17/خرداد/1404
|
21:31
۲۱:۴۵
۱۴۰۴/۰۳/۱۶
نگاهی به نگرش واقع‌بینانه رهبر انقلاب درباره حق غنی‌سازی ایران

وقتی می‌توانیم

رضا رحمتی: رهبر معظم انقلاب در سخنرانی سی‌وششمین سالگرد ارتحال امام با اشاره به مذاکرات و خواسته‌های طرف آمریکایی، گفتند «طرحی که آمریکایی‌ها ارائه کردند ۱۰۰ درصد ضد «ما می‌توانیم» است» و سخنان آمریکایی‌ها مبنی بر نداشتن غنی‌سازی اورانیوم توسط ایران را «غیرمرتبط» با آمریکا قلمداد کردند که در ادامه چارچوب اساسی تفکر ایشان پیرامون مساله هسته‌ای بوده است؛ چارچوبی که مبتنی بر حق مسلم ایران در استفاده از انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای و غنی‌سازی اورانیوم به عنوان یک حق قانونی و غیرقابل‌انکار برای ایران است؛ حقی سلب‌نشدنی و نشانه استقلال ملی. این یادداشت سعی می‌کند از منظری واقع‌گرایانه مواضع رهبر انقلاب درباره حق غنی‌سازی ایران را مورد توجه قرار دهد.
۱- مواضع اصولی
قسمت نخست بعد واقع‌گرایانه مواضع رهبر انقلاب پیرامون ماجرای هسته‌ای ایران این است که به‌رغم لفاظی‌های طرف غربی، اتفاقا ایران کاملا طبق موازین بین‌المللی و به صورت اصولی عمل کرده است. موضع ایران در این زمینه همواره مبتنی بر قوانین بین‌المللی، بویژه ماده‌ ۴ معاهده NPT بوده است که بر حق کشورها در توسعه‌ فناوری هسته‌ای برای مقاصد صلح‌آمیز تأکید دارد. ایران نیز با پایبندی به تعهدات خود، همواره فعالیت‌های هسته‌ای خود را تحت نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) انجام داده است. مواضع رهبر انقلاب نیز در همین مسیر بوده است.
۲- در چارچوب منافع ملی
ایران در طول دهه‌ها تحت تحریم‌های شدید اقتصادی قرار گرفته اما  از حق خود در دستیابی به فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای عقب‌نشینی نکرده است. این پافشاری، بر اساس محاسبات استراتژیک بوده است، زیرا دستیابی به چرخه‌ کامل سوخت هسته‌ای، ایران را در زمره‌ معدود کشورهای دارای این فناوری قرار داده و همین موضوع سبب شده ایران اهرم قدرتمندی برای مذاکره و افزایش قدرت چانه‌زنی به نام غنی‌سازی اورانیوم (البته با غنای متفاوت و حتی 60 درصد) در اختیار داشته باشد. دست بر قضا اوایل دهه 2000 میلادی ایران یک تجربه ناموفق تاریخی درباره غنی‌سازی را هم تجربه کرده و با عقب‌نشینی یکجانبه (ماجرای تعلیق داوطلبانه‌ غنی‌سازی در مذاکرات ایران و تروئیکای اروپا) و بی‌تاثیر بودن توافق‌ها بر رفع تحریم‌ها شاهد بدعهدی طرف غربی هم بوده است. موضوع دیگر «بی‌اعتمادی ایران به غرب» بویژه پس از خروج آمریکا از برجام (۲۰۱۸) است. به نظر می‌رسد و البته با تحلیل محتوای سخنان رهبر انقلاب مشخص است مواضع ایشان ناشی از یک بی‌اعتمادی واقع‌گرایانه منبعث از تجربه‌ تاریخی نقض تعهدات توسط قدرت‌های بزرگ و از جمله آمریکاست. به همین دلیل است که از دیدگاه ایشان، پذیرش محدودیت‌های یکجانبه به معنای تضعیف حاکمیت ملی و بازگشت به وابستگی است.
در عین حال استمرار این رویکرد واقع‌گرایانه در منطق رهبر انقلاب از نظر عملی سبب حفظ دستاوردهای هسته‌ای به‌رغم فشارهای بین‌المللی، تبدیل شدن ایران به یک بازیگر تثبیت‌شده در معادلات هسته‌ای به‌رغم چالش‌هایی شبیه تداوم تحریم‌ها و دشواری‌های اقتصادی شده است. رویکرد رهبر انقلاب را می‌توان ترکیبی از واقع‌گرایی و رفتار استراتژیک (حفظ دستاوردهای هسته‌ای به عنوان اهرم قدرت) در نظر گرفت که سبب ایجاد ابهام استراتژیک در وضعیت هسته‌ای ایران شده است. بنابراین سخنان آیت‌الله خامنه‌ای درباره‌ برنامه‌ هسته‌ای ایران را می‌توان همزمان هم ابزار بازدارنده و هم عامل تعیین چارچوب مذاکرات دانست.
۳- به عنوان ابزار بازدارنده
