هنوز دود از کنده بلند میشود
میلاد جلیلزاده: بررسی نسبت انقلاب اسلامی با سینمای ایران موضوعی چندوجهی، پیچیده و پرچالش است که همواره مناقشات بسیاری را برانگیخته است. انقلاب اسلامی به عنوان نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران، نهتنها ساختارهای سیاسی و اجتماعی کشور را دگرگون کرد، بلکه تأثیر عمیقی بر فرهنگ و هنر، بویژه سینما، گذاشت. یکی از مهمترین تحولات پس از انقلاب، پایان یافتن دوران سینمای تجاری موسوم به «فیلمفارسی» بود که اغلب با محتوای سطحی و سرگرمکننده شناخته میشد. این تغییر، فضایی را برای ظهور سینمایی اندیشهمحور، معناگرا و ملی فراهم آورد که در دهههای ۶۰ و ۷۰ به اوج خود رسید. در این دوره، سینمای ایران به واسطه آثار فیلمسازانی چون مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی، امیر نادری و ناصر تقوایی که پیش از انقلاب نیز فعال بودند، به شکوفایی رسید و آنها بسیاری از مهمترین آثارشان را در این دوران خلق کردند. برخی پژوهشگران و منتقدان بر این باورند که هویت سینمای ایران به عنوان یک سینمای ریشهدار و جهانی، اساساً پس از انقلاب قوام یافت و در حافظه جمعی مردم ایران و مخاطبان جهانی ماندگار شد. این سینمای نوین، با پرهیز از نمایش سکس و خشونت، بر قصهگویی متمرکز شد و تصویری انسانی، عمیق و چندلایه از جامعه ایرانی ارائه داد که در جشنوارههای بینالمللی نیز مورد تحسین قرار گرفت. از سوی دیگر، انقلاب اسلامی بستری برای ظهور نسل جدیدی از فیلمسازان فراهم کرد که در کوران مبارزات انقلابی و فضای پرشور آن دوران رشد کردند. این فیلمسازان که اغلب در نهادهای انقلابی مانند حوزه هنری، انجمن سینمای انقلاب و دفاعمقدس و صداوسیما پرورش یافتند، با دست گرفتن دوربین، آثاری خلق کردند که نهتنها بازتابدهنده ارزشهای انقلاب بودند، بلکه به دغدغههای اجتماعی، هویتی و انسانی جامعه ایرانی نیز پرداختند. فیلمسازانی چون کیانوش عیاری، ابراهیم حاتمیکیا، احمدرضا درویش، رسول ملاقلیپور، مسعود جعفریجوزانی، رسول صدرعاملی، کمال تبریزی و بهروز افخمی از جمله این چهرهها هستند که با آثارشان در دهههای ۶۰ و ۷۰، جریانهای متنوعی را در سینمای ایران بنیان نهادند. به طور مثال حاتمیکیا با فیلمهایی چون دیدهبان و آژانس شیشهای، سینمای دفاعمقدس را به اوج رساند و با نگاهی حماسی و انتقادی، به ارج نهادن به ارزشهای انقلاب و چالشهای پس از آن پرداخت. یا در مثالی دیگر میتوان به صدرعاملی اشاره کرد که با تمرکز بر مسائل اجتماعی و انسانی در آثاری مانند دختری با کفشهای کتانی، تصویری ملموس از دغدغههای نسل جوان ارائه داد. این فیلمسازان، با وجود تفاوت در سبک و نگاه، در یک نقطه مشترک بودند: تعهد به بازنمایی هویت ایرانِ پساانقلاب و تلاش برای حفظ پویایی فکری در آثارشان. آنها با حضور مستمر در جشنواره فیلم فجر و خلق آثاری که هم در داخل کشور و هم در سطح جهانی مورد توجه قرار گرفتند، نقش مهمی در روشن نگه داشتن چراغ سینمای ایران ایفا کردند. این نسل، با پشت سر گذاشتن نزدیک به نیم قرن از انقلاب، همچنان تأثیرگذار باقی مانده و آثارشان به عنوان بخشی از حافظه فرهنگی ایران، منعکسکننده آرمانها، چالشها و تحولات جامعه پساانقلابی است.
