته از منافع، منافعی است که با موجودیت یک دولت/ نظام در ارتباط است و قابل مذاکره نیست. این موضوع ارتباطی به نوع کشور X یا Y، بزرگ یا کوچک، قوی یا ضعیف نیز ندارد. این منافع عبارت است از: منافع مربوط به تمامیت ارضی، استقلال سیاسی، وحدت ملی و تکیه نظام سیاسی بر مردم. برای جمهوری اسلامی ایران منافع حیاتی عبارت است از: 1- اسلامیت نظام 2- جمهوریت نظام 3- تمامیت ارضی 4- حاکمیت ملی 5- وحدت ملی 6- معیشت ضروری مردم 7- نظم و امنیت عمومی جامعه 8- کیان کشور و ایدئولوژی 9- استقلال سیاسی 12- صلح‌جویی و امنیت.
دوم- منافع مهم: این منافع اگرچه قابل مذاکره است اما در عین حال منافعی است که دولت‌ها برای حفظ و صیانت آنها در مذاکرات تلاش می‌کنند و می‌کوشند بسادگی آنها را از دست ندهند. این منافع از کشوری به کشور دیگر متفاوت است اما عموما منافعی را در بر می‌گیرد که دولت‌ها در خارج از مرزهای خود دنبال می‌کنند. دولت‌ها تلاش می‌کنند تا جایی که می‌توانند این منافع را در دستور کار مذاکره قرار ندهند. با این حال در صورتی که دولت‌ها نتوانند دامنه مذاکرات را به سمت منافع حاشیه‌ای روانه کنند، به سمت چانه‌زنی بر سر منافع مهم می‌روند تا مانع از مذاکره درباره منافع حیاتی شوند.
سوم- منافع حاشیه‌ای: از بین منافع، دسته سوم منافع یعنی منافع حاشیه‌ای منافعی است که تنها برای بالا بردن قدرت چانه‌زنی یک دولت در مذاکرات ایجاد شده و قابل چشم‌پوشی ‌است. این منافع اگرچه حاشیه‌ای و بی‌اهمیت است اما از ظرفیت بسیار مهمی برای قرار گرفتن روی میز مذاکرات برخوردار است. در نگاه واقع‌گرایانه، دولت‌ها به عنوان عقلانی‌ترین کنشگران بین‌المللی باید تلاش کنند این منافع را به حداکثر برسانند. علاوه بر این باید تلاش کنند اصطکاک این منافع با منافع مهم و منافع حاشیه‌ای کشورهای خصم را نیز به حداکثر برسانند، در این صورت، قدرت چانه‌زنی خود را نیز بالا برده‌اند. به عبارت دیگر، برای اعمال گزینه دیپلماسی و مذاکره به عنوان یکی از ابزارهای دیپلماسی، دولتی در دنبال کردن منافع ملی خود از طریق مذاکرات موفق است که بتواند اندازه، حجم و چگالی منافع حاشیه‌ای خود از یک سو و سطح اصطکاک این منافع حاشیه‌ای را با منافع حیاتی و مهم طرف خصم بیشتر کند. روی دیگر این سخن این است که کشوری که منافع حاشیه‌ای خود را افزایش ندهد، ناچار خواهد بود روی منافع مهم و حیاتی خود سر میز مذاکره بنشیند. برای نمونه در صورتی که مناقشه دولت A و دولت B روی حاکمیت سیاسی دولت B است، رفتار هوشمندانه دولت B این است که سطح خصومت را در حوزه‌های حاشیه‌ای به حداکثر اصطکاک برساند. به همین سبب دولت B  باید بتواند مذاکرات را به سمت بالا بردن تنش‌های حاشیه‌ای که ارتباطی به مسائل درون‌مرزی دولت B ندارد، هدایت کند. این مسائل می‌تواند شبیه مسائل کلیشه‌ای در منطقه، استفاده از کارت‌های منطقه‌ای، ایجاد تضاد منافع روی مسائل منطقه‌ای و اصطکاک‌هایی شبیه این موارد باشد. 
* کدام مذاکرات پویاست؟
بنابراین ایستا شدن سطح خصومت دولت A و دولت B و عدم تسری حوزه‌های اصطکاک، رویارویی و مواجهه را به سمت منافع مهم (در صورت وجود) و منافع حیاتی هدایت خواهد کرد. منافع کشورها باید به صورت دینامیک و پویا در جریان باشد تا بتواند در مواقع بحرانی، منوی میز مذاکرات دولت‌ها را پر کند. نخستین آسیبی که خالی بودن میز مذاکرات می‌تواند در پی داشته باشد، این است که مستقیما منافع ملی حیاتی را به عنوان ابزاری برای مذاکره فعال خواهد کرد و این موضوع بسته به میزان قدرت دولت‌ها می‌تواند آنها را در موضع ضعف یا قدرت در مذاکرات قرار دهد اما آنچه مشخص است اینکه تنوع میز مذاکره بسته به تنوع سطح اصطکاک یا مسائل کشورهای طرف مذاکره است. بنابراین پیش از اینکه درک دقیقی نسبت به مذاکره به صورت یکی از ابزارهای افزایش قدرت به وجود آید، باید فهم دقیقی نسبت به اقسام منافع کشورها به وجود آید.

ارسال نظر