روایت تبعید آرام
رسول لطفی: ویدئویی که اخیراً با عنوان «How People Spent Their Time From 1930 to 2024» منتشر شده، یک روایت آماری ساده نیست بلکه شبیه آیینهای است که در آن، چهره عجیبی از انسان معاصر را میبینیم. ویدئو با ارائه نموداری دینامیک نشان میدهد چگونه میزان زمان صرفشده با دیگران در بسترهای مختلف، طی نزدیک به یک قرن، دستخوش تغییراتی بنیادین شده است؛ تغییراتی که شاید بتوان آن را نوعی کوچ تاریخی از خانواده به فضای مجازی تعبیر کرد.
این ویدئو نشان میدهد در دهههای ابتدایی قرن بیستم، خانواده همچنان کانون اصلی ارتباطات انسانی بوده اما از دهههای بعد، سهم خانواده بتدریج کم میشود و دوستی جای آن را میگیرد. این تغییر، ابتدا شاید طبیعی مینمود؛ نشانهای از گسترش فضاهای عمومی، آموزش مدرن و شکلگیری خردهفرهنگهای نو. اما نکته مهم، استمرار و شدت این تغییر در طول دهههاست. خانواده بتدریج جای خود را به دوستان و سپس همکاران داد.
از دهه ۱۹۹۰ میلادی، با ورود اینترنت، عامل جدیدی وارد میدان شد: محیط آنلاین اما از سال ۲۰۱۳ به بعد، این محیط نه فقط یکی از گزینهها، بلکه بازیگر اصلی روابط اجتماعی شد. سال ۲۰۲۴، سهم فضای آنلاین به بیش از ۶۰ درصد رسید، در حالی که خانواده فقط 4.5 درصد از تعاملات را به خود اختصاص داده بود و این شوکهکننده است.
گسست از خانواده، کاهش روابط در مدرسه و جایگزینی دوستان با «فالوئرها» نشان میدهد با گسترش فضای آنلاین، ما نه فقط از یک مدل خاص زندگی، بلکه از معنای مشترک زیستن دور شدهایم. آنچه در این ویدئو دیده میشود، تنها تغییر رفتار نیست بلکه تغییر ساختار هویتی بشر مدرن است. در یک قرن اخیر، بیآنکه بجنگیم، خانه را واگذار کردهایم. چنانکه «فردریش هگل» در پدیدارشناسی روح از نوعی «روح ازخودبیگانه» سخن میگوید، ما نیز با جهانی مواجهیم که از خودش بیگانه شده است.
اکنون، صحنه زندگی از معنا تهی است. ما در عصر زوال روابط اصیل هستیم؛ روابطی که بدن و حضور در آن معنا داشت. جای آن را حالا تعاملاتی گرفتهاند که در آن نه صدا واقعی است، نه نگاه، نه لمس. ما از عصر «در کنار هم بودن» وارد عصر «در صفحه هم بودن» شدهایم. صحنه زندگی، به جای آنکه آکنده از تجربههای زیسته و گفتوگوهای بیواسطه باشد، به امری مجازی بدل شده است. این زوال، تنها زوال نهاد خانواده نیست، زوال یک زیست جهان است؛ زیست جهانی که در آن، زمان اشتراکی وجود داشت، مکان معنادار بود، بدن و کلام، حامل معنا بودند. در عصر سایبری، همه چیز فشرده شده، تکهتکه، قابل جابهجایی، قابل حذف و بیوزن. ما وارد مرحلهای شدهایم که میتوان آن را «تجزیه هستی انسانی» نامید؛ انسان به عنوان موجودی در حال انحلال در داده، در نمایه، در دیالوگهای فوری، در حسهایی که با یک کلیک ثبت و با یک نوتیفیکیشن فراموش میشود.
ما به ظاهر هنوز جامعه داریم اما در واقع، در یک «انزوای باشکوه» زندگی میکنیم؛ جهانی که در آن همه به هم متصلند اما هیچ کس به دیگری «مربوط» نیست. ما نیازمند تامل دوبارهایم. نه فقط بر سیاستگذاری فرهنگی یا نظم اجتماعی، بلکه بر هستیشناسی حیات. باید دوباره از خود بپرسیم: انسان، در عصر سایبری، چگونه انسان باقی میماند؟ خانواده، چگونه میتواند دوباره صحنه زندگی شود؟!
انسان امروز، بیش از آنکه تهدید شود، در حال تحلیل رفتن است و این تحلیل رفتن، ویرانگر است. شاید وقت آن رسیده باشد صحنه زندگی را طوری بازسازی کنیم که خود خویشتن انسانی حاضر باشد. دیگر نمیتوان به همان صورت سنتی به مفهوم انسان و جامعه نگریست. ضرورت تامل نظری اکنون از یک امر انتخابی فراتر رفته و به یک ضرورت بدل شده است، چرا که بشر امروز، موجودی چندوجهی است که بخشی از وجودش در بسترهای مجازی رقم میخورد و تجربهاش از رابطه، هویت و «معنای زندگی» با پیشفرضهای پیشین تفاوت بنیادین یافته است.
این تامل فلسفی تنها راهی است برای درک عمیقتر این تغییرات و بازاندیشی درباره چیستی «انسان» و «جامعه» در عصر دیجیتال تا بتوانیم از ورطه انزوای باشکوه رهایی یابیم و مسیر جدیدی برای بازسازی پیوندهای حقیقی، معنادار و زیست جمعی انسانی ترسیم کنیم.