این فیلمسازان، با وجود نزدیک شدن انقلاب به پنجاهمین سالگرد خود و پا گذاشتن خودشان به دهههای ششم و هفتم زندگی، همچنان در خط مقدم سینمای ایران حضور دارند و آثاری خلق میکنند که نهتنها در داخل کشور، بلکه در سطح جهانی نیز مورد توجه قرار میگیرند و بهرغم فراز و نشیبهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که جامعه ایران در این نیمقرن تجربه کرده، فروغ سینمای ایران همچنان مرهون حضور این چهرههاست. آنها با آثارشان نهتنها به بازتاب آرمانهای انقلاب پرداختند، بلکه با نقد چالشها و انحرافات، به پویایی سینمای ایران کمک کردند. برای نمونه، در چهلودومین جشنواره فیلم فجر (۱۴۰۲)، بهروز افخمی با فیلم «صبح اعدام» حضوری درخشان داشت و موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی شد. این فیلم، با روایتی نو به مسائل تاریخی و اجتماعی، بار دیگر توانایی افخمی در خلق آثار تأثیرگذار را به نمایش گذاشت. در همان جشنواره، مسعود جعفریجوزانی نیز با نسخه سینمایی «بهشت تبهکاران» بازگشت موفقی به سینما داشت و با روایت قصهای از دل تاریخ مبارزه با استعمار، نشان داد که همچنان دغدغههای ملی و تاریخی در آثارش زنده است. رسول صدرعاملی نیز در چهلوسومین جشنواره فیلم فجر (۱۴۰۳) با فیلم «زیبا صدایم کن»، پس از سالها غیبت، به دوران اوج خود بازگشت و با اثری که یادآور فیلمهای جریانسازش مانند «من ترانه ۱۵ سال دارم» و «دختری با کفشهای کتانی» بود، بار دیگر توانایی خود در خلق روایتهای اجتماعی و انسانی را اثبات کرد. همچنین ابراهیم حاتمیکیا به عنوان یکی از ستونهای سینمای انقلاب، با فیلم پربحث «موسی کلیمالله» در همان جشنواره، بار دیگر جایگاه بیبدیل خود را در سینمای ایران تثبیت کرد. این حضور مستمر و تأثیرگذار، گواهی بر عمق ارتباط این فیلمسازان با ریشههای فکری و ایدئولوژیک انقلاب اسلامی است. آنها نهتنها در بستر نهادهای انقلابی مانند حوزه هنری و انجمن سینمای انقلاب و دفاعمقدس رشد کردند، بلکه با تکیه بر خلاقیت و تعهد خود، توانستند جریانهای سینمایی متنوعی را بنیان نهند که هم در خدمت آرمانهای انقلاب بود و هم پاسخگوی نیازهای جامعه در حال تحول ایران. آثار آنها، از فیلمهای حماسی دفاعمقدس گرفته تا روایتهای اجتماعی و انتقادی، نهتنها چراغ سینمای ایران را روشن نگه داشته، بلکه به نسلهای بعدی فیلمسازان نیز الهام بخشیده است. این تداوم و تأثیرگذاری، نشاندهنده عمق تأثیر انقلاب اسلامی بر سینمای ایران و نقش بیبدیل این فیلمسازان در حفظ و ارتقای این میراث فرهنگی است. در این نوشتار برآن هستیم به بهانه حضور گرم، فعال و پیوسته فیلمهای این فیلمسازان بر پرده سینمای ایران نگاهی به خاستگاه، مسیر تحول و وضعیت فعلی 4 فیلمساز اصلی این جریان یعنی ابراهیم حاتمیکیا، رسول صدرعاملی، بهروز افخمی و مسعود جعفریجوزانی بیندازیم.