تأکید رهبری بر حق غنی‌سازی و عدم اعتماد به غرب، به طرف‌های مقابل (بویژه آمریکا و اروپا) نشان می‌دهد ایران تحت فشارهای سیاسی یا اقتصادی از مواضع خود کوتاه نمی‌آید. این امر طرف‌های مقابل را مجبور می‌کند به جای تحمیل شرایط یکجانبه، به دنبال توافقی متوازن باشند. معنای دیگر این گفته آن است که اگر بنا باشد توافقی انجام شود که منافع ایران در آن لحاظ نشود، اصراری هم بر شکل‌گیری توافق نیست. نمونه بارز وضعیت ناخشنود‌کننده دل بستن به طرف مقابل را هم ایران تجربه کرده و خروج آمریکا از برجام، با وجود عملی شدن همه تعهدات ایران، مصداقی برای این وضعیت بوده است. البته ایران نیز بتدریج از تعهدات خود کاست اما همچنان در چارچوب NPT باقی ماند. این نشان داد ایران قادر است همزمان هم مذاکره کند و هم مقاومت. اتفاقا از منظر واقع‌گرایانه اگر ایران بدون داشتن مواضع محکم وارد مذاکرات شود، طرف‌های مقابل بویژه آمریکا، خواهان امتیازات بیشتر (مانند توقف کامل غنی‌سازی یا محدودیت‌های موشکی) بدون دادن تضمین‌های کافی خواهند شد.
۴- ترسیم چارچوب مذاکره
روی دیگر مواضع مشخص رهبر انقلاب را باید در ترسیم چارچوب مذاکره برای مذاکره‌کنندگان قلمداد کرد. سخنان رهبری معمولا خطوط قرمز ایران را مشخص می‌کند (مانند عدم مذاکره درباره موشک‌ها یا سیاست‌های منطقه‌ای). این موضوع به تیم مذاکره‌کننده کمک می‌کند بدون اتلاف وقت روی گزینه‌های غیرممکن، روی حوزه‌های ممکن متمرکز شود. برای مثال در مذاکرات برجام، ایران توانست غنی‌سازی 3.67 درصد را حفظ کند، زیرا این حداقل خواسته‌ رهبر انقلاب بود. این به‌رغم تلاش تیم اوباما و حتی شخص او مبنی بر باز کردن پیچ و مهره‌های صنعت هسته‌ای ایران بود. طرف‌های مقابل وقتی می‌بینند رهبری به ‌صورت علنی بر مواضع پایدار تأکید می‌کنند، به جای فشار برای تغییر رادیکال مواضع ایران، به دنبال راه‌حل‌های میانی می‌روند. طبیعتا نرسیدن به راه‌حل میانی نیز به معنای در نظر نگرفتن منافع ایران است و نرسیدن به منافع ملی ایران، ضرورت رسیدن به توافق را نیز تنزل می‌دهد.
به‌رغم سمپاشی طرف غربی مبنی بر غیرمنعطف نشان دادن مواضع رهبر انقلاب و به‌رغم فشار رسانه‌های غربی مبنی بر اینکه این مواضع را به ‌عنوان «مانع پیشرفت مذاکرات» معرفی می‌کنند اما از دریچه منافع ملی ایران، این مواضع نه‌تنها خللی ایجاد نمی‌کند، بلکه «مذاکره را به مثابه ابزار حفظ منافع ملی ایران» در نظر می‌گیرد. مذاکره خودش فی‌نفسه برای تامین منافع ملی اصالت ندارد و زمانی اصالت می‌یابد که بتواند منافع ملی را تامین کند. در چنین وضعیتی سخنان رهبر انقلاب اولا از اتلاف وقت در مذاکرات بی‌حاصل جلوگیری می‌کند (مثل مذاکره روی موضوعاتی که از ابتدا رد می‌شود مثل غنی‌سازی صفر اورانیوم در ایران یا انتقال اورانیوم غنی‌سازی شده به کشور ثالث)، ثانیا به ایران کمک می‌کند در طول مذاکرات، متحد و یکپارچه باقی بماند (عدم تکرار آشفتگی‌های دوره‌های پیشین). بنابراین در منطق واقع‌گرایانه، ممانعت از امتیازدهی یکجانبه، ترسیم چارچوب مذاکرات را شفاف می‌کند و با ایجاد یک پشتوانه سیاسی محکم می‌تواند به تقویت مواضع بنیادین مرتبط با منافع ملی کمک کند.
۵- ابهام کنترل‌شده
در نهایت اینکه استراتژی رهبر انقلاب می‌تواند مواضع ایران را در چارچوبی از «ابهام کنترل‌شده» و «انعطاف‌پذیری تاکتیکی» قرار دهد و از منظری واقع‌گرایانه یک بازتعریف مهم از موازنه قدرت را رقم بزند که اگر بنا باشد طرف مقابل غیرمنعطف باشد، ایران دلیلی بر انعطاف غیرموجه نمی‌بیند. ایران با عدم شفافیت کامل درباره خطوط قرمز هسته‌ای (مثلا سطح غنی‌سازی یا تعداد سانتریفیوژهای قابل قبول)، فضایی از عدم قطعیت ایجاد می‌کند که نخست هزینه محاسبات اشتباه را برای طرف مقابل افزایش می‌دهد، دوم امکان مانور دیپلماتیک را حفظ می‌کند و سوم از گیر افتادن در دام «خطوط قرمز از پیش تعیین‌شده» اجتناب می‌کند و قدرت مانورپذیری هسته‌ای را برای خود حفظ می‌کند. البته که شرط موفقیت استراتژی ابهام ایران نیازمند تنظیم دقیق سطح ابهام (نه آنقدر مبهم که باعث اشتباه محاسباتی خطرناک طرف مقابل شود) است. در روی دیگر و فراتر از آن همان‌طور که ایران هیچ‌گاه پل‌های ارتباطی را از بین نبرده، حفظ پل‌های پنهان برای خروج از بحران‌های بعدی (مانند همین مذاکرات غیرمستقیم با وساطت عمان) نیز از اهمیت زیادی برخوردار است.

ارسال نظر