* ابراهیم حاتمیکیا؛ چراغ دیدهبانی همچنان روشن است
اگر بگوییم ابراهیم حاتمیکیا مهمترین فیلمساز برآمده از انقلاب است، بیراه نگفتهایم. سینمای حاتمیکیا، واضحا ریشه در انقلاب اسلامی دارد که در مسیر حرفهای و آثار سینماییاش به روشنی بازتاب یافته است. او که در دهههای پس از انقلاب ۱۳۵۷ رشد یافت، از نسلی است که در بستر نهادهای انقلابی مانند حوزه هنری و انجمن سینمای انقلاب و دفاعمقدس پرورش یافت. حاتمیکیا فعالیت خود را با ساخت فیلمهای کوتاه و مستند در این نهادها آغاز کرد و بهتدریج با ورود به سینمای حرفهای، به یکی از چهرههای کلیدی سینمای دفاعمقدس و انقلاب تبدیل شد. ارتباط او با انقلاب، نهتنها در مضمون آثارش، بلکه در تعهدش به بازنمایی آرمانهای انقلابی و نقد انحرافات از این آرمانها ریشه دارد. این تعهد، او را به فیلمسازی تبدیل کرده که همزمان وفادار به ارزشهای انقلاب و منتقد کاستیهای جامعه پساانقلابی است. مسیر حرفهای حاتمیکیا از مستندسازی در حوزه هنری تا خلق آثار سینمایی جریانساز، نشاندهنده تکامل فکری او در مواجهه با چالشهای جامعه ایرانی است. او که در ابتدا به عنوان فیلمساز دفاعمقدس شناخته میشد، بهتدریج دایره موضوعاتش را به مسائل اجتماعی، سیاسی و حتی جهانی گسترش داد اما همواره ریشه در ارزشهای انقلابی داشت. این تکامل، همراه با توانایی او در حفظ استقلال فکری و اجتناب از تبدیل شدن به ابزار تبلیغاتی صرف، او را به چهرهای منحصربهفرد تبدیل کرده است.حاتمیکیا در دهه ۶۰ با فیلمهایی چون هویت (۱۳۶۵) و دیدهبان (۱۳۶۷) وارد سینمای حرفهای شد. این آثار که در فضای جنگ تحمیلی ساخته شدند، به بازنمایی روحیه ایثار، شهادت و مقاومت پرداختند و سینمای دفاعمقدس را به عنوان جریانی اصیل در سینمای ایران تثبیت کردند. فیلم از کرخه تا راین (۱۳۷۱) نقطه عطفی در کارنامه او بود که با نگاهی انسانی به تبعات جنگ، عمق عاطفی و ایدئولوژیک آثارش را نشان داد. در دهه ۷۰، آژانس شیشهای (۱۳۷۶) به عنوان یکی از مهمترین آثار سینمای ایران، نهتنها به دفاع از ارزشهای انقلابی پرداخت، بلکه با نقدی تیزبینانه به فراموشی این ارزشها در جامعه پساجنگ، جایگاه حاتمیکیا را به عنوان فیلمسازی متعهد و منتقد تثبیت کرد. آثار بعدی او مانند به رنگ ارغوان (۱۳۸۳)، به وقت شام (۱۳۹۶) و خروج (۱۳۹۸)، نشاندهنده تداوم این نگاه هستند اما با زبانی که بهتدریج مدرنتر و متناسب با تحولات اجتماعی شد. امروز اعتبار حاتمیکیا در سینمای ایران همچنان برجسته است. حضور او در چهلوسومین جشنواره فیلم فجر (۱۴۰۳) با فیلم موسی کلیمالله که اثری پربحث و جنجالی بود، بار دیگر نشان داد که او همچنان قادر به خلق آثاری تأثیرگذار و بحثبرانگیز است. با وجود انتقادهایی که گاه به صراحت مواضع او وارد میشود، حاتمیکیا به دلیل صداقت در بیان دغدغهها و تسلط بر زبان سینما، همچنان یکی از ستونهای سینمای ایران محسوب میشود و آثارش به عنوان بخشی از حافظه فرهنگی انقلاب اسلامی، مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار دارد.
* رسول صدرعاملی؛ من صدرعاملی، همچنان فیلم میسازم
رسول صدرعاملی، یکی از چهرههای برجسته، مهم و اثرگذار سینمای ایران، نسبتی مهم با انقلاب اسلامی دارد که از پیشینه ژورنالیستی او تا فعالیتهای سینماییاش قابل ردیابی است. صدرعاملی پیش از انقلاب به عنوان روزنامهنگار در نشریاتی مانند مجله اطلاعات فعالیت داشت و در کوران مبارزات انقلابی، حضوری فعال و پرشور در رویدادهای آن دوران داشت. یکی از نقاط عطف زندگی او، حضورش در هواپیمای حامل امام خمینی در بازگشت تاریخی ایشان به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ بود که نشاندهنده تعهد او به آرمانهای انقلاب در آن مقطع است. این تجربه، نهتنها نشانهای از نزدیکی او به فضای انقلاب بود، بلکه تأثیر عمیقی بر دیدگاه او به مسائل اجتماعی و فرهنگی گذاشت که بعدها در آثار سینماییاش بازتاب یافت. ورود صدرعاملی به سینما پس از انقلاب و در بستر نهادهای فرهنگی مانند صداوسیما و حوزه هنری شکل گرفت. او فعالیت سینمایی خود را با ساخت فیلم رهایی (۱۳۶۲) آغاز کرد که اثری متعهد به ارزشهای انقلاب و با نگاهی به مسائل اجتماعی بود اما صدرعاملی بهتدریج به سمت سینمای اجتماعیتر حرکت کرد و با فیلمهایی چون گلهای داوودی (۱۳۶۳) و بویژه دختری با کفشهای کتانی (۱۳۷۸) و من ترانه ۱۵ سال دارم (۱۳۸۰)، به یکی از مهمترین فیلمسازان سینمای اجتماعی ایران تبدیل شد. آثار او، برخلاف سینمای حماسی دفاعمقدس، بر مسائل انسانی، بویژه دغدغههای زنان و جوانان، تمرکز دارند و در عین حال در چارچوب ملی با نگاهی به تفاوتهای نسلی ساخته شدهاند. این فیلمها با روایتهایی ساده اما عمیق، تصویری ملموس از چالشهای جامعه ایرانی ارائه میدهند که هم با مخاطب عام ارتباط برقرار میکند و هم مورد تحسین منتقدان قرار میگیرد. مسیر حرفهای صدرعاملی از روزنامهنگاری به فیلمسازی، نشاندهنده تکامل او از یک فعال رسانهای انقلابی به فیلمسازی است که زبان سینمایی خاص خود را یافت. او با حفظ حساسیتهای ژورنالیستی، توانایی ویژهای در مشاهده و بازنمایی مسائل اجتماعی نشان داد. برخلاف برخی فیلمسازان انقلابی که بر مضامین حماسی تمرکز کردند، صدرعاملی با انتخاب سوژههای روزمره و انسانی، به بازتاب تحولات اجتماعی ایران پس از انقلاب پرداخت. این انتخاب، او را به فیلمسازی تبدیل کرد که هم در مسیر ملی قدم برداشت و هم توانست با نسلهای جدید ارتباط برقرار کند. اعتبار صدرعاملی در سینمای امروز ایران همچنان قابل توجه است. بازگشت او در چهلوسومین جشنواره فیلم فجر (۱۴۰۳) با فیلم زیبا صدایم کن، پس از سالها غیبت، نشاندهنده تداوم توانایی او در خلق آثار تأثیرگذار است. این فیلم که یادآور دوران اوج او در سینمای اجتماعی است، با استقبال مخاطبان و منتقدان مواجه شد و بار دیگر جایگاه او را به عنوان فیلمسازی حساس به مسائل انسانی تثبیت کرد. صدرعاملی، با تکیه بر تجربه ژورنالیستی و تعهد به ارزشهای انقلاب، توانسته مسیری متمایز در سینمای ایران طی کند. «زیبا صدایم کن» با نگاهی انسانی و روایتی درخشان به رابطه یک پدر و دختر در ایران 1403 میپردازد. پدر و دختر در خیابانهای تهران پرسه میزنند و مخاطب با آنها چگونگی همدلی بین ۲ نسل را مشاهد میکند و با چشمانی اشکبار سالن سینما را ترک میکند. زیبا صدایم کن حاوی صدایی است گمگشته در ایران امروز که در کوران فضای سیاستزده شنیده نمیشود.
* بهروز افخمی؛ فرزند سینما
بهروز افخمی، به عنوان یکی از چهرههای شاخص سینمای ایران، رابطهای انکارناشدنی با انقلاب اسلامی دارد که از فعالیتهای انقلابی و ژورنالیستی او در سالهای منتهی به انقلاب ۱۳۵۷ و پس از آن نشأت میگیرد. افخمی در دوران جوانی، در فضای پرتلاطم انقلاب، به عنوان کنشگری فرهنگی و سیاسی حضور داشت و از نزدیک شاهد تحولات منجر به پیروزی انقلاب بود. پیشینه ژورنالیستی او که با همکاری در نشریات و رسانههای آن دوره شکل گرفت، به او نگاهی موشکافانه و انتقادی به مسائل اجتماعی و سیاسی بخشید. این تجربه، همراه با فعالیت در نهادهای فرهنگی پس از انقلاب مانند صداوسیما، زمینهساز ورود او به عرصه فیلمسازی شد و دیدگاه خاص او را در آثارش متبلور کرد. افخمی در دهه ۶۰ پروژه ناتمام ناصرتقوایی یعنی کوچک جنگلی را به اتمام رساند و با فیلم عروس (۱۳۶۹) به شهرت رسید و با آثاری چون شوکران (۱۳۷۷) و روز شیطان (۱۳۷۳)، سبک سینمایی خود را تثبیت کرد. سبک او که ترکیبی از سینمای اجتماعی با چاشنی ژانرهای درام و تریلر است، به مسائل فرهنگی، اخلاقی و سیاسی جامعه ایران با زبانی گیرا و جسورانه میپردازد. برخلاف فیلمسازانی که مستقیما به مضامین انقلابی یا دفاعمقدس پرداختند، افخمی رویکردی متنوعتر برگزید و با بهرهگیری از روایتهای پرکشش، توانست هم مخاطب عام را جذب کند و هم توجه منتقدان را به خود جلب کند. فیلمهای او اغلب به تناقضات اجتماعی، روابط انسانی و چالشهای فرهنگی در بستر جامعه پساانقلابی میپردازند اما در چارچوبی که با ارزشهای اسلامی و انقلابی همخوانی دارد. مسیر حرفهای افخمی از ژورنالیسم و کنشگری انقلابی به فیلمسازی و سپس حضور پررنگ در فضای رسانهای، نشاندهنده توانایی او در انطباق با تحولات فرهنگی و اجتماعی است. او در دهه ۹۰ با اجرای برنامه «هفت» در صداوسیما که مهمترین برنامههای سینمایی ایران است، به چهرهای مهم در نقد و تحلیل سینمایی تبدیل شد. اظهارنظرهای صریح و گاه جنجالبرانگیز او در این برنامه، از جمله نقدهایش به وضعیت سینمای ایران یا مواضع سیاسیاش، او را در کانون مناقشات رسانهای قرار داد و تصویری پارادوکسیکال از او ساخت: فیلمسازی که هم به ارزشهای انقلابی متعهد است و هم گاه با دیدگاههای غیرمنتظره، حاشیهساز میشود. جایگاه کنونی افخمی در سینمای ایران همچنان برجسته است. او در چهلودومین جشنواره فیلم فجر (1402) با فیلم «صبح اعدام» که به روایت مقطعی از زندگی طیب حاجرضایی و اعدام او پس از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ میپردازد، حضوری درخشان داشت و سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی را از آن خود کرد. این فیلم، با اقتباس از گزارشی واقعی و با نگاهی دراماتیک به یکی از نقاط عطف تاریخ انقلاب، نهتنها توانایی افخمی در روایتگری تاریخی را نشان داد، بلکه تعهد او به بازخوانی ریشههای انقلابی را نیز برجسته کرد. لازم به ذکر است افخمی با صبح اعدام سینما را به دورافتادهترین بخشهای ایران برد. اکران این فیلم در زادگاه طیب در روستای ارتشآباد قزوین، بازتاب گستردهای یافت و به عنوان اثری که زوایای کمتر دیدهشدهای از تاریخ انقلاب را به تصویر کشید، مورد تحسین قرار گرفت. افخمی با وجود جنجالهای رسانهای و تحولات فکریاش، همچنان فیلمسازی خلاق و تأثیرگذار است که با آثار و حضور رسانهای خود، جایگاه ویژهای در سینمای ایران حفظ کرده است. او تجارب زیسته قابل توجهی در سالهای پیش از انقلاب و کوران انقلاب داشته، دمخورِ ادبیات داستانی است، فلسفه میخواند و مجموعا سواد مطالعاتی بالایی دارد اما اگر بخواهیم او را در یک کلمه توصیف کنیم باید بگوییم او فرزند سینماست. فرزندی جسور، شاد، خندان، بذلهگو و متفکر که از پا نمینشیند و همچنان میکوشد ایدههای سینماییاش را عملی کند.
* مسعود جعفریجوزانی؛ در پناه ایران
آبشخور سینمای مسعود جعفریجوزانی نیز به انقلاب اسلامی بازمیگردد و مفهوم ایران دال مرکزی سینمای او است. جوزانی در دهههای ۴۰ و 50 برای تحصیل در رشته فیلمسازی راهی دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو شد و تا حدود ۵ سالگی فرزندش، سحر جعفریجوزانی، در آمریکا زیست. در این دوره، او در فضای پرشور فعالیتهای دانشجویی ایرانیان قرار گرفت که بسیاری از آنها در تشکلهایی چون انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا گرد هم میآمدند. این انجمن که در سال ۱۳۴۶ با هدایت چهرههایی چون مصطفی چمران و ابراهیم یزدی شکل گرفت، پایگاهی برای ترویج ارزشهای اسلامی و مبارزه با رژیم پهلوی بود. هرچند اسناد قطعی از عضویت جوزانی در این انجمن اندک است اما برخی روایتهای پراکنده به ارتباط او با این جریان از طریق دوستانش اشاره دارند. این تجربه، همراه با آموزش سینمایی در آمریکا، نگرش او را به مسائل ملی، دینی و ضداستعماری ژرفتر کرد و بذر تعهد او به آرمانهای انقلابی را کاشت. پس از بازگشت به ایران، جوزانی در بستر نهادهای همچون حوزه هنری و صداوسیما گام به عرصه فیلمسازی گذاشت. او با آثاری چون جادههای سرد (۱۳۶۴)، شیر سنگی (۱۳۶۵) و در مسیر تندباد (۱۳۶۷) به چهرهای برجسته در سینمای دهه ۶۰ شد. این فیلمها که با زبانی حماسی و در عین حال انسانی روایت میشوند، به مضامینی چون وحدت ملی، مبارزه با استعمار و... میپردازند. «شیر سنگی» با به تصویر کشیدن همبستگی اقوام ایرانی و «در مسیر تندباد» با تمرکز بر مقاومت در برابر نفوذ استعمار انگلیس، گواهی بر دغدغههای انقلابی جوزانی هستند اما شاید شاخصترین اثر او در این مسیر، مجموعه تلویزیونی در چشم باد (۱۳۸۸) باشد که با روایتی عظیم و چندلایه، تاریخ معاصر ایران را از دوره قاجار تا انقلاب اسلامی به تصویر میکشد. این سریال که سالها تولید آن به طول انجامید، با بازنمایی مبارزات ملی و مقاومت در برابر استعمار، نهتنها به عنوان اثری تاریخی، بلکه بهمثابه سندی از تعهد ملی جوزانی به انقلاب و ایران مورد تحسین قرار گرفت. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که هویت سینمایی جعفریجوزانی به انقلاب و ایران گره خورده است و این گره محکم در بخش قابل توجهی از آثار او قابل ردیابی است. پس از اتمام سریال در چشم باد، جعفریجوزانی سالها کوشید تا فیلمنامههای پوریای ولی و کوروش کبیر را بسازد اما این تلاشها ثمربخش نبودند. تا اینکه او در سال 1401 پروژه بهشت تبهکاران را کلید زد و در سال 1402 با نسخه سینمایی پروژه بهشت تبهکاران (۱۴۰۲) پس از سالها به جشنواره فیلم فجر آمد. داستان بهشت تبهکاران به دهه ۳۰ بازمیگردد. روایت حول محور شخصیتی به نام حسن جعفری، کارمند شرکت نفت آبادان میگردد که به تهران سفر میکند و ناخواسته درگیر ماجراهایی پیچیده میشود. او متهم به قتل احمد دهقان، نماینده مجلس و صاحب امتیاز مجله تهران مصور میشود و این اتهام او را در مرکز توطئههای سیاسی و اجتماعی قرار میدهد. بهشت تبهکاران مضمونی ضداستعماری دارد و تلاشهای نیروهای ملی برای حفظ استقلال ایران را به تصویر میکشد. بهزودی قرار است نسخه سریالی این پروژه از یکی از پلتفرمهای نمایش خانگی پخش شود.